بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
ملاقات با خداوند
یکی از موضوعاتی که در معارف دینی، بسیار مطرح میشود و شاید ما نسبت به آن بی توجه هستیم و این مسأله را فقط برای بعضی تصور میکنیم و میگوییم کار ما نیست و به یک عده خاصی، مربوط است مسأله لقاء الله است که مستند قرآنی دارد که وظیفه همه است. نسبت به این لقاء الهی باید موضع ما مشخص باشد. خداوند در سوره مبارکه انعام آخرین فقره از آیه 154 می فرماید: " لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ؛ شاید به لقای پروردگارشان (و روز رستاخیز)، ایمان بیاورند!" یعنی باید باور داشت که به لقاء پروردگار میرسیم. این فقط وظیفه سالکان نیست. این وظیفه هر مؤمنی است.
در قرآن کریم میفرماید: طایفه بسیاری از مردم به این لقاء ایمان ندارند و فکر میکنند وظیفه دیگران است، نه وظیفه خودشان. در سوره مبارکه روم آیه 8 میفرماید: " وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ؛ ولی بسیاری از مردم (رستاخیز و) لقای پروردگارشان را منکرند! " میگویند اصلاً اتفاق نمیافتد. بر اساس آیه شریفه 45 از سوره مبارکه یونس هر آن کسی که منکر لقاء حضرت حق شد: " قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ؛ مسلّماً آنها که لقای خداوند (و روز رستاخیز) را تکذیب کردند، زیان بردند و هدایت نیافتند!" اینها راهیافتگان به مرز دین نیستند. پس ملاقات حضرت حق، یک اصل اصیل قرآنی است و تکلیف همگانی است. انکارش خسران است و نتیجه خسران، راه نیافتن به مرز دین است. مسلم و بدیهی است که منظور از ملاقات حضرت حق و لقاء الله، لقاء با چشم سر و عین نیست. با بصر نیست.
ملاقات با خداوند در دنیا و آخرت
ابو بصیر از یاران خاص امام صادق(ع)، از امام سؤال میکند: آیا مؤمنان در روز قیامت به لقاء الله می-رسند؟ حضرت پاسخ میدهند: نه فقط در آخرت؛ بلکه قبلاً هم خدا را ملاقات کردهاند. عرض کرد: یا ابن رسول الله! کجا؟ فرمود: در سوره مبارکه اعراف آیه 172 آنجا خداوند فرمود: " أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری" یعنی: مردم گفتند: بله. شما پروردگار ما هستی. این در ملاقات با خداوند در عالم ذر بوده است. چند لحظهای حضرت درنگ و تأنی کردند و این مرتبه را نیز بیان فرمودند: "وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِي وَقْتِكَ هَذَا؟ اهل ایمان خدا را در دنیا هم پیش از روز قیامت ملاقات میکنند. مگر تو، خدا را نمی بینی؟ "
سه مرتبه از مراتبی که این شأنیت برای لقاء حضرت حق در آن وجود دارد در این روایت مطرح شده است؛ یکی عالم ذر و یکی عالم دنیا و یکی هم عالم قیامت. بعد برای اینکه امام صادق(ع) شبههای را بر طرف کنند که مردم فکر نکنند خداوند جسم دارد و با چشم قابل رؤیت است این قطعه را فرمودند: " وَ لَيْسَتِ الرُّؤْيَةُ بِالْقَلْبِ كَالرُّؤْيَةِ بِالْعَيْنِ تَعَالَى اللهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَ الْمُلْحِدُونَ؛ ملاقات الهی که با قلب انسان رخ میدهد مانند ملاقات خدا با چشم نیست. برتر است و او بالاتر است از آنچه تشبیهکنندگان او به جسم و منکرینش بیان میکنند"
راه کار ملاقات با خدا
امام صادق(ع) میفرمایند: در عالم ذر و در دنیا و در قیامت، این ملاقات امکان دارد. حضرت به جناب ابو بصیر فرمودند: مگر خودت ملاقات نکردهای؟ یعنی توقع امام علیه السلام این است که شما باید به یک راهکاری برسید که به این ملاقات رسیده باشید.
بحث ما بیان آن راهکار است؛ راهکاری برای ملاقات حضرت حق.
گام اول ملاقات با خداوند: توحید در الوهیت
در سوره مبارکه انشقاق آیه 6 میفرماید: " يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه؛ ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد!" بر اساس قرآن کریم که کتاب وحی است اولاً و مصون از تحریف است ثانیاً و بیان حق است ثالثاً این ملاقات، امکان دارد و ما را در قرآن کریم برای ملاقات حضرت حق تشویق و ترغیب میکنند. در سوره مبارکه کهف آیه 110 میفرماید: "فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!" پس اولین گام برای ملاقات حضرت حق، توحید در الوهیت است. یعنی در کنار خدا، کسی را برای پرستش قرار ندهیم. در سوره مبارکه یس آیه 60 میفرماید: " أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ؛ آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید" باید سر عهد توحید در الوهیت ایستاد. این اولین کار است. توحید در الوهیت، کار سختی است.
آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری رحمة الله علیه در دوران خودش به مردم فرمود: صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند و به مردم توصیه کردند: مردم! فقط خدا را بپرستید؛ اما منِ شیخ جعفر به شما میگویم: مردم! خدا را هم بپرستید. این یعنی اینکه: مردم! در توحید در الوهیت مشکل دارید و باید این را حل کنید.
ابو علی سینا در کتاب اشارات نمط شماره نُه که نمط العارفین می نویسد : " جَلَّ جَنَابُ الحَقِّ عَن أن یَکُونَ شَریعَةً لِکُلِّ وَارِدٍ أو یَطَّلِعَ عَلَیهِ إِلَّا وَاحِدٌ بَعدَ وَاحِدٍ؛ آستان مبارک حضرت حق تعالی، بلندتر از آن است که هر کسی بتواند در آن وارد شود و جایگاهی باشد برای هر کسی یا از آن آستان اطلاع پیدا کند همگان نمیتوانند وارد شوند مگر اوحدی از مردم"
ملاقات با خداوند در حکومت مهدوی(عج)
یکی از امتیازهای حکومت امام زمان علیه السلام همین مسأله است. انسان به آنچنان تعالیای میرسد که به ملاقات حضرت حق می رسد. ما بس که در این مسأله مشکل داریم تنها امتیازی را که در مورد حکومت امام زمان مطرح میکنیم میگوییم عدل و داد است؛ چون این را ندیدهایم. میگوییم امام زمان(ع) میآید و زمین را پر از عدل و داد میکند. بله! این کار را انجام میدهند؛ اما آن چیزی که اتفاق میافتد تعالی فکر بشر است و بلندمرتبه شدن حقیقت بشر است که به ملاقات ربّ میرسند. این آن چیزی است که پیدا نمیشود.
نزدیک بودن خداوند به انسان
خداوند در سوره مبارکه واقعه آیه شریفه 85 میفرماید: هر کسی که به حالت جان دادن و احتضار می-رسد، " وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ؛ و ما از شما به او نزدیکتریم ولی نمیبینید!" یعنی: منِ خدا به او نزدیکتر از شما هستم؛ ولی دیده نمیشوم. خداوند چقدر به او نزدیکتر است؟ در سوره مبارکه ق آیه 16 میفرماید: " وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ؛ ما انسان را آفریدیم و وسوسههای نفس او را میدانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!" خدایا! تو که به من نزدیک هستی پس چرا من این نزدیکی را نمیفهمم؟ کجای کار من خراب است؟
گام دوم ملاقات با خداوند: عاشق خدا شدن
امام سجاد(ع) به ما یک راهکار نشان میدهند که اگر کسی بخواهد به ملاقات خدا برسد باید این کار را انجام بدهد. چهارده معصوم فقط از این باب نیامده اند که حاجت ما را بدهند. بلکه برای این آمدهاند که چطور به ملاقات خدا برسیم. این را چطور میخواهیم شکرگزاری کنیم؟
امام سجاد(ع) در مناجات خمس عشر، به خداوند عرضه می دارند: " إِلَهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلًا؛ خدایا کیست که شیرینی محبت و عشق تو را چشیده باشد و غیر از تو کسی را انتخاب کند"
بعد عرضه می دارند: " وَ مَنْ ذَا الَّذِي أَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلًا؛ و کیست که به نزدیک شدن به تو مأنوس شده باشد ولی از تو رویگردان بشود" و بگوید من با کس دیگری کار دارم. " يَا مُنَى قُلُوبِ الْمُشْتَاقِينَ وَ يَا غَايَةُ آمَالِ الْمُحِبِّينَ؛ اى آرمان دل مشتاقان، ای نهايت آروزهاى عاشقان! "اگر عشق به خدا نرساند عشق نیست؛ هوا است. خدایا! چطور به تو برسم؟ " أَسْأَلُكَ حُبَّكَ حُبَّ وَ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إِلَى قُرْبِكَ ؛ از تو درخواست می كنم دوستى خودت را و دوستى آنان كه تو را دوست دارند و دوستى هر كارى كه مرا به ميدان قرب تو می رساند" امام سجاد(ع) میفرماید: راه رسیدن به خدا، عشق به خدا است. باید عاشق خدا شد. آن شاعر گفته است:
دلم عشق تو را کاشانه باشد ز هجر روی تو دیوانه باشد
قلب است دیگر. عشق که در چشم نیست.
امام صادق(ع) این دیوانه بودن و تحیر را و این حیرت را اینطور بیان میکنند که اگر کسی عاشق خدا شد ببینید کارش به کجا میرسد: حضرت حق را مورد خطاب قرار میدهند و عرض میکنند: " سَيِّدِي! أَنَا مِنْ حُبِّكَ جَائِعٌ لَا أَشْبَعُ أَنَا مِنْ حُبِّكَ ظَمْآنُ لَا أَرْوَى وَا شَوْقَاهْ إِلَى مَنْ يَرَانِي وَ لَا أَرَاهُ؛ آقای من! من در عشق تو متحیر هستم. به حدی که از عشق تو سیری ندارم. من تشنهای هستم که سیرابی ندارم. مشتاق آن آقایی هستم که من را میبیند ولی دیده نمیشود"
در سوره مبارکه مائده آیه 54 می فرماید: "يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ؛ خداوند آنها را دوست دارد و آنان (نیز) خداوند را دوست دارند" آن اهل معنا میگوید: خدایا! اینکه من تو را دوست دارم عجب نیست؛ چون من فقر و احتیاج محض هستم. من باید به یک شخصی پناه ببرم. اما چه شده است که تو عاشق من هستی؟ تو که کمال محضی. تو که بی نیاز هستی. تو چه احتیاجی به من داری؟
از این متحیرکنندهتر این بیان است که به پیامبرش فرمود: برو به امتت بگو: " عَبدِی! أَنَا بِحَقِّی لَکَ مُحِبٌّ فَبِحَقِّی عَلَیکَ کُن لِی مُحِبّاً؛ بنده من! به حق خودم قسم، من عاشق تو هستم. شما را به حقم سوگند، من را دوست داشته باشید" این مظلومیت نیست که خداوند می فرماید من را دوست داشته باشید؟ خدایا! کجا اعلام کردی ما را دوست داری؟ ما که بندگان خوبی نبودیم. در سوره مبارکه زمر آیه شریفه 53 میفرماید: "قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛ بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. "یعنی: ای بندگان من که در جرم و جنایت نسبت به خودتان از حد گذشتید! از رحمت منِ خدا ناامید نشوید. چون شما را دوست دارم. دنبال بهانه میگردم که شما را با خودم آشتی بدهم. خدا دنبال بهانه میگردد.
کجای این آیه علامت عاشقی خدا نسبت به ما است؟ یک وقتی هست که خداوند به مؤمنین فرموده است ای بنده های من، که مؤمنین گناه نکردهاند. یک وقت است که به امیر المؤمنین می فرماید بنده من، که او پاکیِ محض است. یک وقت هست که به حضرت سید الشهداء فرموده است بنده من که او هم پاکی محض است. یک وقت هم هست که به ما گنهکارها فرموده است بنده من. ما را به خودش منتسب کرده است. خواجه عبد الله انصاری گفته است: «خدایا! تو بگو بنده من. از عرش بگذر خنده من».
در حدیث قدسی خداوند به حضرت موسی(ع) فرمود: " يَا مُوسَى! أَحِبَّنِي وَ حَبِّبْنِي إِلَى خَلْقِي. فَقَالَ: يَا رَبِّ! أَنَا أُحِبُّكَ فَكَيْفَ أُحَبِّبُكَ إِلَى خَلْقِكَ؟ قَالَ: اذْكُرْ لَهُمْ نَعْمَائِي عَلَيْهِمْ وَ إِحسَانِی إِلَیهِم وَ حَبِّبْنِي إِلَیهِم فَإِنَّهُمْ لَا یُحِبُّونَ إِلّا مَن أَحسَنَ إِلَیهِم؛ ای موسی، من را دوست داشته باش و من را پیش مردم و مخلوقاتم محبوب کن (از من طوری صحبت کن که مردم عاشق من شوند) موسی عرض کرد: خدایا من که عاشق تو هستم. چکار کنم که تو را محبوب دل مردم کنم؟ خداوند فرمود: به بندههای من، نعمتهای من را بر آنها و احسان من را بسوی ایشان را متذکر شو. مرا محبوبشان گردان، كه آنان ، جز كسى را كه به آنان نيكى نموده است ، دوست نمى دارند" مردم فطرتاً به دنبال آن کسی هستند که به آنها احسان میکند. اگر بفهمند همه احسانها از ناحیه من است عاشق من میشوند.
مهم ترین احسان خداوند
خداوند در قرآنش خودش را این گونه معرفی میکند که در سوره مبارکه حجر آیه شریفه 49 فرموده است با این مردم اینطور صحبت کن و من را اینطور معرفی کن: " نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛ بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم! " خداوند میتوانست بفرماید: من جبار هستم یا من قهار هستم. گرچه هم جبار است و هم قهار؛ ولی می فرماید: (نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ). یعنی اصلاً مأیوس نشوید. من پای شما ایستادهام. پای یک کسی ایستادم که به سمت من نیامد. به حضرت عیسی(ع) فرمود: عیسی! برو به این مردم بگو من چقدر چشم به راه باشم تا شما برگردید و سراغ من بیایید. خداوند فرمود: اگر همه شما من را مانند خاتم الأنبیاء بپرستید به اندازه بال پشه به سلطنت من اضافه نمیشود. اگر همه شما مثل شیطان عصیان کنید به اندازه بال پشه از سلطنت من کم نمیشود. خداوند می فرماید: عیسی! به گنهکاران بگو من تا چه زمانی چشم انتظار باشم که شما بیایید؛ ولی نمیآیید؟ من چقدر ناز شما را بکشم.
خدایا! ناز چه کسی را میکشی؟ ناز ما را؟ نه! یک دشمن دارد که حرف بسیار بدی زده است. در آیه 24 سوره نازعات می فرماید: " فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى؛ و فرعون گفت: من پروردگار برتر شما هستم!" تکبر بسیاری کرد. خداوند به هارون و موسی در آیه 43 و 44 سوره طه فرمود: " اِذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى؛ بسوی فرعون بروید؛ که طغیان کرده است! اما بنرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد!" یعنی: سراغ فرعون بروید. یک قدری حواسش پرت شده است و طغیان و نافرمانی میکند. فکر میکند اگر همه به او بله و چشم میگویند خبری هست. ببینید چقدر لطیف بیان میکند: با او صحبت کنید؛ ولی با او به آرامی صحبت کنید. با او با محبت صحبت کنید. یک طوری با او صحبت کنید شاید عبرت بگیرد و حواسش جمع شود. داد و بیداد نکنید. در سوره نازعات آیه 18 و 19 می فرماید: " هَلْ لَكَ إِلى أَنْ تَزَكَّى وَ أَهْدِيَكَ إِلى رَبِّكَ فَتَخْشى؛ و به او بگو: آیا میخواهی پاکیزه شوی؟! و من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی (و گناه نکنی)؟! "
فرعون نپذیرفت. سخن نرم را نپذیرفت. به او معجزه نشان دادند. باز هم قبول نکرد. گفت: حالا وقتش است که دعای موسی را مستجاب کنم. موسی! دعا کردی او را از بین ببرم! الان وقتش شده که او را از بین ببرم. رود نیل باز شد. فرعون داخل شد. طرفداران موسی همه رد شده بودند. بنی اسرائیل رد شده بودند. فرعون گیر افتاد. وقتی گیر افتاد از موسی طلب کمک کرد. " أَنَّهُ اسْتَغَاثَ بِمُوسَى لَمَّا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ وَ لَمْ يَسْتَغِثْ بِاللهِ. فَأَوْحَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ: يَا مُوسَى! لَمْ تُغِثْ فِرْعَوْنَ لِأَنَّكَ لَمْ تَخْلُقْهُ وَ لَوِ اسْتَغَاثَ بِي لَأَغَثْتُهُ یعنی: مدام میگفت: موسی کمکم کن. یک بار هم نگفت خدایا کمکم کن. غرق شد. خداوند به جناب موسی وحی فرستاد: تو به فرعون کمک نکردی. چون تو او را خلق نکرده بودی. اگر به من استغاثه کرده بود حتماً به او کمک میکردم" چون تو او را خلق نکرده بودی یعنی بهانه ارتباط ما با خدا این است که ما مخلوق خدا هستیم. اگر فرعون یک بار یا الله گفته بود دستش را میگرفتم و بالا میبردم. موسی گفت: خدایا! او فرعون بود. بنده بد تو بود. فرمود: میدانم؛ ولی من خدای خوبی هستم.