بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در سلسله مباحث نفس به شیوه کنترل نفس کشید، در سلوک عملی آن شیوهای که نفس را کنترل میکند اسم آن را میگذارند ریاضت. کسانی که ریاضتهایی را معرفی میکنند برای مبادرت ورزیدن به آن، هم از نظر اینکه این ریاضت چه باشد و هم از نظر اینکه این ریاضت به چه قصدی باشد با هم متفاوت هستند، ولی کلاً به 2 بخش تقسیم میشوند:
1. ریاضت شرعی، نسخههایی که پیامبر و آل پیامبر پیچیدهاند.
2. نسخههای غیر آن که دیگران میپیچند.
مرتاضهای هندی هم برای مهار نفسشان برنامه دارند در آیین بودا و جن هم برنامه وجود دارد اما ما به آنها کاری نداریم، اجمالاً همه این را فهمیدند اگر کسی بخواهد نفس را کنترل کند باید به آن سخت بگیرد این قدرِ مشترک همهی نسخههای ریاضتی، سختی است، هیچ کس با راحت طلبی به جایی در مسأله کنترل نفس نمیرسد منتها اینکه این سختی چی باشد؟ بعضی از نسخهها میگویند که برهنگی، لخت، مجرد بودن یعنی ازدواج نکردن و سکوت این سه عنصر، باید قطع لذت کرد، قطع لذت را هم در این سه تا میبینند: لباس فاخر مطلقاً نپوشند، همسر و تمتعات جنسی را قطع بکنند از خودشان و یکی از بزرگترین لذتها که صحبت کردن است خودشان را از آن محروم کنند سکوت اختیار کنند، سکوت، برهنگی، تجرد آیین هندوها، آیین مرتاضها همین است همین کار را میکنند. بعضی دیگر از آنها این قطع لذتها را به صورت بیحرکت بودن، سکون و تمرکز پیدا کردن، حالت ذن نشستن و تلقین اوراد، خودشان را در یک جایی محبوس میکنند یک دایرهای دور خودشان میکشند از آن دایره خارج نمیشوند مگر برای قضای حاجت یعنی اینکه بخواهند اجابت مزاج کنند و إلا همه چیز در همان جا اتفاق میافتد، اگر در آن محوطه غذایی اتفاق افتاد میخورند اگر نه نمیخورند اینها ریاضتهای مختلف.
بعضی از متصوفه که خُب حالا منتسب به شرع هستند آنها هم ریاضتهایی را میدهند مثلاً آنها میگویند لذتهای بشری تمتعات خوردنی است خودشان را از خوردنیها محروم میکنند میگویند: ترک حیوانی، گوشت و مرغ و ماهی مطلقاً نمیخورند نه به خاطر گرانی به خاطر اینکه اینها لذت بخش است و اینها خودشان را از این لذت محروم میکنند. یک عده دیگر آنها که وحشتناکتر هستند ترک حیوانی کبیر دارند می گویند: حیوانات و هر چه مشتق از حیوانات است یعنی لبنیات هم نمیخورند چون مشتق از حیوان است دیگر منشأش شیر است و شیر منتسب به حیوان است، تخم مرغ هم نمیخورند چون مثلاً فرض کنید از حیوان است، اینها شیوههای مختلفی است که این بندههای خدا احساس کردند که به واسطهی یک چنین رفتارهایی میتوانند نفسشان را به سختی بیاندازند، اما یک ریاضت داریم ریاضت شرعی برای کنترل نفس که نسخهاش را خدا و پیغمبر و اهل بیت پیچیدند، میفرمایند: آقا نفس انسان به طور مطلق یک خواستههایی دارد اصلاً نفس محل خواستن است، خواهان است، او همه چیز را میخواهد به واسطهی حب بقائی که دارد دوست دارد باقی بماند حب ذاتی که دارد و اینگونه شئونی که از مترتبات نفس است و در بحثهای فلسفی مطرح میشود کاری به آن نداریم، به چه دلیل خواهان است پیشکش شما اما همین قدر که بدانید نفس محل خواستن است.
در ریاضت شرعی میگویند: برای کنترل نفس در مقام پاسخ به خواستههای آن دستوراتی را باید ملتزم بود که از ناحیهی شرع صادر شده است و این دستورات 1ـ خلاف شرع نباشد 2ـ خلاف اخلاق نباشد 3ـ خلاف اجتماعیات نباشد. خلاف شرع نباشد یعنی وقتی میخواهیم پاسخ به خواستهی نفسمان بدهیم احکام تکلیفیه را رعایت بکنیم حلال و حرام را رعایت بکنیم، مباح بودنش را مکروه بودن و مستحب بودنش را رعایت کنیم، خلاف شرع نباشد یعنی رعایت احکام تکلیفیه. خلاف اخلاق هم نباشد در شرع مقدس اسلام هر رفتاری را اخلاقی نمیگویند، هر رفتاری اخلاقی نیست بلکه رفتارهای اخلاقی آنهایی هستند که 2 ملاک باید داشته باشند، ما اگر داریم به خواستهی نفسمان پاسخ میدهیم رفتاری نباشد که آن 2 ملاک در آن وجود نداشته باشد، من یک ملاکش را میگویم در ضمن یک بیان یک قطعه از اصحاب امام صادق علیه السلام، امام صادق علیه السلام یک رفیقی دارند به نام حسین بن أبی الأعلاء این از اصحاب امام بود در عراق، آمدند برای انجام حج، ببینید چقدر رفتارهای اخلاقی در شریعت اسلام ملاک و میزان دارد میخواهند بیایند حج از عراق، یک کاروان 20 نفره شدند، 30 نفره شدند حسین بن أبی الأعلاء خیلی پولدار است وضع مالی فوقالعاده، آن موقع نفت نبوده در عراق ولی او صادرات مهمی داشته به همین دلیل وضعیت مالی او خیلی خوب بود حالا دارند میآیند به طرف حج، برای آمدن از عراق به طرف مکه میدانید که فواصل مختلفی ایستگاه است آن جاها را میگویند: خانه، چند خانه مثلاً فرض کنید از عراق تا مکه وجود دارد فرض کنید 100 خانه، این به خاطر اینکه پولدرا بود یک پیش قراولهایی را میفرستاد در آن ایستگاههایی که شب میخواستند بمانند یا ظهر برای استراحت میخواستند بمانند میگفت بروید آنجا وسایل پذیرایی از این 30 نفر همراه من را چکار بکنید؟ فراهم بکنید، گوسفند بکشید، شربت خاکشیر درست بکنید، شماها هم الآن گرسنه و تشنه، بستنی درست بکنید، آنچه که لازم است از یک مسلمان پذیرایی بشود شما آماده بکنید، اینها زوار خانه خدا هستند آب در دلشان تکان نخورد، قبل از اینکه مرغ در هوا دارد پر میزند بیارید آن را پایین بریان کنید برای اینها یک چنین کاری بکنید، همه این کارها را کردند رسیدند به حج، حج را انجام دادند اما شما میدانید که اتمام حج به زیارت امام علیه السلام است، از مکه رفتند مدینه ساحت مقدس حضرت صادق علیه السلام، حسین بن أبی الأعلاء رفیق فابریک امام صادق آمد سلامٌ علیکم یا بن رسول الله، امام جواب سلام او را نداد بعد با یک تلخی به او فرمودند که آقای حسین بن أبی الأعلاء چرا مؤمنین را نزد خودشان تحقیر میکنی؟ نه نزد دیگران، در نفس خودش مؤمن را تحقیر میکنی؟ گفت: آقا به دور باشم از چنین رفتاری، فرمود: بلکه چنین رفتاری را انجام دادی تو مؤمنین را نزد خودشان تحقیر کردی، گفت: آقا من چکار کردم؟ فرمود: به من خبر رسیده که تو از عراق که آمدی اینجا چنین اعمالی را انجام دادی گفت: بله یا بن رسول الله میخواستم از زوار خانه خدا پذیرایی کنم، چقدر ظریف است دین، فرمود: با خودت فکر نکردی همراهان تو دلشان میخواهد یک چنین سفرهای مثل تو را بیاندازند ولی توان مالی ندارند پیش خودشان خجالت میکشند، چقدر دقیق است دین، تو باشی به امام میگویی: آقا عرق جبین است و کد یمین است پول خودم است، خُب هست که هست، ممکن است که حرام انجام نداده باشی خلاف رفتار تکلیفی انجام نداده باشی ولی خلاف رفتار اخلاقی انجام دادی.
یکی از ملاکهای رفتارهای اخلاقی این است که این رفتار ملازم با تحقیر مؤمن حتی نزد خودش نباشد، متأسفانه در کشور ما دزدها خیلی محترم هستند خیلی، اسمشان را ب ز میگویند تصویرشان را که نشان میدهند شطرنجی نشان میدهند اما فقرا بیاحترام هستند کمیته امداد به راحتی نشان میدهد که ما به اینها کمک کردیم خُب تو چرا مؤمنین را تحقیر میکنی؟ چه کسی به تو این اجازه را داده که مؤمنین را تحقیر بکنی؟ اما دزدها نه، شطرنجی باشند و ب ز باشد و چه باشد، پ ک باشد کسی خدای نکرده نفهمد اینها را خانوادهشان که مدرسه میروند، عجب، این خلاف اخلاق است به همین دلیل کارشان به هیچ جا نمیکشد با این همه ثروتی که هست چون موازین اخلاقی رعایت نمیشود. معلم اخلاق ندارند، اخلاق هم یک علم مِن عندی نیست اینکه فکر کنی قربانت بروم فدایت بشوم این اخلاق است این نیست، اینکه فکر کنیم، شنیدم زیاد میشنوم مردم میگویند پیغمبر همیشه میخندید، آقا اگر یک نفر 24 ساعته جلو شما اینجوری باشد نمیگویید طرف دیوانه است، پیغمبر ما را متهم میکنید به یک همچین چیزی؟ کی گفته پیغمبر ما همیشه میخندیده؟ پیغمبر ما گشاده رو بود گشاده رو بودن با دائم الخنده بودن زمین تا آسمان فرق میکند، هر چی دل تو ميخواهد به دین وصل میکنی اینجوری نیست که، خلاف نباید باشد خلاف رفتارهای اخلاقی نباید باشد در مقام پاسخ به خواستههای نفس.
شخصی آمد خدمت حضرت علی بن موسی الرضا گفت: یا بن رسول الله من عرضی دارم یک عده هم نشسته بودند، امام فرمودند: بنشین، آن عدهای که بودند رفتند إلا دو سه نفر که مَحرم امام بودند حضرت فرمودند: حالا بگو، گفت: آقا من پولدارم وضع مالی من خیلی خوب است اما پولهای من را دزدیدند راست هم میگفت، نه از اینها که میآیند پارک شهر پولش را میزنند میآید مسجد امیر حالا تو چهجوری از آنجا اینجا آمدی خُب اولین ایستگاه میرفتی، پول من را زدند او راست گفت چون به امام که نمیشود دروغ گفت، حضرت فرمود: مشکل تو با چقدر حل میشود گفت: با 200 دینار که به من بدهید من کارم را انجام میدهم وقتی رفتم شهرم پول را برای شما حواله میکنم، حضرت رفتند اندرونی 200 دینار برداشتند آن فرد را صدا زدند از پشت درب، درب هم کامل باز نکردند کیسه را دادند به او گفتند: برو چیزی که ما دادیم پس نمیگیریم نوش جانت برای خودت، آن دو سه نفر محرم که بودند گفتند: آقا این چهجور پول دادن بود فرمود: نمیخواستم ذلت خواستن را در چشم او ببینم، این رفتار اخلاقی است.
در کنترل نفس در مقام پاسخ به خواستههای نفس رفتار خلاف اخلاق هم نباید باشد تا نفس کنترل بشود حتی خلاف اجتماعیات هم نباید باشد ما 2 واژه توقعات اجتماعی در فقه داریم میگویند: زندگی مطابق شأن، شأن یعنی اجتماعیات باید شأن افراد رعایت بشود، یک. دو، یک واژه دیگر داریم میگویند خلاف مروت نباشد، خلاف مروت نباشد یعنی اینکه آقا بستنی خوردن وسط خیابان حلال است یا حرام؟ نه در ظهر ماه رمضان بلکه شرایط عادی، جایز است حداقل بگو جایز است دیگر، حلال است مباح است اما این عمل از یک عالم دینی مردم توقع ندارند که یک روحانی کنار خیابان بایستد بستنی بخورد حالا بگذریم از اینکه مردم هستند توقع ندارند روحانی در خانهاش هم بستنی بخورد من حالا این حدش را دیگر نمیگویم، شماها البته نمیدانم شاید از همان زمره آدمها باشید، نبودم با شما تا ببینم چه جوری هستید، غرض جامعه به طور ارتکازی توقع ندارد یک چنین اتفاقی بیفتد حالا اگر یک روحانی این کار را کرد میشود خلاف مروت و خلاف مروت انجام دادن یکی از مسقطات عدالت است، روحانی را از عدالت ساقط میکند که نتواند امام جماعت باشد، پس خلاف اجتماعیات هم نباید باشد، کنترل نفس به واسطهی انجام دستوراتی که خلاف شرع یعنی احکام تکلیفیه، خلاف اخلاق به آن معنایی که گفتم یعنی رفتار باید ملاکهای اخلاقی را داشته باشد و خلاف اجتماعیات نباشد برای کنترل نفس، این را میگویند ریاضت شرعی.
انگیزهها از ریاضت مختلف است، یکی میخواهد ریاضت بکشد نفسش قوی بشود بتواند تصرف بکند با چشمش قطار را نگه دارد ولی یک نفر هم هست که قصدش از ریاضت این است که به مراتب تهذیب برسد، نیل به درجات عالیه پیدا بکند. در طول عمرش هم هرگز دست به سر کسی نکشیده است که شفائی برای طرف باشد چون میگوید زندگی باید روال طبیعی خودش را داشته باشد. این هم بحث ریاضت.
اما حالا این تهذیب در یک مراتبی انجام میشود، بر اساس آنچه که فیض کاشانی در کتاب محجة البیضاء بیان میکند مراحل تهذیب را 6 امر میداند ولی برخی 4 تا میدانند، برخی 5 تا میدانند، ایشان 6 تا میداند 6 تای ایشان را نقل میکنیم بعلاوه یکی هم ما اضافه میکنیم میگوییم آن 6 تا بعلاوه این یکی.
1. اولین اتفاقی که در مراحل سلوک باید بیفتد رعایت اصلی است به نام مُشارِطه، مشارطه یعنی شرط کردن، شرط بکنیم وقتی شرط میکنید این شرط همواره بین چند نفر اتفاق میافتد لااقل بین 2 نفر، یکی که شرط کننده است یکی اینکه شرط نزد او شرط میشود، شرط کردن به منظور انجام دادن کاری یا ترک کردن کاری، این را میگویند مشارطه. از این ماده به این معنا در قرآن هیچ کلمهای نداریم اما هم ردیف این معنا، عهد در قرآن یکی از چیزهایی که میتواند چیزی را بر ما واجب کند در دین مبین اسلام، یکی از واژههایی که میتواند چیزی را بر ما واجب بکند انجامش را یا ترکش را بر ما واجب بکند عهد است یکی هم نذر است یکی هم قسم است، ما با نذر و قسم کاری نداریم با عهد کار داریم میگوییم: (عاهدتُ بالله) عهد میبندم با حضرت حق که اگرحاجتم برآورده شد سه روز روزه بگیرم این روزه وجوب پیدا میکند، روزه وجوبش چیست؟ وجوب عهدی است، شرط کردم با خدا، شرط بستم با خدا بنابراین ما در دین مبین در متون دینیمان چیزی به نام شرط به واژهی شرط نداریم اما شرط کردن را به واژهی عهد داریم، عهد میبندیم، میبندیم و خوشگل هم میشکنیم اصلاً هم برای ما مهم نیست وِل کن، نماز را بچسب در حالی که رهبران دینی ما میگویند: نمازش را وِل کن تعهدش به عهد را ببین چیست؟ (المؤمنون عِندَ شُرُوطِهم؛ " مومنین به شرطهایشان پایبندند") اگر میخواهی ببینی کسی مؤمن هست ببین سر عهدش میایستد یا نمیایستد، آنها اتفاقاً برعکس کار من و تو را میگویند، میگویند: نمازش را وِل کن آن را که همه میخوانند آن کاری که همه انجام نمیدهند شرط ایمان است، سر عهد و شرطش میایستد یا نمیایستد.
معاهداتی که ما با خدا داریم به دو بخش تقسیم میشود بخشی از این معاهدات، معاهدات فطری است بخشی از این عهد معاهدات غیر فطری است.