بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمِینَ یا رَبَّ العالَمینَ
بحث از نفاق و منافق، بسیار مهم است؛ چون آن چیزی که جامعه ما را به هم ریخته است، مسأله نفاق است. نفاق در میان افراد جامعه مذهبی مطرح میشود و اغلب مردم این خصیصه را دارند ولی نمی-دانند. واژه منافق، وصف است. گاهی در یک فرد پیدا میشود. گاهی در یک گروه پیدا میشود و گاهی در یک جامعه. واژه منافق مشتقّ از نفاق است. نفاق در لغت به معنای شخصی است که ظاهر و باطنش یکی نیست. اما در اصطلاح به کسی میگوییم منافق که از استدلال و منطق، دور است و برای اغراض شخصی و منافع خاص خود، با اکثریت مخالفت میکند. تا جایی هم که شرایط به آنها اجازه بدهد کارشکنی میکنند. پس به کسی که این دو خصیصه را دارد ولی کارشکنی نمیکند، منافق نمیگویند. منافق، کسی است که کارشکنی دارد ولی منتها به هر دلیلی مخالفتش را آشکار نمیکند و نسبت به اکثریت اظهار یگانگی و دوستی دارد. پس چهار خصیصه وجود دارد:
1. نداشتن استدلال.
2. مخالفت با اکثریت.
3. کارشکنی.
4. بروز ندادن مخالفت و افکار.
بیشتر روایاتی که در این باب میخوانم از وجود نازنین حضرت امیر است. چون ایشان بیشترین لطمه را از منافقین خورده است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: إِيَّاكَ وَ النِّفَاقَ فَإِنَّ ذَا الْوَجْهَيْنِ لَا يَكُونُ وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ» یعنی: از نفاق برحذر باشید. چون منافق نزد خدا آبرو ندارد. یعنی آدمهای منافق بیآبرو هستند. به همین خاطر وجود نازنین حضرت میفرماید: «مَا أَقْبَحَ بِالْإِنْسَانِ أَنْ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ» یعنی: چه زشت است برای انسان که دو رو باشد.
وقتی حضرت میخواهد در مقام تمثیل راجع به منافقین مثال بزند اینگونه تعبیر میکند: «مَثَلُ الْمُنَافِقِ كَالْحَنْظَلَةِ الْخَضِرَةِ أَوْرَاقُهَا الْمُرِّ مَذَاقُهَا» یعنی: انسان منافق مانند هنداونه ابوجهل است. برگش سبز است ولی تلخ است. حضرت میفرماید به ظاهر این هندوانه نگاه نکنید. حقیقتش دوگانه است. ظاهرش پسندیده است و باطنش ناپسند.
راهبرد منافقین، زبان آنهاست. اگر زبانشان را از آنها بگیری هیچ چیز دیگری ندارند. به همین خاطر حضرت امیر در مورد آنها میفرماید: «الْمُنَافِقُ قَوْلُهُ جَمِيلٌ وَ فِعْلُهُ الدَّاءُ الدَّخِيلُ» یعنی: منافق به خوبی صحبت میکند؛ ولی عمل و کردارش دردی است جانسوز. دقت کنید. حضرت نمیفرماید حرف خوب میزند؛ بلکه میفرماید خوب حرف میزند. در فرمایش دیگر میفرماید: «الْمُنَافِقُ لِسَانُهُ يَسُرُّ وَ قَلْبُهُ يَضُرُّ» یعنی: زبان منافق، شادیآفرین است؛ چون به خوبی صحبت میکند. امّا دلش زیان میرساند. یعنی آنچه در درون دارد و به خاطر آن، کارهای پنهانی میکند منجرّ به ضرر است.
پیغمبر اسلام در سه حدیث میفرماید من برای امّتم بیش از همه چیز از منافق میترسم:
حدیث اوّل: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي كُلُّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اللِّسَانِ» یعنی: بیشترین ترس من برای شما پس از خودم، از منافق زبانباز است.
حدیث دوّم: «إِنِّي لَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَحْجُزُهُ إِيمَانُهُ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ كُفْرُهُ وَ لَكِنْ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ مُنَافِقاً عَلِيمَ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَعْمَلُ مَا تُنْكِرُونَ» یعنی: من برای امتم از اهل ایمان و از مشرکین نمیترسم. از مؤمن نمیترسم چون ایمانش او را از لطمه زدن به جامعه بازمیدارد. انسان مشرک هم که اصلاً ریشه ندارد و شرکش او را از پامیاندازند. شرک، باطل و از بینرفتنی است. اما برای شما از منافقین میترسم. آنها زبانباز هستند. آنچه شما میدانید را میگویند و به زبان میآورند ولی آنچه از آن بیزار هستید را انجام میدهند.
حدیث سوّم: امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللهِ: إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ» یعنی: پیامبر به من فرمود: من برای امتم از ناحیة اهل ایمان و مشرکین، ترسی ندارم. چون خداوند اعلی اعلا، مؤمن را به واسطة ایمانش از صدمه و لطمه زدن باز می-دارد. مؤمن اهل احتیاط است. از مشرکین هم ترسی ندارم چون خداوند مشرک را به واسطة شرکش از بین میبرد. ولی ترس من برای جامعه، از منافق خوشزبان است. مطابق اعتقادات شما صحبت میکند. بسم الله میگوید؛ ولی بر خلاف اعتقادات شما عمل میکند.
شرک، ازبینرفتنی است. آیه 31 از سوره مبارکه حج میفرماید: ﴿حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في مَكانٍ سَحيقٍ﴾ یعنی: به خدا روی بیاورید در حالیکه به او شرک ندارید. کسی که به خدا شرک بورزد مانند موجودی است که از آسمان به زمین افتاده است و پرنده شکاری او را برمیدارد یا باد او را به مکانهای دوردست میبرد. آن قدر بیوزن و بیارزش است که هیچ ثباتی ندارد. خداوند خود به خود او را از بین میبرد چون ریشه ندارد.﴿إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً﴾.
باید موجود منافق را بشناسیم تا اولا از او بر حذر باشیم و ثانیاً مراقب خودمان باشیم که از منافقین نباشیم.
پیامدهای نفاق در جامعه چیست؟
پیامد اول: ایجاد تردید در مورد حق. کار منافق، این است که انسان را نسبت به حقّ مردد میکند. هر کسی در هر لباسی باشد اگر انسان را نسبت به حق مردد کند، منافق است. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: «الْمُنَافِقُ مُرِيبٌ» یعنی: منافق، سبب تردید در جامعه است.
پیامد دوم: مهمترین پیامد نفاق در جامعه، این است که نفاق، مساوی با شرک است. «النِّفَاقُ أَخُو الشِّرْكِ» یعنی: نفاق، برادر شرک است. منافق برای بت سجده نکرده است اما نفاقش او را مساوی بتپرست میکند. در سوره مبارکه لقمان آیه 13 میفرماید: ﴿يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾ یعنی: پسرم؛ به خدا شرک نداشته باش که شرک، ظلم بزرگ است. در سوره مبارکه نساء آیه 48 میفرماید: ﴿إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظيماً﴾ یعنی: خداوند گناه شرک را بدون تؤبه نمیبخشد. هر گناه دیگری ممکن است بدون تؤبه بخشیده شود. ولی شرک را بدون تؤبه نمیبخشد. یعنی اگر آدمهای مشرک بدون تؤبه از دنیا بروند، نباید امیدی داشته باشند. در سوره مبارکه نساء آیه 116 می-فرماید: ﴿وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً﴾ یعنی: کسی که به خداوند شرک بورزد، دچار گمراهی عمیق یعنی غیر قابل بازگشت شده است.
پیامد سوم: نفاق همرتبه کفر است. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «النِّفَاقُ تَوْأَمُ الْكُفْرِ» یعنی: نفاق، همرتبه کفر است. در سوره مبارکه برائت آیه 68 میفرماید: ﴿وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ﴾ یعنی: خداوند به زنان و مردان منافق و کافران، آتش جهنم را وعده داده است. خلود در آتش دارند. این آتش برای آنها کافی است. خداوند آنها را لعنت کرده است. منافق و کافر، در یک جا قرار میگیرند. در همین سورة مبارکه آیه 73 خداوند به پیامبر دستور میدهد: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾ یعنی: ای پیامبر؛ با کافران و منافقان مبارزه کن و نسبت به هر دوی آنها سختگیری کن. نتیجه و سرانجام هر دوی آنها جهنم است و البته جهنم، بدجایگاهی است.
پیامد چهارم: هرگز ایمان و نفاق با هم جمع نمیشوند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می-فرماید: «النِّفَاقُ يُفْسِدُ الْإِيمَانَ» یعنی: نفاق، ایمان را از بین میبرد. در فرمایش دیگری از ساحت مقدس ایشان آمده است: «اَلإِیمَانُ بَرِیٌّ مِنَ النِّفَاقِ» یعنی: ایمان از نفاق، دور است. ممکن است منافق در صف نماز باشد ولی مؤمن نیست.
پیامد پنجم: نفاق از زشتیهای اخلاقی است. در جامعه امروزی، هدف انسان را انسانیت قرار می-دهند و تعبیر به اخلاق میکنند و خوب بودن منهای خدا را تصور میکنند و اسمش را میگذارد انسانیت. ولی از نظر وحی، انسانی در کمال است که بنده خدا باشد. نفاق هم با انسانیت در تعارض است هم با اخلاق مبتنی بر وحی. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «النِّفَاقُ شَيْنُ الْأَخْلَاقِ» یعنی: نفاق و دو رویی از زشتیهای اخلاقی است. دو وجه را برای اثبات زشتی اخلاقی بودنِ نفاق بیان میکنم:
وجه اول: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «النِّفَاقُ مَبْنِيٌّ عَلَى الْمَيْنِ» یعنی: نفاق و دو رویی بر مبنای دروغپردازی طراحی شده است. از پیامبر سؤال کردند مؤمن چه کاری را انجام میدهد و چه کاری را انجام نمیدهد و سؤالاتی را پرسیدند که مثلاً ممکن است که مؤمن زنا کند یا نه، حضرت فرمود: گاهی ممکن است که چنین گناهی از او سر بزند. گفتند: ممکن است مؤمن سرقت کند؟ حضرت فرمود: ممکن است پرسیدند: ممکن است مؤمن، ترس داشته باشد؟ فرمود: ممکن است. پرسیدند: ممکن است مؤمن دروغ بگوید؟ فرمود: به خدا سوگند مؤمن هرگز دروغ نمیگوید.
وجه دوم: حضرت امیر علیه السلام فرمود: «النِّفَاقُ مِنْ أَثَافِي الذُّلِّ» یعنی: نفاق و دو رویی از پایههای ذلت و خواری است. آدمهای ذلیل، منافق هستند. در حدیث دیگری فرمود: «نِفَاقُ الْمَرْءِ مِنْ ذُلٍّ يَجِدُهُ فِي نَفْسِهِ» یعنی: دو رو بودنِ آدمها به خاطر آن خواری و پستیای که در درون خود پیدا میکنند. در سوره مبارکه اسراء آیه 70 میفرماید: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ﴾ یعنی: انسانها را با کرامت خلق کردیم. منافق از اصل خلقتش دور شده است.
نفاق به دو بخش تقسیم میشود. بخش اول، منافقهای حرفهای هستند و بخش دوم، نفاق عادی است. این دو گروه از نظر شیوه و ویژگیها فرقی ندارند؛ اما از نظر غرض و هدف متفاوت هستند. هر دو مخالف اکثریت هستند؛ ولی منافق حرفهای، مخالفتی است که نسبت یک امر بسیار مهم صورت میگیرد یعنی ریشه دین را هدف میگیرد. یعنی سقیفه. من نمیخواهم راجع به اینها صحبت کنم؛ بلکه می-خواهم راجع به منافق عادی و غیر حرفهای صحبت کنم.
خدا به قدری با نفاق مخالف است که با اینکه نفاق در مدینه ظهور و بروز پیدا کرد ولی همه آیاتی که راجع به منافقین صحبت میکند، در مکه نازل شده است نفاق، بلیهای است که جامعه ما را درگیر کرده است. به همین دلیل میخواهیم با نفاق عادی سر و کله بزنیم که بنیان جامعه ما را از بین میبرد. آدمها خیرخواه همدیگر نیستند. منتظرند تا طرف مقابلشان زمین بخورد. نمیتوانند رفاه و موفقیت دیگران را ببینند. باید این را حل کرد.
یکی از رسالتهای امام زمان این است که او، قَاطِعُ حَبَائِلِ النِّفَاقِ است. یعنی یک آدمی که یک مسئولیت جهانی دارد و قرار نیست که فقط من و تو را نجات بدهد؛ بلکه قرار است عالم بشریت را نفاق بدهد؛ یکی از اهدافش از بین بردن نفاق و دسیسههای نفاقگونه است. یعنی همان چیزی که عمق جامعه ما را گرفته است. نماز هست. روزه هست. حج هست. زیارت اباعبدالله الحسین هست؛ اما نفاق هم هست. باید خودمان را بررسی کنیم که ببینیم نفاق داریم یا نه؛ چون خطرناک است. از سرطان هم بدتر است.