بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در نفس به عنوان یکی از موانع رسیدن به نتیجه در سلوک معنوی و سیر روحانی. بنابراین شناخت نفس لازم است. یکی از اطلاعاتی که ما باید پیرامون نفس داشته باشیم شناخت مراتب نفس است. مراتب نفس هم از نظر عرفا و هم از نظر حکماء و هم از نظر دین قابل بحث است. برای نفس 7 مرتبه را تصویر کردهاند، منتها هر یک از آقایان اسمی را برایش انتخاب کردهاند. عرفا مراتب نفس را، مراتب سبعه میدانند، اسمهای آن را هم به این ترتیب قرار میدهند طبع است و نفس است و عقل است و روح، مرتبهی سر و خفی و أخفی هفت مرتبه. حالا نامگذاری به چه دلیلی است این در جای خودش بحث میشود. همین مراتب سبعه را حکماء، فلاسفه هم نامگذاری کردهاند، عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل بالمستفاد، مرتبهي محو، مرتبه طمس، مرتبه محق. این هم به چه مناسبتی هست در جای خودش. حتی کسانی که صوفی مسلک هم هستند مراتب نفس را در زبان شعر به هفت شهر چی تعبیر کردند؟ عشق. صوفیه هم همین مطلب را، همین مراتب را دارند بیان میکنند منتها به زبان شوق و ذوق خودشان هست. من در این جلسه نه بحث حکما را مطرح میکنم و نه بحث عرفا را و به طریق اولی بحثی هم از صوفیه نخواهم داشت بلکه مراتب سبعه نفس را از دیدگاه قرآن بررسی میکنم. قرآن هم مراتب نفس را هفت مرتبه میداند. چند مرتبه برای آقایان آشنا است میدانند، تا هم بخواهند اسم ببرند میگویند: اماره یکی هم میگویند: مطمئنه، لوامه. اما شناخت این مراتب از این جهت اهمیت دارد که ما اگر هر مرتبه از نفس را بشناسیم، تهذیب را در همان مرتبه نفس شروع بکنیم کار آسانتر است، کار آسان تر است. کار خیلی سخت نیست زمانی کار سخت میشود که کار از کار گذشته، 60 سال، 70 سال جور دیگری زندگی کرده حالا میشنود که باید جور دیگری زندگی کرد، نمیشود برگشت به این سادگی اصلاً امکان ندارد. شما عادتهای غلطتان را نمیتوانید تغییر چندانی در سنین بالا بدهید چه برسد که روش غلط را بخواهید درست کنید، چه برسد که بخواهید روش غلط را درست بکنید. بنابراین باید از دوران جوانی، البته ناامید نباید شد همهی عزیزان جوان هستند منتها جوانی امر نسبی است یکی 20 سالش است جوان است نسبت به آدمهای 30 ساله، یکی هم 90 سالش است باز هم جوان است نسبت به آدمهای 130 ساله، به هر صورت جوانی همواره وجود دارد لکنه بر اینکه باید یک قدری در این مسائل دقت بیشتر کرد. حالا گاهی به شوخی میگذرد ولی نه.
مرتبه اول نفس: نفس مسوله است. مسوله از ماده تسویل به معنای تزیین. نفس در این مرتبه کارش زینت دادن است تا ایجاد شوق و رغبت بکند برای انجام کار در این مرتبه نفس مسوله. آسانترین زمان برای مبارزه با نفس همین جا است. نگرش انسان عوض بشود پدر این نفس درمیآید، تمام میشود. یک نگرش. این نگرش چطوری عوض میشود؟ با یک درس اعتقادات تمام میشود. نفس در این مرتبه کارش تزیین است، زینت دادن است، زشت به زیبا، بد به خوب، جلوه دادن ناپسند به پسندیده. همچین قلمکاری میکند که طرف کِیف میکند، آن وقت رغبت پیدا میکند این کار را چکار میکند؟ انجام میدهد. تسویل، کاری است که ما در زندگی هایمان زیاد انجام میدهیم. بچه که مریض است میخواهیم به او دوا بدهیم. دوا مثل زهر مار میماند، اما ما با یک زبان شیرین میگوییم: بیا بَه بَه بخور. این تسویل است منتها ما هدفمان از این تسویل یک کار مثبت است میخواهیم بچه را در واقع به درمان وادار بکنیم و به بهبودی بکشانیم اما برای این که ایجاد شوق و رغبت بکنیم در آن زینت ایجاد میکنیم، به آن زینت میدهیم، کار نفس همین است در این مرتبه. در این مرتبه نفس هیچ سلطهای بر انسان ندارد، هیچ تسلطی ندارد. یک رنگ و روغنی میزند به آن کار بعد دعوت میکند میگوید: بسم الله، همین بیشتر از دعوت کاری انجام نمیدهد، نه زور است، نه فشار است، نه وسوسه است، نه چیزی چون اصلاً قدرت این معنا را ندارد پس نسبت به کار زشت یک زینت کاری میکند، یک تزیین کاری میکند، آبکاری میکند، سرب را به شکل طلا در میآورد، قورباغه را به صورت طوطی در میآورد بعد شما را دعوت میکند میگوید: بیا این را بخر. دو نمونه قرآنی:
1ـ نسبت به آن چیزی که در رابطه با برداران حضرت یوسف اتفاق افتاد. وقتی تصمیم گرفتند برادرشان را اول به قتل برسانند بعد به چاه انداختند خداوند در سوره یوسف آیه 18 می فرماید: (وَجَاءُوا عَلَی قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَولَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا؛ "و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند؛ گفت: هوسهای نفسانی شما این کار را برایتان آراسته") یعنی رفتند خدمت پدر بزرگوارشان لباس پسر را به یک خون دروغین آغشته کردند، پدر هم پیغمبر است در وهله اول، پیغمبر هم که نباشد در وهله دوم آدم عاقل است، این لباس را دیده خونی هست ولی پاره پاره نیست، کدام گرگی است که خیلی مؤدب دکمهها را باز کرده باشد، میفهمد دیگر لذا آن چیزی که به بچههایش میگوید این است نفس شماها این کار بد را زیبا جلوه داد، شما اسیر نفس مسوله شدید. نفس در مرتبهی اول زندگی به شدت تعلق به لذات جسمانی و مادی دارد و برای بدست آوردنش فعالیت میکند. نفس برای این که در این زمینه موفق باشد همه لذات را یک شکل روبروی آدم نمیگذارد، یک زینت کاری میکند، بد را خوب، پس اگر تسویل میکند به خاطر شدت تعلق انسان به چی هست؟ به مادیات. ما متدینین خیلی مادی هستیم. ما در مرتبه نگرش الهی هستیم، خدا را قبول داریم ولی در مرتبه رفتار و اخلاق یک ماتریالیست به تمام معنا هستیم، به تمام معنا و چون یک نژاد ایرانی داریم که حد اعتدال ندارد یا حد افراط است یا حد تفریط، ما در ماتریالیستی گوی سبقت را از دیگران بردهایم منتها همواره این رفتار ماتریالیستیمان را یک رنگ و لعاب چی به آن میدهیم؟ مذهبی به آن میدهیم، مثلاً ما مادیگرا هستیم به پول خیلی ارزش میدهیم وقتی میخواهیم دختر خودمان را به عقد کسی دربیاوریم مهریه میگیریم، مهریه هم سکه میگیریم درست است؟ حالا میخواهیم سکه بالا بگیریم اگر بگوییم مثلاً فرض کنید این قدر طرف جا میزند، میگوییم به عدد حضرت زهرا، این بازیگری است دیگر این پوشش دادن آن نگرش ماتریالیستی ما هست چون میدانیم همه نسبت به حضرت زهرا سکوت میکنند و خدا پدر این جامعه را بیآمرزد که هنوز در عدد انبیاء نرفتند، همین 313 تا اصحاب امام زمان و 110 امیرالمؤمنین و 500 و خردهای حضرت صدیقه طاهره، گاهی اوقات جمع مرکب میکنند مثلاً میگویند: 520 تا حضرت صدیقه طاهره، 110 هم حضرت امیرالمؤمنین و جمع میکنند یک عدد سنگین درمیآید ولی هنوز به 123 هزار و اینها نرسیده، این تفکر ماتریالیستی است که ما در همه شئون زندگیمان داریم این یک نمونه. نمونه دوم، برای برادران یوسف از بین بردن مظهر کمال الهی زیبا جلوه داده شد، ازبین بردن الگوی جمال الهی زیبا جلوه داده شد به همین دلیل خیلی راحت برادرشان را انداختند در چاه، او دعوت کرد اینها هم انجام دادند.
2ـ نمونه دوم تسویل در قرآن کار سامری است. چهل روز حضرت موسی در میان قومش نبود، حضرت موسایی که امت را نجات داده، موسایی که این همه معجزات دارد، هیچ پیغمبری اندازه حضرت موسی معجزه نشان نداده، هیچ امتی هم اندازه بنی اسرائیل شاخهی حضرت موسی چموشی نکرده. از رود آمدند بیرون، فرعون از بین رفته، میگویند: یک خدا شبیه خدای اینها برای ما بیاور ما بپرستیم. همین الآن خدای من شما را نجات داد، یک خدا شبیه این بُتها، اینها موجودات خیلی عجیب و غریب هستند. سامری گوساله پرستی را باب کرد، موسی مورد محاجه قرار داد سوره مبارکه طه آیات 95 و 96 (قَالَ فَمَا خَطبُکَ یا سَامِرِی؛ "(موسی رو به سامری کرد و) گفت: «تو چرا این کار را کردی، ای سامری") یعنی چه شد یک همچین کاری را کردی؟ چرا این بازی را درآوردی؟ (قَالَ بَصُرتُ بما لَم یَبصُروا بِهِ فقَبَضتُ قَبضَةً مِن أثرِ الرسول فنبَذتُها و کذلکَ سَولَتْ لی نَفسی؛ " گفت: من چیزی دیدم که آنها ندیدند؛ من قسمتی از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و اینچنین (هوای) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد") یعنی من چیزی را دیدم که این مردم ندیدند، سامری آدم پایینی نبوده، چشم مَلک بین داشته، ملک وحی را دیده، فرستاده الهی که آمد من جای پایش یک قدری خاک را برداشتم این جوری نفس من این کار را برای من جلوه داد که تو این را درون این گوساله قرار بده این گوساله به حرف بیافتد اینها از خدا پرستی دور نمیشوند در حالی که اصل بت پرستی است. پس در مرتبه اول نفس مسوله به خاطر تعلق شدیدش به لذات جسمانی و مادی، به خاطر تعلق شدیدش نفس در این مرتبه تزیینکاری دارد، زینتکاری دارد زشت به زیبا، بد را به خوب، ناپسند را به پسندیده. در این مرتبه هیچ تسلطی ندارد فقط دعوت میکند. این مرتبه اول. نگرش آدم دراینجا عوض بشود دیگر نفس نمیتواند عمل بکند، نگرش درست بشود. ما در زندگی دنیا اصلاً ذات انسان تاجر است، ذات انسان تاجر است. انسان تجارت میکند. همین نشستن در این جلسه تجارت است، این تجارت یک تجارت ارتکازی درون انسان است شاید بیرون شکل نگیرد، میروم ظهر رمضان نماز جماعت میخوانم ثواب آن چنانی برم، یک نماز واجب در رمضان معادل 70 نماز واجب در غیر ماه رمضان هست این یک. دو، ثواب جماعت از 10 نفر بیشتر بشود دیگر هیچ کس نمیتواند حساب و کتاب کند، شما دارید تجارت میکنید، کدام یک از شماست که به غیر این دو تا منطق آمده باشی اینجا؟ این طبیعت انسان است، تاجر است. نگرش باید عوض بشود در تجارت، من در تقابل و در گذر عمر دارم تجارت میکنم چی میدهم؟ چی میگیرم؟ عمرم را میدهم یعنی جوانی را میدهم، سلامتی را میدهم اولش که آمدم با عینک نبودم که، اولش آمدم دندان مصنوعی نداشتم که، اولش که آمدم سمعک نداشتم که، اولش که آمدم دیابت نداشتم که، اولش که آمدم مشکل کلیه که نداشتم همه چیز سالم بود، آماده رفتن به المپیک بودم لکن من در گذر زندگی دنیا این را دادم، چی گرفتم؟ یک مشت جمادات، سند، سند ویلای مهرشهر کرج، سند ویلای نارنجستان شمال، سند کارخانه فلان، من یک مشت جمادات گرفتم میارزد که ادامه بدهد. من عمر را دادم چیزی که باید با آن خلیفه الله بشوم، یک مشت سند گرفتم، یک مشت امر اعتباری گرفتم، این نگرش باید تغییر پیدا بکند به طور جدی هم باید تغییر پیدا بکند، منتها در سنین بالا نه، وابستگی اصلاً اجازه نمیدهد، ولی برای آقازادههای کوچیکمان برای آنها به فکر باشیم اگر خیلی دوستشان داریم. تربیت باید تربیت دینی باشد یعنی نگرش دینی عمل بشود نه حفظ قرآن بشود. تربیت دینی تا به ما میگویند آقا قرآن 7 جز حفظ است، آنها که امیرالمؤمنین را کشتند حافظ کل قرآن بودند، 7 جز چیه؟ خوارج نهروان تربیت دینی نداشتند یعنی نگرش درست نداشتند. این نگرشِ درست در سنین کوچک، نفس مسوله را میزند، نفس مسوله را که زد طرف تهذیب نفس کرده تمام شد رفت، دیگر کار سختی ندارد، اما اگر این مرتبه به داد نفس نرسیدی مرتبه دوم نفس شروع میکند به فعالیت به نام نفس أماره.
مرتبه دوم نفس: أماره است أماره صیغه مبالغه از ماده امر، بسیار امر کننده است. کار را یک بار و دو بار انجام نمیدهد، بسیار انجام میدهد. یک بار و دو بار در طول 60 سال عمر مبارک امر نمیکند، 60 هزار بار در طول 60 سال امر میکند، این را میگویند أماره. نفس کارش به کارگیری جسم است برای برآورده کردن نیازهایش.
• گاهی این نفس همه عواملش را یعنی همه ابزارهای جسمانی و مادیاش را به کار میگیرد در انجام پیروی از عقل این را میگویند: مسیر اطاعت، امر میکند پیرو عقل باش، امر میکند پیرو عقل باش در همه امور، همه شئون، این آدم مطیع خدا میشود امام صادق (ع) می فرماید: (العقلُ ما عُبِدَ بِه الرحمَانُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنانُ؛ "عقل چیزی است که خداوند مهربان بوسیله آن عبادت می باشد و بهشت بوسیله آن بدست می آید") آن عقل، عقل معاد.
• گاهی هم همه ابزارها را به کار میگیرد برای این که در مسیر عصیان و نافرمانی و گناه انسان را وادار کند.
هر دو أماره است، امر کردن است اما در اصطلاح نفس اماره به آن سهمی از نفس میگویند که انسان را به کار بد میکشاند. امر کننده در بازدارندگی از اطاعت حضرت حق و پیروی از هوای نفس. ما چند تا معبود داریم؟ سه تا. چند تا؟ معبود چیست؟ آن که میپرستیم. اولیش جناب شیطان است، شیطان اولین معبود است در سوره مبارکه یس آیه 60 اشاره به این مطلب میکند (أَلَم أَعهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشيْطَانَ؛ " آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید") یعنی من نگفتم شیطان را نپرستید، این یک. دومین معبود ما کیست؟ نفس است در سوره فرقان آیه 43 خداوند می فرماید: (أَرَأَيْتَ مَنِ إتخذَ إلهَهُ هَواهُ؛ "آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است") نفس این قدر قوی است جای معبود مینشیند. آن نفسی که جای معبود مینشیند همین نفس اماره است. سومین معبود که بسیار مظلوم است کیست؟ خود ذات اقدس اله است. شُد یک خدمتی به او میکنیم نشد خیلی هم مسألهای نیست. سه معبود دو تا قَدَر به حسب ظاهر و یکی قدر به حسب واقع. وقتی نفس انسان جایگاه الوهیت پیدا میکند، معبودیت پیدا میکند در مقام نفس اماره است.
نفس اماره چطور رشد میکند؟ کار نفس در مقام تسویل، تزیین کاری بود. وقتی انسان، زمانی که نفس تسویل میکند، کار زشت را زیبا میکند از او غفلت بکند از دشمنیش، 2 تا خصوصیت ایجاد میشود در زمان تسویلِ نفس: 1ـ از این که نفس دشمن انسان است غفلت میکند. 2ـ و جواب مثبت میدهد، نفس در مقام تسویل بار دوم هم دعوت میکند، بار سوم هم دعوت میکند، بار چهارم هم دعوت میکند وقتی زمینه را برای تاخت و تاز مساعد دید، دید این آدم از خودمان است این اصلاً دیگر نیاز ندارد ما چیزی را رنگ کنیم، قمری را جای قناری بدهیم، از خودمان است دیگر اینجا تزیین نمیکند بلکه امر میکند چون این آدم مطیع بدون چون و چراست. در اثر یک غفلت از دشمنی نفس و در اثر جواب مثبت دادن بدون چون و چرا. یک إن قُلت هم محض رضای خدا نمیکند، که بابا آخر چرا؟ نفس در اینجا میشود اماره، اینجا میشود إله، اینجا میشود هوای نفس. این دیگر کندنش کار سادهای نیست رفیق من، اگر کسی بخواهد در این مرتبه با نفس مبارزه بکند کار یک روز و دو روز و یک نگرش نیست، یک عمر است چون اینجا یک نهال تبدیل شده به یک تنهی خیلی قطور. غفلت پیدا میکنید از دشمنی، جواب مثبت میدهید بی چون و چرا، دعوتش را تکرار میکند، جرأت پیدا میکند چون زمینه را مساعد میبیند برای در واقع دستور دادن، اینجا میشود نفس اماره. سوره مبارکه یوسف آیه 53 (وَمَا أُبَرئُ نَفْسِي إِن النفْسَ لَأَمارَةٌ بِالسوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبي؛ "من هرگز خودم را تبرئه نمیکنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر میکند") جناب یوسف فرمود: من نفسم را تبرئه نمیکنم بعد نمیگوید من نفس اماره دارم، کل نفس را معرفی میکند نفس یک مرتبهاش امر کننده به بدیهاست، مگر این که خدا رحم کند. پس دیدگاه قرآن کریم در مرتبه اول نفس مسوله، در مرتبه دوم نفس أماره است.
مرتبه سوم نفس: نفس لوامه است. لوامه یعنی ملامت کننده، سرزنش کننده، از درون انسان اگر این مرتبه نفس فعال بشود نسبت به آنچه که انجام دادی سرزنش بکند، این تقویت بشود راه نجات است. اگر نفس لوامه بیدار شد انسان به سعادت کشیده میشود، اگر بیدار نشد خداوند در آیه 5 و 6 سوره بقره می فرماید: (سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ؛ "برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده") ختم جلسه است به بیدار نشدن این مرتبه. اگر از ابتدای امر انسان بداند به این که نفس انسان دشمن است (أعدی عَدُوک نفسک) نه دشمن است، رهبران آسمانی ما نفس را میفرمایند: (أعدی عَدُوک نفسک؛ "دشمنترین دشمنان تو نفس توست") میدانی چرا میگوید دشمنترین یا نمیدانی؟ نکته مهم این است که رهبران آسمانی ما میفرمایند: دشمنترین دشمن تو نفس توست، دلیلش چیست؟ دلیلش این است که میگویند: هر چی تطمیعش کنی، هر چی به او بپردازی دشمنی او بیشتر میشود. خریده که نمیشود هیچی، با تو کنار که نمیآید هیچی، با شیطان کنار میآید. بنابراین اگر انسان در مراتب سلوکی متوجه این معنا باشد که نفس دشمنترین است یک. دو، متوجه این معنا باشد که نفس قابل اصلاح است، مرکب چموش است ولی به تدریج میشود آرامش کرد. اگر توجه به این دو مطلب داشته باشد یعنی دچار عارضه غفلت نشود آنگاه یک روزنهای در درونش ایجاد میشود، این روزنه، روزنهی هدایت است، این روزنه، روزنهی سعادت است. وقتی یک کاری انجام میدهد خودش را ملامت میکند، می گوید تو خراب کردی، تو قرار بود با این امکاناتی که خدا به تو داده جانشین الهی روی زمین باشی نه اینکه مصداق آیه 179 سوره اعراف شود: (اُولئِکَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَل؛ "آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر") آن روزنه که ایجاد میشود اولِ نجات بشر است، این را میگویند: نفس لوامه. نفس لوامه از دیدگاه قرآن دارای ارزش است که به آن قسم یاد میکند.