بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
گفتیم پیش از ظهور اسلام، دوران جاهلیت یعنی دوران ضلالت و گمراهی آشکار بود. با ظهور خورشید اسلام، این ضلالت تبدیل به هدایت شد و این هدایت در طول بیست و سه سال به تدریج رشد کرد. خداوند در قرآن کریم میفرماید خطر بازگشت و ارتجاع به جاهلیت بعد از مرگ پیامبر وجود دارد: «أَ فَإِن ماتَ أَو قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُم». پس یک شاخصه و قطبنما لازم است که بعد از رحلت پیامبر هر کسی خودش را با آن بسنجد و ببیند به ورطه جاهلیت افتاده یا نه. آن شاخصه امام علیه السلام است. پیامبر برای اینکه این شاخصه را به ما معرفی کنند این روایت که در کتب عامه نیز آمده و متواتر و معتبر است را بیان فرمودهاند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». گفتیم که دوران جاهلیت، یک عنوان برای یک زمان خاص یا یک مکان خاص نیست؛ بلکه یک سبک زندگی است که خداوند آن را تأیید نمیکند. در جلسه گذشته به استناد قرآن و تاریخ، برخی مؤلفههای تشکیلدهنده جامعه جاهلی را بیان کردیم. امشب میخواهیم ملاک بدهیم. این ملاک در قرآن کریم آمده است.
قرآن کریم فرموده مردم پیش از اسلام در گمراهی آشکار بودند. «وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ». این گمراهی آشکار کجا و به چه شکلی تحقق پیدا میکند؟ در سوره مبارکه قصص آیه 50 میفرماید: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللهِ» یعنی: و چه کسی گمراهتر از کسی که هوای نفس خود را تبعیت بکند و هدایتی از ناحیه خدا را تبعیت نکند؟ دوران جاهلیت، دوران گمراهی است. سبک زندگیای که در آن راهنمای الهی و رهبری یک پیشوای آسمانی نباشد، زندگی جاهلی است اگرچه در قرن بیست و یکم باشد. دوران جاهلی به این نیست که شما آب را با دلو از چاه بیرون بکشید و ارتباط افراد با دود باشد. امروز هم که ارتباطات با سریعترین وسایل برقرار است و جهان به سان یک دهکده درآمده، اگر رهبری و پیشوایی فرد آسمانی و الهی نباشد، جامعه جاهلی محقق خواهد شد. جامعه بدون هدایت رهبران آسمانی، جامعه جاهلی است؛ اگرچه نسبت به آن آراء اجماع در کار باشد. اجماع آراء بشری در پیشرفت و موفقیت زندگی انسان لازم است؛ ولی اجماع آراء بشری در سعادت انسان، ناقص است؛ چون اولاً مکاتیب مدعی، انسان را نمیشناسند. ثانیاً سعادت او را نمیشناسند. ثالثاً برنامه سعادت او را ندارند. دلیلش همین اختلافی است که در مکاتیب فلسفی و فکری وجود دارد.
ویژگی رهبران آسمانی، این است که به منبع وحی متصل هستند. ما به واسطه عقلی که خداوند به همه ما ارائه کرده و به این واسطه حجت را بر همه ما تمام کرده، میتوانیم هدایتی را که این پیشوایان آسمانی آوردهاند بفهمیم و به واسطه عقل نمیتوانیم دین را بیاوریم؛ چون آوردن دین، اتصال به مبدأ وحی میخواهد. اگر عقل به رشد و کمال رسیده باشد و موانع رشد و کمالش از بین رفته باشد دین را میفهمد.
ابو نصر بزنطی این قطعه از آیه را از امام رضا علیه السلام سؤال میکند و میگوید: این کسانی که گمراه هستند و از هدایت الهی بهره نمیبرند و از هوای نفس تبعیت میکنند، چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: «مَنِ اتَّخَذَ دِينَهُ رَأْيَهُ بِغَيْرِ إِمَامٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى» یعنی: کسی که دین و افکارش را بدون استفاده از پیشوایان هدایت اخذ کند. پس اگر دینمان را از امام رضا و امام حسین گرفتهایم زندگی درست و خلاف جاهلیت داریم. ولی اگر نتوانیم به امامان هدایت متصلش کنیم زندگی جاهلی داریم.
در مقابل مرگ و زندگی جاهلی، یک نوع زندگی دیگری وجود دارد که ما باید به دنبال آن باشیم و آن، مرگ و زندگی نبوی است. «قَالَ رَسُولُ اللهِ: مَن أَحَبَّ أَن يَحيى حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدخُلَ الجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي فَليَتَوَلَّ عَلِيَّ بنَ أبِي طَالِبٍ وَ ذُرِّيَتَهُ الطَّاهِرِينَ أَئِمَّةَ الهُدَى وَ مَصَابِيحَ الدُّجَى مِن بَعدِهِ فَإِنَّهُم لَن يُخرِجُوكُم مِن بَابِ الهُدَى إلَی بَابِ الضَّلَالَةِ» یعنی: هر کسی دوست دارد مانند من زندگی کند و سرانجام و مرگش هم مانند مرگ من باشد و داخل آن بهشتی شود که خداوند به من وعده داده است، پس ولایت علی و اولاد معصوم علی را داشته باشد که امامان و پیشوایان هدایت هستند. چراغهایی هستند که پس از او تاریکیها را روشن میکنند. بدانید که اینها بعد از من شما را به دوران جاهلیت بر نمیگردانند. دیگران هر کسی که باشند شما را به دوران جاهلیت بر میگردانند اگرچه نماز بخوانید و روزه بگیرید. چون دینتان را از یک رهبر آسمانی نگرفتهاید به دوران جاهلیت برگشتهاید.
باز هم از رسول گرامی است که فرموده: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ الشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَنُ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهْمِي وَ عِلْمِي وَ وَيْلٌ لِلْمُخَالِفِينَ لَهُمْ مِنْ أُمَّتِي اللَّهُمَّ لَا تُنِلْهُمْ شَفَاعَتِي» یعنی: کسی که دوست دارد زندگیش مانند زندگی پیامبران باشد و مرگش ختم به شهادت شود و وارد بهشت گردد، آن منطقهای که خدا درستش کرده است ولایت علی را داشته باشد. ولایت موالیان او را داشته باشد. به امامان بعد از علی اقتدا کند. آنها عترت من هستند. آنها از گِل من خلق شدهاند. خدایا! به آنها علم و فهم من را بده. این به این معنا نیست که آنها ندارند و پیامبر درخواست میکند. بلکه پیامبر میفرماید آنها علم و فهم من را دارند. از گل من خلق شدهاند و عترت من هستند. آنها هستند که میتوانند شما را در هدایت نگه دارند. دیگران نمیتوانند. بعد پیامبر میفرماید: وای به حال مخالفین آنها از امت من. اینها اگرچه نماز خواندهاند و روزه گرفتهاند ولی خدایا شفاعت من را نصیب آنها نکن. ویل یا به معنای وای است یا به معنای پایینترین ناحیه جهنم که مختص کسانی است که مخالف اینها هستند. مگر میشود که دعای پیامبر مستجاب نشود؟
مرگ نبوی در گروِ داشتن ولایت علوی و اولاد معصوم ایشان و اقتدا کردن به آنها است.
حضرت رضا علیه السلام میفرماید: امام باقر فرمودند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ فَلْيَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ يَبْرَأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ نَظَرَ إِلَى اللَّهِ وَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ» یعنی: اگر کسی خشنود میشود که بین او و خداوند هیچ حجابی نباشد تا خدا را ببیند و خداوند او را ببیند و هیچ مانعی نباشد باید آل رسول را دوست داشته باشد. باید از دشمنانشان برائت و بیزاری بجوید. باید از ائمه هداة پیروی کند. اگر کسی اینطور بود به مقام لقاء الله رسیده است. تولی و تبری و تبعیت است که لقاء الله را ایجاد میکند.
خداوند با چشم سر دیده نمیشود؛ ولی با قلب دیده میشود. القلب حرم الله. قلب جایگاه خدا است. قلب است که روشن میشود. باید موانع برطرف بشود تا این قلب خدا را ببیند و خدا هم به این قلب نظر بیندازد.
در این روایتِ «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»، چند نکته مهم وجود دارد؛ نکته اول این بود که مرگ جاهلی چیست؟ ما تا اینجا راجع به این مسأله مفصلاً صحبت کردیم. نکته دوم، این است که این امام زمانی که باید بشناسیم کیست؟ قدری باید راجع به این صحبت کنیم. از جهت اینکه امامت، منصب بسیار مهمی است و سعادت بشر به آنها ارتباط دارد و طمع زیادی در آن وجود دارد؛ اولاً سعادت بشر است و ثانیاً طمع در آن وجود دارد. لذا امامان ما به اشکال مختلف، ائمه هداة را به اسم و وصف معرفی کردهاند تا به جای دیگری نرویم.
جناب جابر ابن یزید جعفی در دوره امام باقر میگوید: «سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ: لَمَّا أَنْزَلَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَه. فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ مِنْكُمْ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ؟» یعنی: من از جابر ابن عبد الله انصاری شنیدم که گفت: زمانی که خداوند این آیه را بر پیامبر نازل کرد به پیامبر عرض کردم: ای رسول گرامی! ما خدا و رسول را میشناسیم. اولی الامر چه کسانی هستند که خداوند اطاعت از آنها را مقرون به اطاعت از تو قرار داده است؟ حضرت رسول گرامی فرمود: «هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» یعنی: اینها جانشینان من هستند ای جابر. اینها امامان اهل دین پس از من هستند. نفر اولی علی ابن ابی طالب است. بعد وجود نازنین امام مجتبی است. بعد حضرت سید الشهداء است. بعد امام سجاد است. بعد امام باقر است که لقب باقر در کتاب تورات برای ایشان آمده است که تو او را ملاقات خواهی کرد ای جابر. هر وقت او را دیدی سلام من را به او برسان.پیامبر، ائمه را به نام شمردند تا وجود نازنین حضرت مهدی و فرمودند: سپس همنام من و حجت خدا بر روی زمین و باقیمانده سایر حجتها در بین بندگان خواهد آمد که فرزند حسن ابن علی الهادی است. او شخصیتی است که خداوند غرب و شرق عالم را به دست او فتح خواهد کرد. او از امت غایب میشود و بر امامت او ثابتقدم نمیماند مگر کسی که ایمان واقعی داشته باشد.
پیامبر عظیم الشأن اسلام توسط جناب جابر ابن عبد الله انصاری نام دوازده نفر بعد از خودش را برد به عنوان امام و جانشین تا من و شما بعد از وجود نازنین پیغمبر، درِ خانه دیگران نرویم. نه دیگرانی که دیگران هستند. حتی دیگرانی که از ما هستند، مانند جناب محمد ابن حنفیه که خودش ادعای امامت نکرد. یک عده دیگری برای او ادعای امامت کردند و کیسانیه را درست کردند. مثل جناب زید ابن علی ابن حسین که برای خودش ادعای امامت نکرد؛ ولی برای او ادعای امامت کردند. در منابع روایی ما، عناوین مختلفی وجود دارد. گاهی تحت عنوان دوازده امام، دوازده وصی، دوازده محدث، دوازده هدایتگر، دوازده نفر به تعداد نقبای بنی اسرائیل آمده است. نقبا جمع نقیب است. نقیب در لغت عرب به معنای رئیس طایفه است. ذیل این عناوینی که گفتم چند حدیث وجود دارد. نام دوازده امام ما در منابع روایی ما بیش از حد تواتر است. یعنی اینطور نیست که کسی بخواهد خدشه وارد کند.
چند چیز است که علامت تشیع است و نمیتوانیم از آنها دست برداریم. اینها شعائر است. نشانه است. یکی از چیزهایی که نمیتوانیم رهایش کنیم و نباید رهایش کنیم جمع خواندن نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء است. یکی هم این است که وقتی قرآنمان تمام شد بگوییم صدق الله العلی العظیم. اصرار بر این معنا هم داریم گرچه صدا و سیمای ما اصراری بر این کار ندارد. سومین چیزی که خصیصه تشیع است این است که حضرت امیر را چطور صدا بزنیم. باید گفت امیر المؤمنین علیه السلام. باید در بین شیعه جا بیفتد. آنها با این لقب مشکل داشتند.
وجود نازنین حضرت سید الشهداء میفرماید: «أَنَّهُ جَاءَ إِلَيهِ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ! إِنَّكَ تُدعَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَنْ أَمَّرَكَ عَلَيْهِمْ» یعنی: مردی نزد پدرم علی ابن ابی طالب امیر المؤمنین آمد و گفت: ابو الحسن! تو خودت را امیر المؤمنین را میخوانی؟ چه کسی این امارت را به تو داده و گفته تو امیر المؤمنین هستی؟ حضرت فرمود: «الله جَلَّ جَلَالُهُ أَمَرَنِي عَلَيهِم» یعنی: خداوند من را امیر اهل ایمان قرار داده است. این شخص نزد پیامبر رفت و عرض کرد: «يَا رَسُولَ اللهِ! أَ يَصْدُقُ عَلِيٌّ فِيمَا يَقُولُ إِنَّ اللهَ أَمَّرَهُ عَلَى خَلْقِهِ؟» یعنی: ای فرستاده خدا! آیا علی راست میگوید که او امیر المؤمنین است و خداوند او را به این مقام رسانده است؟ پیامبر عصبانی شد و فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِوَلَايَةٍ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَقَدَهَا لَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ إِنَّ عَلِيّاً خَلِيفَةُ اللهِ وَ حُجَّةُ اللهِ وَ إِنَّهُ لَإِمَامُ الْمُسْلِمِينَطَاعَتُهُ مَقْرُونَةٌ بِطَاعَةِ اللهِ وَ مَعْصِيَتُهُ مَقْرُونَةٌ بِمَعْصِيَةِ اللهِ فَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ جَهِلَنِي وَ مَنْ عَرَفَهُ فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَهُ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي وَ مَنْ جَحَدَ إِمْرَتَهُ فَقَدْ جَحَدَ رِسَالَتِي وَ مَنْ دَفَعَ فَضْلَهُ فَقَدْ تَنْقُصُنِي وَ مَنْ قَاتَلَهُ فَقَدْ قَاتَلَنِي وَ مَنْ سَبَّهُ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّهُ مِنِّي خُلِقَ مِنْ طِينَتِي وَ هُوَ زَوْجُ فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ أَبُو وَلَدَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ حُجَجُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ أَعْدَاؤُنَا أَعْدَاءُ اللهِ وَ أَوْلِيَاؤُنَا أَوْلِيَاءُ اللهِ» یعنی: علی، امیر اهل ایمان است به عهدی که از ناحیه خدا بسته شده است. این عهد در عالم ملکوت بسته شده است. ملائکه بر این مسأله و این اعطاء لقب الهی، شهادت دادهاند. علی، خلیفه خدا است. علی، دلیل خدا است. او پیشوای مسلمین است. اطاعت از او مقرون به اطاعت از خدا است. عصیان از علی مقرون به عصیان از خداوند است. اگر کسی علی را نشناخت من را نشناخته. کسی که علی را شناخت من را شناخته. اگر کسی امامت او را انکار کند رسالت من را انکار کرده. اگر کسی امیر المؤمنین بودن او را انکار کرد رسالت من را انکار کرده. هر کس فضل علی را قبول نکند من را تحقیر کرده. اگر کسی با او بجنگد با من جنگیده. اگر کسی به او فحاشی کند به من فحاشی کرده. او از من است. از گِل من خلق شده. او همسر دخترم فاطمه است. او پدر دو فرزند من، حسن و حسین است. من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نُه فرزند حسین، حجتهای الهی بر خلائق هستیم. دشمنان ما دشمنان خدا هستند. دوستداران ما دوستداران خدا هستند.