بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه گذشته در موضوع نفس این مسأله را بیان کردم که پایینترین مرتبه نفس انسانی نفس مسوله است و عالیترین مرتبه از نفس انسان نفس مرضیه است. همگان در نفس مسوله هستیم اما اوحدی از انسانها در نفس مرضیه قرار دارند. بر این اساس یک مقایسهای میکنیم بین دو موجود ذی شعورِ تکلیفی، چون از نظر ما همه موجودات ذی شعورند ولی موجودات ذی شعور تکلیفی سه دسته هستند، سه گروه هستند: مَلَک، انسان و جن. اما این به این معنا نیست که بقیه موجودات ذی شعور نباشند، آنها قطعاً شعور دارند، جریانش هم داستان هُدهُد است، هُدهُد مجموعهای از معارف را برای یک پیغمبر دارد گزارش میدهد معلوم میشود که شعور دارد و میفهمد آن پیغمبر هم که جناب سلیمان باشد به او میفرماید به این که ما راجع به آن چه که تو گزارش دادی تحقیق میکنیم این حاکی از این است که موجودات شعور دارند منتها شعور تکلیفی در رابطه با سه موجود است. حالا ما دو تا موجود را بررسی میکنیم از آیات قرآن ببینیم که این دو تا موجود در کجای نظام خلقت قرار دارند.
یک دسته از موجودات مَلَک هستند، فرشتهها هستند. لسان فلسفی به این دسته از موجودات میگویند: عقل. نه آن عقلی که شما با آن فکر میکنید. اینها طوایفی هستند، دستههای مختلف دارند، 18 دسته از مَلَک از خطبه امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه و فرمایش حضرت زین العابدین علیه السلام در صحیفه سجادیه 18 صنف از این گروه به دست میآید. خداوند علی اعلی نظرش راجع به این دسته از موجوداتی که خلق کرده چیست؟ 6 آیه پیرامون ملک هست در قرآن همه تمجید مَلَک است و تمجید از همهی مَلَک است، استثنا نکرده. پس در قرآن مدح است سراسر برای ملک، تکذیبی وجود ندارد، در 6 آیه
1. آیه اول: اولاً خداوند علی اعلی ملک را بندهی خودش معرفی میکند. سوره مبارکه زخرف آیه 19 (و جَعلُوا الملائِکةَ الذینَ هُم عِبادُ الرحمانِ إِنَاثًا ؛ "آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند") میتوانست بگوید اینها مخلوقات من هستند که دفع کرده باشد کسانی را که میگویند دختران خدا هستند، نمیگوید اینها مخلوقات من هستند، میفرماید: اینها بندگان رحمان هستند. بنده بودن، عبودیت، در مقام عبودیت این اولین تمجیدی است که از ملک دارد.
2. نه تنها بنده هستند بنده گرامی خدا هستند. در سوره مبارکه انبیاء آیه 26 می فرماید: (بَلْ عبادٌ مُکرَمونَ؛ "آنها [= فرشتگان] بندگان شایسته اویند") همه شان بندگان گرامی خدا هستند.
3. چیزی که شما خیلی از آن فرار میکنید، خیلی زیاد، من تا به حال ندیدم راجع به خوف از خدا صحبت بکنم یک نفر پای منبر بگوید: ما ترسیدیم بلکه میگویند: چرا ما را میترسانی؟ این خیلی عجیب است. یک انسان من پیدا نکردم که بگوید ما آقا از اینهایی که تو گفتی، چون میدانید من عادت ندارم حرفی غیر از خدا و پیغمبر بزنم یا روایت میخوانم یا آیه میخوانم حرف شخصی ندارم الحمدلله با احدی، هیچ کس نمیگوید: چرا ما ترسیدیم همه میگویند: چرا ما را میترسانی؟ چرا ما را میترسانی؟ ولی یکی از نقاط تمجید ملک توسط خداوند این است که اینها موجودات خداترس هستند، حالا تو همش بگو چرا حاج آقا ما را میترسانی؟ چرا ما را از قیامت میترسانی؟ چرا ما را از عدل خدا میترسانی؟ خوب نترس. بچهها هم از خطرات اطرافشان بله؟ نمیترسند، اما این حکایت از شجاعت نیست و این حکایت از این که خطر وجود ندارد، ندارد بلکه آنها نمیفهمند. حالا من دیگر آخرین حرف را زدم. میخواهی امتحان کنم، فردا یک منبر خوفی برای شما بروم فقط آیه میخوانم همین بیشتر هم نمیگویم، کان فقط این آیات در قرآن من هست و در قرآن دیگران نیست. ولی در سوره مبارکه نحل آیه 50 خداوند ملک را اینجور توصیف میکند، بیان مبارکش این است (یَخافُونَ ربهُم مِن فَوقِهم؛ "آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، میترسند") از پروردگارشان که فوق همهی آنهاست میترسند، خداترساند. اگر جامعه ما خداترس بود هرگز 3 هزار میلیارد نمیرفت، اگر جامعه ما خداترس بود هرگز دزدی در این مملکت نمیشد، هرگز خیانت در این ملکت نمیشد، این اتفاق میافتد چون جامعه خداترس نیست حداقلش این است دیگر چون نمیتوانم بگویم خداباور نیستی، خدا را قبول داری چون نماز میخوانیم،روزه میگیریم بالاخره یک کارهای صوری انجام میدهیم اما از خدا نمیترسیم، از خدا حساب نمیبریم این اولین ضرر خداترسی است. ولی ملک را تمجید میکند (یَخافُونَ ربهُم مِن فَوقِهم) اینها خداترس هستند.
4. حضرت حق میفرماید: ملک موجودی است که استکبار در بندگی ندارد. سوره مبارکه نحل آیه 49 (و لِله یَسجُدُ مَا فِی السمَاواتِ وَ مَا فِی الْأرْضِ مِنْ دابةٍ و الملائکةُ وَ هُمْ لایَستَکبِرُونَ؛ "تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، برای خدا سجده میکنند و تکبر نمیورزند") هر چه که در روی زمین و آسمان است از جنبندگان و ملائکه برای خدا سجده میکنند اینها دارای استکبار نیستند. این استکبار، استکبار اجتماعی سیاسی نیست که در حد آمریکا باشند یا نباشند، استکبار در رابطه با خدا یعنی این که سر باز زدن از بندگی خدا. یک موجود علناً (أبی واستَکبَرَ؛ "ابلیس سرباز زد و تکبر ورزید") استکبار کرد یعنی از بندگی و عبودیت خدا چکار کرد؟ سر باز زد. استکبار در مفاهیم دینی یعنی سر باز زدن از بندگی خدا. حضرت حق میفرماید: همه جنبندگان و ملائکه اینها دارای استکبار نیستند، اینها از بندگی خدا سر باز نمیزنند. آن کسی که سر باز میزند خیلی هم مدعی است.
5. پنجمین ویژگی که برای این موجودات بیان میکند به عنوان تکریم و مدح، قبولشان دارد. نه تنها استکبار در مقام بندگی ندارند بلکه میفرماید در مقام بندگی خدا، شُل هم نمیشوند، سست نیستند سوره مبارکه فصلت آیه 38 (فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالذِينَ عِنْدَ رَبكَ يُسَبحُونَ لَهُ بِالليْلِ وَالنهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ؛ "و اگر (از عبادت پروردگار) تکبر کنند، کسانی که نزد پروردگار تو هستند شب و روز برای او تسبیح میگویند و خسته نمیشوند") یعنی اگر کافران از پرستش خدا تکبر کنند، سر باز بزنند یک طائفهای نزد پروردگار تو هستند که شامگاهان و صبحگاهان خداوند را تسبیح میکنند از این تسبیح شُل هم نمیشوند. شما ذکر میخواهی بگویی حالا درست یا غلطش را من کاری ندارم راجع به ذکر تو خیلی وارد نمیشوم ولی هزار تا که بخواهی بگویی از هفتصد که میگذرد چُرت میزنی یعنی حال نداردی هزار تا شاداب بگویی. اینها صبح و شب شُل نمیشوند، سست نمیشوند، قرص و محکم در بندگی خدا به همین دلیل هم هست که این ویژگیها را در خودشان میدیدند خدا فرمود میخواهم انسان خلق کنم گفتند: چکاری است ما که داریم بندگی تو را میکنیم، ما که ما میدانیم آنها بندههای خوبی برای تو نخواهند بود این چه کاری است؟ چون خودشان را میدیدند بعد مقایسه کردند و دو دو تا چهار تا کردند گفتند: اینها کم میآورند در مقابل ما بعد به خدا اعتراض کردند.
6. آخرین ویژگی که خداوند ملک را به آن تمجید میکند این است که اینها اهل عصیان نیستند، نافرمانی خدا نمیکنند به هیچ وجه من الوجوه سوره مبارکه تحریم آیه 6 (لَا يَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ؛ "هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور کامل) اجرا مینمایند!") یعنی عصیان حضرت حق نمیکنند نسبت به آنچه که به آنها دستور داده، آنچه را که خدا به آنها دستور داده بالا و پایینش نمیکنند همان را انجام میدهند، انجام میدهند آنچه را که نسبت به آن مأموریت پیدا کردند. اصلاً ذهن توجیهگر ندارند، به هیچ وجه من الوجوه.
شش آیه در مدح ملک حالا دومین موجود ذی شعور تکلیفی را بررسی میکنیم آیاتی را که پیرامونش وجود دارد. حالا شما وقتی میگویند که اشرف موجودات کیست؟ بله؟ چرا جفا میکنید؟ اشرف موجودات محمد و آل محمد هستند. اگر اشرف موجودات انسان باشد ببین این آیات باید در موردش آمده باشد؟ حالا آیاتی که راجع به انسان است، همین است دیگر ما خودمان را میگوییم ما که در قلهایم حالا موجوداتی که در قله هستید ببینید چی در رابطه با انسان آمده:
1. سوره مبارکه ابراهیم آیه 34 (إن الإنسانَ لَظَلُومٌ کفار؛ "انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است"( ما در اشرفیت هستیم؟ چه کسی یک همچین حرفی زده؟ خالق ما که این حرف را نزده، میفرماید: (إن الإنسان) حقیقت انسانیت و بعد نسبت به این ناسپاسی خدا چه موضعی میگیرد در سوره عبس آیه 17 می فرماید: (و قُتِلَ الْإِنْسانُ مَا أَکْفَرَه؛ "مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است") مرگ بر این انسان ناسپاس، کجا مرگ بر ملک گفت؟ چه میگوییم که انسان اشرف موجودات است، چه کسی گفته؟
2. در سوره مبارکه إسرا آیه 11 (کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً؛ "انسان همیشه اهل عجله بوده است") نه تنها اهل عجله بوده در سوره انبیا آیه 37 (خُلِقَ الإنسان مِن عَجَلٍ؛ "انسان از عجله آفریده شده است") یعنی اصلاً خلقت انسان از عجله است و هر بلایی هم سرش آمده از عجله است. در سوره مبارکه إسرا آیه 100 (کانَ الإنسانُ قَتُوراً؛ " انسان تنگ نظر است")
3. سوره مباره کهف آیه 54 (و کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً؛ "انسان بیشتر از هر چیزی به مجادله میپردازد") موجودات دیگر آراماند ولی این انسان خیلی حرف میزند آن وقت در آیه بعدی چه شناسنامهای درست کرده
4. سوره مبارکه یس آیه 77 (أَ وَلمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ؛ " آیا انسان نمیداند که ما او را از نطفهای بیارزش آفریدیم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار (با ما) برخاست!") یعنی اینها نمیدانند من از یک نطفهی بوی گندِ نجس خلقشان کردم ولی خیلی با من درمیافتند. آن سابقهی خیلی نورانی، بعد می فرماید: اینها خیلی با من درمیافتند، چرا اینطورند؟ امیرالمؤمنین میفرماید: (اَولُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرِهُ جیفَةٌ؛ "اول انسان نطفه است و آخرش مردار است") اول و آخر انسان همه فراری هستند این وسط چه میگوید: اشرف موجودات!
5. سوره مبارکه علق آیات 6 و 7 (إن الإنسانَ لَیَطْغَی أَنْ رَءاهُ اسْتَغْنی؛ "به یقین انسان طغیان میکند وقتی بینیازی را در خودش ببیند") همین عبارت سیدالشهدا بسیارزیبا فرموده: اگر سه چیز در زندگی بشر نبود هرگز سر به سجده نمیگذاشت یکی مرگ، یکی فقر، یکی بیماری. اگر این سه تا را از زندگی بشر خارج میکرد خداوند، یک انسان سر به سجده نمیگذاشت یعنی ما چقدر آدمهای بیمعرفتی هستیم خدا را به خاطر این سه نقیصه میپرستیم و نه به خاطر خودش، خیلی حرف است.
6. آیات را بخوانم که اصلاً غوغاست سوره هود آیه 17(لکِن أکثرَ الناس لایُؤمنون؛ "ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند" ) سوره اعراف آیه 187(لکِنَ اَکْثَرَ الناسِ لایَعلمون؛ "ولی بیشتر مردم نمیدانند") سوره غافر آیه 61 (لکن اَکْثَرَ الناسِ لَا یَشْکُرونَ؛ "ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمیکنند!") نه اهل شکرند، نه اهل علماند، نه اهل ایمان. چی اشرف موجودات؟ کی اشرف موجودات؟
7. سوره روم آیه 7 (يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛ "آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را میدانند، و از آخرت (و پایان کار) غافلند") یعنی اینها جز ظاهری از حیات دنیا نمیفهمند و اینها از زندگی آخرت غافلاند در حالی که خداوند مکرر در قرآن می فرماید اهل غفلت نباش. اعراف آیه 205 (و لاتَکُن مِن الغافلین؛ "و از غافلان مباش") شخص سیستم زندگیاش را جوری چیده که اصلاً انگار به آخرت ورود پیدا نمیکند، برای 70 سال، 80 سال، 90 سال زندگیاش در دنیا پر از برنامه هست جای خالی ندارد ولی برای ابدیت هیچ برنامهای ندارد (و هم عن الآخرةِ هُم غافلون) غفلت، ریشه تمام بدبختیهای انسان چند تا موجود هستند؟ شیطان است و نفس است و دنیا اما این سه موجود کی میتوانند عمل بکنند؟ زمانی که ما دچار عارضه غفلت بشویم. یعنی بستر را فراهم میکنیم آنها در این بستر شناگری میکنند یا صید میکنند.
8. در سوره مبارکه معارج آیات 19 تا 21 (إن الإنسانَ خُلِقَ هَلوعاً؛ "به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است") یعنی انسان حریص خلق شد (إذا مَسهُ الشرَ جزوعاً؛ "هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند") یعنی به گونهای که اگر بدی به اوبرسد بیتابی میکند (و إذا مَسهُ الْخَیْرَ مَنوعاً؛ "و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران میشود (و بخل میورزد)") یعنی و اگر خیری به او برسد منع میکند به دیگران نمیگذارد برسد.
9. در سوره مبارکه احزاب آیه 72 (إنه کان ظلوماً جهولاً؛ " انسان موجود بسیار ظالم و بسیار نادان است")
کجا از انسان تعریف کرده؟ سه تا آیه بیشتر از انسان تعریف نکرده ولی بقیهاش تکذیب است، این به ما این مطلب را ثابت میکند که حقیقت انسان، موجود ارزشی نیست. از دیدگاه بزرگان عالم، انسان به دو دسته تقسیم میشود: انسان عرفی و انسان عرفانی. انسان عرفی همان است که مردمان میگویند اینها انسان هستند و این انسان عرفی گونهای از حیوانات است در مقابل سایر حیوانات یعنی در مقابل شیر و ببر و پلنگ و ... دیگر حالا وارد معقولات خیلی نشویم همین سه تا خوب است دیگر، همین سه تا خوب است. ولی ما موجودی در مقابل آنها هستیم، این انسان عرفی است ولی یک انسان عرفانی در دیدگاه اهل معرفت انسانهایی که به تکامل و رشد معنوی رسیده باشند شاید که نامشان نهند آدمی و إلا بقیه نشاید که نامشان نهند آدمی. موجودات زنده هستند انسانهای عرفی ولی اهل معرفت میگویند انسانها باید به یک کمال برسند، دارای یک رشد معنوی بشوند. اگر آن رشد معنوی ایجاد شد اینها انسان هستند. وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین همین بیان را دارند میفرمایند: (فَالصُورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لاَ یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَبِعَهُ وَ لاَ بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَ عَنْهُ وَ ذلِکَ مَیِتُ الْأَحْیَاءِ؛ "چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حیوان درنده است، راه هدایت را نمی شناسد که از آن سو برود، و راه خطاو باطل را نمی داند که از آن بپرهیزد، پس مرده ای است در میان زندگان") یعنی ظاهرش ظاهر انسان است یعنی انسان عرفی است دو پا است ولی (وَالْقَلْبُ قَلْبُ حیوان) اما چون دچار رشد معنوی نشده در سوره اعراف آیه 179 می فرماید:(اولئک کَالْأَنْعامِ؛ "آنها همچون چهارپایانند") مثل حیوانات میماند، این اصلاً هدایت را نمیشناسد تا بخواهد از آن پیروی کند ضلالت و گمراهی را هم نمیشناسد تا بخواهد از آن دوری بکند این هیچی نمیداند جز خوردن وخوابیدن و زاد و ولد کردن و آشامیدن یک زندگی غریزی منتها تفاوتش با موجودات دیگر این است که زندگی غریزی او همراه با تکنولوژی و تکنیک است حالا مدرسه هم میرود، زنبور عسل مدرسه نمیرود، موبایل هم دارد، زنبور موبایل ندارد ولی آخر زندگی همان غرایز است اصلاً امیر چه بیان میکند این آدمها که قلبشان قلب حیوانی است اینها مردههایی در بین زندهها هستند یعنی آقای من دارد میفرماید به این که همه انسانها را نشاید که نامش نهند آدمی. آنهایی که صورت انسانی دارند به درد نمیخورد به تنهایی، ما دنبال سیرت انسانی هستیم. اگر در قرآن آیات تکذیبیه آمده است نسبت تمام انسانها و اگر در قرآن چهار آیه، نهایتاً چهار آیه در مدح انسان آمده راجع به انسانهایی است که سیرتشان سیرت انسانی است، حقیقتشان حقیقت انسانی است نه این که فقط ظاهرشان یک موجود دو پا باشد اصلاً و ابداً در لسان دین با صورت کاری ندارند در روایات داریم که (اَلْقَلْبُ مَحَل نَظَرِ الرب؛ "محل قلب، محل نظر خداست") خدا اگر بخواهد به کسی نگاه بکند به خوشگلی او نگاه نمیکند به پست و مقام او نگاه نمیکند به قلب او نگاه میکند که خائف هست یا نه، به قلب او نگاه میکند که خاشع هست یا نه؟ به حسب و نسب مطلقاً نگاه نمیکند، به زیبایی مطلقاً نگاه نمیکند، به موقعیت اجتماعی مطلقاً نگاه نمیکند چون اینها صورت انسانی است. خدا با سیرت انسانی سر و کار دارد لذا حکما هم بیانشان همین است که میگویند: آدمیزاد، آدمیزاد که میدانید چیست؟ میگویند: آدمیزاد (حیوانٌ بالفعل و انسانٌ بالقوة) به حسب آنچه که الآن داراست حیوانیت، ولی اگر تلاش بکند، استعداد و ظرفیتش را به کار گیرد به مقام انسانی میرسد که آن شاعر هم میگوید: آنم آرزوست، یعنی من همه را انسان نمیبینم. چون اهل معرفت میگویند سیرت باید سیرت انسانی باشد آن وقت سیرت انسانی یعنی این که آدمیزاد در 60 سال در 70 سال در همان عمری که خدا به او داده برود دنبال یک رشد معنوی. بحمد الله و المنه رشد جسمانی که فراوان است هر روز برای آن در واقع ورزشهای جدید میآید سابق بدن سازی بود الآن تی آر ایکس هست مثلاً فرض کنید فردا چی برای آن میآید، پس فردا چی میآید، رشد جسمانی یعنی عضله میشود عضلهای که آن چنان است اما نفس انسان چه وقت به مرتبه مرضیه برسد؟ این را میگویند رشد معنوی این را چه برنامهای برایش داری؟ در رشد معنوی آقایان توصیه به چی میکنند؟ در رشد معنوی آقایان توصیه به سلوک میکنند، سلوک، سلوک عملی. در سلوک عملی تقریباً 6 واژه وجود دارد 6 واژه: تربیت، تزکیه، تهذیب، اصلاح، تطهیر، مجاهده. مجاهدهی نفس، تطهیر نفس، اصلاح نفس، تهذیب نفس، تربیت نفس، تزکیه نفس، 6 واژه است، اینها کم و زیاد با هم اختلافاتی دارند ولی عموماً به یک معنا هستند و تا انسان در این مرتبه قرار نگیرد نشاید که نامش نهند آدمی. تمام، من باز حرفم را تکرار کردم اینها را از خودم نمیگویم از قرآن گفتم هر چه آیه خواندم تکذیب انسان بود، پس چرا ما این قدر مدعی هستیم که انسان گل سر سبد است، انسان گل سر سبد نیست، محمد و آل محمد گل سر سبد هستند. چه شیوهای از زندگی را انتخاب بکنیم که حداقل در این سبد برویم حالا گل سر سبد هم نشدیم خیلی مهم نیست یعنی حداقل تلاشمان این باشد که در این سبد باشیم و خارج از سبد نباشیم.