حضرت امام کاظم (ع) در بغداد از مقابل خانهای گذر میکردند که صدای اهل آن از سرخوشی بساط عیش و نوش، و رقص و آواز به گوش میرسيد. در همان لحظه خادم خانه از درب خانه با خاکروبهای خارج شد و آن را بيرون ريخت.
حضرت از او پرسيدند: صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟
در پاسخ عرض کرد: آزاد است.
حضرت فرمودند: راست گفتی، اگر بنده بود از مولای خود میترسيد.
خادم وقتی به داخل خانه برگشت، صاحب خانه که بُشر نام داشت در حالی که بر سر بساط شراب بود از او پرسيد چرا دير آمدی؟ او حکايت را برایش نقل کرد. بُشر وقتی سخنان خادم را شنيد با پای برهنه بيرون دويد و به خدمت حضرت رسيد و عذرخواهی نمود و گريه کرده و با اظهار شرمندگی از کار خود توبه کرد.
بعدها بُشر به واسطه آنکه پابرهنه خدمت حضرت کاظم (ع) دويده و به سعادت عظمی رسيده بود به "حافی" معروف گرديد و اين پابرهنگی او تا آخر عمرش ادامه داشت و ديگر کفش به پا نکرد و هرکس از او دليل اين کار را میپرسيد، در جواب میگفت: "وَاللهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأرْضَ بِساطاً ؛و خداوند زمين را برای شما فرش گستردهای قرار داد...(نوح/19)"
ادب نباشد که بر بساط شاهان با کفش روند.