بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
عدم شناخت امام علی(ع)
حقیقت مطلب در رابطه با امیر المؤمنین علی علیه السلام این است که نمیشود ایشان را شناخت. نه فقط عارفاً بحقه که به طور عادی هم نمیشود شناخت. این از دو مبدأ قابل درک است:
مبدأ اول: پیامبر(ص) فرمودند: "يَا عَلِيُّ مَا عَرَفَ اللهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَنِي إِلَّا اللهُ وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَكَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَا؛ ای علی جان! خدا را نشناخت مگر من و تو. منِ پیامبر را هم نشناخت مگر خدا و تو. تو را هم نشناخت مگر خدا و من" این یعنی اینکه ایشان به این راحتی قابل شناخت نیست. هر کسی در باب ایشان یک چیزی میگوید؛ ولی شناخت ایشان نیست.
مبدأ دوم: نمیتوان امام علی(ع) را شناخت چون فضائل ایشان را نگفتهاند. اهل سنت نقل کردهاند که پیامبر(ص) فرموده است: "یَا عَلِیٌّ! لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى لَقُلْتُ الیَومَ فِيكَ مَقَالاً لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ المُسلِمینَ إِلَّا أَخَذُوا تُرَابَ رِجلَیکَ وَ فَضلَ طَهُورِکَ یَستَشفُونَ بِه؛ ای علی جان! اگر نمیترسیدم از اینکه مردم درباره تو همان را بگویند که در باب عیسی گفتند (که او الله و ابن الله است) مطلبی را میگفتم که از میان مسلمانان گذر نکنی مگر آنکه خاک پایت را و اضافه آب وضویت را برای شفا میبردند"
منع تدوین حدیث
آن چیزی را هم که گفتهاند ننوشتهاند. در باب خلافت آن سه نفر همین بس که یک خصیصهای دارند به نام «منع تدوین حدیث». بخشنامه کردند و گفتند: هیچکس حدیث ننویسد که کتاب خدا کافی است. عمده-اش را هم ننوشتهاند. این بخشنامه از سال سیزده که عمر بر سر کار آمد تا سال صد هجری قمری طول کشیده است. به خاطر همین بود که منع کردند. وگرنه اینها کاری نداشتند کسی نماز بخواند یا نخواند. معاویه رسماً میگفت: من اصلاً به نماز شما کاری ندارم. میخواهید بخوانید و میخواهید نخوانید. میخواهید با دست باز بخوانید و میخواهید با دست بسته بخوانید. من میخواستم به حکومت برسم که رسیدم. اصلاً کاری به این کارها ندارم. هر کاری دلتان میخواهد بکنید. رسماً این را گفته است. بقیه هم به طور غیر رسمی و ضمنی به همین شکل رفتار میکردند.
آن چیزی را هم که هست نمیشود گفت. مردم فوراً میگویند این که گفتید غلو است. اصلاً نمیدانند غلو را چطور مینویسند؛ ولی میگویند غلو است. یعنی میشود در یک مجلسی راجع به این صحبت کرد که پیغمبر فرمود: " إِنَّ عَلِیّاً مَمسُوسٌ فِی ذَاتِ اللهِ؛ همانا علی(ع) غرق در خداست" و کسی نگوید شما غلو کردید؟ میشود این حرف را زد؟ ببینید در مجالس راجع به علی چه گفتهاند. ببینید راجع به حضرت زهرا چه گفته-اند. وقتی میخواهند از حضرت زهرا بگویند میگویند: او حجاب خوبی داشته است. این تمام تمجید این امت از فاطمه زهرا است. بسیاری از زن ها حجاب خوبی ندارد؟ این چه فضیلتی است؟ به خوبی شوهرداری میکرده است؟ بسیاری از زنها خوب شوهرداری میکردهاند. اگر بخواهند بگویند فاطمه زهرا ولایت دارد و اگر کسی ولایتش را پذیرفت به نبوت رسید، میگویند: مگر چنین چیزی میشود؟
اعتراف دشمنان به فضل امام علی(ع)
بنابراین آنچه که ما میتوانیم راجع به حضرت امیر بگوییم همین حرفهای عادی است. خدا کند همین حرفهای عادی را بپذیریم و انکار نکنیم. این مظلومیت علی است. حضرت امیر در یک سطحی هستند که دو نفر از دشمنانش به فضل او اعتراف کردهاند.
نفر اول: معاویه؛ او در رابطه با حضرت امیر گفته است: " عَقِمَتِ النِّسَاءُ أَنْ یَلِدنَ بِمِثْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؛ زنان عاجز هستند از آوردن فردی نظیر علی ابن ابی طالب" دیگر نمیشود مانند او را آورد. این یک مثال است از محال بودن است. محال است که دنیا دست به دست هم بدهد و دوباره یک علی بیاورید.
نفر دوم: عبدالله ابن عمر؛ در یک جلسهای به این شخص گفتند: اصحاب پیغمبر را بشمار. پدرش را گفت. رفقای پدرش را گفت. ابوذر و سلمان و مقداد را گفت. یک عدهای را گفت. علی را نگفت. به او گفتند: چرا علی را نگفتی؟ گفت: علی؟ " عَلِیٌّ مِن أَهلِ البَیتِ لَا یُقَاسُ بِه أحَدٌ هُوَ مَعَ رَسُولِ اللهِ فِی دَرَجَتِه؛ علی(ع) که از اهل بیت(ع) است. هیچ کسی با او قیاس نمی شود. او که با رسول خدا برابر است"
این اعترافات را دشمنان کردهاند. عبدالله بن عمر هرگز و در هیچ مقطعی با علی ابن ابی طالب بیعت نکرد. با حجاج ابن یوسف ثقفی بیعت کرد؛ ولی با علی ابن ابی طالب بیعت نکرد. با حجاج بسیار تحقیرآمیز بیعت کرد. شبانه به خانه حجاج رفت. حجاج خواب بود. گفت: من آمدهام که با والی بیعت کنم. گفتند: برو و فردا صبح بیا. گفت: نه. من از رسول خدا شنیدهام: " مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است" باید بیعت کنم که اگر امشب مُردم، مرگم مرگ جاهلی نباشد. رفتند و به حجاج گفتند. حجاج گفت: بگویید بیاید. نزد حجاج رفت. حجاج گفت: الان حال ندارم دستم را بیرون بیاورم. با پای من بیعت کن. پایش را از زیر لحاف بیرون آورد. ولی عبدالله بن عمر با علی ابن ابی طالب بیعت نکرد. این را ابن الحدید معتزلی میگوید: من تعجب میکنم که شبانه رفت و با پای حجاج ابن یوسف ثقفی بیعت کرد؛ ولی با علی ابن ابی طالب بیعت نکرد. همین آدم گفته است: علی از اهل بیت است و کسی با او مقایسه نمیشود.
امیر المؤمنین(ع) یک جملهای دارند که نهایت مظلومیت ایشان است. فرمود: " اَلدَّهرُ أَنزَلَنِی ثُمَّ أَنزَلَنِی ثُمَّ أَنزَلَنِی حَتَّی یُقَالُ عَلِیٌّ وَ مُعَاوِیَةُ وَ مُعَاوِیَةُ وَ عَلِیٌّ؛ روزگار من را پایین آورده است. باز هم پایین آورده است. آن قدر من را پایین آوردهاند که میگویند علی فلان کار را کرده است و معاویه فلان کار را کرده است" من را با معاویه مقایسه کردهاند.
تمام سندهای این بندهای روایت از اهل سنت است. همه را از پیامبر نقل کردهاند. در مورد پیامبر هم که خداوند در سوره نجم آیه 2 فرموده است: "ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید!" اینطور نیست که بفرمایند چون او داماد من است و پسرعموی من است و باید درباره او بگویم.
مقایسه امام علی(ع) با انبیاء
"قَالَ رَسُولُ اللهِ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ فَلیَنظُر عَلِیّاً. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى إِلَى نُوحٍ فِي حِكْمَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُوسَى بنِ عِمرانَ فِی شَوکَتِهِ وَ شَجَاعَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى عِيسَى فی زُهدِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي خَلَّتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى إِدریسَ فِی مَنزِلَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيّ.ٍ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى یُونُسَ فِی وَرَعِه فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى یُوسُفَ فِی جَمَالِه فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى أیُّوبَ فِی صَبرِه فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى یَحیَی بنِ ذَکریّا فِی جَهَادِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى دَاوُدَ فِی خُلقِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى یَعقُوبَ فِی حُزنِه فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ فِی خُلقِه وَ جِسمِه وَ شَرَفِه وَ کَمَالِ مَنزِلَتِه فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ؛ حضرت رسول(ص) فرمودند: هر کسی که می خواهد به آدم (ع) در علمش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به نوح (ع) در کلمه اش و حکمتش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به موسی (ع) در عظمتش و شجاعتش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به عیسی (ع) در زهدش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به ابراهیم (ع) در خلیل بودنش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به ادریس (ع) در جایگاهش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به یونس (ع) در ورعش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به یوسف(ع) در جمالش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به ایوب (ع) در صبرش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به یحیی بن زکریا (ع) در جهادش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به داوود (ع) در اخلاقیاتش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به یعقوب (ع) در اندوهش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند، هر کسی که می خواهد به حضرت محمد (ص) در اخلاقیاتش و جسمش و بزرگواریش و کمال منزلتش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند" کسی که میخواهد انبیاء را ببیند علی را ببیند. آنچه همه خوبان دارند، او به تنهایی دارد.
"قَالَ رَسُولُ اللهِ: إِنَّ فِی عَلِیٍّ تِسعینَ خَصلَةً مِن خِصَالِ الأَنبیَاءِ جَمَعَ اللهُ فِیهِ وَ لَم یَجمَع فِی أَحَدٍ؛ حضرت رسول(ص) فرمودند: نود خصلت از خصلت های انبیاء در علی هست که خداوند همه آنها را در حضرت علی(ع) قرار داد و در احدی قرار نداد" انبیاء هر کدام، یکی را دارند.
ولایت امام علی(ع) نبوت ساز است
خطیب خوارزمی در کتاب المناقب گفته است: عبدالله ابن مسعود میگوید: یک روزی پیامبر من را صدا زدند. من شرفیاب محضر ایشان شدم. فرمود: من در شب معراج در عالم ملکوت که بودم در یک مکانی قرار گرفتم که ارواح همه انبیاء و اولیاء در آنجا جمع بودند. همه انبیاء الهی چه آنهایی که از دار دنیا رفتهاند چه جناب عیسی که در قید حیات است. همه در آنجا بودند. جبرئیل به من گفت: یا رسول الله! از ارواح انبیاء و اولیاء سؤال کن چه شد پیامبر شدند و به رسالت مبعوث شدند و تافته جدابافته همه خلقت شدند. من هم همین را پرسیدم. همه جواب دادند: "بُعِثنَا بِوِلَایَتِکَ وَ وِلَایَةِ عَلِیِّ ابنِ اَبِی طَالِبٍ؛ ما چون سرپرستی تو و سرپرستی علی را قبول کردیم و ولایت تو و ولایت علی را پذیرفتیم به مقام نبوت رسیدیم" امیرالمؤمنین(ع) از انبیاء هم بالاتر است. چون ولایت امیرالمؤمنین(ع) ، نبوتساز است.
مقایسه امام علی(ع) با ملائکه
میگویند انسان، گل سرسبد خلقت است و انسان از مَلک بالاتر است. اما شش آیه در قرآن وجود دارد که تماماً تمجید از مَلک است. یک آیه وجود ندارد که مَلک را تکذیب کرده باشد؛ اما بیست و سه آیه هست که تکذیبیه انسان است. ما از مَلک بالاتر نیستیم. بله! یک عدهای هستند که از مَلک بالاتر هستند. هر کسی اندازهاش را باید بداند. ما در اندازه ملائکه نیستیم. قرآن برای ما گفته است که انسان جهول و ظلوم است. قرآن برای ما گفته است که انسان کفار و ناسپاس و جذوع و هلوع است. برای مَلک چنین حرفهایی را نزده است.
حضرت رسول(ص) فرمود: " عَلِیٌّ اَخُو المَلَائِکَةِ المُقَرَّبِینَ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى جِبرِئِیلَ فِی عَظِمَتِه وَ جَلَالِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ؛ علی، برادر آن چهار ملک مقرب است. هر کسی که می خواهد به جبرئیل در عظمت و جلالش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند" در حدیث دیگر فرمودهاند: مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مِیکَائِیلَ فِی رُتبَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ. مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى اِسرَافیلَ فِی هَیبَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيٍّ؛ هر کسی که می خواهد به میکائیل در رتبه اش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند هر کسی که می خواهد به اسرافیل در هیبتش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب (ع) نگاه کند" در تعبیر دیگر فرموده است علی، معلم ملائکه است. استاد توحید جبرئیل، علی ابن ابی طالب است. فرموده است: " بِنَا عُبِدَ اللهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللهُ؛ به واسطه ما خدا پرستیده و شناخته شده است" امام علی(ع) را در سطح چهار سال حکومت پایین نیاوریم.
اینها همه مقاماتی است که هم به قرآن و هم به برهان و هم به عرفان برای شخص شخیص امیر المؤمنین قابل اثبات است و اثبات هم شده است.
تردید در ولایت باعث عدم استجابت دعاست
عابدان بنی اسرائیل، یک طایفه ویژهای هستند. در عبادتشان به مقام صدور کرامت میرسند. اینها کارهایی میکنند که مردم عادی نمیتوانند انجام بدهند. تأییدیه اعمال این عابدان را پیامبر معاصرشان می-آورده است. امام رضا(ع) در مورد این عابدان، می فرمایند: آن طایفهای که میخواستند در میان بنی اسرائیل عابد شوند ده سال میرفتند و یک کار مقدماتی انجام میدادهاند. ده سال سکوت میکرده اند. بعد از ده سال در آن وادی وارد میشد. صمت، مهمترین دستور سلوکی علما است.
این اشخاص با یک چنین وضعیتی اگر نسبت به یک مسألهای دعا میکردند محال بود چهل شب بگذرد و این دعا مستجاب نشود. یکی از اینها دعا کرد. دعایش مستجاب نشد. چهل شب گذشت. نزد حضرت عیسی(ع) رفت. عرض کرد: شما که ما را میشناسید. ما مقدمات و مراحلی را گذراندهایم. در جرگه عابدان هستیم. شما میدانی من چه منصبی دارم. ولی یک مشکلی دارم. چهل شب پیش دعا کردهام و مستجاب نشده است. نمیدانم مشکل کجا است. برایم حل کن. حضرت عیسی(ع) در اتصالش به مبدأ وحی با حضرت حق صحبت کرد. گفت: این بنده تو اینطور میگوید. مشکلش چیست؟ وحی شد: "يَا عِيسَى! إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ. إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ. فَلَوْ دَعَانِي حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ؛ اي عيسي او از غير دري که بايد بيايد به نزد من آمد. او مرا خواند. اما در دلش نسبت به تو ترديد داشت. پس اگر (با اين حال، آن قدر) مرا بخواند که گردنش قطع شده انگشتانش جدا شود، دعايش را اجابت نخواهم کرد"
خداوند به حضرت عیسی فرمود: این شخص بنده من است. طردش نکرده است. او را بنده خودش می-داند. فرمود: درست است که او من را بندگی میکند. درست است که او یک کارهایی را انجام میدهد و یک کارهایی را انجام نمیدهد؛ ولی از یک راهی آمده است که من آن راه را قرار ندادهام. اینطور نیست که راه به سوی خالق به عدد خلایق است. اصلا این معنا درست نیست. این حرف، حرف صوفیه است. یک راه بیشتر وجود ندارد؛ آن هم راه اهل بیت است. هیچ کس نمیرسد مگر از راه امیر المؤمنین. اگر در مورد آن مقاماتی که راجع به علی علیه السلام مطرح کردیم تردید داشته باشیم هر چقدر هم خدا را بخوانیم مستجاب نمیشود.
در ادامه روایت آمده است: فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ عِيسَى. فَقَالَ: تَدْعُو رَبَّكَ وَ أَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ نَبِيِّهِ. فَقَالَ: يَا رُوحَ اللهِ وَ كَلِمَتَهُ! قَدْ كَانَ وَ اللهِ مَا قُلْتَ. فَادْعُ اللهَ لِي أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي. فَدَعَا لَهُ عِيسَى. فَتَابَ اللهُ عَلَيْهِ وَ قَبِلَ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِهِ؛ حضرت عیسی رو به آن شخص کرد و فرمود: پروردگارت را می خوانی در حالی که در باره پیامبر او شک داری؟ گفت: ای روح خدا وای کلمه خدا، قسم به خدا همانطور بود که گفتی. خدا را بخوان تا شکِ مرا از بین ببرد. عیسی (ع) برایش دعا کرد و خدا او را بخشید و از او پذیرفت و (او هم) در رتبه (سایر افراد) خانواده اش قرار گرفت" یعنی: جناب عیسی علیه السلام به او فرمود: تو خدا را میخوانی و تردید داری که من پیامبر او هستم علی رغم معجزاتی که دارم؟ این شخص گفت: همینطور است که گفتی. ممکن است همه بگویند ما امامت امام علی(ع) را قبول داریم. بله. امامتش را قبول دارند؛ ولی آن فضائل است که مهم است. اینکه با فقیر چه برخوردی داشته است که در ساحت او عادی است. عدالتش در ساحت او عادی است. هزار رکعت نماز در شبانه روز در ساحت او عادی است. اینکه او معلم ملائکه است و با هر پیامبری بوده است از اموری است که اگر در آن تردید داشته باشیم کارمان حل نمیشود. آن شخص به حضرت عیسی عرض کرد: دعا کن که خدا این شبهه را از من بیرون براند. حضرت عیسی دعا کرد. مطلب حل شد. ما هم عرض میکنیم: یا ابن رسول الله! ای پسر نرجس خاتون! در حق ما دعا کن تا اگر در اعماق وجود ما شک و شبههای نسبت به مقامات شما هست خدا آن را از بین ببرد و ما همانی باشیم که شما میخواهید. آدم خوب زیاد است؛ ولی نمیدانم چرا سیصد و سیزده نفر نداریم. این را من نمیفهمم. این را من نمیفهمم.
رفتار پیامبر با امام علی(ع)
پیامبر با علی ابن ابی طالب چگونه رفتار میکردند؟ حضرت رسول به منزل دخترشان فاطمه زهرا رفتند. حضرت امیر هم حضور داشتند. حضرت رسول، حضرت امیر را به کنیه صدا زدند و فرمودند: یا أبا الحسن. فاطمه زهرا عرضه داشت: پدر جان! دلگیری از علی دارید که علی را رسمی صدا زدید و به نام صدا نزدید؟ فرمود: نه. علت را جویا شدند. حضرت رسول فرمود: هرگاه من علی را صدا میزدم وضو داشتم. این بار وضو نداشتم. برای همین علی را به کنیهاش صدا زدم. پیامبر منزلت علی را معلوم کردند که چیست.