بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
چه بخواهیم و چه نخواهیم و هر چقدر هم که گریه کنیم که ای کاش ماه رمضان ادامه پیدا میکرد فایدهای ندارد و فردا عید است. إن شاء الله که نمازها با شکوه هر چه بیشتر برگزار شود. نکتهای که وجود دارد این است که ما در برائت صحبت میکردیم. برائت یعنی اعلام موضع. مثلا به کسی میگوییم موضع تو نسبت به این پدیده و موضوع خارجی چیست؟ هیچ موجودی بدون موضع نیست. موضعگیری به شکل برائت و بیزاری، یک پدیده قرآنی است و ریشه قرآنی دارد. در سوره مبارکه تؤبه آیه 1 میفرماید: (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ) این بیزاریای است از ناحیه خدا و از ناحیه رسول به طرف مشرکینی که شما با آنها پیوند بستهاید. آنها پیمان شکستند ولی شما با آنها پیوند بستید. خداوند از اینها اعلام برائت میکند. پس برائت، یک ریشه قرآنی دارد. برائت، اعلام موضع نسبت به پدیدهها و موضوعات خارجی است و هیچ انسانی نمیتواند بدون موضع باشد. موجود خنثی نداریم. محال است که آدم خنثی داشته باشیم. اگر هم باشد همان منافق است که هم با این طرفیها است و هم با آن طرفیها. باید تکلیف روشن شده باشد.
مضافاً اینکه برائت، یک قاعده عقلائی است. عقل هم موضعگیری را تأیید میکند. در معارف دینی ما میگویند که نیت، روح عمل است. هر عملی اگر نیت نداشته باشد قبول نمیشود. روح عمل است به این معنا که به عمل، جهت میدهد. آن عمل را میتواند الهی کند و میتواند همان عمل را زمینی کند. هم مُلکی و هم ملکوتی، هم عرشی و هم فرشی ممکن است و به نیت شما برمیگردد. نیت، یک امر قلبی است. پس شما با نیتتان، جهت عمل را روشن میکنید.
یکی از چیزهایی که جهت عمل را مشخص میکند رضایت و عدم رضایت شما است که این میتواند در نیت شما، ظهور و بروز پیدا میکند. روایت هم داریم که میفرماید: الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُم یعنی هر کسی به عمل هر گروهی راضی بشود مانند همانها است حتی اگر آن عمل را انجام ندهد. لذا شما در فقرات زیارت وارث میخوانید: لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ. این گروه سوم کاری نکرده است ولی از نظر درونی، موضع خودشان را معلوم کردهاند که راضی هستند به کشته شدن امام حسین. همین مقدار کفایت میکند. جهت کارشان را معلوم کردند که چیست و اینکه حسینی نیستند و یزیدی هستند. در عین حال جناب جابر ابن عبدالله انصاری نیز در روز اربعین این روایت را از رسول خدا نقل کرده که فرمود: اگر بخواهید با ثواب شهدای کربلا محشور بشوید این عبارت را بگویید: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً. تا جناب عطیه این جمله را گفت، جناب جابر به او گفت: تو در ثواب شهدا شریک هستی. او فقط یک جمله گفته بود ولی با این جمله، درونش را معین کرده بود. عطیه حسینی شد. تا امروز هم که هر کسی این واقعه را بشنود و بگوید حسین باید کشته میشد یزیدی است. بدون رو در بایستی میگویم که ملعون هم هست. یعنی عین خود یزید با او رفتار میشود. این نکته را هم بگویم که اگر به ما ثواب شهدای کربلا را می-دهند ثواب فضلی را میدهند نه ثواب عدلی را. ثواب عدلی برای شهادت در راه سید الشهداء است. ما با آن عمل قلبیمان، جهت عمل و جهت خودمان را مشخص کردهایم و برائت از همین مقوله است. جهت عمل را مشخص میکند.
در دوران رسالت پیغمبر، پیغمبر به خالد ابن ولید مأموریت دادند که به سراغ یک قبیله مشرک و بتپرست برود. این قبیله دارنده یکی از سه بتی بود که قرآن از آن نام میبرد؛ بت «عزی». پیغمبر به خالد دستور داد که به آنجا بروید و این بت را سرنگون کنید ولی خونریزی نکنید. دستور اکید منِ پیغمبر این است که خونریزی نکنید. خالد ابن ولید رفت. او آدم رذلی بود. به خاطر اینکه این قبیله، چند نفر از خویش و قومهای او را کشته بودند او هم چند نفر از این قبیله را کشت. پیغمبر بلافاصله امیرالمؤمنین علیه السلام را فرستادند و فرمودند بروید و از اینها دلجویی بکنید. از چه کسانی دلجویی بکنند؟ از مشرکین. فرمود از اینها دلجویی بکنید و خسارت مالی و جانی را که خالد زده است جبران کنید و بعد به رؤسای قبیله بگویید: از ما راضی شدید و یا نشدید؟ آنگاه پیامبر فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ یعنی من رائت میجویم از کاری که خالد انجام داده است.
پس برائت جستن هم ریشه عقلایی دارد و هم فعل پیغمبر است و هم ریشه قرآنی دارد. برائت جستن یعنی اعلام موضع کردن. اعلام موضع نسبت به پدیدههای خارجی و موضوعات خارجی. اساسا حب و بغض در همین جا شکل میگیرد.
برائت ثمره دارد. یعنی اینطور نیست که شما یک کاری میکنید و اگر نشد عیبی ندارد. شما در زیارت شریف عاشورا چه میخوانید؟ وجود نازنین حضرت ابا عبد الله الحسین را مورد خطاب قرار میدهید و عرض می-کنید: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاتِكَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكَ وَ مِمَّنْ قَاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ وَ مِنْ جَمِيعِ أَعْدَائِكُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ الْجَوْرَ وَ بَنَى عَلَيْهِ بُنْيَانَهُ وَ أَجْرَى ظُلْمَهُ وَ جَوْرَهُ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَشْيَاعِكُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ من به سوی خدا تقرب پیدا میکنم و به سوی پیغمبر و ... تقرب من به سوی شما پنج تن و به سوی خدا، با دو عمل است. باز نماز و شب و روزه نیست. با این دو مورد است: به واسطه دوست داشتن شما سید الشهداء و به واسطه بیزاری از دشمنان شما. یعنی تقرب به سوی خدا و تقرب به سوی پنج تن با نماز شب نیست. با نمازهای هفدهگانه نیست. با جهاد نیست. بلکه با اعلام برائت از قاتلان سید الشهداء است. برائت، این ثمره عالی را دارد. مگر میشود به راحتی به محضر پیغمبر ورود پیدا کرد؟ پیغمبر میفرماید اگر میخواهید به من راه پیدا کنید راه آن، برائت است.
برائت به چه شکلی تحقق پیدا میکند؟ آن چه که در تحقق برائت، مسلم است حقیقت لعن است. لعن در لغت به معنای نفرین است. لعنت بر تو یعنی نفرین بر تو. لعن جایز است. جواز آن به قرآن قابل اثبات است. مقوله لعن با سب متفاوت است. در اصطلاح معارف دینی، مراد از لعن یعنی طرد کردن و تبعید کردن از جانب خدا. وقتی حضرت حق به شیطان میگوید تو ملعون هستی یعنی از رحمت من دور هستی. تبعیدهشده هستی و من با تو کاری ندارم. تو مطرود درگاه من هستی. کسی هم که از رحمت خدا دور باشد وای به حال او. این همه که مشمول رحمت خدا هستیم وضعمان این است. اگر همین را هم از ما بگیرند چه خواهیم بود؟
لعن در قرآن در سوره مبارکه آل عمران آیه 61 آمده است: (فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ). دایه مهربانتر از مادر، کسی دیده است؟ اگر هم دیده باشد که دروغ است. از خدای ارحم الراحمین مهربانتر وجود دارد؟ پیغمبر با تمام مقام و عظمتش رحمة للعالمین است. ولی حضرت حق ارحم الراحمین است. اما همین ارحم الراحمین بر دروغگویان لعن میکند. نمیخواهم بگویم روشنفکری است؛ بلکه شیطانصفتی است. ملاک ما قرآن است. چرا بعضیها فکر میکنند که باید ملاک ما، تفکر آنها باشد؟ ما تفکرمان را بر مبنای قرآن پی-ریزی میکنیم. بعضیها خوششان نمیآید؟ مهم نیست. در سوره مبارکه اعراف آیه 44 میفرماید: (أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ) یعنی لعنت خدا بر ظالمین. در سوره مبارکه بقره آیه 89 میفرماید: (فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ) یعنی لعنت خدا بر کافرین.
یک وقتی هست که شما لعنت میکنید و میگویید لعنت بر یزید. یک وقت هم میگویید لعنت خدا بر یزید. کدام یک سنگینتر است؟ لعنتی که خدا صادر میکند سنگینتر است. چون او بینهایت صادر میکند. بر کاذبین و ظالمین و کافرین لعن کرده است. خدا ارحم الراحمین است. ولی چقدر این موجودات بیظرفیت هستند که دور از رحمت خدا هستند و نمیتوانند مشمول رحمت حضرت حق باشند. اینها شورهزار هستند. کار باران، رویانیدن است. ولی در شورهزار که ببارد کاری نمیکند. ولی در شالیزار که میبارد تبدیل به برنج میشود. چون شالیزار، ظرفیت دارد ولی شورهزار، ظرفیت ندارد. کافرین و ظالمین و کاذبین، هیچگونه ظرفیتی ندارند تا رحمت خدا شامل حال آنان بشود. لذا خداوند به آنها میگوید که از رحمت من دور باشید.
قرآن در مورد پیامبر میفرماید: (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى) یعنی از روی هوا و هوس حرف نمیزند. در مورد همین شخصیتی که از روی هوا و هوس نمیزند میفرماید: (لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) یعنی اسوه شما و الگوی شما، پیغمبر است. جناب ابوذر غفاری شخصیتی است که هم اهل سنت و هم شیعه به اینکه راستگوتر از او کسی نبوده است اعتراف دارند و از او روایاتی را نقل میکنند. ابوذر به معاویه فرمود: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ وَ قَد مَرَرتَ بِه: اَللَّهُمَّ العَنهُ وَ لَا تَشبَعهُ اِلَّا بِالتُّرَابِ من از رسول خدا شنیدم زمانی که تو از کنار پیغمبر رد میشدی. ایشان فرمودند: یعنی خدایا! او را لعنت کن و او را سیر مکن مگر با خاک. این لعنت پیغمبر در دنیا درباره معاویه مستجاب شد. معاویه دچار بیماری بود که هر چه غذا میخورد سیر نمیشد. از غذا دست میکشید به خاطر اینکه خسته میشد. این نفرین پیغمبر بود. ابن ابی الحدید که از علمای سنی است که هم به نعل میزند و هم به میخ عجیب است که میگوید: ما تمام کتب را گشتیم و یک فضیلت برای معاویه پیدا نکردیم مگر اینکه آن قدر میخورد که خسته میشد. این آدم را کردند خال المؤمنین یعنی دایی اهل ایمان. خودشان میگویند هیچ فضیلتی ندارد.
برای لعن که هم مجوز قرآنی دارد و هم مجوز رسالتی، به ما ملاک دادهاند که چه کسانی را لعن کنیم. به ما گفتهاند که چه کسانی را لعن کنیم. ممکن است یک عده بگویند: چرا باید لعن کنیم؟ چرا دعا نکنیم؟ من دو قطعه نقل میکنم.
قطعه اول: یک خیاطی خدمت امام صادق علیه السلام رفت. ببینید اینها چه کسانی بودهاند. این خیاط عرض کرد: دو لباس برای شما دوختهام. هر کدام را که خواستید انتخاب کنید. این اولی را که میدوختم همواره ذکر صلوات داشتم. این لباس دوم را که دوختم همواره ذکر لعن داشتم. شما کدام را انتخاب میکنید؟ حضرت فرمود: من دومی را انتخاب میکنم. امام صادق فرمود برکت لباسی که در هنگام دوختن با ذکر لعن همراه بوده است بیشتر است. مگر تو ملاتر از امام صادق باشی یا خیلی به خدا نزدیکتر باشی. کدام یک است؟ نباید اظهار نظر کرد.
قطعه دوم: آقای ما امیر المؤمنین طواف میکردند. یک جوانی را در طواف دیدند که پرده کعبه را گرفته بود. حضرت دور اول را که تمام کردند یک خسته نباشید به او فرمودند. در طوف دوم و سوم تا هفتم چیزی به او نگفتند. ما دوست داریم که اهل بیت از ما دلجویی بکنند و احوال ما را بپرسند. همه ما دوست داریم. در طوف اول یک احوالپرسی کردند ولی در طوافهای بعدی چیزی به او نگفتند. وقتی طواف حضرت امیر تمام شد خدمت حضرت رفت و عرض کرد: خبطی از من سر زده بود؟ فرمود: نه. پرسید: طوف اولی که کردید به من خسته نباشید گفتید ولی در طوافهای بعدی با من کاری نداشتید. فرمود: در طوف اول دیدم که دعا میکردی. ولی در طواف دوم به بعد، دشمنان من را لعن میکردی و خواستم مزاحم تو نشوم.
اینها بیانگر اهمیت لعن است. چون ولایت و تولی حاصل نمیشود مگر با تبری. یعنی چه بسا دشمنان اهل بیت هستند که نسبت به اهل بیت، اظهار ارادت دارند ولی نسبت به دیگران هم نگاه و ارادتی دارند. این-ها در دینداری کامل نیستند. کسی در دینداری کامل است که بعد از اهل بیت، پرانتزش بسته است. نسبت به اهل بیت ارادت دارد و نسبت به دشمنان ایشان هم برائت داشته باشد. هیچ چیزی غیر از این نیست. معادله بسته است.
تبری نزد اهل بیت مهم است. تبری با لعن شکل میگیرد. به ما ملاک دادهاند. ملاک اول را از سوره مبارکه احزاب آیه 57 به دست میآوریم: (إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ) کسانی که خدا و پیغمبر را ایذاء میکنند خداوند آنها را در دنیا و آخرت لعن میکند. در تمام منابع شیعی و سنی نوشتهاند که ایذاء فاطمه زهرا، ایذاء رسول خدا است. آزار امیر المؤمنین، آزار رسول خدا است. آزار امام حسن و امام حسین، آزار رسول خدا است. آزار رسول خدا، آزار خود خدا است. بنابراین مشمول همین آیه میشوند. یعنی هر کسی که خدا و پیغمبر را ایذاء کرد چه تو لعن بکنی و چه تو لعن نکنی خدا او را لعنت میکند. منتها اگر تو بخواهی به قرآن عمل کرده باشی باید به این آیه هم عمل کرده باشی. (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ) نداریم. آیه نماز را انجام میدهیم و با آیه لعن کاری نداریم؟ این یعنی دینداری به شکلی که خودمان خواستهایم نه دینداری به شکلی که خدا خواسته است. خداوند مجوز لعن را صادر کرده است و دلیل لعن را هم صادر کرده است. خداوند مستحقین لعن را هم اعلام کرده است: کسانی که خدا و پیغمبر را اذیت میکنند.
در حدیث شریف از ساحت مقدس پیغمبر آمده است. ببینید چند گروه مستحق لعن هستند:
1. الزَّائِدُ فِي كِتَابِ اللَّهِ کسانی که در کتاب خدا، چیزی را اضافه میکنند.
2. وَ الْمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ کسانی که قضا و قدر خدا را تکذیب میکنند. یعنی به آنچه که خداوند به آنها داده است راضی نیستند.
3. وَ التَّارِکُ لِسُنَّتِي کسی که سنت من را ترک کند. سنتهای الهی و نبوی را یاد بگیرید تارک آن نبوده باشید تا مستحق لعن نشوید.
4. وَ الْمُسْتَحِلُّ مِن عِترَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ کسانی که محرمات الهی را حلال بشمارند به هر دلیلی. گوشت کوسه حرام است. این شخص میگوید جنبه طبی دارد. من نمیفهمم. در حرام خدا هیچ شفایی وجود ندارد. آن طایفهای از خاندان من که خداوند حرمتشان را نگه داشته است و معصوم هستند، اگر کسی بخواهد اینها را از جایگاهشان خارج بکند مستحق لعن است.
5. وَ الْمُسَلَّطُ بِالْجَبَرُوتِ لِيُعِزَّ مَنْ أَذَلَّ اللَّهُ وَ يُذِلَّ مَنْ أَعَزَّ اللَّهُ افرادی که وقتی به قدرت میرسند اراذلی را به سر کار میآورند که این اراذل، شخصیتهای عزیز را مورد اهانت قرار میدهد. اراذل و اوباش را مسلط میکنند که اینها به شخصیتهایی که موقعیت عالی دارند اهانت میکنند. اینها میآیند تا کسانی را که خدا آنها را عزیز قرار داده است خوار کنند و کسانی را که خدا آنها را ذلیل قرار داده است عزیز بکنند. در زیارت عاشورا هم میخوانیم: لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا یعنی لعنت خدا بر کسانی که شما را از آن جایی که بودید پایین آوردند و شما را از آن جایگاهی که خدا برای شما قرار بود کنار زدند. بنی امیه و بنی العباس همین کار را کردند. سقیفه بنیانگذار همین مساله بود.
پس آنچه که جلسه تبری را شکل میدهد لعن است. اما سب، نخیر. فحاشی نخیر. چرا؟ اگر هم ما در بعضی از روایات داشته باشیم که اهل بیت فرمودهاند سب کنید، با این روایاتی که ما در باب دشنام و سبابی خواندیم که آن را جایز ندانستهاند. نمیتوانیم سب کنیم و دشنام بدهیم. چرا دنبال این هستید که شجرهنامه عمر را بگویید؟ شما فرض کنید که ولادت عمر، طیب و طاهر است. آن کاری را کرده است به طیب ولادت کاری ندارد. مسخرهبازی است. مگر نمیشود آدم عوضی باشد ولی پسر پیغمبر خدا باشد؟ مگر پسر نوح نبوده است؟ او که طیب ولادت داشته است. عوضی بودن انسان، به حوزه قلب میگردد. حالا شما مترصد هستید که شجرهنامه فلان کس را در بیاورید. این کارها را رها کنید. آن شخص ملعون ازل و ابد است خواه طیب الولاده داشته باشد و خواه خبث الولاده. کاری که او کرد تا روز قیامت هست. امام صادق علیه السلام فرمود: پیالهای از خون نا حق نیست مگر اینکه بر زمین برزید و در پرونده عمل آن آدم نوشته میشود. پرونده او تا قیامت باز است. حالا پدر و مادر او هم به آن شکل .... دنبال چه هستید؟ سبابی. اگر هم روایاتی در مورد سب داشته باشیم در تعارض با طایفهای از روایات است که سب را جایز ندانستهاند. در جلسه تبری فقط لعن مجاز است. اینکه ما بلند شویم و بقیه گناهان را هم برای شادی حضرت زهرا انجام دهیم که هیچ. ایشان هرگز با گناه خوشحال نمیشوند. این بازیها را انجام ندهید. آنچه را که گفتهاند انجام بدهید. اصل اعتقاد به تبری، رکن دین است و تمام.
اظهار تبری تابع شرایط است. در اینکه آنها ملعون ازل و ابد هستند حرفی نیست. در اینکه ما به ملعون بودن آنها اعتقاد داریم نیز حرفی نیست. اما اینکه آیا ما میتوانیم در جلسات علنی، آنها را لعن بکنیم یا نه، تابع شرایط است. ما در دین یک مقولهای داریم به نام تقیه. لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ. ما از باب تقیه، آن لعن را به شکل علنی انجام نمیدهیم. ولی اصل اعتقاد به تبری را به نسل بعدیتان یاد بدهید که این اصلِ دین است. این را انتقال بدهید به نسلهای بعدی. فقط نماز را انتقال ندهید. فقط روزه را انتقال ندهید. من روایت از امام صادق خواندم. همان امام صادقی که شرایط نماز را بیان میکند مسأله تبری را هم بیان میکند. (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ) نباشید. تبری را انتقال بدهید. اظهار تبری منوط به شرایط است. الان نمیشود در علن انجام داد ولی در خفاء میشود.
بزرگان ما با لعن حاجت میگرفتهاند بیش از اذکار دیگر. بنابراین تبری با لعن شکل میگیرد. سب اگر چه که روایت هم داشته باشد در تعارض با روایات نهیکننده قرار میگیرد و ساقط میشود. بقیه اعمال را هم اصلا نداریم. لباس قرمز پوشیدن، جزء این ماجرا نیست. حضرت زهرا با بعضی کارهای ما خوشحال نمیشود. بلکه با موضع درست تو، خوشحال میشود. چون انسان یک قلب دارد و در یک قلب بیش از یک محبت جا نمی-گیرد. و آن هم إن شاء الله تا آخرین روز عمرمان، وقف محبت محمد و آل محمد باشد. وقف باشد، وقف. تمام. بحث تبری هم تمام شد.
إن شاء الله این معارفی که شنیدید در مظان عمل قرار بگیرد.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لزِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أولَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ