بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
بحث ما در پیامدها و عواقب سوء تحقیر و اهانت است. اگر کسی به کسی اهانت کند چه عواقبی را در پی دارد؟
1. یکی از آن عواقبی که بیان کردیم این بود که تحقیر دیگران چه به لفظ باشد و چه به رفتار باشد و چه به نوشتار و مکتوب باشد و تصویری باشد، اعلام جنگ با خدا است. مسأله بسیار خطرناکی است.
2. دومین پیامدی را که در پی دارد این است که کسی که دیگران را تحقیر میکند و در بین مردم کوچک میکند خداوند علی اعلا او را در دنیا و آخرت تحقیر میکند. پس خدا با او در میافتد.
3. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند این آدم را دشمن خودش قرار میدهد، نه ولی و دوست خودش؛ اگرچه در نامه عملش هزار شب، نماز شب خوانده باشد و زیارت کربلا باشد که از تهران پیاده رفته باشد، نه از مواکب. خداوند این آدمی را که اهل تحقیر دیگران باشد دشمن خودش قرار میدهد. قال الصادق علیه السلام: وَ لَمْ يَزَلْ مَاقِتاً لَهُ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ تَحْقِيرِهِ أَوْ يَتُوبَ یعنی: مادامی که در تحقیر دیگران است خداوند دشمن او است مگر اینکه دست از تحقیرش بردارد و یا تؤبه کند؛ وگرنه دشمنیِ خدا را در پی دارد. دشمنی خدا هم این است که «از خدا برگشتگان را کار سخت نیست». این همه آدم هستند که خدا را نمیشناسند و خدا را انکار میکنند و با وقاحت تمام از نعمتهای او استفاده میکنند؛ ولی سپاسگذار او نیستند. دشمن او هستند؛ اما هنوز خدا روزیِ آنها را میدهد.
یک حدیثی هست که بسیار عالی است. امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند: دوازده جمله از تورات را انتخاب کردم. از عبری به عربی ترجمه کردم. هر روز این جملات را سه بار نگاه میکنم. ببینید چه غوغایی است که دل علی را هم برده است. یک جملهاش را من برای شما بگویم. فرمود: خداوند به بنده-اش میفرماید: بنده من! من تکلیفم را بر تو واجب کردم. نماز بخوان و روزه بگیرد. روزی تو را هم بر خودم واجب کردم که بدهم. تو تکلیف من را انجام نمیدهی، ولی من روزی تو را قطع نمیکنم. بسیار عالی است. این برای کسانی است که دشمن خدا هستند. اینها زندگی میکنند.
از خدا برگشتگان را کار سخت نیست سخت کار ما بود کز ما خدا برگشته است
مصراع دوم است که مهم است. اینهایی که تحقیر میکنند کسانی هستند که خدا از آنها بر می-گردد. خدا با آنها اعلام دشمنی میکند. میفرماید: من دشمن این آدمها هستم. معلوم میشود که مسأله تحقیر، کار بسیار خطرناکی است.
شما دیگران را تحقیر میکند تا رتبه آنها را در بین مردم پایین بیاورید؛ ولی امام صادق علیه السلام میفرماید: فرآیند این کار طوری است که کار به جایی میرسد که خدا یک کاری میکند که مردم، دشمن آدم تحقیرکننده میشوند. مردم دشمن آدم تحقیرکننده میشوند. معمولاً انسانها از داخل گناه می-خواهند کاری را در بیاورند که آن کار به هیچ وجه در نمیآید. امام صادق علیه السلام میفرماید: وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ حَقَّرَ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَلْقَى اللهُ عَلَيْهِ الْمَقْتَ مِنْهُ وَ الْمَحْقَرَةَ حَتَّى يَمْقُتَهُ النَّاسُ وَ اللهُ لَهُ أَشَدُّ مَقْتاً فَاتَّقُوا اللهَ یعنی: بدانید که هر کسی که فردی از مسلمانان را تحقیر کند خداوند، دشمنی و کوچکی را بر او میافکند تا اینکه مردم دشمن آن آدم میشوند. شما او را کوچک کردهاید که از چشم مردم بیندازید. خداوند کاری میکند که همین مردم با تو دشمن شوند. خداوند هم اگر با کسی دشمنی کند شدت دارد. همانطور که رحمت او شدت دارد غضبش هم شدت دارد.
خدا به داد ما برسد با این کارهایی که با دیگران میکنیم. بسیار هم ساده زندگی میکنیم. میگوییم ما که روزهمان را گرفتهایم و نمازمان را هم خواندهایم و حجمان را هم رفتهایم و خمسمان را هم دادهایم؛ اما در پرونده ما از این حرفها هم زیاد است. آن چیزی که زندگی ما را پیچانده است همینها است؛ وگرنه نماز و روزه که همه ما داریم. یک قدری بگردیم و ببینیم چقدر دل مردم را سوزاندهایم. چقدر مردم را آزار دادهایم با زبانمان. آزار ندادن مردم، جوانمردی میخواهد و این همان چیزی است که پیدا نمیشود. یک شخصی به زنش اختلاف داشت. میگفت زن من عیب دارد. به او گفتند: عیب زنت چیست؟ گفت: مگر انسان عیب زنش را جایی نقل میکند؟ حالا تا یک مشکلی پیش میآید مشاوره میروید. لذت هم میبرید. او همسرش را طلاق داد. گفتند: عیب او چه بود؟ گفت: مگر انسان عیب ناموس مردم را جایی نقل میکند؟ این جوانمردی میخواهد. نمازخوان زیاد است؛ این را پیدا کنید. این مروت است. مروت هم در پهلوانی نیست که سینه را سپر کنید. جوانمردی از خصائص اهل سلوک است. پیدا هم نمیشود. مگر انسان عیب دیگران را به راحتی در جایی نقل میکند؟
انبیاء سلام الله علیهم اجمعین در یک مجموعهای از معارف، مشترک بودهاند. در بسیاری از معارف هم با هم اختلاف داشتهاند. به این معنا که در یک جامعهای، یک سری از امور باید گفته میشد و در یک جامعهای یک سری از چیزها نباید گفته میشد و در جامعه بعدی، پیغمبر بعدی چیزهای دیگری را می-گفت و چیزهای دیگری را نمیگفت؛ اما یک مشترکاتی داشتند. یکی از آن مشترکات در حوزه اعتقادات است که خدا را بپرستید و برای او شریک قرار ندهید. یکی از مشترکات اخلاقی این است که امام صادق علیه السلام فرمود: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ إِلَى قَوْمِهِ وَ أَوْحَى إِلَيْهِ أَنْ قُلْ لِقَوْمِكَ: وَ لَا يَسْتَخِفُّوا بِأَوْلِيَائِي فَإِنَّ لِي سَطَوَاتٍ عِنْدَ غَضَبِي لَا يَقُومُ لَهَا شَيْءٌ مِنْ خَلْقِي یعنی: خدا پیامبری را به سوی قومش فرستاد و به او وحی کرد: به امتت بگو دوستان من را خفیف و زار نکنید که من در هنگام مجازات و خشمم، خشم شدیدی دارم که هیچ کس نمیتواند خشم من را تحمل کند. در مورد کسی که نماز نمیخواند این را نفرموده است. در مورد کسی که روزه نمیگیرد این را نفرموده است. این را در مورد تحقیر دیگران میفرماید که اگر کسی را تحقیر کردی، من شدیداً خشم میکنم. شدت خشمم نیز به این شکل است که کسی نمیتواند آن را تحمل کند.
جایگاه آدمی که تحقیر میکند کجا است؟ قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَيْلٌ لِمَنْ أَهَانَ وَلِيّاً یعنی: درهای در جهنم که بیشترین عذاب در آنجا وجود دارد، جایگاه کسانی است که اهل تحقیر هستند. میخواهی واجب شرعیات را انجام بدهی؟ مستحق شرعی هم یک انسانی از اهل ایمان است. باید حرمت این آدم را حفظ کرد.
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام شرفیاب محضر ایشان شد. به ایشان عرض کرد: یکی از یاران ما ـ یعنی از اهل ایمان ـ مستحق دریافت زکات است؛ ولی از اینکه به او بگوییم این، زکات است، یک حالت شرمندگی و خجالتی دارد. ما چه کنیم؟ زکات را به او ندهیم یا دستور العملی دارید؟ حضرت فرمودند: أَعْطِهِ وَ لَا تُسَمِّ لَهُ وَ لَا تُذِلَّ الْمُؤْمِنَ یعنی: حتماً به او بدهید؛ ولی به او نگویید این زکات است. بگویید من نذر شما کرده بودم. بگو این هدیه من به شما است. با هزار لطایف بگویید. این ایام ولادت امام مجتبی است. به دلم افتاده است که به چهل نفر عیدی بدهم. نگویید ما دروغ نمیگوییم. رها کنید. آبروی اهل ایمان را باید حفظ کرد. آبروی اهل ایمان را حفظ کنید. شما میخواهید زکاتتان را بدهید؛ ولی او از گرفتن زکات ابا دارد به هر دلیلی. میفرماید: زکاتتان را به او بدهید؛ ولی اسمش را زکات نگذارید.
پیامبر ما فرمودند: لَا تُحَقِّرُوا ضُعَفَاءَ إِخْوَانِكُمْ فَإِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَ مُؤْمِناً لَمْ يَجْمَعِ اللهُ بَيْنَهُمَا فِی الجَنَّةِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ یعنی: فقراء از برادران دینیتان را تحقیر نکنید. نگویید: برو و از کدّ یمینت روزی بخور. برو خودت کار کن. تا چه زمانی میخواهی کلِّ بر دیگران باشی؟ این کار را نکنید. بعد میفرماید: اگر چنین شخصی را تحقیر کردید، گرچه مستحق بهشت هم باشی ولی با او در یک جا نخواهی بود مگر اینکه تؤبه کنی. با او در یک جا نخواهی بود. او در بهشت خواهد بود و در بیرون.
آخرین حرف در بحث اهانت؛ اگر شما در جلسهای باشید و غیبت کسی را بکنند و از او دفاع نکنید حکمش را میدانید. اگر ایستادید و در مقابل شما توهین کنند چه؟ من نمیخواهم جنگ راه بیندازم. متأسفانه مردم همه مشکلاتشان را از ناحیه روحانیت میدانند. ممکن است که باشد؛ ولی از ناحیه همه آقایان نیست. بخشی از آنها هستند. اما اینکه مردم، حق این معنا را داشته باشند که به همه اهانت کنند، نمیشود. حالا شما ایستادهاید و او به همه اهانت میکند چه بلایی بر سر شما میآید؟ مَنْ أُذِلَّ عِنْدَهُ مُؤْمِنٌ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَنْصُرَهُ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ أَذَلَّهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ یعنی: اگر در مقابل کسی، مؤمنی را تحقیر کردند و او میتوانست دفاع کند و دفاع نکرد، خداوند در روز قیامت در معرض دید همگان، او را تحقیر خواهد کرد. یک مؤمنی را تحقیر میکنند و شما میتوانید دفاع کنید و نمیکنید. تحقیر این شخص در روز قیامت، عمومی است. یعنی همه از اول تا آخر، شاهد حقارت او خواهند بود.
دلیل و ریشه درونی اهانت چیست؟ چرا انسان، یک شخصی را تحقیر میکند؟
1. گاهی ریشه، عداوت است. من با شخصی دشمن هستم. وقتی او را تحقیر میکنم یک ضربهای است که به او زدهام. دلم خنک میشود.
2. گاهی ریشه، حسادت است. او صاحب نعمت است و من او را تحقیر میکنم تا آن حسادتی که در درونم هست تخفیف پیدا کند.
3. اصلیترین دلیل حقارت و اهانت، تکبر است. چون من خودم را از همه بالاتر میدانم و فکر می-کنم هیچکس در رده من نیست، حق تحقیر دارم.
4. یکی از دلایل رایج تحقیر، چاپلوسی و تملق است. من در یک ادارهای کار میکنم و میدانم که رئیس اداره با این معاون، میانهای ندارد. من سعی میکنم آن معاون را تحقیر کنم تا رئیس خوشش بیاید و نانی بخورم. تملق و چاپلوسی، عامل رایج تحقیر دیگران است.
5. گاهی هم تحقیر و توهین از باب این است که این شخص بر اساس تربیت اسلامی، تربیت نشده است. آدم بی ادبی است. عادت او است. شما عادت کردهاید از خواب که بیدار میشوید بسم الله الرحمن الرحیم بگویید. او عادت کرده است از خواب که بیدار میشود تحقیر کند و فحش بدهد. عادت کرده است؛ چون بد تربیت شده است. تربیت دینی ندارد.
ششمین عاملی که میتواند در تعامل با انسانها از مصادیق سوء خلق و موانع رسیدن به حسنات باشد افشاء سرّ است. الان همه میگویند که ما الحمدلله افشاء سر نداریم. یک بخشی از افشاء سر، جاسوسی و افشای اسرار مملکت است. در بخشهای دیگرش ببینید شما شریک هستید یا نه با همین دستگاه زبان که دارید.
افشاء سر یعنی نمایان کردن چیزی که راز است. آقا امیر المؤمنین فرمودند: ملاک راز بودن، مخفی بودن است. مِلَاکُ السِرِّ السِّترُ یعنی: ملاک راز بودن، پوشیدن بودن است. هر چیزی را که میپوشانند و شما به نوعی به آن دسترسی پیدا کردهاید، اگر آن را بر ملا کنید افشاء سر است. پس هر چیزی که مخفی است و بر مخفی بودن آن، اسرار دارند سر است. شما نباید این را بر ملا کنید. این افشاء سر است؛ فارغ از اینکه چه نتیجهای داشته باشد.
با گناه نمیشود به مطلوب نمیرسد به هیچ وجه من الوجوه. اگر هم بخواهید به کسی تقرب پیدا کنید با گناه نمیشود تقرب پیدا کرد. میگویند مأمون الرشید، یک مشاوری داشت به نام عجیب. آدمهای آنها عجیب و غریب بودهاند؛ اسمهای آنها عجیب بوده است. مأمون به او علاقه و اعتماد داشت. ادبیات یک پادشاه اینطور بوده است: به او گفت: میخواهم اسبسواری تو را ببینم و با هم بتازیم تا ببینم تو بهتر هستی یا من. با هم سوار شدند و تاختند و از جماعت دور شدند. یک قدری که جلوتر رفتند و مردم صدای این دو نفر را نمیشنیدند مأمون گفت: حقیقتاً نمیخواستم اسبسواری کنم. معلوم است که اسب-سواری من بهتر است. حقیقتش این بود که من در بین خاندان بنی العباس برای حکومتم از معتصم می-ترسم. معتصم نزدیکترین فردی است که بتواند جانشین من شود. میترسم او علیه من حکومت کند. من این را به طور رمز و راز به تو میگویم. مراقب حرکات معتصم باش. جاسوسی برونمرزی خواست؛ چون معتصم در مرو نبود. گفت: حواست به او باشد حرکاتش را زیر نظر داشته باش که آسیبی به حکومت من نرساند. عجیب هم گفت: چشم. از مأمون جدا شد و نزد معتصم رفت. گفت: مأمون یک چنین چیزی را به من گفته است که من مراقب تو باشم. معتصم هم تشکر و قدردانی کرد. مأمون مرد. معتصم سر کار آمد. اولین کاری که کرد این بود که گفت: مشاور مأمون، عجیب را بیاورید. گفت: او را اعدام کنید. پرسید: من که خیرخواهی و اخلاص داشتم. گفت: تو راز دیگران را بر ملا کردی. چرا من باید به تو اعتماد کنم و بدانم که سر من را به دیگران نمیگویی؟ عجیب میخواست بین خودش و معتصم یک تقربی را ایجاد کند؛ ولی راهش افشاء سر نبود. با افشاء سر به آنچه که میخواست نرسید. این یک قاعده است که کسی با گناه به جایی نمیرسد. کسی با گناه به جایی نمیرسد.
افشاء سر، اعم است از اینکه چیزی را که بیان میکنید عیب باشد یا هر امر دیگری. ممکن است آن چیزی که مخفی است و بر مخفی بودنش اصرار دارند، عیبی باشد که دیگران اطلاع ندارند. عیب یعنی نقیصه. او در یک دورهای از عمرش آدم صالحی نبوده است. قمارباز بوده است. دزد بوده است. زندان رفته است. اینها در دهه سی بوده است و الان در دهه نود بوده است. شصت سال گذشته است. نباید گفت. این در یک دورهای این عیب را داشته است و آدم صالحی نبوده است. گاهی اوقات آن چیزی که عیب است و مخفی هم هست، سلامت شخص است. شخص از نظر جسمی، سالم نیست. مثلاً فرض کنید بیماری ایدز دارد. یک عیب است. چه دلیلی دارد که شما برای دیگران نقل کنید؟ شما دکتر هستید و میدانید این شخص در انجمن بیماران مبتلا به این بیماری تردد دارد. چرا نقل میکنید؟ چه کسی این مجوز را به شما میدهد؟
ممکن است بیایند و راجع به یک شخصی از شما تحقیق و پرس و جو کنند. در آن لحظه شما هستید. مشاور، امین است. چون شما امین هستید باید مطلب را در حد لازم بیان کنید. اگر از تو سؤال کردند بیان کن. اگر سؤال نکردند حق ندارید آبروی انسان را ببرید. آن هم فقط در حدی که اطلاع دارید بیان می-کنید. فقط میدانید که ایدز دارد؛ اما نمیدانید چرا. خداینکرده اهل رفتارهای پر خطر بوده است یا به واسطه آلودگی خونی دچار این بیماری شده است. وقتی نمیدانید نباید بگویید. اصلاً به شما ربطی ندارد. پس اعم است از اینکه این مسألهای را که اصرار بر مخفی بودنش دارند عیب باشد یا نباشد. یک شخصی سالم نبوده است و یک شخصی هم صالح نبوده است.
حالت سومش این است که این شخص، اهل خیر است. نمیخواهد دیگران بفهمند که این خیر را او انجام داده است. به شما میگوید تا زنده هستم راضی نیستم برای کسی بگویی. اصرار میکند که نگو. شاید حتی این جمله را هم نگوید؛ ولی شما میدانید او آدمی است که دلش نمیخواهد این کاری را که کرده است دیگران خبردار شوند. کار خیر انجام داده است. جهیزیه داده است؛ اما نمیخواهد دیگران خبردار شوند. ملاک راز بودن، مخفی بودن و اصرار بر اختفاء آن است؛ اعم از اینکه خیر باشد یا عیب. اگر شما این را بیان کنید دچار عارضه افشاء سر هستید.
پیامد افشای سر چیست؟ هر کسی نزد شما چیزی را به امانت گذاشت و رازی را به شما گفت و شما هم بیان کردید، خائن هستید. خیانت که شاخ و دم دارد. در همین مجلس، حرفی گفته میشود که اگر دیگران متوجه شوند بخشی از امر دین، زیر سؤال میرود؛ همین چیزهایی که شما در فضای مجازی و در برخی شبکههای معاند با مباحث دینی میشنوید. مقتضای یک حرفی، این جلسه است. من به مقتضای این جلسه، این مطلب را گفتهام. شما هم ضبط کردهاید. شما نامرد هستید. چون مجلس، امانت است. سِرّ است. تو وقتی دگمه را برای دیگران زدی، سر را فاش کردهای و خائن هستی. اگر به دستهای شبکه-های دیگر رسید و آنها مسخره کردند شما هم در آن شریک هستید.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَولَادِ الحُسَینِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللهِ».