بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
مستحضر هستید که بحث ما مدتی است که پیرامون عوامل دینگریزی است و در این رابطه صحبت میکنیم. یکی از این عوامل را به استناد قرآن کریم در سوره مبارکه اعراف آیه 16، شیطان معرفی کردیم: (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ) یعنی: من بر سر راه راست تو مینشینم و این شیطان که سر راه مستقیم مینشیند به منظور گمراه کردن نشسته است. صراط مستقیم را دِیناً قِیَماً تفسیر کردهاند. سر راه دین مردم نشسته است. آن گاه از پنج سیاست بهره میبرد. سیاست اول او، هجمه همهجانبه است. از چهار طرف حمله میکند. بحثش مفصل بود و گذشت.
سیاست دوم، سیاست کمین و بهرهبرداری از غفلت است. چنانچه در سوره مبارکه زخرف آیه 36 این سیاست مطرح میشود: (وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ) یعنی: و هر کسی از یاد خداوند غفلت کرد و رویگردان شد، ما شیطان را بر او مستولی میکنیم و همواره با آن آدم خواهد بود؛ نه اینکه گاهی باشد و گاهی نباشد. قرین است. همنشین دائمی است. آنچه که از این آیه استفاده میشود این است که اگر انسان غفلت کند، شیطان کارش را انجام میدهد. او مترصد غفلت انسانها است. از همین جهت از یکی دو جلسه گذشته پیرامون غفلت صحبت کردیم. امروز هم بقیه بحث ما راجع به همین مطلب و آثار زیانبار آن خواهد بود. آثار زیانبار غفلت در دنیا و آثار زیانبار غفلت در آخرت را بحث می-کنیم. سیاست اصلی شیطان برای انحراف در جامعه همین است که انسان غافل شود.
موارد غفلت را در جلسات گذشته مطرح کردم که غافل شدن از خدا و غافل شدن از معاد و غافل شدن از مرگ بود. آن چیزی که از عوامل دینگریزی است، غفلت از معتقدات و باورها است. مرگ را که فراموش کنیم هر کاری که دلمان بخواهد انجام میدهیم. خدا را که فراموش کنیم هر کاری که دلمان بخواهد انجام میدهیم. غفلت از دشمن است؛ دشمنی که برای تو نقشه میریزد؛ ولی تو از او غافل هستی. بیان نورانی امیر المؤمنین را در این رابطه عرض کردم. این تیپ از غفلتها است که صدمه می-زند، وگرنه ممکن است غفلت کنید و اموالتان را ببرند. البته کار خوبی نیست. مذموم است؛ اما عامل دین-گریزی نیست. غفلت میکنید و حادثهای ایجاد میشود و خدای نکرده تصادفی اتفاق میافتد. مذموم هست؛ ولی عامل دینگریزی نیست. غفلت از معتقدات مهم است. ما راجع به این بخش صحبت داریم.
در آثار زیانبار میگویند هر کسی که غفلت کرد دچار معیشت ضنک میشود؛ یعنی زندگی پر درد سر و همراه با درد سر. خداوند علی اعلی آن زمانی که حضرت آدم و حضرت حوا سلا الله علیهما را خلق کرد، آنها را در یک منطقهای به نام بهشت قرار داد. مسلماً این بهشت، آن بهشت اخروی نیست. ادله متعدد بر این معنا وجود دارد. من شما را متوجه دو نکته میکنم:
نکته اول: بهشت اخروی، ساخته و پرداخته عمل شما است. آدم و حوا تازه خلق شده بودند و عملی نداشتند تا بهشت اخروی داشته باشند.
نکته دوم: در بهشت اخروی، شیطان راه ندارد تا بخواهد آدم را از آنجا بیرون کند. این شیطان تمردش را کرده است و از نزد خداوند، رجیم است. موجودی که از رحمت خدا دور است چگونه در کانون رحمت خدا قرار بگیرد؟
بنابر این دو نکته، آن بهشتی که آدم و حوا در آن بودهاند یک منطقه خوش آب و هوا و زندگی بی درد سر است. قدیم میگفتند که هر کسی که خوش باشد زندگی برای او، کویت است. این یعنی اینکه بسیار عالی زندگی میکند. وقتی میخواستند بگویند عالی زندگی میکند میگفتند زندگی او، کویت است. واقعا که او در کویت نیست. تمثیلی بوده است از اینکه او زندگی بی درد سر دارد. این منطقهای که جد و جده همه ما در آن زندگی میکردند، کویت بوده است. بدون درد سر زندگی میکردهاند. خدا هم به آنها هشدار داده بوده است. در سوره مبارکه طه آیه 117 میفرماید: (فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى) یعنی: ای آدم! این شیطان، دشمن شما و همسرتان است. حواستان را جمع کنید که شما را از این منطقه بهشت خارج نکند که اگر خارج شدید دچار درد سر میشوید. شیطان آمد و اغوا کرد.
به این نکته توجه داشته باشید که اغوای جناب آدم این نبوده است که بیا دنبال نامحرم برویم. این بود که اگر تو از این درخت بخوری، یک زندگی ابدی پیدا میکنی و اگر زندگی ابدی داشته باشی، پرستش خداوند برای تو ابدی میشود. حضرت آدم به هوای پرستش ابدی، نقض قانون کرد، نه به هوای گناه و لذت آنی. او میخواست به یک جاودانگی برسد و در یک حیات بدون ممات باشد و شیطان گفت راهکار این مطلب، خوردن از این درخت است. غرض حضرت آدم این بود که به این زندگی جاودانه برسد تا خدا را دائمی بپرستد. از این مطلب غفلت کرد که هر موجودی نمیتواند در دنیا، ابد الأبد بماند و نشئهاش تغییر پیدا میکند. ولی به بهانه اینکه خدا را به صورت جاودانه بپرستد به آن درخت ممنوعه نزدیک شد و از آن میوه ممنوعه تناول کرد.
به محض اینکه تناول کرد اتفاقی برای او افتاد که بیان مبارک حضرت حق در سوره مبارکه آیات 123 و 124 به این شکل است: (قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى 123) یعنی: همه شما اسبابتان را جمع کنید و از اینجا بروید. برخی از شما دشمن برخی دیگر هستید. از اینجا بروید و درد سرتان شروع شده است؛ اما یک راه سعادتی هم باقی است و آن اینکه هر گاه برای شما از ناحیه من راه هدایت و سعادت آمد و هر کسی از آن هدایت تبعیت کرد نه گمراه میشود و نه به سختی و درد و رنج مبتلا میشود؛ ولی (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى 124) یعنی: هر کسی که ذکر من را فراموش کرد و یاد من را فراموش کرد و دچار غفلت شد، من او را در زندگی دچار یک زندگی سخت میکنم و در روز قیامت، نابینا محشور میشود.
معیشت ضنک از نظر ادبیات قرآن به زندگی سخت گفته میشود. اما زندگی سخت به این معنا نیست که فرض کنید امکانات کم است. هر کسی در زندگی، امکاناتش کم بود معیشت ضنک ندارد. چه بسا از نظر امکانات در عالیترین شرایط قرار دارد؛ ولی از زندگیش لذت نمیبرد. آن چیزی را که خداوند از او گرفته است، لذت از زندگی است. از نظر ثروت، پول از پارو بالا میرود؛ ولی نان را در خون میزند. ادله این امر، مختلف است. اما قدر مشترک معیشت ضنک، این است که از زندگی لذت نمیبرد. یک وقت هست که انسان امکانات عالیه دارد و از زندگی لذت نمیبرد و یک موقع هست که انسان متوسط الحال است؛ ولی باز هم از زندگی لذت نمیبرد. قدر مشترکشان این است که خداوند آنها را به چه کنم چه کنم انداخته است. یکی لذت مادی در زندگیش ندارد و یکی لذت معنوی را در زندگیش ندارد. هر کسی با هر مقدار از امکانات که در زندگی دارد، در زندگیش دچار بنبست شده است. به این میگویند معیشت ضنک.
راهکار مبتلا نشدن به زندگی ضنک چیست؟ راهکارش این است که در سوره مبارکه طلاق آیه 2 میفرماید: (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) یعنی: هر کسی که خداترس باشد، در زندگیش بنبست وجود ندارد و خداوند او را (مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ) یاری میکند. در سوره مبارکه انفال آیه 29 میفرماید: (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً) یعنی: اگر دارای ویژگی خداترسی باشید، از درون ملهَم میشود به شناخت راه صلاح. از راه شقاء دور میماند. صلاحش را از فسادش تشخیص میدهد. سعادتش را از شقاوت تشخیص میدهد. کسی که این تشخیص را نداشته باشد در معیشت ضنک قرار میگیرد.
معیشت ضنک در جایی است که غفلت از خدا حاصل شود، نه اینکه پولش کم باشد. بسیاری از انسانها هستند که در مرتبه زهد زندگی میکنند. یعنی هیچ وابستگی به دنیا ندارند. وقتی هم با آنها صحبت میکنید از سر صدق میگویند که ما بسیار راحت هستیم. بسیاری از انسانها هستند که تمکن مالی دارند. شاید به حسب ظاهر هم بگویند ما خوش هستیم؛ اما خودشان میدانند و خدای خودشان و اعماق وجودی آنها، که این خوشی وجود ندارد. این معیشت ضنک است. معیشت ضنک در اثر غفلت به وجود میآید. این هم یکی از آثار غفلت است.
یکی دیگر از آثار زیانبار غفلت، همین بحث دینگریزی و هدایتگریزی است که محل بحث ما هم هست. بیان مبارک قرآن کریم در سوره مبارکه نحل آیه 89 این است: (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ) یعنی: پیغمبر! ما قرآن را بر تو نازل کردیم در حالیکه این قرآن، بیان هر چیزی است و هدایت است و رحمت است و بشارت برای تسلیمشوندگان است.
سؤال: قرآن، کتاب هدایت است. چرا ما از هدایت قرآن بهره نمیبریم؟ چرا ما قرآن میخوانیم و هدایت نمیشویم؟ قرآن کتاب رحمت است. چرا ما از رحمت خداوند در قرآن بهرهمند نمیشویم؟ قرآن، کتاب شفاء است، نه درمان. این مسأله، مسأله مهمی است. (فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ) است. این، ادعای قرآن است. من شفاء هستم. شفاء یعنی سلامتی از هر دردی. دردهای فیزیکی ملاکی نیست. قرآن، بیماری-های روحی و روانی را شفا میدهد. مراد از بیماریهای روحی و روانی، بیماریهای اعصاب و روان هم نیست. اینکه کسی مریض شود و بگوید کدام آیه را بخوانم، تمسک به ظاهر قرآن است. قرآن اصلاً برای این کار نیامده است. چه اصراری هست که از قرآن در آن مسیری استفاده کنیم که برای آن مسیر نیامده است؟ شناسنامه قرآن از آیه دوم سوره مبارکه بقره استفاده میشود: (ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ) یعنی: تردیدی نیست که در آن هدایت وجود دارد. شما دنبال ریاضی میگردید در قرآن؟ در قرآن، ریاضی نیست. شما فیزیک قرآن را میخواهید؟ در قرآن، فیزیک نیست. خداوند ادعا میکند که من این را کتاب هدایت قرار دادم و شما دنبال ادبیات میگردید؛ ولی نیست.
همین هدایتی که هست را چرا بهره نمیبریم؟ چرا وقتی من با قرآن انس میگیرم همین رحمتی که هست را درک نمیکنم و از رحمت خدا بهره نمیبرم؟ قرآن کتاب نور است. چرا من از نورانیت قرآن بهره نمیبرم؟ قرآن، شفاء است. چرا من از قرآن بهره شفایی نمیبرم؟ شفا یعنی درمان همه دردها. شما به دکتر میروید و مثلا مشکل بیولوژیکی دارید و دکتر هم تشخیص میدهد که فلان بیماری را دارید. امآرآی میدهد. نسخه میدهد. عمل جراحی میکند. همه اینها را انجام میدهد و آیا خوب بشود و آیا خوب نشود. اما قرآن میگوید هر مریض روحی و روانی که سراغ من بیاید، شفا پیدا میکند. چرا ما شفا پیدا نمیکنیم؟ چرا ما بعد از سالها و پانزده ماه رمضان قرآن خوانده باشیم و یا سالی یک بار خوانده باشیم و کتاب نوبرانه زندگیمان باشد و سالی یک بار فقط میخوانیم و ... چرا شفا پیدا نمیکنیم؟ چرا نمیتوانیم از قرآن بهره ببریم. قرآن کریم میفرماید: (ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ) یعنی تردیدی نیست که هدایت است. چرا ما از قرآن هدایت نمیگیریم؟ چرا حتی آنهایی که گفتهاند کتاب خدا برای ما کافی است، علی رغم اینکه قرآن را دارند مسیر درست را طی نمیکنند؟ چرا این اتفاق نمیافتد؟
این را در فرمایش وجود نازنین حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام به فرزند بزرگوارشان حضرت امام حسن مجتبی بیان فرمودهاند. در سفارشهایی که به امام حسن مجتبی کردهاند میتوان یافت که فرمودهاند: أَيْ بُنَيَّ! الْفِكْرَةُ تُورِثُ نُوراً وَ الْغَفْلَةُ ظُلْمَةٌ یعنی: پسرم! آگاه باش که بیداری و آگاهی برای تو نورانیت میآورد. نورانیت در قلب میآورد. و بیخبری و فراموشی برای دل تو، تاریکی میآورد. آنچه که در ضمن نور ایجاد میشود، هدایت است و آنچه که در ضمن ظلمت ایجاد میشود، هدایتگریزی است. حضرت امیر به ما میفرماید: تو با غفلت وارد وادی قرآن میشوی. بنابراین غفلت، عامل دینگریزی تو خواهد شد. کتاب خدا باید ما را هدایت کند. آنها را هدایت نکرده است، هیچ. ما را هم هدایت نکرده است. ما آن طور که شایسته و بایسته است به دنبال امیر المؤمنین نیستیم. ذکر نورانی و اسم زیبای حضرت، لقلقه لسان ما هست و «یا علی» را میگوییم؛ ولی بر سر سفره معاویه هستیم. یعنی آن چه که باید باشیم نیستیم.
اینکه گفتم سر سفره معاویه هستیم را توضیح بدهم. امام صادق فرمودند جنگ بنی هاشم با آل ابی سفیان بر سر خدا است. امام صادق فرمودند: جنگ ما با آل ابو سفیان بر سر خدا است. ما گفتیم خدا هست و آنها گفتند خدا نیست. اینکه من میگویم «یا علی» لقلقه زبان ما است؛ ولی بر سر سفره معاویه هستیم یعنی اینکه مرام ما، مرام معاویه است. تکذیب خدا است. دلیلش هم این است که شما میتوانید یک محاسبه سرانگشتی بکنید و ببینید خدا در کجا زندگی ما هست؟ این، بد است. خدا در کجا زندگی ما هست؟ ما میگوییم موحد هستیم. به چه چیزی موحد هستیم؟ به چه علامتی موحد بودن ما ثابت می-شود؟
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه الشریف از مبلغین دین بودهاند در حالی که مرجع تقلید بودهاند. یعنی سطح سواد ایشان در حد مرجعیت است؛ ولی مبلغ دین است. اصلاً مبلغ دین باید با سوادهای روحانیت باشند. اگر با سوادهای روحانیت نباشند هر چه که به دهانشان بیاید برای مردم میگویند و مردم هم میگویند همه اینها یکی هستند. همه روحانیت، یکی نیست. عالم وقتی حرف میزند باید عالم ربانی باشد. باید قَالَ البَاقِرُ و قَالَ الصَّادِقُ بگوید. باید دَاعِیاً إِلَی اللهِ باشد، نه دعوتکننده به سوی خودش. من نباید باشد، باید خدا باشد. حاج شیخ جعفر شوشتری اینطور بود و خداوند هم طوری قرار داده بود که مردم پذیرای او بودند. نه اینکه فقط به استقبال بروند؛ بلکه اثرگذار بود. ایشان در یکی از سخنرانیهایش فرموده است: مردم! صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند و گفتند: فقط خدا را بپرستید. اما منِ شیخ جعفر میگویم: مردم! خدا را هم بپرستید.
باید خدا یک جای زندگی ما باشد. باید یک جای زندگی ما خدا هم باشد. روی طاقچه باشد حداقل؛ ولی باشد. روی طاقچه زندگیتان خدا را قرار بدهید. کسی نگوید ما که نماز میخوانیم و روزه میگیریم. مگر شیطان نماز نمیخواند و روزه نمیگرفت؟ چرا ما این قدر ظاهربین شدهایم؟ چرا ما فکر میکنیم کارمان درست است؟ موحد بودن یک علامت دارد. امام صادق علیه السلام فرموده است. علامتش را آن-ها تعیین میکنند. به خدا سوگند من قصد نکردهام که سختش کنم. اگر آسان باشد من با همین مقدار اعمال کمی که دارم بهشتی هستم. برای من که خیلی راحت است اگر آسان باشد. آسان نیست برادرها. به خدا سوگند من با شما پدرکشتگی ندارم. باید ببینیم امام صادق چه فرموده است.
امام صادق میفرماید: کسی که لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ را از روی اخلاص بگوید وارد بهشت میشود. باید از روی اخلاص باشد. شما هم الان با خودتان میگویید ما که روزی هزار بار لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ میگوییم و کلمه توحید است و اگر نهصد تایش خالص نباشد، صد تا که خالص هست. پس ما بهشتی هستیم. ولی امام قید می-زنند و میفرمایند: خلوص در لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ یعنی اینکه این لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ تو را از گناه دور بدارد. بنابراین در زندگیت محاسبه کن که چقدر از گناه دور هستی. هر قدر که از گناه دور هستی به همان میزان موحد هستی. اگر در زندگی صد در صدیتان، ده در صد از گناه دور هستید به همان میزان موحد هستید. یعنی ده در صد موحد هستید و در مقابل توحید، شرک است. این یعنی اینکه نود درصد مشرک هستیم. تازه این برای کسی است که در زندگیش ده درصد از گناه دور باشد.
آقای ما فرمودهاند: غفلت، گمراهی را زیاد میکند. قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنْ غَفَلَ حَسِبَ غَيَّهُ رُشْداً وَ مَن ذَکَرَ اللهُ اِستَبصَرَ یعنی: هر کسی که غفلت بورزد موجب میشود که گمراهیش بیشتر شود و هر کسی که یاد خدا باشد به هدایت و بصیرت درونی میرسد. درونش نور پیدا میکند؛ منتها باید یاد خدا بود. علامت یاد خدا بودن، دور بودن از گناه است.
یکی دیگر از آثار زیانبخش غفلت این است که دعا مستجاب نمیشود. دارم از خدا دفاع میکنم. برخی میگویند ما زیر گنبد سید الشهداء میکنیم؛ ولی دعایمان مستجاب نمیشود. مگر نگفتهاند که دعا در آنجا مستجاب است؟ نکند که این روایت دروغ است؟ نکند روحانیت دروغ گفته است؟ همه زمین و زمان بد هستند مگر آن کسی که دعا میکند. او خوب است. من دروغ گفتهام. او خوب است و امام صادق اشتباه کرده است. نه برادر من. یک سوزن هم به خودت بزن. سوزنی را که باید به خودت بزنی چیست؟ پیغمبر را قبول داریم. این شخص که خداوند علی اعلی در مورد او میفرماید: (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى) یعنی: از روی هوا و هوس حرف نمیزند، فرموده است: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا يَقْبَلُ دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ غَافِلٍ یعنی: بدانید خداوند اصلاً دعایی را که از قلب غافل بر میخیزد را نمیشنود تا بخواهد آن را مستجاب کند. یک سوزن هم به خودت بزن تا بدانی که نه خداوند دروغ گفته است و نه پیغمبر دروغ گفته است و نه آن روحانی که روایت پیغمبر را میگوید دروغ گفته است. من دچار غفلت هستم. من دچار غفلت هستم. این غفلت ما موجب شده است که وقتی زیر گنبد امام حسین هم قرار میگیریم دعایمان مستجاب نشود. آقایی امام حسین که جایی نرفته است. ذات امام حسین، آقایی است. ذاتیِ چیزی از آن چیز جدا نمیشود. اگر من گاهی مشمول آقایی سید الشهداء نمیشوم به خاطر این است که من مشکل دارم، نه امام حسین. این سوزن را به خودمان نمیزنیم. ما که خوب هستیم. بقیه مشکل دارند. پیغمبر فرمودند اصلاً خداوند، دعای آدم غافل را نمیشنود. یعنی دعا به سقف هم نمیرسد.
فرض کنید از سقف هم بالا برود. بعدش چه میشود؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: إِنَّ اللهَ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِكَ ثُمَّ اسْتَيْقِنِ الْإِجَابَةَ یعنی: خداوند، دعایی را که از دل غافل و بیخبر برخیزد را مستجاب نمیکند. پرونده دعایتان به خدا میرسد؛ ولی میگوید این شخص غفلت دارد. پروندهاش را زیر بگذارید. میدانید شرایط اجابت دعا چند عدد است؟ ما یک بحثی در دعا داریم. یکی از شرایط اجابت دعا این است که از خدا غافل نباشید. وقتی غفلت دارید پرونده دعایتان به دست خدا میرسد ولی نمیدهد و زیر میگذارد. این سوزن را من به شما زدم.
یکی دیگر از آثار زیانبار غفلت، قساوت قلب است. قساوت قلب، حالتی در قلب انسان است که اگر آدم دچار آن حالت بشود، رحم ندارد. مهربانی ندارد. ترحم ندارد. این آدم، قسی القلب است. بیرحم بیرحم است. من استقصاء کردهام. چهار عنصر در جامعه ما وجود ندارد و با عرض معذرت، من هم جزء همین جامعه هستم. این چهار عنصر نیست و همین فقدان، باعث سقوط ارزشها شده است. عنصر اول این است که جامعه ما دچار بیرحمی است. رحم ندارد. نگاه نکنید که کرمانشاه زلزله آمد و یک عده کمک میکنند. سر چهارراهها را ببینید. داخل ادارهها را ببینید. داخل شهرداری را ببینید. اصلا به هم رحم نمیکنیم. به کسب و کارها نگاه کنید. آن کسی که به زلزلهزدهها کمک میکند إن شاء الله برای رضای خدا است. حداقل یک عده اینطور هستند که رحم در زندگیهایشان نیست. بیرحمی. عنصر دوم، حیا است که در جامعه ما نیست. دچار بیحیایی شدهایم. عنصر سومی که در جامعه ما نیست، انصاف است. دچار بیانصافی شدهایم. چهارمین چیزی که در جامعه ما نیست، هویت است. دچار بیهویتی شدهایم. اگر این چهار مورد حل شود، جامعه ما یک جامعه ایدهآل نبوی خواهد شد. بیهویتی ما را می-کُشد. بعداً باید مفصلاً راجع به این موارد صحبت کرد.
وقتی قساوت قلب عارض شود مهربانی و ترحم از بین میرود. حضرت باقر علیه السلام به جابر ابن یزید جُعفی که از اجلای اصحاب ائمه است میفرماید: إِيَّاكَ وَ الْغَفْلَةَ فَفِيهَا تَكُونُ قَسَاوَةُ الْقَلْبِ یعنی: بر تو لازم است که از غفلت اجتناب کنی. چرا؟ چون غفلت موجب قساوت قلب میشود. قساوت قلب یعنی بی-رحمی. منشأ قساوت قلب، غفلت است.
هفتمین اثر زیانبار غفلت این است که انسان غافل به نیازمندان کمک نمیکند. پیغمبر فرموده است: خَيْرُ النَّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ یعنی: بهترین مردم کسی است که مردم از او بهره ببرند. امیر المؤمنین میفرماید: وَ لَا يُجِيبُونَ سَائِلًا قَدِ اسْتَوْلَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْغَفْلَةِ یعنی: آدمهای غافل، نیازمندان را اجابت نمیکنند. به دلیل اینکه سر تا سر وجود اینها را غفلت فرا گرفته است.
موارد دیگری هم هست که در این جلسه نمیشود به آنها پرداخت و نمیشود به سرانجام رساند. من موارد غفلت را بیان کردم و آن چیزی را هم که میخواستم گفتم. عامل دینگریزی و هدایتگریزی، غفلت است. باید غفلت را خوب بشناسیم. نشانههایش را بدانیم تا إن شاء الله در زمره غافلان نباشیم. باید بدانیم که چطور باید یاد خدا بود. اجمالاً شکل یاد خدا بودن، این است که انسانها اهل گناه نباشند. این اجمال مطلب است تا بعداً إن شاء الله به بقیه مطالبش اشاره کنیم. پس کار شیطان، بهرهبرداری از غفلت است. انسان که غافل شود شیطان کارش را انجام میدهد. او را از خدا قطع میکند. گاهی سر انسان به دنیا گرم میشود. گاهی سر انسان به تمام دنیا گرم نمیشود؛ بلکه با چهار کبوتر مشغول است. گاهی با ماشینش سرگرم است. دنیا منشأ غفلت است.
چطور باید بگوییم که امام حسین را کسانی کشتند که دنیاطلب بودند. این را که میگویم یک عده میگویند: پس دنیا را چه کنیم؟ خدا میگوید امام حسین را کسانی کشتند که دنیاطلب بودند. بعد هم میفرماید: دنیا، منشأ غفلت است. ما هم میگوییم: دوست داریم آدم بشویم. میگوییم از دنیا باید دست برداریم. بعد هم میگوییم نمیشود. وقتی خودمان نمیخواهیم چه میشود کرد؟ نسخه هست؛ ولی به درد سر طاقچه نمیخورد. باید نسخه را پیچید. باید یک عزم جدی در کار باشد تا دنیاطلب نباشیم إن شاء الله.
زهری را که به وجود نازنین حضرت امام حسن عسکری دادند از زمره زهرهایی بود که باعث شد امام به تدریج از دار دنیا بروند. هر گاه که کشته شدن، تدریجی باشد به آن قتل میگویند: قتل صبر. در بین ائمه ما، دو نفر با قتل صبر از دار دنیا رفتند. یکی وجود نازنین امام عسکری است. از زمانی که به ایشان زهر دادند تا روزی که به شهادت رسیدند در مقابل چشمان همسر و فرزندشان به تدریج، ضعیف و نحیف شدند. از وجود نازنین ایشان کاسته میشد. در مقابل چشم فرزندش امام زمان علیه السلام پا روی زمین میکشید.
یکی از عوارض زهر، تشنگی است. آقای ما در اواخر عمرشان فرزندشان را صدا زدند: بُنَیَّ وَ صَاحِبَ دَارِی! یعنی: پسرم و صاحب خانه من. چه عبارتی را فرموده است: صاحب خانه من. بعد فرمود: وَ ثَمَرَةَ فُؤَادِی وَ قُرَّةَ عَینِی! اِسقِنِی شَربَةً مِنَ المَاءِ یعنی: میوه دل من و نور چشم من. به من جرعهای از آب بنوشان. امام زمان برای پدر بزرگوارشان آب را آوردند. نمیدانم امام آب را میل کردند و شهید شدند و یا مثل جد بزرگوارشان با لب تشنه از دار دنیا رفتند. این یک جا بود که یک آقایی طلب آب کرد و آقازادهاش آب آورد.
لَا یَومَ کَیَومِکَ یِا أبَا عَبدِ اللهِ. این موضوع هم در کربلا بر عکس شد. پسر به پدر گفت: یَا أَبَتَاهُ! اَلعَطَشُ قَد قَتَلَنِی یعنی: پدر! تشنگی من را از پای در میآورد. آنجا امام زمان آب را بردند. اما در اینجا حسین پسر فاطمه شرمنده شد و در حق عزیزش دعا کرد: خدا تو را از دست جدت سیراب کند.