بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
بحثی را که در این دو سه شب موفق شدم که در خدمت شما بیان کنم، بیان یکی از عوامل دینگریزی است. شیطان را گفتیم. فقط هم سیاست اول او را بیان کردیم که هجمه عمومی است. این مورد را بر اساس آیه قرآن بیان کردیم که میگفت: هجمه همه جانبه من از مقابل و پشت سر و از سمت راست و سمت چپ است. مقابل را بیان کردیم. از پشت سر هم گفت: حمله ما از پشت سر آنها است. در سوره مبارکه اعراف آیه 17 این را گفته بود. امام باقر علیه السلام در مورد حمله از پشت که شیطان در این حمله چه میکند فرمود: شیطان میگوید آمُرُهُم بِجَمعِ الأَموَالِ وَ مَنعِهَا عَنِ الحُقُوقِ لِتَبقِىَ لِوَرَثَتِهِم یعنی من مردم را به جمعآوری اموال امر میکنم و اجازه نمی-دهم که اینها حقوق شرعی اموالشان را پرداخت کنند تا پول برای وارث باقی بماند. این حمله، حمله از پشت سر است. حمله از پشت سر یعنی یک حمله ناجوانمردانه. یعنی چیزی که خبر نداری. فکر میکنی که درست است ولی واقعا باطل است و این کار، کار شیطان است.
در جلسه گذشته عرض کردم که شیطان برای اینکه بتواند انسان را به جمعآوری اموال تحریک کند دو صفت را در انسان تقویت میکند. یکی صفت حرص است. انسان حریص خلق شده است. پس حرص ذاتا چیز بدی نیست. ولی وقتی به دنیا تعلق پیدا میکند حمله شیطان میشود. حرص در دنیا موجب جمعآوری مال می-شود. مباحثی را در رابطه با حرص گفتیم. حرص از رذائل اخلاقی است که در نفس انسان وجود دارد و موجب فزونطلبی و زیادهخواهی است. دو سه تعبیر راجع به انسان حریص وجود دارد:
تعبیر اول: حرص مثل یک بیابان است. بیابانی که کرانههای آن پیدا نیست. سرزمین وحشتناک و بی-انتهایی است. انسان حریص هر قدر که در آن پیش میرود به پایانش نمیرسد. ورود در یک سرزمین بیکرانه و بیانتها است.
تعبیر دوم: وضع انسان حریص مثل بیماری استسقاء است. بیماری استسقاء یکی از بیماریهایی است که انسان در آن، احساس سیراب شدن نمیکند. رفع عطش نمیشود. دائما آب میخواهد. میگویند حریص مانند بیماری است که مبتلا به استسقاء شده است. هر چه که به دست میآورد باز هم میخواهد. یعنی انتهاء ندارد. چون بیماری است.
تعبیر سوم: انسان حریص، آدمی است که هیچ دلیل منطقی را نمیپذیرد. به او گفته میشود که هشتاد سال از عمر تو گذشته است و این پولی که تو در آوردهای برای هفتاد نسل بعد از تو هم کافی است که بخواهند شاهانه زندگی کنند. میپذیرد ولی به کار خودش ادامه میدهد. توقف ندارد. چون از درون احساس بینیازی نمیکند. این همان فرمایش حضرت رسول اکرم است که فرمودهاند هر چه انسان پیرتر میشود این خصوصیت در او بیشتر میشود و هر چه که پا به سن میگذارد شدیدتر میشود. این همان فرمایش رسول گرامی است که فرمودند: آدمیزاد پیر میشود و قوای جسمانی او مستهلک میشود اما دو خصلت در او جوان و نیرومند میشود؛ یکی حرص و یکی آرزوی طولانی. هر چه پیرتر میشود حریصتر میشود.
حرص، انسان را به جمعآوری مال وادار میکند. مال یکی از جلوههای دنیا است. خود قرآن کریم در سوره مبارکه نساء آیه 77 میفرماید: (قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ) پیغمبر ما! به این مردم بگو که اگر همه دنیا را من به یک انسان بدهم کم است و ما دنبال چند متر مربع از آن هستیم. اینها کسانی هستند که دنبال مال هستند. یک عده دنبال قدرت هستند. انصافا این آدمی که سقیفه را بنا کرد یعنی نفر اول، چه چیزی را برای خودش خریده است که هزار و چهارصد سال از آن ماجرا میگذرد ولی کسی به نیکی از او یاد نمیکند. همه اینها برای دو سال بوده است. سال یازده هجری پیامبر از دار دنیا رفتهاند و سال سیزده این آدم از دار دنیا رفته است. فقط دو سال است. آن یکی دوازده سال حکومت کرده است. ابدیت را از دست داد به خاطر دوازده سال. تازه اینها که برای دو سال و دوازده سال زور زدند. خداوند میگوید اگر همه دنیا را هم بدهم کم است. متاع دنیا کم است و ما به دنبال چند متر از آن هستیم.
دنیا از نظر خدا و از نظر ارباب معرفت، مذموم است. ارباب معرفت، دنیا را امر پست میدانند. به دو حدیث که هر دو از ساحت مقدس حضرت امیرالمؤمنین است اشاره کنم. ایشان میفرماید: مِنْ ذَمَامَةِ الدُّنْيَا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ لَا يُنَالَ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِتَرْكِهَا از مذموم بودن دنیا در نزد خداوند ... چرا دنیا نزد خدا مذموم است؟ حضرت دلیلش را بیان میکنند: چون به دست نمیآید آنچه که نزد خدا است مگر با ترک دنیا. یعنی اگر کسی مشغول دنیا شد آنچه که نزد خدا هست را از دست میدهد. اگر بخواهی به آنچه که نزد خدا هست برسی باید دنیا را ترک کنی. چه چیزی در نزد خدا است؟ رضوان او. وقتی یک شخصی از دنیا میرود همه میگویند رضوان الله علیه. این رضوان، نزد خدا است. اگر رضوان الهی بخواهد شامل حال کسی بشود باید رابطهاش را با دنیا ببینید که چیست. اگر دنیامدار بود رضوان خدا شامل حالش نمیشود. ولی اگر دنیامدار نبود و تارک دنیا بود به همان معنایی که دو سال پیش در ظهر ماه رمضان عرض کردهام رضوان خدا شامل او میشود.
حضرت در حدیث دوم میفرمایند: إِنَّ اللهَ تَعَالَى لَمّا خَلَقَ الدُّنيَا أَعرَضَ عَنهَا فَلَم يَنظُر إِلَيهَا مِن هَوَانِهَا عَلَيهِ وجود نازنین حضرت میفرماید: زمانی که خدا دنیا را خلق کرد دیگر به آن نظر رحمت نکرده است. نظر رحمت به دنیا نکرده است. از زمانی که دنیا را خلق به آن نظر رحمت نداشته است، به این دلیل که دنیا در نزد او بی-ارزش است. حرص، ما را به جمعآوری مال وادار میکند. مال هم که یکی از جلوههای دنیا است. دنیا در نزد خدا بیارزش است. یعنی هر کسی که به دنبال مال میافتد و به دنبال تکاثر دنیا است دچار خدعه شیطان شده است.
وجود نازنین حضرت در حدیث دیگری میفرماید: ثَروَةُ الدُّنیَا فَقرُ الآخِرَةِ یعنی ثروت در دنیا، فقر در آخرت است. چون به همه ما عمر دادهاند که از آن استفاده بکنیم و آخرت را بسازیم. ولی استفاده کردیم و دنیا را آباد کردیم. دنیا را که آباد کردیم آخرت را خراب کردیم. بنابراین هر چه در اینجا ثروتمندتر باشیم در آنجا فقیرتر هستیم. چون امام هادی میفرماید: النَّاسُ فِي الدُّنْيَا بِالْأَمْوَالِ، وَ فِي الْآخِرَةِ بِالْأَعْمَالِ آنچه که در آخرت، کارآمد است اعمال آدمی است. عمر را گذاشتهاند برای درست کردن عمل. هیچ وقت اشتباه نکن. مراد از عمل این نیست که بیست و چهار ساعت پای سجاده باشید. هرگز این نیست. شما با ذائقه دینی من آشنا هستید. من به جای تظاهرات دینی، به دنبال تفکرات دینی هستم. انسانها باید روح دین را در خودشان زنده کنند. وقتی روح دین زنده شد کار انسان و کسب انسان و ثروت انسان و زن و فرزند انسان و مردمداری انسان، عبادت میشود. به پیغمبر گفتند یک شخصی هست که بسیار اهل عبادت است. روزها روزه میگیرد و شبها تا صبح عبادت میکند. فرمود: زندگی او چگونه اداره میشود؟ گفتند: مردم میدهند. فرمود: از چشمم افتاد. بنابراین وقتی میگویم عمل، مرادم این نیست که همه سال را روزه بگیرید. مرادم این است که بنده باشید. عمر را به ما دادهاند که بنده باشیم. عمر را به ما دادهاند که بنده باشیم. عمر را به ما ندادهاند که در دنیا، برده باشیم.
کسانی که بر اساس حرص، جمع مال میکنند قرآن تفکرشان را بیان میکند. اینها به یک جایی میرسند که کارشان به تفاخر میکشد. میگوید من خانه دارم شصت میلیارد است. یک ماشین دارم که هفت میلیارد است. از این ماشین فقط پنج عدد در ایران هست که یکی از آن پنج تا برای من است. ساعت مچی من ده میلیون تومان میارزد. آن قلمی که با آن چکهایم را امضاء میکنم پنج میلیون تومان میارزد. اسلام این را رد میکند. اسلام با پولدار بودن مخالف نیست. هرگز مخالف نیست. بلکه اسلام میفرماید اگر پولدار شدی به کسی فخر نفروش. اشرافیگری در نیاورد. از همه ثروتمندتر در این دنیا، یک پیامبر بود که همه دنیا برای او بود. ایشان جناب سلیمان حشمت الله بود. اما زندگیش را از زنبیلبافی اداره میکرد و به کسی هم فخر نمی-فروخت. پس نباید تفاخر و اشرافیگری کرد. نباید اسراف کرد. باید انفاق و دستگیری داشت. اگر کسی با این پنج خصوصیت، ثروت سلیمان را هم که داشته باشد بنده خدا است. ولی ثروتی که بر اساس حرص به دست میآید این خصیصهها را به دنبال دارد که مثلا تفاخر میکند.
قرآن کریم در سوره مبارکه سبا آیه 35 میفرماید: (وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ) یعنی گفتند پول ما بیشتر است. حساب ارزی داریم. حساب ریالی داریم. در آمریکا حساب داریم. برج داریم. الحمدلله اولاد سالم هم داریم. بنابراین خدا ما را عذاب نمیکند. این ایدئولوژی آدمهای پولداری که پولشان را از راه حرص به دست آوردهاند. با خدا رفیق نیستند.
در سوره مبارکه بقره آیه 247 میفرماید این آدمها غیر از خودشان کس دیگری را قبول ندارند و در مقابل خدا میایستند. خداوند برای بنی اسرائیل به واسطه داوود علیه السلام که پیامبرشان بود یک پادشاهی را معرفی کرد. فرمود این شخص را به عنوان رهبرتان قبول کنید: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ) خداوند به عنوان پادشاه برای شما، طالوت را انتخاب کرده است. او را به عنوان رهبرتان بپذیرید. گفتند: هرگز او پادشاه و رهبر ما نخواهد بود. جمعآوری مال و تکاثر اموال از روی حرص، انسان را مقابل خدا و پیغمبر قرار میدهد. پیغمبر خدا میگوید این شخص، پادشاه شما است. آنها میگویند هرگز قبول نمیکنیم. ما خودمان به مراتب از او برای پادشاهی شایستهتر هستیم. چون او اصلا پول ندارد. آنها آدمهایی هستند که به غیر از هم مرام خودشان، کسی را نمیپذیرند. اگر ماشین خوبی داری بیا تا با هم صحبت کنیم. آن کسی که کم دارد در مقابل آن کسی که زیاد دارد تسلیم است. چون او پولدارتر است. پس جلوتر راه میرود.
مطلب دیگری که در مورد انسانهای حریص وجود دارد این است که در مقابل پذیرش نبوت پیامبر، یک طایفه متمول ایستادند و گفتند تو پیامبر نیستی. اگر میخواهی پیامبر ما باشی باید همجنس ما باشی و از بین ما باشی و روحیه ما را داشته باشی. در سوره مبارکه اسراء آیات 91 تا 93 میفرماید: (أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً 91) اگر بخواهی ما به تو ایمان بیاوریم باید باغهایی از انگور و خرما داشته باشی که آبها در بین باغها فوران پیدا کند و جریان داشته باشد. (أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً 92) (أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً 93) پیغمبر را نپذیرفتند. اینها کسانی بودند که از طریق حرص، کسب مال کردند.
آدمهای حریص، تفاخر میکنند و میگویند خدا ما را عذاب نمیکند. آدمهای حریص، دستورات انبیاء را گوش نمیکنند. آدمهای حریص، خود پیامبران را هم قبول نمیکنند در حالیکه خداوند وقتی میخواهد راجع به مال صحبت بکند، بیان نورانی او در آیات قرآن این است: در سوره مبارکه تغابن آیه 15 میفرماید: (إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ) یعنی اولا بدانید که اموال و اولاد شما برای شما محل آزمایش است. آزمون می-دهید. بعضی با داشتن مال، آزمون میدهند. بعضی به نداشتن مال، آزمون میدهند. یا این طرف هستیم و یا آن طرف. خدا کند که مردود نشویم. آنهایی که دارند نباید غره شوند. باید انفاق کنند. نباید اشرافیگری کنند. آنهایی که ندارند باید راضی باشند. کسی نگوید که نفس تو از جای گرم درمیآید.
ما یک تقسیمات الهی داریم که در این تقسیمات، خط فقر نداریم. یک تقسیمبندی حکومتی هست که در آن تقسیمبندی، خط فقر مطرح میشود. چون خداوند، حداقلها را میدهد و برای رشد انسانها است که به یک عده میگوید تحمل کن و به یک عده میگوید تو انفاق کن. چون باید رشد کرد و آدم شد. از دو پا بودن باید به جایی رسیم که از ملائکه هم برتر شویم. پس اولا محل آزمایش است. این حرف درست نیست که کسی بگوید من پولدار هستم و خدا من را عذاب نمیکند.
در سوره مبارکه منافقین آیه 9 به ما هشدار شدید میدهد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ) مال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند که اگر چنین شود زیانکار هستید. باید ثروت شما را به خدا برساند. ولی اگر موجب بشود که از خدا دور بشوید زیانکار هستید. نباید تمام ایدههای شما، ثروت باشد.
در سوره مبارکه آل عمران آیه 116 در مورد کسانی که گفتند خداوند ما را عذاب نمیکند چون پولدار هستیم میفرماید: (إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ) کسانی که منکر شدند بدانند که اموال و فرزندانشان آنها را از عنایات خدا بینیاز نمیکند. همه محتاج رحمت خدا هستیم. بدانید که دچار عذاب الهی هستید و در آن عذاب خلود دارید. یعنی حرصی که منجر به جمعآوری مال بشود خلود در جهنم را به دنبال دارد.
آخرین حرف را راجع به مال بزنم تا بروم سراغ خصیصه بخل. همه مال را جمع کردید. پولدارترین آدمها را کنار زدید. صدها میلیارد دلار دارید. یک ثروت افسانهای به دست آوردید. همه ثروت پولدارترین آدمهای دنیا برای شما شد و دویست سال هم عمر شما باشد. بعد از دویست سال مبتلا به سرما خوردگی شدید و قرار است که از دنیا بروید. در حالت احتضار هستید. یعنی آخرین پله دنیا و اولین پله آخرت را میبینید. خداوند می-فرماید سه چیز برای انسان محتضر مجسم میشود. یکی زن و فرزند او هستند. به آنها میگوید برای من چه میکنید؟ اگر خوب باشند میگویند تا بهشت زهرا میآییم و برای تو ختم میگیریم. اگر هم خوب نباشند زنگ میزنند که بیایند و تو را به بهشت زهرا ببرند. او میگوید من دین و دنیایم را برای شما دادهام. اینها می-گویند بیشتر از این از دست ما برنمیآید. بعد از آن، اموالش در مقابلش مجسم میشود. به مالش میگوید: من برای به دست آوردن تو زحمت زیادی کشیدم. تو را خرج نکردم. به دست آوردن تو، شبانه روزی بود. هر چه معامله داشتم سود کردم که از دبه کردن بود. هر چه پول درآوردم از خرج نکردن بود. تو برای من چه می-کنی؟ میگوید: بیشتر از سه کفن نمیتوانم به تو بدهم. زر بافت آن هم که حرام است. پس یک کفن کرباسی به تو میدهم. این همان چیزی است که دویست سال برای آن زحمت کشیده شده است؛ فقط سه کفن است.
بعد از آن یک چیز دیگر هم تجسم پیدا میکند. در اینجا اولین حسرت انسان پیدا میشود. اعمال انسان مجسم میشود. به اعمالش میگوید: تو چه کسی هستی؟ میگوید: من عمل تو هستم. میپرسد: تا کجا با من هستی؟ میگوید: من تا خود ورودی جهنم با تو هستم. میگوید: من نسبت به تو تنبل بودم ولی خودکرده را تدبیر نیست. رهبران آسمانی گفته بودند. هر چیزی را به جای خودش حساب کنید. به تو گفته بودند اموال یا اعمال؟ تو اموال را انتخاب کردی.
شیطان در این هجمه از پشت در مورد اموالی که جمع شده است دومین ویژگی را در انسان تحریک میکند که همان بخل است. بخل انسان را تحریک میکند. بدانید که انسان، موجودی است بخیل. خدا در مورد ملائکه شش آیه دارد که در این شش آیه از ملائکه تمجید کرده است. در مورد انسان هم پانزده آیه دارد که در تمام این پانزده آیه، انسان را تکذیب کرده است. یکی از جاهایی که انسان را تکذیب کرده است در همین مورد است. در سوره مبارکه اسراء آیه 100 میفرماید: (كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً) انسان موجود بخیلی است. بنابراین اگر از خدا خواستی که به شما ثروت بدهد اول عارضه بخل را حل کن. بخل را از خودت دور کن و از خدا بخواه که به تو پول بدهد. مانند امیرالمؤمنین باش. سخاوت داشته باشد. حفاری چاه به دست خودش بوده است نه به دستور خودش. از چاه بیرون آمد و لبان مبارکش حرکت میکرد. یک نفر پرسید: چه دعایی میخواندید؟ فرمود: دعا نبود. داشتم چاه را وقف میکردم. این شخص است که باید پولدار باشد. اول عارضه بخل را حل کن و بعد به خدا بگو که به تو پول بدهد. اینطور از خدا پول بخواهید. اول کَرَم را بخواهید و بعد پول را.
معصوم میفرماید اگر خصوصیت بخل آمد، اموال را که به خاطر حرص جمع کردی و به خاطر بخل هم که خرج نکردی. آن وقت همین حرف حضرت امیر میشود که فرموده است: الْبَخِيلُ خَازِنٌ لِوَرَثَتِهِ یعنی آدم حریص خزانهدار وراث است. یعنی خودش از پول استفاده نکرده است. ولی فرزندانش میروند کانادا زندگی می-کنند. پدرش یک عمر جمع کرده است ولی الان که مرده است مهم نیست.
بخل در لغت به چه معنایی است؟ بخل در لغت به معنای نگهداری ثروت است در مواردی که لازم است بذل و بخشش بشود. یکی از مواردی که لازم است بذل و بخشش بشود زندگی خود آدمیزاد و زن و فرزندش است. یک خانمی به پدر من گفته بود شوهر من ثروتمند است. تاجر چای است. ولی اگر ما دو نارنگی بخوریم می-گوید چه خبر است؟ به زن و فرزندش هم روا نداشته است. این یکی از مواردی است که امساک میکند و مال را نگه میدارد. به زن و فرزندش هم روا نمیدارد. یکی از موارد امساک مال این است که نسبت به همنوعش هم روا نمیدارد و انفاق نمیکند. یکی از موارد امساک مال این است که حقوق واجبه شرعی را پرداخت نمی-کند. پس بخل در سه زمینه تحقق پیدا میکند: نسبت به خویشتن، نسبت به اجتماع و نسبت به خداوند. خمس نمیدهد. انفاق ندارد. نفقه هم نمیدهد. کل محرم و صفر دنبال نذری است که هزینههایش پایین بیاید. دنبال تیمن و تبرکش هم نیست. اگر تیمن و تبرک باشد که یک ظرف غذا برای یک سال کافی است. یک قاشق از این را در غذای خودتان میریزید و میخورید.
از بخل بدتر یک عنوانی است به نام «شُح». شح چیست؟ شدت شح از بخل هم بیشتر است. (الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ) کسانی که بخل میورزند و یک عده را هم دستور میدهند که نکنید همان شح است. این کسانی که مردم را هم منع میکنند شحیح هستند. بخل این است که خودش نمیدهد و شح این است که اجازه نمیدهد تو بدهی. امیر المؤمنین فهمید که یک انسان متشخص ثروتمند میخواهد انفاق بکند ولی حساب مالی او کم آمده است. دستور داد سیصد مَن گندم را از مال خودش به آن آدم بدهند. او درخواست نکرده باشد ولی حواس حضرت علی به اطرافش هست. فقط مراقب فقرا نیست. یا علی! همه ما محتاج تو هستیم. حواستان به ما هم هست؟ به آن واسطه فرمود: سیصد من گندم برای آن آدم ببر. گفت: او که پولدار است. فرمود: میدانم ولی امروز احتیاج دارد. گفت: درخواست که نکرده است. فرمود: من میگویم ببر. گفت: حال که میخواهی بدهی یک من بده. این آدم، شحیح است. وضع اینها بدتر از گروه اول است.
در ادامه آیه میفرماید: (وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً) اینها آن چیزی که خدا از فضل خودش داده است را میپوشانند. هر چه که هست از فضل است نه از دویدن زیاد. از دویدن زیاد، کفش پاره میشود. خداوند باید اراده کرده باشد. با خدا ببندید. اینها کتمان میکنند و میپوشانند. میگویی: بازار چه خبر است؟ میگوید خوب نیست. چرا؟ چون اگر بگوید خوب است شاید کسی صدهزار تومان از او بخواهد برای فقرا. بخیل است. میخواهد از اضافه اموالش بدهد ولی میگوید خوب نیست. خداوند از فضلش داده است و او انکار میکند. جای اینها کجا است؟ در ادامه آیه میگوید ما برای کافران یک عذاب خوارکننده را آماده کردهایم. اولا خداوند آدم بخیل را کافر میداند. ثانیا این آدم را عذاب میکند.
در قیامت، هجده نوع عذاب وجود دارد. یکی از آنها عذاب خوارکننده است. خوار میکند. رسوا میکند. پیشانی تو هر چقدر هم به مهر خورده باشد، وقتی بخل داری خدا نمیپذیرد. خداوند آدم بخیل را نمیپذیرد. چرا؟ چون بند انسان بخیل به دست شیطان است. کسی که بندش در دست شیطان است به سوی بهشت هدایت نمیشود. بهشت، حریم قرب خدا است. اول باید بند را کشید و بعد به بهشت رفت. نماز، وثاقت بنده خدا نیست. بلکه سخاوت، وثاقت بند خدا است. پیغمبر میفرماید: يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَى الْمَنَّانِ وَ الْبَخِيلِ خداوند عزیز و جلیل میفرماید: بهشت را حرام کردهام بر کسی که انفاق میکند ولی منت میگذارد. چگونه منت میگذارد؟ میگوید من دادهام. قبل از اینکه آن پول به مصرف درستش بدهد همه جا گفتهاند که فلانی این پول را داده است. انفاقکننده است ولی با منت. بهشت را بر بخیل هم حرام کرده است. ممکن است که یک شخصی بخیل باشد و نماز هم بخواند ولی او هم به بهشت نمیرود. چون بند او به دست شیطان است.
این حدیث نورانی از ساحت مقدس رسول گرامی، عرض آخر من است. پیامبر در حال طواف خانه خدا دیدند که یک شخصی پرده کعبه را گرفته است و خدا را قسم میدهد که از گناه او بگذرد. با سوز دل میگوید: خدایا! گناه من را ببخش. پیغمبر او را خطاب کردند. فرمودند: گناه تو چیست که این قدر عاجزانه از خدا میخواهی که تو را ببخشد؟ گفت: گناه من بزرگتر از آن است که بتوانم آن را توصیف کنم. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا خشکیها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزگتر است یا آسمانها؟ گفت: گناه من. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا عرش خدا؟ گفت: گناه من. چون عرش خدا، مخلوق او است و محدود است و خود خدا است که نامحدود است. فرمود: گناه تو بزرگتر است یا خود خدا؟ گفت: خود خدا. فرمود: پس خیال تو راحت باشد. خود خدا میخواهد گناه تو را ببخشد. بعد فرمود: گناه تو چه بوده است که این قدر مأیوس هستی؟ گفت: من آدم ثروتمندی هستم. بسیار ثروتمند هستم. ولی هر وقت نیازمندی به خانهام میآمد انگار در وجود من، آتش روشن میکردند. به در و دیوار می-زدم تا او را رد کنم. دست خالی میرفت. پیامبر فرمود: برو. از من دور شو. آتشی که تو را میخواهد بگیرد بزرگ است.
آتشی که انسان بخیل را میسوزاند شدید است. پیامبر به او فرمود: برو که از رحمت خدا محروم هستی. چرا؟ چون آخرین کید شیطان، بخل است. بخل موجب میشود که انسان به رحمت خدا نرسد و در مقابل خدا، موضع بگیرد. پس از مقابل، آخرت را آسان نشان میدهد. از پشت سر، حرص و بخل را در شما به جریان میاندازد و از رحمت خدا دور میکند. سیاست اول شیطان را هم نتوانستیم تمام کنیم. کید شیطان بسیار ضعیف است ولی با همین کید ضعیف، عده زیادی را زمینگیر میکند. کسانی میتوانند از دست او فرار کنند که کید او را بشناسند. لذا این بحث، بحث ضروری است. یعنی برای انسان متدین از نان شب هم واجبتر است. باید دانست که چگونه از دین حقه دور میشویم. شعار برای دینگریزی، فراوان است. ما باید بفهمیم که چرا از دین خدا دور میشویم. یک جوانی گفت که در حق دوست من دعا کنید. سالها در مجالس میآمد ولی امروزه نمیآید. گفتم: چرا؟ گفت: روشنفکر شده است. این تعبیر آن عزیز است. ولی چقدر دوست-داشتنی و عزیز بود. رفیقش را فراموش نکرد. عوامل دینگریزی زیاد است. کسی که سالهای پیش بوده است ولی امسال موضع میگیرد. خدا نکند سال بعد من موضع گرفته باشم. عاقبت به خیر شدن یک مساله مهم است. همگان عاقبت به خیر نمیشوند. باید کید شیطان شناخته شود. باید نفس و جهل شناخته شوند. عواملی که انسان را از دین دور میکند همینها هستند. اینها عوامل اصلی هستند. باید بدانیم تا خدای ناکرده نسبت به خدا و امام زمان زوایه پیدا نکنیم.
بعضی بودند که غم از دل پیغمبر میبردهاند. وقتی زبیر در جنگ جمل به واسطه دسیسه برخی کشته شد و شمشیرش را نزد حضرت امیر آوردند، حضرت فرمود: صاحب این شمشیر، غم را از دل پیغمبر زدود. غم دل پیغمبر را زائل کرده است ولی به خاطر حرص، عاقبت به خیر نشد. به حضرت علی عرض کرد: اگر میخواهی با تو بیعت کنم باید سهم من را بیشتر بدهی. فرمود: چرا باید این کار را بکنم؟ گفت: آن دو نفر این کار را کردند. فرمود: من به طریقه آنها نیستم. گفت: ما در جنگهای زیادی بودهایم. فرمود: بیشتر از من که نبودهاید. گفت: من فامیل پیغمبر هستم. فرمود: از من که نزدیکتر نیست. آن چیزی که زبیر را در جنگ جمل در مقابل حضرت امیر قرار داد حرص او بود. اگر حرص و بخل با هم جمع شوند میتوانند ما را در مقابل امام زمان قرار بدهند. بنابراین باید آن را معالجه کنیم. بحثهای اخلاقی هستند که تعیین میکنند معالجه به چه شکل است. من فعلا فقط بیماری را بیان میکنم.
به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها برویم. شاید هفت ساله بودند که شرفیاب محضر حضرت رسول گرامی شدند. دیدند که پدر بزرگوارشان مثل ابر بهاری گریه میکنند و به پهنای صورت اشک میریزند. دختر است. نمیتواند اشک چشم پدر را ببیند. عرض کرد: یا رسول الله! خداوند چشم شما را گریان نبیند. چرا گریه می-کنید؟ فرمود: جبرئیل آمد و آیات جهنم را آورد. نگران امتم شدم. الهی برای این خانواده بمیرم. اولین نگرانی آنها امت بوده است. فرمود: خداوند در قیامت با گنهکاران این امت چه میکند؟ گنهکاران تحمل این عذابی که جبرئیل آیاتش را آورده است ندارند. زهرای مرضیه در همان سن با خودش گفت باید یک کاری بکنم که نگرانی پدرم را برطرف کنم.
زمان ازدواج ایشان شد. در ازدواج، همه شاد هستند. همه میخواهند به خودشان برسند تا جلوه کنند. قرار و مدار ازدواج گذاشته شد. نزد پدرش رفت. عرض کرد: دختر قیصر روم و کسرای ایران که ازدواج میکنند برای مهریه، درهم و دینار قرار میدهند. برای من چه چیزی را قرار میدهید؟ فرمود: فاطمه جان! هر چه که میخواهی بگو تا من به علی بگویم که مهیا کند. عرض کرد: این مهریهای را که من میخواهم علی نمیتواند ضمانت کند. فرمود: بگو تا خودم ضمانت کنم. عرض کرد: شما هم نمیتوانید ضمانت کنید. در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! خدا به فاطمه سلام میرساند و میفرماید: به فاطمه بگو تا هر چه را که به عنوان مهریه میخواهد بگوید تا منِ خدا ضمانت کنم. حضرت فاطمه عرض کرد: حق شفاعت از گنه-کاران امت پدرم در روز قیامت میخواهم. جبرئیل بالا رفت و برگشت. برگه سفیدی را آورد که روی آن با خط سبز نوشته شده بود: وَ هَذِه حَقُّ شَفَاعَةِ فَاطِمَةَ یَومَ القِیَامَةِ عَن عُصَاةِ اُمَّةِ اَبیهَا این حق شفاعت فاطمه در روز قیامت است برای گنهکاران امت پدرش.
نامردها! بد کردید. نامردها! بد کردید. او برای فردای من و شما، فکر کرد. اما شما به صورت او سیلی زدید. إن شاء الله که دروغ است. إن شاء الله که دروغ است. او فکر فردای قیامت من و تو را داشت ولی تو هیزم آوردی. إن شاء الله دروغ است. إن شاء الله دروغ است. هیزم را آتش زدید. او را بین در و دیوار قرار دادید. إن شاء الله دروغ است. فرزندش را سقط کردید. إن شاء الله دروغ است .... اگر همه چیز دروغ باشد این یکی دروغ نیست که امام صادق فرمود: وَ کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنفُذَ غُلَامَ الرَّجُلِ وَکَزَهَا بِنَعلِ السَّیفِ آن چیزی که باعث شد مادر ما از دار دنیا برود این بود که قنفذ غلام آن نفر .... دومی گفت: قنفذ! فاطمه را خلاص کن. با شمشیر در قلاف چنان به صورت فاطمه زد که فاطمه بر زمین افتاد.