بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
عرض کردیم که وجود نازنین حضرت صدیقه طاهره در چنان رتبهای قرار دارد که غضب و رضایت او، ملاک غضب و رضایت خدا و رسول خدا است و این، عالیترین مقامی است که برای یک بشر میتوان تصور کرد. این، یک مقام فوق بشر است و جنبه روحانیت و اتصال به مبدأ وحی است. با ورود به منابع عامه، بخشی از روایات این باب را خواندم و بعد سراغ این مسأله رفتیم که صدیقه طاهره سلام الله علیها نسبت به دستگاه کودتای سقیفه، غضبناک بودند. بخشی از روایات را خواندم.
اهل سنت کتابی دارند به نام «الإمامة و السیاسة» تألیف ابن قُتَیبه دینوری است. قطعاً از زمره اهل تسنن است و از جمله کسانی است که در مخالفتش با اهل بیت بسیار متعصب است. ابن قتیبه تصریح کرده است: «فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ: انْطَلِقْ بِنَا إِلَى فَاطِمَةَ فَإِنَّا قَدْ أَغْضَبْنَاهَا. فَاسْتَأْذَنَا عَلَى فَاطِمَةَ فَلَمْ تَأْذَنْ لَهُمَا. فَأَتَيَا عَلِيّاً فَكَلَّمَاهُ» یعنی: نفر دوم به نفر اول گفت: بیا به دیدن فاطمه برویم. من و تو او را خشمگین کردیم. سپس خودشان کسی را فرستادند که از صدیقه طاهره اجازه بگیرند. حضرت به این دو اجازه نداد. آن دو نفر شرفیاب محضر حضرت امیر شدند و با حضرت صحبت کردند. ریز مذاکره را نمینویسد. حضرت امیر به حضرت صدیقه گفت: اینها من را مجبور کردهاند. در آنجا بود که حضرت زهرا این بیان آسمانی را داشتند: «اَلبَیتُ بَیتُکَ وَ الحُرَّةُ أَمَتُکَ نَفسِی لِنَفسِکَ الفِدَاءُ وَ رُوحِی لِرُوحِکَ الوِقَاءُ» یعنی: خانه، خانه تو است و زن آزاده، کنیز تو است. هر چه تو بگویی میپذیرم. جان من فدای تو.
سپس ابن قتیبه میگوید: «فَأَدْخَلَهُمَا عَلَيْهَا فَلَمَّا قَعَدَا عِنْدَهَا حَوَّلَتْ وَجْهَهَا إِلَى الْحَائِطِ فَسَلَّمَا عَلَيْهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَيْهِمَا السَّلَامَ» یعنی: آن دو نفر شرفیاب محضر حضرت صدیقه شدند. وقتی کنار بالین حضرت زهرا نشستند فاطمه زهرا رویشان را به طرف دیوار برگرداندند. یعنی من با شما کاری ندارم. به حضرت زهرا سلام کردند. فاطمه دارای مقام عصمت کبری است. کسی که دارای مقام عصمت کبری است مستحبات از او ترک نمیشود چه برسد به واجبات. جواب سلام مسلمان، واجب است. صدیقه طاهره جواب سلام اینها را نداد و با این جواب ندادن معلوم کرد که آنها... هر چه صحبت کردند حضرت زهرا جواب ندادند مگر اینکه فرمودند: من با شما صحبتی ندارم مگر اینکه شما را گواه میگیرم و به خدا سوگند میدهم که حدیثی را که از رسول خدا در باب من شنیدهاید تصدیق کنید. سوگند به خدا که شما از رسول خدا این کلام را در باب من شنیدهاید که پدرم فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ» یعنی: فاطمه پاره تن من است و من از فاطمه هستم و هر کسی او را بیازارد من را آزار داده است و هر کسی من را آزار بدهد خدا را آزار داده است شما را به خدا سوگند این را از پدرم شنیدهاید یا نه؟ گفتند: آری! شنیدهایم.
سپس حضرت زهرا به آنها فرمود: شنیدید که پدرم در باب من فرمود: «وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي» یعنی: ایذاء فاطمه بعد از مرگ منِ رسول خدا مثل اذیت کردن او است در دوران حیات من و اذیت کردن فاطمه در حیات من، مانند اذیت کردن فاطمه بعد از حیات من است. شما را به خدا سوگند آیا این را نشنیدهاید؟ گفتند: آری شنیدیم. سپس حضرت فرمود: «فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ» یعنی: من، خدا و ملائکه را شاهد میگیرم که شما دو نفر من را خشمگین کردید و مرا راضی و خشنود نکردید و هر گاه پیامبر را در صحرای قیامت ملاقات کنم شکایت شما دو را به رسول خدا میکنم.
این دو نفر دیدند اوضاع سخت شده است. این کلام صدیقه طاهره برای آنها گران تمام شد. ابو بکر از این طرف بستر به آن طرف بستر رفت و در مقابل حضرت زهرا نشست. گفت: همه چیز گذشت و مصلحت اسلام و مسلمین بود و ... حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَيْكَ فِي كُلِّ صَلَاةٍ أُصَلِّيهَا» یعنی: به خدا سوگند بعد از هر نمازی که میخوانم تو را لعن میکنم.
غضب استمرار پیدا کرد و اینطور نبود که در یک جا قطع شود و صدیقه طاهره از آنها راضی گردد. برای بیان استمرار غضب به قول ابن ابی الحدید معتزلی استناد کردم. او شارح نهج البلاغة و سنی متعصب است. او هم نظر عامه را بیان کرده و هم نظر خودش را: «وَ الصَّحيحُ عِندِي أَنَّهَا مَاتَت وَ هِيَ وَاجِدَةٌ عَلَى أَبي بَكرٍ وَ عُمَرَ» یعنی: آنچه که نزد من صحیح است این است که فاطمه از دار دنیا رفت در حالی که بر عمر و ابو بکر خشمگین بود. در عبارت دیگری گفته است: روایات در باب خشمگین بودن صدیقه طاهره نسبت به آن دو نفر به حد استفاضه هستند. پس استمرار غضب هم اثبات میشود.
شاهد دیگر بر غضب حضرت زهرا از ان دو این است که حضرت صدیقه طاهره، امیر المؤمنین علیه السلام را به عنوان وصی خودشان متعهد کردند. وصی معصوم نمیتواند غیر معصوم باشد. ابن الحدید این نکته را گفته است: «أَنَّهَا أَوصَت أَن لَا یُصَلِّیَا عَلَیهَا» یعنی: حضرت صدیقه طاهره وصیت کردند که طوری من را تجهیز و تدفین کنید که آن دو نفر در تشییع من شرکت نکنند. یعنی من از آن دو خشمگین هستم. روایات مستفیضه هم همین معنا را اثبات میکنند. سپس میگوید: «أَنَّهَا أَوصَت أَن تُدفَنَ لَیلاً حَتَّی لُا یُصَلَّی الرَّجُلَانِ عَلَیهَا وَ صَرَّحَت بِذَلِکَ وَ عَهِدَت فِیهِ» یعنی: به حضرت امیر وصیت کرد که من را شبانه دفن کن تا آن دو نفر بر حضرت نماز نخوانند. فاطمه به عدم حضور آن دو نفر تصریح کرد، نه اینکه به کنایه گفته باشد و در این مسأله از علی ابن ابی طالب تعهد گرفت که حتماً این اتفاق بیفتد.
این مطلب در کتابهای دیگری از عامه نیز آمده است:
1. در صحیح بخاری آمده: «فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَ صَلَّى عَلَيْهَا عَلِيٌّ» یعنی: زمانی که فاطمه زهرا از دار دنیا رفت همسرش علی ابن ابی طالب او را شبانه دفن کرد و ابو بکر را خبر نکرد و خود بر همسرش نماز خواند.
2. در «أنساب الأشراف» تألیف بلاذری آمده است: «وَ إِنَّ عَلِیّاً دَفَنَ فَاطِمَةَ لَیلاً وَ لَمْ يَعْلَمْ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ بِمَوْتِهَا» یعنی: علی ابن ابی طالب فاطمه زهرا را شبانه دفن کرد و آن دو نفر را از مرگ فاطمه آگاه نکرد.
3. در تاریخ طبری آمده است: «دَفَنَهَا عَلِيٌّ لَيْلاً وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ» یعنی: حضرت امیر، فاطمه زهرا را شبانه دفن کرد و ابو بکر را در این مسأله خبر نکرد.
4. یک عبارت را هم از کتاب صحیح مسلم میخوانم که استمرار غضب تا پایان عمر بوده و شاهدش این است که آن دو نفر در تجهیز و تدفین و نماز حضرت صدیقه طاهره شرکت نکردند. حق شرکت نداشتند، نه اینکه نمیخواستند شرکت کنند. در صحیح مسلم آمده است: «فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَ صَلَّى عَلَيْهَا عَلِيٌّ» یعنی: آن گاه که فاطمه از دار دنیا رفت حضرت امیر المؤمنین همسرش را شبانه دفن کرد و ابا بکر را خبر نکردند و خود به تنهایی بر همسرش نماز خواند.
وجود نازنین حضرت صدیقه طاهره بر اساس حدیث ثقلین، واجب التبعیة است. پیامبر فرمود: «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعدِی» یعنی: اگر به فاطمه تمسک کنید و هر کاری که او کرده را انجام بدهید و هر حرفی را که او زده گوش کنید گمراه نمیشوید. ایشان واجب التبعیة و واجب الإطاعة است و باید از سیره او پیروی کرد. ما باید دقیقاً بدانیم فاطمه زهرا چه موضعی نسبت به سقیفه داشت. موضع او نسبت به سقیفه، غضب است و این غضب تا آخر عمر ادامه پیدا کرد. باید این موضع را بدانیم تا بتوانیم به این آیه عمل کنیم که در سوره مبارکه ممتحنة آیه 13 میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید! ولایت و سرپرستی امتی را که خدا بر آنها غضب کرده است نپذیرید. فاطمه بر سقیفه غضب کرد. غضب فاطمه مساوی است با غضب خدا و رسول الله. بنابراین ما ولایت و سرپرستی آنها را هرگز تا آخر عمرمان نمیپذیریم.
فاطمه زهرا مسیر اسلام را مشخص میکند. حضرت فاطمه علاوه بر حوزه محبت در حوزه اعتقاد ما نیز جای دارد. آن کسی که فاطمیه را احیاء میکند مهر بطلان بر سقیفه میزند. ما سرپرستی آنها را نمیپذیریم چون در سوره مبارکه طه آیه 81 میفرماید: «وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي فَقَدْ هَوى» یعنی: کسی که مستحق خشم منِ خدا شد، حتماً خوار و ذلیل خواهد شد. حتماً هلاک خواهد شد. «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً». باطل از بینرفتنی است.
عامه خواستهاند برای برونرفت از این مشکل که خودشان آن را نقل کردهاند چارهاندیشی کنند. دو راهکار را ارائه کردند. یک راهکارشان این است که نکاتی را از فاطمه زهرا نقل میکنند تا ایشان را مذمت کنند و بگویند اگر حضرت زهرا بر دستگاه سقیفه غضب کرده، بر علی ابن ابی طالب نیز غضب کرده است؛ چون اساساً آدم عصبانیای بوده است. خودشان میدانند این حرفها با یک آیه قرآن در تعارض است و آن، آیه تطهیر است. ما کاری نداریم که آیا آیه تطهیر شامل حال زنان پیغمبر میشود یا نمیشود که حتماً نمیشود؛ اما ین آیه به تصریح خود آنها حتماً شامل حال حضرت زهرا میشود. عصبانی بودن به نحوی که در خانه را ببندد و غضب کند و از خانه بیرون برود با عصمت منافات دارد.
اینها خواستهاند حضرت زهرا را پایین بیاورند. به همین دلیل داستان جعل میکنند. تاریخ جعل میکنند و میگویند: یک روز فاطمه زهرا به خانه رفت و دید حضرت امیر با دختر ابو جهل در خانه هستند. عصبانی شد. در را بست و به خانه پدرش رفت و ماجرا را به حضرت رسول گرامی گفت. رسول الله علی ابن ابی طالب را صدا زدند و گفتند: حواست باشد که خدا با غضب فاطمه، غضبناک میشود. راه-کارشان این است که بگویند اساساً این غضب، مقطعی بود نه دائمی و نقل آن، یک اشتباه تاریخی بوده است. از جمله داستانهایی که جعل کردهاند این است که حضرت علی ابن ابی طالب دختر خردسالش حضرت ام کلثوم را به نفر دوم داد. این ماجرا را که یک افسانه تاریخی است ساختند تا بگویند اگر علی ابن طالب نفر دوم را قاتل همسرش میدانست که به او دختر نمیداد. گفتند اگر علی با آنها مشکل داشت که در جنگها تحت فرماندهی آنها قرار نمیگرفت. آنها رفتند و ایران را فتح کردند و علی در زمره سربازان آنها بود. مگر انسان به قاتل همسرش کمک میکند؟
ببینید دشمن علی ابن ابی طالب تا کجا ورود پیدا کرده است. برای اینکه بگویند علی ابن ابی طالب به خاطر قتل همسرش از اینها غضبناک نبوده است میگویند در یکی از خطبههایی که در نهج البلاغة آمده که بر اساس اختلاف نسخهها یا خطبه 219 است یا خطبه 228، حضرت امیر از نفر دوم تمجید کرده و این تمجید دلالت میکند بر اینکه با آن نفر دوم، مشکلی ندارد. وقتی مشکلی وجود ندارد یعنی غضبی هم وجود ندارد.
این حرف، دورغ محض است. خطبه هست؛ اما مربوط به آن نفر نیست. در این خطبه میفرماید: «وَ مِن كَلَامٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلَامُ: لِلَّهِ بَلَاءُ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ». حضرت واژه فلان را به کار بردهاند. یعنی کنایه است و تصریح به اسم نیست. حضرت میفرماید: خداوند پاداش آزمایش فلانی را بدهد. کژیها را راست و دردها را درمان نمود. سنت پیغمبر را جاری ساخت. فتنه و شورش را پشت سر گذاشت. آدم پاکدامن و کمخطایی بود. خیر حکومت را به جا آورد و شر حکومت را پشت سر گذاشت. حق اطاعت خدا را برآورده کرد و واقعاً آدم با تقوایی بود.
اینها میگویند این فلانی، نفر دوم است. تمام مفسرین نهج البلاغة از علمای شیعه میگویند این خطبه یا در شأن سلمان فارسی یا در شأن مالک اشتر و مالک اشتر را تقویت میکنند. اما از بین اهل تسنن فقط طبری است که گفته مراد از فلان، نفر دوم است. او میگوید: مغیرة ابن شعبة یعنی همان کسی که فاطمه زهرا را کتک زده نقل میکند: وقتی نفر دوم مُرد، به منزل دختر ابی حسنة رفتم و دیدم او برای عمر گریه میکند و میگوید: «وَا عُمَرَاهُ! أَقَامَ الأَوَدَ وَ أَبرَءَ العَمَدَ وَ أَحیَا السُّنَنَ، خَرَجَ نَقَیَّ الثَّوبِ وَ بَرِیئاً مِنَ العَیبِ». من این عبارت را شنیدم و نزد علی ابن ابی طالب رفتم و گفتم این زن در باب آن نفر که مرده است این را میگوید. نظر شما چیست؟ علی هم شروع کرد به گفتن این عبارت و تمجید کردن از نفر دوم.
اولاً راوی حدیث، مغیره است. او غیر موثق است هم در بین شیعه و هم در بین عامه. ثانیاً زندگی نفر دوم با یک عبارت در این خطبه، منافات دارد و آن عبارت این است که حضرت امیر در این خطبه فرمودند: «أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ». مواردی را میشماریم که این آدم از خداوند اطاعت نکرده است. مگر خداوند در قرآن نفرموده است: (أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ)؟
1. چرا این آدم گفت: «دَع هذَا الرَّجُلَ فَإِنَّهُ لَیَهجُرُ».
2. چرا این آدم، دستبسته نماز خواند و گفت من این کار را کردم؟ مگر پیامبر نماز را با دستهای بسته میخواند؟
3. مگر آن دو متعه در زمان پیامبر حلال نبود؟ چرا این آدم اینها را حرام کرد؟
4. کجا پیامبر ما نماز مستحبی را به جماعت خواند که اینها نمازهای مستحبی شبهای رمضان را به جماعت میخوانند؟
موارد مخالفت خلیفه دوم با پیغمبر، غیر قابل شمارش است. حضرت امیر هرگز خلاف واقع صحبت نمیکنند. بنابراین محال است که مراد از این خطبه در کلام حضرت امیر علیه السلام این آدم باشد.
مهمترین دلیل ما بر اینکه حضرت امیر این حرف را نزده است، سومین خطبه از خطبههای نهج البلاغة است معروف به خطبه شقشقیه است. حضرت امیر علیه السلام در آنجا میفرماید: «بَعْدَ وَفَاتِهِ فَصَيَّرَهَا وَ اللَّهِ فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ عَنَّفَ بِهَا حَرَنَ وَ إِنْ سَلِسَ بِهَا غَسَقَ» یعنی: نفر اول پس از مرگش حکومت را به دست یک انسانی سپرد که روحیه خشنی داشت. سخن درشت میگفت. او آدمی بود که زیاد اشتباه میکرد و زیاد عذرخواهی میکرد. این آدم در حکومت، مانند کسی است که سوار یک شتر وحشی چموش است. اگر افسارش را زیاد بکشی دماغش مجروح میشود. اگر رهایش کنی با سر به زمین میخورد و هلاک میشود. حضرت به این راحتی نفر دوم را تکذیب میکند.