بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
بحث ما «عدم شناخت هستی از قرآن» است. ما قرآن را آنطور که شایسته و بایسته کتاب است نمی-شناسیم. نمیتوانیم بشناسیم؛ اما هیچ تلاشی هم نکردهایم که بتوانیم از حریم قرآن در مقابل دیگران که شبهه میکنند دفاع کنیم.
پیامبر فرمودهاند: عالم برزخ در هر شبانهروز، یک سخنرانی دارد که پنج جمله دارد. عالم برزخ همان جایی است که هر گاه از دنیا برویم روحمان وارد آن نشئه میشود و تا صور اسرافیل در آنجا زندگی می-کند. پیامبر میفرماید این عالم هر روز، یک سخنرانی دارد در پنج جمله. حضرت میفرماید: " اَلْقَبْرُ یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ بِخَمْسِ کَلِمَاتٍ ؛ قبر هر روز با پنج جمله ندا می دهد" هر روز پنج جمله دارد. یک جملهاش این است که عالم برزخ میگوید: " أنَا بَیتُ الوَحدَةِ، فَاحمِلُوا إِلَیَّ آنِساً؛ من خانه تنهاییم پس با خود انیس و مونسی به سوی من آورید" یعنی: من خانه تنهایی هستم. تویی که انسان هستی نیز با طبع و ذاتت از تنهایی گریزان هستی. همواره به دنبال مونس و همدم هستی که در کنار تو باشد. انسان طبیعتاً از تنهایی گریزان است. اینجا خانه تنهایی است. با خودتان همدم بیاورید. در ادامه روایت آمده است: " قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَا الآنِسُ؟ قَالَ رَسُولُ اللهِ: تِلَاوَةُ القُرآنِ؛ از پیامبر سؤال شد: مونس کیست؟ فرمودند: قرآن خواندن."
قرآن خواندنِ ما در عالم دنیا، مونس ما در عالم برزخ است. بحث تجسم اعمال هم از نظر عقل و هم از نظر نقل اثبات شده است. ما در بحثهای معاد مطرح کردهایم.
حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه متقین که صد و ده ویژگی از خصائص اهل تقوا را بیان میکند و حالات و رفتار و اوصاف و فضائل آنها را بیان میکند، در یکی از آن فضائل، بیان مبارک حضرت، این است: اهل تقوا که قرآن کریم در مورد آنها در سوره مائده آیه 27 فرموده است: (" إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقينَ؛ خدا، تنها از پرهیزگاران میپذیرد!") یعنی: خداوند فقط از اهل تقوا قبول میکند، یک ویژگی دارند. اگر بخواهی آن را بشناسی، شناختشان به این است: " تَالِینَ لِأَجزَاءِ القُرآنِ؛ اینها تلاوتکننده جزئهای قرآن هستند." یعنی با قرآن مرتبط هستند.
در سوره مبارکه آل عمران آیه شریفه 113 وقتی خداوند درباره اهل کتاب میفرماید: یک عدهای از اینها نسبت به بقیه امتیاز دارند و ممتاز هستند و بالاتر هستند: (" لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ؛ آنها همه یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیّتی هستند که (به حق و ایمان) قیام میکنند؛ و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را میخوانند؛ در حالی که سجده مینمایند.") یعنی: اهل کتاب با هم برابر نیستند. یک طایفهای از آنها هستند که اهل قیام در شب هستند. اینها اهل تلاوت کتابشان هستند. اینها اهل سجده هستند. دو امتیاز را برای یک عدهای از آنها بیان میکند؛ یکی اینکه اهل تلاوت کتابشان هستند و اهل سجده هستند. بنابراین در اسلام به طریق اولی که آخرین دین است و دین بر حق است، تلاوت آیات موضوعیت دارد.
قرآن کریم چگونه کتابی است. دو قطعه؛
قطعه اول: حضرت امیر المؤمنین در نهج البلاغة خطبه 147 میفرماید: " فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ؛ خداوند در کتابش برای مردم تجلی کرده است بدون آنکه بتوانند او را ببینند. این گونه قدرت خویش را نمایان کرده است." تجلی کرده است، یعنی همان خصوصیات حضرت حق را دارد.
قطعه دوم: امام صادق (ع) می فرماید: " لَقَدْ تَجَلَّى اللهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنْ لَا يُبْصِرُونَ؛ خداوند در كلام خود (قرآن) بر بندگان خود تجلّى كرده است، ولى مردم نمىبينند" یعنی: خداوند در کلام خودش یعنی قرآن برای مردم تجلی کرده است؛ ولی دیده نمیشود.
به همین جهت است که وصف قرآن، در حدیث امام باقر (ع) این است: " إِنَّ القُرآنَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ؛ قرآن، زندهای است که مرگ در آن وجود ندارد؛" چون خداوند علی اعلا، حَیٌّ لَا یَمُوتُ است. همانگونه که خداوند علی اعلا، طبق آیه 35 سوره نور (" اَللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ خداوند نور آسمانها و زمین است") است، قرآن هم نور است در سوره نساء آیه 174 می فرماید: (" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً؛ و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم"). این خصیصه به خاطر تجلی بودن قرآن از ذات اقدس اله است. به همین دلیل است که ما برای قرآن، حرمت قائل هستیم. به این شکل که اگر وضو نداشته باشیم دستمان را روی واژه شیطانِ قرآن هم نمیگذاریم. چون کلام خداوند، تجلی خداوند است. حرمت پیدا میکند. این، عظمت قرآن است.
پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمودهاند: جبرئیل سراغم آمد و به من گفت: "يَا مُحَمَّدُ! سَيَكُونُ فِي أُمَّتِكَ فِتْنَةٌ؛ ای محمد به زودی در امت تو فتنهای به پا خواهد شد." فتنه یعنی یک بلوایی که آخر آن پیدا نیست و حق و باطل در آن گم میشوند. آب گلآلود را در یک فضای اجتماعی، فتنه میگویند. در یک فضای اجتماعی وقتی کدورت به حدی باشد که شما نتوانید تشخیص بدهد و قدرت تشخیص را از دست بدهید، به آن میگویند فتنه. وجود نازنین حضرت ختمیمرتبت فرمود: جبرئیل به من گفت: یا رسول الله! به زودی در امت تو فتنه خواهد شد. " قُلْتُ: فَمَا الْمَخْرَجُ مِنْهَا؟؛ به جبرئیل گفتم: چگونه از این فتنه خارج شویم؟" فَقَالَ: كِتَابُ اللهِ ؛جبرئیل گفت: به وسیله کتاب خدا."
این حدیث، کاربرد قرآن است. کاربردی است که آورنده قرآن بیان میکند. منتها آن بهرهای که ما از قرآن میبریم، نهایتاً استخاره است. بهرهای که ما از قرآن میبریم این است که به وسیله قرآن، تبرک و تیمن مینماییم و مثلاً وقتی که میخواهیم نقل مکان کنیم با خودمان قرآن میبریم و آینه. همراه خودمان داریم که از چشمزخم مردم دور باشیم. در حالی که حضرت ختمیمرتبت میفرماید: راه خروج از فضایی که در آن، حق و باطل قابل تشخیص نیست، قرآن است. قرآن، کتاب هدایت است.
حضرت امیر علیه السلام میفرماید: میدانید چرا قرآن این خصوصیت را دارد؟ به خاطر اینکه این ویژگیها در قرآن هست: " وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِبُ؛ و بدانید که این قرآن همان نصیحت کننده ای است که غل و غش نمی کند و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد و سخنگوئی است که دروغ نمی گوید "یعنی: بدانید که این قرآن، خیرخواهی است که غش ندارد. کلاهبرداری در آن نیست. هدایتگری است که گمراه نمیکند. گویندهای است که دروغ نمیگوید. کسی که این سه خصوصیت را دارد یعنی دروغ نمیگوید و کلاهت را بر نمیدارد و در عین حال گمراه نمیکند میتواند ما را از فتنهها خارج کند.
کتاب دیگر آسمانی چطور هستند؟ آنهایی که تحریف شدهاند هیچ اعتباری ندارد. ولی در زمانی که تحریف نشده بود چطور؟ صد و چهارده کتاب آسمانی بوده است. وجود نازنین حضرت ختمیمرتبت می-خواهد بفرماید قرآن چقدر مهم است. میفرماید: " یَا عَلِیٌّ! سَیِّدُ الکَلَامِ القُرآنُ؛ ای علی برترین کلام الهی، قرآن است" برترین کلام الهی است؛ یعنی در بین تمام صد و چهارده کتاب آسمانی دیگر، قرآن از همه برتر است.
برتری قرآن بر سایر کتب به چه میزان است؟ " فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ الْكَلَامِ كَفَضْلِ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ؛ برتری قرآن بر سایر کتب مانند برتری خداوند است بر مخلوقات." بین خدا و مخلوقات میشود مقایسه کرد؟ بین بی نهایت و محدود میشود مقایسه کرد؟
رابطه ما با قرآن چگونه است؟
انسانها را به سه دسته تقسیم میکنند.
1. برخی اهل دنیا هستند با ویژگیهای خودشان.
2. برخی اهل آخرت هستند با ویژگیهای خودشان.
3. ولی برخی از انسانها اهل الله هستند. نه اهل دنیا هستند و نه اهل آخرت. اگر ما را به بهشت ببرند؛ چون به دست ما نیست. اگر عملی داشته باشیم که از ما بپذیرند و به بهشت ببرند، در بعضی از اهل بهشت میبینید که خداوند در سوره الرحمن آیه 54 و 55 می فرماید: (" إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ؛ یقیناً پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند، در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر!") یعنی: در آن باغها و رودها هستند. ولی گاهی که سر میزنید میبینید که در جایگاهشان نیستند. آنها نزد خداوند هستند. می-خواهیم راجع به اینها صحبت کنیم که اهل الله هستند. اینها نزد خداوند هستند. اینها با حور و انهار و اشجار و پرتقال، کاری ندارند. اینها با خود خدا سر و کار دارند. اینها چه کسانی هستند؟ حضرت رسول (ص) فرمودند:" أَهلُ القُرآنِ أَهلُ اللهِ وَ خَاصَّتُهُ؛ کسانی که با قرآن اهلیت دارند اهل خدا هستند". نه اهل دنیا و نه آخرت نیستند. اینها خاصان درگاه حضرت حق هستند. این، ارزش قرآن است. اگر کسی با قرآن انس پیدا کند اهل الله میشود.
برای انس با قرآن، سه قدم را بیان میکنند:
گام اول انس با قرآن: قرائت قرآن. دشمن در این مورد کار کرده است. به این معنا که میگوید: کتاب قرآن، یک کتاب عربی است و ما هم که باید بفهمیم. نفهمیده که نمیشود گفت. ما هم که عربی را نمیفهمیم. بنابراین همین فارسیاش را بخوانیم. به همین راحتی ما را از قرآن جدا کرده است. ما هم دیدیم که استدلالش بد نیست. نفهمیدیم که مغالطه میکند. مردم دوست دارند که استدلال کنند؛ ولی نمیفهمند که کدام استدلال، صحیح است و کدام استدلال، صحیح نیست و مغالطه است. برای فهم این امر باید رفت و منطق خواند. بدون آن مواضع که نمیشود مغالطه را تشخیص داد. ما به سه جهت اثبات میکنیم که خواندن قرآن لازم است:
جهت اول: چه کسی گفته است که هر کتابی که به زبان ما نوشته شود قابل فهم است؟ چه کسی این حرف را زده است؟ یعنی زبان ما فارسی است و هر کتاب فارسی را که جلوی ما بگذارند میتوانیم بخوانیم و بفهمیم؟ یعنی مثلاً اگر کتاب شعر حافظ را جلوی ما بگذارند میفهمیم که چیست؟ فهم که مرحله دوم است. میتوانیم یک غزل آن را بدون اشتباه بخوانیم؟ مگر فارسی نیست؟ چه کسی گفته است که هر کتابی در هر زبانی برای اهل آن زبان، قابل فهم است؟ این، دفع مغالطه بود. چنین حرفی اصلاً معنا ندارد. کتاب حافظ را بردارید و یک غزل را بدون غلط بخوانید. همه فقط بیت اول دیوان حافظ را حفظ هستند. شاید «یوسف گمگشته» را هم بلد باشند. حافظ گفته است: «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور». مگر یوسف به کنعان برگشت؟ کنعانیان به مصر رفتند. چه میگوید؟ این را اهل آن زبان میفهمند؟ کتابی که به زبان تو نوشته شود، الزاماً قابل فهم نیست. اگر فلسفه را فارسی بنویسند متوجه نمیشوید. نمیشود فهمید. یک علم است. تخصص میخواهد.
جهت دوم: به خود قرآن رجوع میکنیم. چه متوجه بشویم و چه متوجه نشویم خواندن قرآن، لازم است. اگر بخواهیم به قرآن عمل کنیم هم لازم است که قرآن را بخوانیم. در سوره مبارکه مزمل آیه 20 میفرماید: (" فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ؛ آنچه برای شما میسّر است قرآن بخوانید ") یعنی: به اندازهای که بلد هستید را بخوانید. از باب اینکه بخواهید به قرآن عمل کنید باز هم قرائت آن لازم میشود.
جهت سوم: تأسی به پیامبر و فرمایشات ایشان. مگر در قرآن کریم در سوره احزاب آیه 21 به ما نفرموده اند: (" لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود")؟ پیغمبر اسوه شما است. به او تأسی کنید. در سوره مبارکه نمل آیات 91 و 92 اینطور بیان شده است: (" إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ؛ (بگو:) من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛ در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین باشم") یعنی: من سه مأموریت دارم. به این سه مأموریت من تأسی کنید. اولین مأموریت من، این است که من نسبت به پروردگار این شهر یعنی مکه که خداوند به آن احترام گذاشته است و ورود و خروجش دارای آداب است، بندگی بکنم. البته همه چیز برای خدا است. مأموریت دوم این است که از تسلیمشوندگان باشم. (" وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ؛ و اینکه قرآن را تلاوت کنم") یعنی: من مأمور هستم که قرآن را تلاوت کنم. اگر پیغمبر، اسوه ما است که باید باشد، تلاوت قرآن به حسب اسوه بودن او لازم است.
مگر در قرآن کریم در سوره نساء آیه 59 نفرموده است: ("أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ؛ اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا ") یعنی: خدا و پیغمبر را اطاعت کنید. پیغمبر فرموده است: "یَا عَلِیُّ! عَلَيْكَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ عَلَى كُلِّ حَالٍ؛ بر تو لازم است که در هر شرایطی، قرآن را تلاوت کنی."
فوائد تلاوت قرآن چیست؟ اشاره به سه مورد:
فایده اول: امام صادق علیه السلام فرموده است: آن قدر قلبهای شما در اثر گناه و غفلت، کدورت پیدا کرده است که حرف حق را میشنوید. حرف حق میآید و به قلب شما اصابت میکند؛ منتها قلب شما، لزج است. سُر میخورد و پایین میافتد؛ چون کدورت و زنگار پیدا کرده است. همه ما حرف حق را میشنویم و میگوییم حرف درستی بود؛ اما دریغ از اینکه کسی به آن حرف عمل کند. امام صادق علیه السلام میفرماید: چون قلبهای شما کدورت پیدا کرده است.
پیغمبر میفرماید: "إِنَّ هَذِهِ القُلُوبَ تَصدَعُ کَمَا یَصدَعُ الحَدیدُ. قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! فَمَا جَلَاؤُهَا؟ قَالَ: تَلَاوَةُ القُرآنِ؛ براستی این قلبها زنگار می گیرد، همان طور که آهن زنگار می گیرد، به پیغمبر عرض کردند: جلای آن چیست؟ فرمودند: جلای قلب ها قرائت قرآن است" یعنی: قلبهای شما زنگار میگیرد همچنان که آهن زنگ میزند. به پیغمبر عرض کردند: این زنگار را با چه چیزی باید پاک کنیم؟ سمباده آن چیست؟ فرمود: تلاوت قرآن. قلب من و شما اگر سیاه نشده باشد قطعاً زنگار دارد. قطعاً. این زنگار را باید پاک کنیم. چه زمانی باید پاک کنیم؟ باید به آن سمباده بزنیم. باید قرآن بخوانیم. در هر ماهی بخوانیم تا اتصال به خداوند برقرار شود. یک آیه، آیه هدایت ما میشود. چرا ما آیه هدایتمان را پیدا نمیکنیم؟ چون قلبمان زنگار دارد. راهش با مسأله تلاوت قرآن است.
فایده دوم: پیغمبر فرموده است: " إِذَا أحَبَّ أحَدُکُم أن یُحَدِّثَ رَبَّهُ فَلیَقرَأِ القُرآنَ؛ هر کسی دوست دارد که با خدا صحبت کند باید قرآن بخواند".. وقتی که میخواهید با خدا صحبت کنید، آداب دارد. اینطور نیست که هر کسی هر طوری که بخواهد بتواند با خدا صحبت کند. پایش را دراز میکند؟ در مقابل تلویزیون است؟ نخیر. آداب دارد. من قبلاً که راجع به آداب تلاوت قرآن بیست ادب را گفتهام. اگر ما قرآن را خواندهایم و به نتیجه نرسیدهایم به خاطر این است که از راهش وارد نشدهایم. هر چیزی، یک راهی دارد.
فایده سوم: امام مجتبی علیه السلام فرمودند: کسی که قرآن را قرائت کند.... گاهی میگویند تلاوت قرآن و گاهی میگویند قرائت قرآن. ظاهراً تفاوت تلاوت و قرائت در این است که قرائت با خواندن یک آیه نیز محقق میشود. لذا خداوند در سوره مزمل آیه 20 میفرماید: (" فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ؛ آنچه برای شما میسّر است قرآن بخوانید "). با یک آیه هم قرائت قرآن حاصل میشود. اما تلاوت با مجموعهای از آیات حاصل میشود که کمترین آن، ده آیه است. این همان تکلیف شبانهروزیای است که به ما دادهاند و فرمودهاند پیش از خوابیدن، ده آیه را بخوانید که ما هیچ وقت نمیکنیم. البته تفاوت دیگری هم هست که بماند.
امام حسن مجتبی میفرماید: " مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ كَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجَابَةٌ إِمَّا مُعَجَّلَةٌ وَ إِمَّا مُؤَجَّلَةٌ؛ هر كس قرآن را بخواند [نزد خداوند متعال] يك دعای مستجاب دارد، يا زود و يا دير." یعنی: هر کسی که قرآن را تلاوت کند یک دعای مستجاب دارد. این همان چیزی است که امیدبخش است. این دعا یا زود مستجاب میشود یا با تأخیر به اجابت میرسد. یعنی دیر و زود دارد؛ ولی سوخت و سوز ندارد. این است که امیدبخش است. هیچ کس نباید از دعا مأیوس شود. اگر حاجتی داشتیم پیش از آن، تلاوت قرآن داشته باشیم. پیش از آن چند آیه بخوانیم. وقتی بخواهیم از کسی پولی قرض کنیم از همه چیز میگوییم. ناگهان که نمیگوییم پول بدهیم. از مشکلات و گرمای هوا میگوییم. بعد پول را میخواهیم. اگر حاجتی را بخواهیم و مقدمه نداشته باشد که بی ادبی است.
قرائت قرآن، آدابی دارد. اولین ادب قرائت قرآن، این است که قرآن را از رو بخوانیم. اگرچه آیة الکرسی را حفظ هستید و میخواهید در تعقیبات نمازتان، آن را بخوانید؛ ولی آن را از رو بخوانید. چرا؟ چون یک ثمرهاش این است: امام باقر (ع) فرمودند: " أفضَلُ العِبَادَةِ اَلقَرَائَةُ فِی المُصحَفِ؛ برترین عبادت، خواندن قرآن از رو است."
امام صادق (ع) فرمودند:" قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ فِي الْمُصْحَفِ تُخَفِّفُ الْعَذَابَ عَنِ الْوَالِدَيْنِ وَ لَوْ كَانَا كَافِرَيْنِ؛ کسی که قرآن را از رو بخواند این کارش باعث تخفیف عذاب از پدر و مادر میشود؛ اگر چه کافر باشند."
حضرت رسول گرامی میفرماید:" لَيْسَ شَيْءٌ أَشَدَّ عَلَى الشَّيْطَانِ مِنْ قِرَاءَةِ الْمُصْحَفِ نَظَراً؛ هیچ چیزی برای شیطان، سنگینتر و سختتر از قرائت قرآن از روی قرآن نیست." هر گاه تصور کردید دچار وسوسه شیطان شدهاید، سنگینترین ضربه مهلکی که میتوانید به او بزنید این است که شروع به قرائت قرآن از روی قرآن بکنید. پس این کار، ثمره عملی و سلوکی دارد.
به سراغ حرف آخر برویم که حرف اصلی ما است. همه حرفها اصلی است؛ ولی این اصلیتر است. آنچه که در قرآن هست این است: فهم قرآن، ممکن است. اینطور نیست که نشود فهمید؛ اما فهمش برای همه ممکن نیست. اینطور نیست که همه بتوانند آن را بفهمند. آنچه که برای همگان هست، این است که همه باید به قرآن عمل کنیم. عمل به قرآن برای همه است؛ اما فهم قرآن به همه مربوط نیست. یک عده خاصی، آن را میفهمند. ما به محضر آن عده خاص میرویم و آن عده خاص برای ما تبیین میکنند. یک عدهای که از قرآن هیچ اطلاعی ندارند امروز میآیند و میگویند ما میخواهیم قرآن را بدون روایت بفهمیم. فکر میکند خودش امروز به این حرف رسیده است. این حرف، جدید نیست. این حرف برای هزار و چهارصد سال پیش بوده است. آن نفر بر بالین پیغمبر، همین را گفت. گفت: کتاب خدا برای ما کافی است. من نمیدانم چرا این شخص فکر میکند این حرف، یک حرف تازه است. او عبد الشیطان است. آن آدم یعنی خلیفه دوم اهل سنت بالای سر پیغمبر گفت: کتاب خدا کفایت میکند. امروز او هم حرف همان آدم را میزند. حرف جدیدی نیست.
هر کسی میگوید قرآن بدون روایت، قرآن را انکار کرده است. کجای قرآن را انکار کرده است؟ سوره مبارکه نحل آیه 44 را. مکرراً این مطلب را گفتهام که خداوند علی اعلا به پیغمبرش میفرماید: (" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ؛ و بر تو نيز قرآن را نازل كرديم تا آنچه را براى مردم نازل شده است برايشان بيان كنى") یعنی: و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که برای مردم نازل شده است و به سوی مردم نازل شده است را تو بیانِ روشن کنی. این یعنی برای مردم، روایت بیاور. مگر میشود قرآن را بدون روایت فهمید؟ اصلاً امکان ندارد که بفهمیم. اگر هم قرآن، مبین و مبیِّن است به شرط این معلم، مبین و مبیِّن است. یعنی اگر قرآن در کنار اهل بیت قرار بگیرد، مبین و مبیِّن و روشنکننده است. این را که خود قرآن گفته است. اگر بخواهیم قرآن را بفهمیم باید پیغمبر برای ما روایت بگوید. پیامبر، معلم قرآن ما را امام علی علیه السلام معرفی کرده است.
میگویند عالیترین روش تفسیر قرآن، این است که آیات را در کنار هم قرار بدهیم. معنای آن روشن نمیشود مگر اینکه اهل بیت (ع) بالای سر قرآن باشد.
ذکر دو آیه در این رابطه:
آیه اول: در سوره مبارکه اعراف آیه 16 قصه شیطان آمده است. قصه، قصه این است که خداوند علی اعلا به سجده امر کرد و همه سجده کردند مگر ابلیس. او که سجده نکرد رانده شد. او که رانده شد، در صدد بر آمد که انتقام بگیرد. در این آیه میگوید: من میخواهم انتقام بگیرم: (" قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ؛ گفت: اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم!") یعنی: شیطان به حضرت حق عرض میکند: به این سبب که من را گمراه کردی و راندی، سر راه مستقیم تو مینشینم. در آیه هفده از همین سوره مبارکه میگوید: سر راه مستقیم تو مینشینم و یک کاری میکنم. چه کاری میکند؟ (" ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ؛ سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!") یعنی: حمله میکنم. حتماً حمله میکنم. از مقابل و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ حمله میکنم. نتیجه این جنگ چیست؟ اکثر مردم ضربهفنی میشوند.
سؤال: حمله از مقابل و پشت سر و راست و چپ چیست؟ همه قرآن را که کنار هم بگذارید نتیجه چیست؟ اگر امام باقر نیاید و روایت بگوید، معلوم نمیشود که این حمله چیست. امام باقر به زیبایی این آیه را تفسیر میکنند. انسان لذت میبرد و میفهمد که حمله از مقابل یعنی چه. خدا که به پیغمبرش گفته بود تو برای مردم بگو و معلوم کن که چه کسانی باید تفسیر کنند. رسول الله فرموده است: "کِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِی؛ کتاب خدا و عترتم" بیان نورانی حضرت باقر علیه السلام در مورد این آیه غوغا کرده است. می-فرماید: آیا میدانید حمله از مقابل یعنی چه؟ " مَعْنَاهُ أُهَوِّنُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ الْآخِرَةِ؛ معناى حمله از مقابل این است که كار آخرت را برايشان آسان جلوه مى دهم " یعنی: شیطان گفته است که آخرت را برای آنها آسان جلوه میدهم. یعنی این امت نماز میخوانند؛ ولی از خدا نمیترسند. نمازخوانها هم دزدی می-کنند؛ چون از آخرت نمیترسند. وقتی هم بگویی چرا این کار را میکنی، میگوید: خدا کریم است. این کار، کار شیطان است. این، حمله از مقابل است. شیطان یک بلایی به سر ما میآورد که از آخرت حساب نمیبریم.
بعد حضرت باقر فرمود: "وَ مِنْ خَلْفِهِمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ الْبُخْلِ بِهَا عَنِ الْحُقُوقِ لِتَبْقَى لِوَرَثَتِهِم؛ و معناى حمله از پشت سرشان اين است: ايشان را به گرد آوردن اموال و بخل ورزيدن در اداى حقوق آن فرمان مى دهم تا آن مال براى وارثانشان باقى مانَد ." یعنی: شیطان گفته است: حمله از پشت سر به این شکل است که من مردم را دچار بلیه حرص میکنم تا از صبح که از خواب بیدار میشوند اموال را جمع کنند و آنها را دچار بلیه بخل میکنم که نه حق خدا را بدهند و نه حق پیامبر را و نه حق مردم را. اینها عمله و اکره دیگران میشوند. پول را جمع کرده است و خرج نکرده است و برای وارث گذاشته است. این کار، کار شیطان است برادرها.
سپس حضرت فرمود: " وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ أُفْسِدُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ بِتَزْيِينِ الضَّلَالَةِ وَ تَحْسِينِ الشُّبْهَةِ؛ و معنای حمله از سمت راست این است که با آراستن گمراهى و نیکو جلوه دادن شبهه، دین آنان را تباه مى کنم." یعنی: شیطان گفته است: حمله از راست به این شکل است که به قدری شبهات را بر مردم مستولی می-کنم که اصل دین را فراموش کنند. این هم کار شیطان است. برای مردم، دینسازی میکنم. در مقابل تشیع، تصوف را درست میکنم. در مقابل خداپرستی، انسانپرستی و شیطانپرستی را درست میکنم. مردم هم که غالباً نمیتوانند تشخیص بدهند. من بر آنها سوار میشوم.
سپس حضرت میفرماید: " وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ بِتَحْبِيبِ اللَّذَّاتِ إِلَيْهِمْ وَ تَغْلِيبِ الشَّهَوَاتِ عَلَى قُلُوبِهِم؛ و معنای حمله از سمت چپ این است لذت های دنیوی را برایشان محبوب می کنم و شهوت ها را بر دلشان غلبه می دهم. "یعنی: شیطان گفته است: حمله از چپ به این صورت است که تمام تمایلات دنیا برای اینها لذیذ میکنم. دنیاپرستشان میکنم. میدانید چرا سر سید الشهداء را رها کردند؟ همه کسانی که به امام حسین نامه نوشتند، امام حسین را میشناختند. همه به امام حسین ارادت داشتند؛ ولی شیطان آنها را دنیاپرست کرد. امام حسین فرمود: میدانید چرا دست از من برداشتید؟ چون " اَلنَّاسُ عَبیدُ الدُّنیَا؛ مردم بنده دنیا هستند" این، کار شیطان است. از چهار جهت حمله میکند. اگر امام باقر این چهار جهت را بیان نکرده بود، تا صبح قیامت هم که فکر میکردیم نمیفهمیدیم که چیست. نمیدانستیم چیست؛ ولی الان میفهمیم که شیطان چه کاری میکند. الان میفهمیم.
ملائکه به خداوند عرض کردند: شیطان بر اینها مسلط است. تو برای آنها چه میکنی؟ خداوند به ملائکه فرمود: دو راه نجات برای آنها وجود دارد. من دو جهت را برای آنها باز گذاشتهام. یکی جهت بالا است. دستشان را بالا بیاورند و بگویند یا الله. بگویند: یَا وَجیهاً عِندَ اللهِ. من نجاتشان میدهم. راه دوم، زمین است. سجده کنند. این یعنی اگر گرفتار شیطان شدیم یا باید دستمان را بالا ببریم و یا سر به سجده بگذاریم. پیغمبر هم فرموده است: اگر میخواهید من در قیامت شما را شفاعت کنم من را با سجدههای زیادتان کمک کنید. یعنی راه مفر ما سجده است.
آیه دوم: این هم بدون حضور اهل بیت معلوم نیست. در زمان حکومت معتصم عباسی قرار شد دست یک دزد را قطع کنند و حد الهی را جاری کرده باشند. دزد را آوردند تا دستش را قطع کنند. بنی العباس با تمام دانشمندان جمع بودند. به این دلیل نبود که اهل دانش بودند؛ بلکه به دنبال این بودند که اهل بیت را کمرنگ کنند. به دنبال همین معنا بودند. بحث پیش آمد که دست دزد را از کجا قطع کنند. یک عده از فقهایی که در آنجا بودند گفتند: دست را از مچ قطع کنید. پرسیدند: شما به چه چیزی استناد می-کنید؟ گفتند: به سوره مبارکه نساء آیه 43 که آیه تیمم است: (" فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ؛ و در این حال، آب (برای وضو یا غسل) نیافتید، با خاک پاکی تیمّم کنید! (به این طریق که) صورتها و دستهایتان را با آن مسح نمایید. خداوند، بخشنده و آمرزنده است") یعنی: اگر آب نیافتید با خاک پاک تیمم کنید و صورت و دستهایتان را مسح کنید. وقتی شما میخواهید دست را مسح کنید از مچ مسح میکنید. یعنی در این آیه، کلمه دست به مچ تا سر انگشت گفته شده است و باید همان را قطع کرد.
تا خواستند دست را از مچ قطع کنند یک عده گفتند: باید دست را از آرنج قطع کرد. به اینها گفتند: استناد شما به چیست؟ گفتند: سوره مبارکه مائده آیه 6 که آیه وضو است: (" يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که به نماز میایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید! ") یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید. هر وقت خواستید نماز بخوانید صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید.
بحث شد که چه کنند و از کجا قطع کنند. گیج شدند. هر آیه یک حدی را میگفت. معتصم گفت: بروید و پسر عمویم جواد الائمه را بیاورید که نمیدانیم چه کنیم. به امام گفتند: تکلیف ما را معلوم کنید. حضرت فرمود: حکم را صادر کردهاند. من را رها کنید. اینها از هر کجا که قطع میکردند، غلط بود؛ چون حکومت جور بودند. حد الهی زمانی جاری میشود که معصوم بالای سر حکومت باشد. اینها از جا قطع کنند غلط است. چون حد الهی نیست. حد الهی باید زیر سایه امام عادل باشد. اصرار کرد. امام فرمود: چهار انگشت باید قطع شود. پرسیدند: به کدام آیه استناد میکنید؟ امام به آیهای استناد کردند که اسمی از دست در آن نیامده است. امام به آیه 18 از سوره مبارکه جن استناد کردند: (" وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً؛ و اینکه مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید!") یعنی: محلهای سجده برای خدا است. با خداوند، کسی را شریک قرار ندهید. محلهای سجده چند عضو است؟ هفت عضو است. دو کف دست، دو کُنده زانو، دو شست پا و پیشانی. اینها برای خدا است. تو حق نداری اینها را قطع کنی.
اگر امام معصوم در کنار قرآن نباشد کجای قرآن، مبین است؟ خداوند به پیامبرش فرموده است: تو حرف بزن تا قرآن برای مردم بیان شود. خلاف نگفته است. از اول، تکلیف را مشخص کرده است نسبت به مسأله بیان قرآن. اینهایی هم که میگویند بدون روایات اهل بیت ... این حرف را آن نفر هزار و چهارصد سال پیش گفته بود. اگر حرف جدید دارید بگویید. اگر ندارید وقت خودتان را نگیرید.
در روایت داریم قیامت ما را عمل میسازد. باید اعمال را انجام داده باشیم. اعمال باید اعمال کثیره باشند. در روایت داریم که اگر عمل هفتاد پیغمبر در نامه کسی باشد به خاطر شدت آن روز، انسان گمان میکند که باز هم کم است. پس باید عمل، کثیر باشد. امام صادق یک نکتهای را فرمودهاند: اگر در نامه عمل یک شخص، یک عمل مستحبی مقبوله باشد یا یک فریضه مقبوله باشد؛ مثلاً یک نماز صبح بنده و شما را پذیرفته باشند و یا یک صدقه بنده و شما را پذیرفته باشند. حضرت صادق فرمود: به خدایی خدا سوگند که خداوند، آن شخص را عذاب نمیکند. چون یک حسنه مقبوله دارد. چون یک فریضه مقبوله دارد.
سؤال: خداوند کدام عمل ما را قبول میکند؟.
در تفسیر برهان، این عبارت آمده است: خداوند علی اعلا فرموده است: هر کسی چهار بار این ذکر را بگوید «اَلعَلِیٌّ العَظیمُ»، در نامه عملش یکی از حسنات علی ابن ابی طالب را مینویسد. حسنه علی ابن ابی طالب، حسنه مقبوله است. به استناد این روایت امام صادق که اگر کسی یک حسنه مقبوله داشته باشد، خدا این شخص را عذاب نخواهد کرد. این، مقام علی ابن ابی طالب است.
این را بدانید که نباید باعث شود ما کلاهبرداری کنیم. توبه نباید طوری باشد که با آن کلاهبرداری کنیم. هزار کار کنیم و یک توبه کنیم یا یک زیارت سید الشهداء برویم کافی است؟ نخیر اینطور نیست. این مسخره کردن خدا و پیامبر است و هیچ اثری هم ندارد. میدانید که هر کاری هم بکنیم محال است که بتوانیم حق خدا را ادا کرده باشیم. این را میدانیم. بنابراین ناامید از این هستیم که یک عملی داشته باشیم که بتوانیم حق خدا را ادا کرده باشیم. اما خود خدا میفرماید اگر چهار بار این ذکر را بگویی من حسنهای از حسنات علی را در نامه اعمال تو مینویسم. آن زمان است که تو را عذاب نمیکنم. پس می-بینید که بحث در این نیست که من این ذکر را بگویم و هر کاری خواستم بکنم. من این را میگویم تا یک حسنه مقبوله در نامه عملم باشد.
امام علی (ع) می فرماید: " اَلدَّهرُ أنزَلَنِی ثُمَّ أنزَلَنِی ثُمَّ أنزَلَنِی حَتَّی یُقَالُ: عَلِیٌّ و مُعَاوِیَةُ وَ مُعَاوِیَةُ وَ عَلِیٌّ؛ روزگار، من را پایین آورد. من را پایین آورده است. من را پایین آورده است. به حدی من را پایین آورده است که من را با معاویه مقایسه میکنند." من را با دیگران مقایسه میکنند و میگویند علی فلان کار را کرده است و معاویه فلان کار را. آقاجان! اگر بخواهیم شما را مقایسه کنیم با چه کسی مقایسه کنیم که حق مطلب ادا شده باشد؟
خطیب خوارزمی از عالمان سنی در کتاب «المناقب» که در باب اهل بیت نوشته است، این روایت را از ابن مسعود و ابن مسعود از حضرت رسول اکرم نقل میکند. ابن مسعود میگوید: یک روز پیامبر، من را صدا زدند. من شرفیاب محضر رسول الله شدم. پیامبر به من فرمود: من در عالم معراج بودم. در یک فضایی که رسیدم، همه انبیاء جمع بودند. جبرئیل به من گفت: از ارواح انبیاء سوال کن: "عَلَی مَاذَا بُعِثُوا؟؛ چه شد که مبعوث شدند؟" چه شد که پیامبر شدند؟ من هم از آنها سؤال کردم. انبیاء به من پاسخ دادند: " بُعِثنَا بِوِلَایَتِکَ وَ وِلَایَةِ عَلِیِّ ابنِ اَبی طَالِبٍ؛ ما به این دلیل به مقام نبوت رسیدیم که امامت و سرپرستی تو و علی ابن ابی طالب را پذیرفتیم." علی ابن ابی طالب را باید با انبیاء مقایسه کرد نه با دیگران. آنها که...
آقاجان! اگر ما شما را با انبیاء مقایسه کنیم شما بالاتر هستید یا آنها؟ آن چیزی که آدم جان می-دهد این است. متحیرم در باب علی ابن ابی طالب. اصلاً انسان نمیفهمد چه خبر است؛ اصلا نمیفهمد. یک یار درجه یک دارد به نام صعصعة ابن صوحان. او شرفیاب محضر حضرت امیر شد. گفت: یک قدری از فضایلتان بفرمایید تا لذت ببرم. طینت پاک انسانها در این است که فضیلت علی را که گوش میکنند لذت میبرند. همه اینطور نیستند. یک عدهای هستند که خوششان نمیآید. وقتی فضیلت علی را می-گویید میگویند: غلو نشود. اینها لذت نمیبرند. مشکل دارد. ما مواضع غلو را به خوبی میشناسیم. میفهمیم چه چیزی غلو است و چه چیزی غلو نیست. آقا ما به قدری آقا است که نیازی نیست کسی در مورد او غلو کند. اصلاً نیاز ندارد. او " اَلحَاکِمُ فِی یَومِ الدِّینِ؛ قضاوتکننده روز جزا است." چه نیازی دارد؟ چه نیازی دارد که من راجع به او بگویم؟ زیاتنامه او را بخوانید. این فراز در آنجا آمده است. روز قیامت، تو قضاوتکننده هستی. تمام شد و رفت.
صعصعه گفت: از فضایلتان بفرمایید تا لذت ببرم. حضرت فرمود: بد است که انسان از خودش تعریف کند. حیا کرد. فرمود: تو سؤال کن تا من جواب بدهم. گفت: شما بالاتر هستید یا آدم علیه السلام؟ فرمود: من بالاتر هستم. پرسید: چرا شما بالاتر هستید؟ فرمود: به خاطر اینکه به آدم گفتند: به این یک درخت نزدیک نشو. نتوانست. اما من برای رسیدن به مطلوب خدا از هفتاد لقمه اجتناب کردم. من دنیا را سه طلاق کردم. من بالاتر هستم. پرسید: شما بالاتر هستید یا ابراهیم؟ فرمود: من بالاتر هستم. پرسید: چرا تو بالاتر هستی؟ فرمود: چون ابراهیم (در سوره بقره آیه 260) به خداوند عرض کرد: (" رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى؛ خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟") یعنی: خدایا! مردهها را چگونه زنده میکنی؟ به او گفتند: (" أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي؛ مگر ایمان نیاوردهای؟! عرض کرد: آری، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد. ") یعنی: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا؛ ولی میخواهم قلبم به اطمینان برسد. مشکلم در یقین است. ولی منِ علی ابن ابی طالب گفتم: "لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً؛ اگر پردهها کنار برود ذرهای به یقین منِ علی ابن ابی طالب اضافه نمیشود." پرسید: شما بالاتر هستید یا نوح؟ فرمود: من بالاتر هستم. پرسید: چرا تو بالاتر هستی؟ فرمود: در باب پسر نوح (در سوره هود آیه 46) گفته شد: ("إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ؛ ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [= فرد ناشایستهای است]") یعنی: او از تو نیست. او یک عمل غیر صالح است. اما در باب پسران من گفته شد: " سَیِّدَا شَبَابِ أهلِ الجَنَّةِ؛ آقایان جوانان بهشت". پرسید: شما برتر هستید یا عیسی؟ فرمود: من برتر هستم. پرسید: چرا شما برتر هستید؟ فرمود: وقتی مادر عیسی به او باردار بود به او گفتند: از اینجا بیرون برو. اینجا عبادتگاه است نه زایشگاه. ولی وقتی مادر من به من باردار بود به او گفتند: بیا. وارد شو. آن هم نه از در. من بالاتر هستم.