بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمِینَ یا رَبَّ العالَمینَ
در توضیح این دعای حضرت زین العابدین علیه السلام بودیم: وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ یعنی: من را در مسیر هدف خلقت قرار بده. در بیان اهداف مقدماتی بودیم و گفتیم یکی از اهداف، آزمون و ابتلا و امتحان است. گفتیم یکی از مصادق آزمون و ابتلا و امتحان، غیبت امام عصر است. غیبت کبری حکمتهایی دارد. یکی از آن حکمتها ـ نه علت منحصره ـ امتحان است. امتحان در دوره غیبت به این معناست که ما را نسبت به امام در حجاب قرار میدهند تا ایمان محض و ضربهای که حکومت امیر المؤمنین علی علیه السلام خورد، به این حکومت وارد نشود. چون در حکومت امیرالمؤمنین مردم عدالت علوی را نپذیرفتند چون دارای نفاق بودند.
بحث نفاق در قرآن کریم با این مسأله شروع میشود: مردم حق را نمیپذیرند چون «فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ». قلب مرکز درک حقیقت است. وقتی مریض شود از این ادراک بازمیماند. این معلول، علتهای متعدّدی دارد که اسمهای متعددی در قرآن برای آن بیان شده است. لازم است که این آیات را بدانیم؛ چون ما در امتحان هستیم و مردود شدنمان با یکی از این علتهاست.
یکی از بیماریهای قلب، غفلت بود. قلب دچار غلفت و بیتوجهی میشود. مهم است بدانیم که چه می-شود که قلب انسان دچار غفلت میشود؟ جهت دومی که در همین مورد قابل بحث است این است که چطور میشود غفلت را از بین برد. حضر حق در سوره مبارکه کهف آیه 28 میفرماید هر کس در دنیا غرق شد، دچار غفلت قلب میشود: «وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» یعنی: از کسانی که از هوای نفس تبعیت میکنند، پیروی نکن. چون دچار غفلت قلب شدهاند. اینها نمیدانند چه بلایی سرشان آمده است. چون دچار غفلت قلب شدهاند. اینها کسانی هستند که از هوای نفسشان تبعیت میکنند نه از خدا، چون دنبال زندگی دنیا هستند.
وقتی من از منبر پایین آمدم نگویید خدا این همه نعمت به ما داده است که استفاده نکنیم؟ بله استفاده نکنید. شما در ایام نوروز میوه را در اتاق پذیرایی میگذارید. به فرزندتان هم میگویید نخور که برای مهمان است. خانمها ظرفها گرانقیمت را میگیرند و در بوفه میگذارند. هیچ وقت استفاده نمیکنید. فقط برای تماشا کردن است. کدام انسان عاقلی هست که در هتل هفتستاره زندگی کند و اولین کاری که بکند این باشد که پردههایش را عوض کند؟ در دنیا مالکیت وجود ندارد. پس غفلت قلب یک انحراف از پذیرش حقیقت است که در اثر غرق شدن در دنیا و پیروی کردن از هواس نفس به وجود میآید.
بیماری دومی که در قرآن کریم مطرح شده، طبع قلب است. این بیماری در کسانی وجود دارد که بدون اینکه چیزی راجع به خدا بدانند بحث میکنند. مجادله در آیات الهی است بدون اینکه برهان و دلیلی داشته باشند. تمام اجزاء عالم، عمله و اکره حکومت حضرت سلیمان بودند. یکی از این اجزاء، پرندهها بودند. یک روز دید هدهد نیست. گفت: هدهد هست و من او را نمیبینم یا غایب است؟ حتماً او را مؤاخذه میکنم. ذبحش میکنم مگر اینکه عذر موجهی داشته باشد. هدهد آمد و گفت: برای تو خبر و دلیل آشکار آوردهام. دلیل باید آشکار باشد. اگر کسی نداشت وارد بحث نشود که اگر شد، شروع انحراف است. در سوره مبارکه غافر آیه 35 میفرماید: «الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» یعنی: کسانی که گفتگوی بیمورد در مورد نشانههای خداوند دارند بدون اینکه دلیل داشته باشند، این عمل زشتشان نزد خدا و اهل ایمان بسیار بزرگ و گران است. انسان فکر میکند در حال خدمت به خداست ولی کارش بسیار زشت است و این زشتی کارش برای منِ خدا گران تمام میشود. اینها این کار را میکنند چون دارای دو خصلت تکبّر و زورگویی هستند. به همین دو خصلت است که خداوند آنها را دچار بیماری طبع قلب میکند و آنها حق را نمیفهمند. به قلبهایشان مهر زده میشود.
بیماری دیگر، ختم قلب است. دلیل این بیماری این است که انسان هوای نفس را خدای خود قرار می-دهد. خداوند میفرماید فقط من را بپرستید. ما همه را میپرستیم مگر او را. از عادات و رسوم جامعه تبعیت میکنیم که همهاش هوای نفس است. هوای نفس این است که علت انجام کارها غیر خدا باشد. وقتی اسم هوای نفس میآید همه فکر میکنند یک چیز عجیب است. نخیر. بسیار ساده است. هر چیزی غیر خدا، علّت انجام کارهای شما بشود هوای نفس است. چرا امیرالمؤمنین به خدا میگوید: «من تو را به خاطر ترس از جهنم و به خاطر شوق بهشت نپرستیدم؛ بلکه تو را پرستیدم چون تو صلاحیت پرستش را داری»؟
علت این بیماری، هوای نفس است. در سوره مبارکه جاثیه آیه 23 میفرماید: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» یعنی: آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داد دیدی؟ خدا میداند اینها شایستگی هدایت را ندارند. گمراهشان می-کند. بنابراین هدایتشان نمیکند و به گوش و قلبشان مهر میزند. این آدم نه میشنود و نه درک میکند. نه میشنود و نه میفهمد. این انسان دچار بیماری ختم قلب است.
معبود حقیقی، الله است. در شب اول قبر یعنی همان زمانی که انسان از دنیا برود و وارد برزخ شود، دو ملک میآیند. میپرسند پروردگارت کیست؟ انسان فکر میکند به راحتی میگوید الله. اگر بتواند این را بگوید دروغگو میشود. به او میگویند چهار کار بیاور که برای خدا انجام داده باشی. تا بگوید الله میگویند پروندهاش را میبینند کدام یک برای خدا بوده است و میپرسند به کدام دلیل برای خدا بوده است؟ به همین دلیل است که زبان انسان بند میآید. انسان حرفی برای گفتن ندارد. زبانش بند میآید.
قلب، یک بیماریای دارد که در قرآن نیامده و روایات آن را بیان کردهاند. برخی مریضها که پیش دکتر میروند، دکتر به آنها میگوید از دست من کاری برنمیآید. آنجاست که میگویند دکترها جوابش کردند. یک جایی هم هست که خدا بندهاش را جواب میکند. نمیشود برای اینها کاری کرد. اینها کسانی هستند که دچار موت القلب شدهاند. قلبشان مرده و ایستاده است. عنایت الهی به وقتش به او رسید، ولی فایدهای نداشت.
بیماری بعدیای که قرآن کریم از آن یاد میکند، زیغ القلب است. زیغ، انحراف از پذیرش حق به خاطر ابتلا به رفاهطلبی است. از کجا باید بگوییم جامعه ما رفاهطلب هست یا نیست؟ به خاطر ماشینهای گران-قیمت؟ نخیر. به این دلیل که مردم میگویند آقا میآید و کارها را درست میکند. یعنی منتظر است یک نفر دیگر بیاید و درست کند و برای خودش هیچ نقشی قائل نیست. میگوید پسر نرجسخاتون میآید و سختی میکشد.
در سوره مبارکه تؤبه آیه 117 میفرماید: «لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ» یعنی: خداوند رحمت ویژهاش را برای پیامبر و مهاجرین و انصار فرستاد؛ اما نه بر همه آنها. بلکه بر کسانی که از پیغمبر در زمان سختیها تبعیت کردند. در زمان رفتن به جنگ تبوک که بسیار هم سخت بود از پیامبر تبعیت کردند. نزدیک بود یک عده از آنها جنگ را کنار بگذارند و بگویند رهایش کن. چون سخت بود. حوصله یتیم شدن بچهها و بیوه شدن زنها و از بین رفتن زیرساختهای جامعه و ... را نداشتند. دچار رفاهطلبی بودند.
یکی دیگر از بیماریها عمی القلب است یعنی کوردلی و بیبصیرتی. در ادبیات دینی ما تحت عنوان عمی القلب از بصیرت یاد شده است. کوردلی در اثر ظلم به وجود میآید. ظلم را تا میشنویم یاد صدّام می-افتیم و میگوییم ما که صدام نیستیم. او یکی از مصادیق ظلم بود. یک ظلم، ظلم به خویشتن است. یک ظلم به زن و فرزند است. یک ظلم به جامعه است. دانشجویی که دانشگاه میرود و درس نمیخواند به جامعهاش ظلم کرده است. کسی که از بیت المال استفاده میکند و درس نمیخواند به جامعه ظلم کرده است. یک عده به خدا ظلم میکنند. هر کدام از اینها عمی القلب را در پی میآورد. در سوره مبارکه حج آیه 46 میفرماید: «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ» یعنی: آیا اینها در سرزمینها گشت و گذار نکردند؟ اینها کسانی نیستند که چشمانشان نمیبیند. بلکه کسانی هستند که مرکز درکشان از بین رفته است. کوردل شدهاند. کوردلی، زمانی است که انسان عبرت نگیرد. یکی از عوامل عبرت قبرستان است. مردم عزیز ما از قبرستان هیچ عبرتی نمیگیرند. چون قبرستان-ها را گلستان کردهاند.
بیماری بعدی، قفل القلب است. این بیماری در اثر فساد در روی زمین یعنی گناه ایجاد میشود. در سوره مبارکه محمد آیه 22 و 24 میفرماید: «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُم...أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» یعنی: کسانی که در زمین فساد میکنند و قطع رحم دارند دچار این بیماری میشوند. چرا در قرآن تدبر نمیکنید؟ برخی میپرسند قرآن را چطور بفهمیم؟ اگر میخواهی قرآن را بفهمی راهش این است که صله رحم کنی و فساد در ارض یعنی گناه نکنی.
بیماری دیگری وجود دارد به نام صغی القلب. این بیماری در اثر افشای اسرار اتفاق میافتد. یک وقت هست که خودتان سرّتان را لو میدهید.
با دوست مگو رازی هر چند امین باشد شاید ز برون در دشمن به کمین باشد
تو حرفت را با دوستت میزنی. اما یک نفر گوش میدهد و سرّ شما پخش میشود. یک وقت هم هست که همین شخصی که شما همه چیز زندگیتان را به او میگویید، فردا روزی دشمن شما میشود و فاش میکند چون دچار صغی است.
در سوره مبارکه تحریم آیه 3 میفرماید: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ...». پیامبر یک موضوعی را با یکی از زنانش نجوا کرد. ولی دو نفر دیگرشان این نجوا را لو دادند. خدا آیه فرستاد که به اینها بگو توبه کنند. در آیه بعد میفرماید: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ». قلبشان انحراف پیدا کرده است. فکر نکنند که چون ام المؤمنین هستند واکسینه شدهاند. بیماری قلبشان را گرفته است. صغی القلب دارند. افشاء سر دارند.
بیماری بعدی، عمد القلب است. یعنی انسان در انحرافش تعمد دارد. گاهی اوقات انسان از روی جهل کاری را میکند. گاهی اوقات به خاطر شهوت و هوای نفس انحراف دارد. اما گاهی اوقات میفهمد چه می-کند. حضرت امیر علیه السلام به خداوند عرض میکند: خدایا! اگر من لغزش کردم در مقابل تو پرچمی نیفراشتم. یعنی تعمد نداشتم. تعمد، منشأ بیماری لجبازی است.
ببینید قرآن چه میگوید و ما چه میکنیم. خداوند به یک عدّه اولاد نمیدهد. نداشتن اولاد، نقص نیست؛ چون نداشتن اولاد دست خود انسان نیست. به دست خداست. گاهی خدا میدهد و گاهی نمیدهد. به بعضی پسر میدهد و به بعضی دختر. وقتی کسی بچهدار نشود میگویند برو از بهزیستی بچه بگیر. میروند و میگیرند. اولین کاری که میکنند این است که شناسنامهاش را عوض میکنند. در سوره مبارکه احزاب آیه 5 میفرماید: «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللهِ» یعنی: فرزندخواندههایتان را به نام پدرانشان بخوانید. این کار نزد خداوند به عدالت نزدیکتر است. مردم به خلاف قرآن عمل میکنند. اگر میتوانید بچه را به خانه ببرید و طوری رفتار کنید که وقتی پدر و مادرش آمدند بگوید من میخواهم همینجا بمانم. زید بن حارثه، پسرخوانده پیغمبر بود. پدر و مادرش آمدند او را ببرند. گفت نمیآیم. میدانست پسر پیغمبر نیست. ولی پیغمبر به قدری به او لطف داشت که او غیر از اینکه فرزند پیغمبر باشد، تصور دیگری نداشت. این کار به عدالت، نزدیکتر است.
بعد آیه میفرماید: «فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ» اگر نمیدانید پدرانشان چه کسانی هستند اینها برادران دینی شما هستند، نه فرزندان شما. دوست شما محسوب میشوند. چرا میخواهید خط قرآن را عوض کنید؟ چرا فکر میکنید بیشتر از خدا می-فهمید و از او مهربانتر هستید؟ سپس میفرماید: کسانی که تا قبل از اینکه این آیه بیاید این کار را نکردند، تکلیفی بر آنها نیست؛ ولی عدهای هستند که عمداً این کار را میکنند. یعنی میدانند که خدا و پیغمبر فرمودهاند این کار را نکنید. منشأ خطای آنها جهل و لغزشهای شهوانی نیست. منشأ خطایشان این است که خطکشی کنند و یک طرف دیگر بایستند و پرچم مخالفت بلند کنند.
بیماری دیگر غلف القلب است. این بیماری سه منشأ دارد. در سوره مبارکه نساء آیه 155 میفرماید: «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَليلاً» یعنی: به خاطر پیمانشکنی و انکار آیات الهی و کنارگذاشتن انبیاء دچار این بیماری شدهاند. دست ما به خون هیچ پیامبری آغشته نیست؛ ولی پیغمبر را از زندگیمان کنار گذاشتهایم و حرفشان را گوش نمی-دهیم. این انسانها دچار غلف قلب میشوند. ایمان را نقض میکنند. آیات الهی را انکار میکنند. انبیاء را کنار میگذارند.
بیماری بعدی، ریب القلب یعنی تردید در رسالت انبیاست. در سوره مبارکه توبه آیه 45 میفرماید: «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ». یک عده نزد پیامبر رفته و گفتند ما را از جنگ معاف کن. اینها کافر نبودند. چون اگر کافر بودند اصلاً به پیامبر کاری نداشتند. اینها اهل ایمان هستند، منتها ایمانشان ایمان نفاقی است. گفتند اجازه بده که ما در جنگ شرکت نکنیم. اینها کسانی هستند که به خدا ایمان ندارند. آخرت را هم قبول ندارند و نسبت به رسالت تو هم تردید دارند. تو را پیامبر خودشان نمیدانند. ما از کجا بدانیم دچار این مورد هستیم یا نه؟ ما درگیر جهاد در کنار پیامبر نیستیم؛ ولی برخی میگویند خمس نمیدهیم. حجاب را رعایت نمیکنیم و...
بیماری بعدی، إشداد القلب است. گاهی انسان عفونت دارد و با قرص آنتی بیوتیک آن را حل میکند. گاهی باید سرمدرمانی کند. گاهی اوقات سرمدرمانی هم جواب نمیدهد. کسانی بیماری إشداد القلب دارند که دچار دنیازدگی میشوند. در سوره مبارکه یونس آیه 88 میفرماید: «وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليمَ». کار دنیا به جایی کشید که حضرت موسی به خداوند گفت: فرعون و لشگریانش دنیا دارند. اینها ما را اذیت میکنند. با پولشان همه جا هستند و میخواهند همه چیز را عوض کنند. با پولشان مردم را از راه تو جدا میکنند. خدایا! اموالشان را نابود کن. اینها دچار اشداد قلب شدهاند.
بیماری بعدی، لاهیة القلب است. یعنی خوشگذرانی. تو میگویی باید در دنیا خوش بود. خداوند می-فرماید اگر کسی در دنیا خوش بود، لاهیة القلب میگیرد. در سوره مبارکه انبیاء آیه 2 میفرماید: «ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ». اینها کسانی هستند که حرف خدا را میشنوند ولی مسخره میکنند؛ چون دچار لاهیة القلوب شدهاند. مشغول خوشگذرانی هستند.
دین اسلام با ده ویژگی بر سایر ادیان، فضیلت و برتری پیدا کرد. یکی از آن ده ویژگی، روز جمعه است. روز جمعه، عامل برتری دین اسلام است. روز جمعه به خودیِ خود که عامل برتری نیست؛ بلکه ظرف برتری است. بستگی دارد به اینکه در روز جمعه چه کاری بکنیم. تمام مهمانیها در شبهای جمعه است. تمام مسافرتها آخر هفته است. این یعنی تباه کردن روز جمعه.