بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
بحثمان در رابطه با پیام خطبه غدیر بود. پیغمبر فرمودند: پیام من را به نسلهای بعدی برسانید. پیام غدیر را از روایت حضرت زهرا و حضرت رضا، دو مطلب قرار دادیم:
1. غدیر شاخصهای است تا ببینیم در اسلام غدیری و نبوی باقی ماندهایم یا نه.
2. پیام غدیر و اساساً محصول بعثت پیامبر، بحث امامت است.
شأن امامت پنج امر بود و عرض کردیم مهمترینش معرفت است. معرفت به معنای شناخت تنها نیست؛ بلکه شناختی است که اقرار و تصدیق قلبی را در پی داشته باشد که موجب تسلیم ما به محضر امام معصوم علیه السلام شود. ما اگر تسلیم امام بودیم یعنی معرفت داریم. گفتیم به استناد آیه 84 از سوره مبارکه نساء هدایت، همین است: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى» یعنی: من حتماً میبخشم کسی را که تؤبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام بدهد و سپس هدایت یابد. امام علیه السلام فرمود: اگر به امامت ما هدایت یافت خداوند او را میبخشد. ولی اگر امامت ما را قبول نداشت خداوند او را نمیبخشد.
شخصی بود به نام عبید الله ابن حر جعفی. در زمان حضرت سید الشهداء شاید شصت ساله باشد. او از طرفداران عثمان بود. در جنگ صفین، ابتداء در لشگر امیر المؤمنین بود و بعد به معاویه ملحق شد. غارتگر، باجگیر و دزد بود. بسیار عجیب است که امام حسین وقتی میخواهد جناب زهیر ابن قین بجلی را دعوت کند پیک میفرستد؛ ولی در مورد این شخص، خود حضرت رفتند و به او فرمودند: «یَا ابنَ حُرٍّ! إِنَّ أَهلَ مِصرَکُم کَتَبُوا إِلَیَّ أَنَّهُم مُجتَمِعُونَ عَلَی نُصرَتِی سَأَلُونِی القُدُومَ عَلَیهِم وَ لَیسَ الاَمرُ عَلَی مَا زَعَمُوهُ» یعنی: مردم شهر شما برای من نامه نوشتند که همگی اجماع دارند تا من را کمک کنند و از من خواستند بر آنها وارد شوم و رهبری آنها را به عهده بگیرم. اما آن چیزی که اینها ادعا کردند نشد. قرار شد ما امیرشان بشویم؛ ولی الان با زن و فرزند اسیرشان شدهام. بعد فرمود: «وَ إِنَّ عَلَیکَ ذُنُوباً کَثِیرَةً فَهَل لَکَ مِن تَؤبَةٍ تَمحُو بِهَا ذُنُوبَکَ؟» یعنی: تو آدم گنهکاری هستی. فکر میکنی تؤبهای وجود دارد که بتوانی همه گناهانت را با آن پاک کنی؟ خودش میدانست که هیچ تؤبهای وجود دارد. امام به او فرمود یک راه وجود دارد: «تَنصُرُ اِبنَ بِنتِ نَبِیِّکَ وَ تُقَاتِلُ مَعَهُ» یعنی: من را کمک کن. در جنگ در کنار من باش. این تؤبه تو از همه آن گناهان خواهد بود.
این، مقام امام است. در جامعه کبیره هم شما همین مضمون را میخوانید: «يَا وَلِيَّ اللهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي» یعنی: ای ولی خدا! بین من و خدا گناهانی وجود دارد که از آن نمیگذرند مگر اینکه شما راضی شوید. پس به حق آن کسی که شما را امین خود قرار داد و سرپرستی خلق را به شما سپرد و اطاعت شما را به اطاعت از خودش مقرون کرد، بخشایش گناهانم را از شما میخواهم. چنین چیزی حاصل نمیشود مگر با در سایه تسلیم.
اگر بخواهیم وارد وادی محبت امام شویم تنها راهش تسلیم است. این را جناب ابو خالد کابلی، یکی از پنج یار نزدیک امام زین العابدین علیه السلام از ایشان نقل کرده است: «وَ اللهِ يَا أَبَا خَالِدٍ! لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللهُ قَلْبَهُ» یعنی: به خدا سوگند ابو خالد، بندهای ما را دوست ندارد و به مقام ولایت ما نمی-رسد مگر اینکه خداوند قلبش را پاک کند. در قرآن در سوره مبارکه واقعه آیه 79 میخوانیم: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ». کسی به حریم امام عصر راه پیدا نمیکنید مگر اینکه قلبش پاک شده باشد و در مقام تطهیر قرار گرفته باشد. سپس حضرت میفرماید: «وَ لَا يُطَهِّرُ اللهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» یعنی: و قلب بنده پاک نمیگردد مگر اینکه تسلیم ما بشود. برادرها! اگر میخواهید ببینید امام زمان را دوست دارید، ببینید چقدر تسلیم ایشان هستید. سپس حضرت سجاد میفرماید: «فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ» یعنی: اگر کسی نسبت به ما سلم بود، خداوند او را از حساب شدید، به سلامت خارج میکند و از آن سختیهای روز قیامت در امان نگهش میدارد. «لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ». در زیارت عاشورا هم میگوییم: «إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ». باید به این مقام رسید؛ ولی مردم به من تلفن میزنند و میگویند: برای دخترم خواستگاری آمده که سنی است یا می-گویند یک کسی آمده که همه چیزش خوب است ولی نماز نمیخواند. آیا میشود به اینها دختر بدهیم؟ ما نفهمیدیم خوب بودن همه چیز یعنی چه؟ یعنی خانه دارد و ماشین دارد ولی نماز نمیخواند که آن هم مهم نیست. پس در کجا «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ» هستیم؟
تا چه حدی باید تسلیم باشیم؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: «لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْءٍ صَنَعَهُ اللهُ تَعَالَى أَوْ صَنَعَهُ النَّبِيُّ: أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ: وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ» یعنی: اگر طایفهای موحد باشند و خدای لا شریک را بپرستند و نماز بخوانند و ایتاء زکات داشته باشند و حج خانه خدا را به جا بیاورد و ماه رمضان را هم روزه بگیرد اما به آنچه که خدا و پیامبر انجام داده، اعتراض کند و یا اصلاً اعتراض را به زبان نیاورد و فقط در ذهنش عبور کند مشرک میشود. سپس حضرت صادق آیه 65 از سوره مبارکه را خواندند که میفرماید: نه! به خدا سوگند اینها مؤمن نیستند مگر اینکه در مشاجراتشان به آنچه که تو قضاوت کردی راضی بشوند و از آنچه که تو قضاوت کردی در درونشان نارضایتی پیش نیاید. باید به تو تسلیم باشند. سپس حضرت صادق ادامه دادند و فرمودند: بر شما باد به تسلیم.
ما نمیتوانیم در مقابل پیامبر اظهار نظر کنیم. در سوره مبارکه احزاب آیه 36 میفرماید: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً» یعنی: این حق برای هیچ زن و مرد مؤمنی وجود ندارد که اگر خدا و پیغمبر نسبت به مسألهای حکمی را صادر کردند او در مقابل امر آنها حرف بزند. اگر کسی در مقابل آنها حرف بزند عصیان کرده و کسی هم که عصیان کند در گمراهی آشکار است. هر کسی در مقابل پیامبر قرار میگیرد باید بگوید: «اَللهُ وَ رَسُولُه أَعلَمُ».
گاهی حرفهایی را میشنویم که حرفهای خوبی نیست. من، جناحی حرف نمیزنم. شخصی می-گویم. من غلام آفتابم و از آفتاب حرف میزنم. این آیه تکلیف کسانی را مشخص میکند که میگویند می-شود امام زمان را نظارت کرد. کسی بر امام زمان نظارت ندارد. اصلاً معنا ندارد که کسی بخواهد امام زمان را نقد کند؟ امکان ندارد که من برای امام زمان مدل حکومتی تعریف کنم و بگویم او باید این کار را بکند. من به عنوان کسی که حوزه رفته میگویم تنها کاری که باید بکنیم این است که بگوییم ما باید برای امام زمان تربیت شویم. باید برای امام زمان سرباز شویم، نه استراتژیست.
شخصی به نام حسن ابن سهل خراسانی از خراسان شرفیاب محضر امام صادق علیه السلام شد. به امام میگوید: در خراسان ما صد هزار شمشیرزن وجود دارد. شما امر کنید تا آنها را بسیج کنیم و طومار بنی العباس را بپیچیم و حکومت را به دست شما بدهیم. حضرت به او فرمودند: داخل تنور شو. گفت: من خیرخواه شما هستم و شما به من میگویید به تنور بروم؟ او نرفت. همان موقع هارون مکی داخل شد. حضرت به هارون فرمود داخل تنور شو. او بدون چون و چرا داخل تنور شد. حضرت در تنور را بستند. بعد شروع به صحبت با حسن ابن سهل کردند. حسن متوجه تنور بود و حضرت از اوضاع خراسان میپرسید. حضرت به حسن فرمود: درِ تنور را بردار. او در تنور را برداشت و دید هارون به همان شکل که داخل شده بود نشسته است. حضرت فرمود: چند نفر مانند هارون در خراسان داریم؟ گفت: هیچ. حضرت فرمود: ما از اینها میخواهیم.
اگر امام دستور به ورود در آتش میدهد اولی الامر است. «إِنَّ اللهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ» یعنی: خداوند امر به فحشا و فساد نمیکند اما از طرف دیگر فرموده است از اولی الامر اطاعت کنید. پس وقتی امام دستور به ورود در آتش میدهد این کار، دستور الهی است. اگر خداوند به آتشی که قرار بود ابراهیم را در آن بیندازند فرمود «يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهيمَ»، جعفر ابن محمد هم میتواند این دستور را به آتش بدهد؛ چون او جلوه تام خدا است.
در روایات از شیعیان و ارادتمندان اهل بیت تعبیر به مؤمن کردهاند. امام صادق میفرماید: «إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ لِجَمِيعِ أَمْرِنَا» یعنی: ما کسی را مؤمن نمیشماریم مگر آن گاه که مطیع همه اوامر ما باشد. حضرت برای وابستگان خود از واژه مؤمن استفاده کردهاند. در حدیث دیگر از امام باقر و امام صادق آمده است: «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ» یعنی: بنده به مراتب ایمان نمی-رسد مگر اینکه خدا و رسول و همه ائمه را بشناسد. مؤمن، واژهای است برای معرفی کردن کسانی که ارتباط با اهل بیت دارند. اگر کسی بخواهد به عالیترین مراتب ولایت اهل بیت یا محبت اهل بیت یا معرفت اهل بیت یا اطاعت از اهل بیت یا شباهت به اهل بیت برسد باید در دایره واژه مؤمن قرار بگیرد.
چه کنیم که مؤمن شویم؟ ابو بصیر خدمت امام صادق رسید و سؤال کرد: «جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا طُوبَى؟» یعنی: فدای شما بشوم. طوبی چیست؟ حضرت فرمود: «شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ أَصْلُهَا فِي دَارِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِي دَارِهِ غُصْنٌ مِنْ أَغْصَانِهَا وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» یعنی: درختی است در بهشت که ریشهاش در خانه علی ابن ابی طالب است و هیچ ارادتمندی به علی ابن ابی طالب نیست مگر اینکه شاخهای از شاخه آن درخت در خانه او هم هست و این، فرمایش حضرت حق در قرآن است که فرمود: طوبی و عاقبت خوب برای آنها است. این روایت میخواهد بگوید اگر ما مؤمن و وابسته به حضرت امیر هستیم، باید شبیه علی و علوی زندگی کنیم. اگر علی ابن ابی طالب بار نیازمندان را شبانه به دوش میکشد آن کسی هم که این ادعا را دارد باید جورکش نیازمندان و آبرومندان باشد.
«قَالَ الکَاظِمُ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِي حَاجَةٍ فَإِنَّمَا هِيَ رَحْمَةٌ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَاقَهَا إِلَيْهِ فَإِنْ قَبِلَ ذَلِكَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَايَتِنَا وَ هُوَ مَوْصُولٌ بِوَلَايَةِ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» یعنی: کسی که برادر مؤمنش به خاطر احتیاج نزد او برود، آن را رحمتی از ناحیه خدا بداند که خداوند به خانه او سوق داده. اگر او را قبولش کرد، به ولایت ما رسیده. ولایت ما متصل به ولایت خدا است. پس راه رسیدن به ولایت این است که اگر اهل ایمانی به خانه شما آمد کمکش کنید. تتمه روایت بسیار سنگین است. حضرت میفرماید: «وَ إِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى قَضَائِهَا سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِ شُجَاعاً مِنْ نَارٍ يَنْهَشُهُ فِي قَبْرِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَغْفُورٌ لَهُ أَوْ مُعَذَّبٌ» یعنی: یعنی اگر با همه احتیاجی که داشت او را رد کرد در حالی که میتوانست حاجتش را برآورده کند، خداوند مار آتشزایی را تا روز قیامت در قبر او قرار میدهد، چه از سایر گناهانش مورد بخشش قرار بگیرد و چه مورد بخشش قرار نگیرد. سختتر از آن، عبارت بعدی است که حضرت میفرماید: «فَإِنْ عَذَرَهُ الطَّالِبُ كَانَ أَسْوَءَ حَالًا» یعنی: اگر به او کمک نکرد و او، آن کسی را که کمک نکرده بخشید، کار سختتر میشود؛ چون درجه این شخص بالاتر رفته.
اگر میخواهیم به محبت برسیم باید به تسلیم برسیم. اگر بخواهیم به تسلیم برسیم باید کاری را بکنیم که امیر المؤمنین انجام میدهد. امام کاظم فرمود کاری که ما انجام میدهیم، قضاء حوائج اهل ایمان است. امام صادق میفرماید: «مَا عُبِدَ اللهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ» یعنی: خداوند به چیزی برتر از ادای حقوق اهل ایمان، پرستیده نشده است.