در روز عید غدیر به طور تحلیلی ثابت کردیم که ما شیعه نیستیم. امروز به صورت توصیفی همین بحث را بیان میکنیم. توصیفی یعنی بهترین کار این است که ما ببینیم رهبران شیعه چه کسی را شیعه میدانند. وقتی چارچوبش بیان شود آدم میفهمد که در آن وادی هست یا نیست.
بحث ما در تشیعِ اعتقادی است. ما نه با شیعه سیاسی کار داریم و نه با شیعه ولایی. شیعه سیاسی کسانی هستند که رهبری اهل بیت را به جهت رویکرد سیاسی پذیرفتهاند و نه اعتقاد دارند که اینها از طرف خدا هستند و نه عصمتشان را قبول دارند و حتی ممکن است طرفدار دیگران باشند و عقاید و فقهشان را از برخی از مکاتب اهل سنت گرفته باشند نظیر همین شیعیان زیدی که در یمن هستند که رهبری اهل بیت را به جهت مبارزه با ظلم پذیرفتهاند. لذا همه ائمه را هم قبول ندارند. آن امامانی را قبول دارند که دست به شمشیر شدهاند مانند حضرت امیر و امام حسن و امام حسین. برای امام زین العابدین قائل به امامت نیستند و امامت را بعد از حضرت حسین به جناب زید ابن علی فرزند امام زین العابدین میدهند. چون ایشان با حکومت بنی امیه مبارزه کرده است. راجع به خود جناب زید باید این بحث را بگوییم که خود او چنین عقیدهای را ندارد. بلکه بعدها به او گرایش پیدا شد و چنین انحرافی را درست کردند.
نوع دیگر از تشیع، تشیع ولایی است. یعنی تشیعی که بر مبنای علاقه است. اینها در زمره پیروان اهل بیت نیستند. چنین تفکری حتی در بین عامه هم وجود دارند نظیر شافعیها. در دوران معاصر ما هم کسانی هستند که به اهل بیت علاقه دارند ولی مکتب اهل بیت را نمیپذیرند مانند ارمنیها که با حفظ ارمنیگری، اظهار ارادت دارند.
شیعهای که ما از آن صحبت میکنیم شیعه اعتقادی است. شیعه اعتقادی، کسانی هستند که جهانبینیشان را از امیر المؤمنین و اولاد معصوم ایشان گرفتهاند و مکتبشان مکتب ولایت است. ابان ابن تغلب از اصحاب حضرت صادق میگوید شیعه اعتقادی کسی است که وقتی در گفتار حضرت رسول اختلاف شد نگاه میکند که علی ابن ابی طالب چه گفته است و به اصحاب کاری ندارد. سلمان هر چه میخواهد بگوید. ابن عباس هر چه میخواهد بگوید. و اگر در کلامی را از فرمایشات امیر المؤمنین ابهام داشتند این ابهام را به عقلشان حل نمیکنند. بلکه نگاه میکنند امام صادق چه میگوید.
در کلام معصوم جستجو میکنیم تا ببینیم شیعه اعتقادی چه اوصافی دارد. هر چهارده معصوم راجع به شیعه تحلیل کردهاند و تعریفی را ارائه دادهاند. من برخی از آن تعاریف را میگویم.
تعریف رهبر شیعه از شیعه را ببینیم. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: شِيعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ» یعنی شیعیان ما کسانی هستند که اهل ورع هستند. ما در جنبه ارتباط با خدا، سه مرتبه داریم:
1. مرتبه اول، ایمان به خدا است. در بحث مکارم گفتهای که مؤمن کسی است که میگوید «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» یعنی شنیدیم و اطاعت کردیم. کسانی که در درگاه خدا تسلیم محض هستند، مؤمن میباشند.
2. مرتبه دوم، تقوای الهی است. این مرتبه از ایمان هم بالاتر است. اگر طوری زندگی کردید که با گناه مواجه شدید و آن را ترک کردید تقوا دارید.
3. مرتبه سوم، ورع است. ورع در یک جمله یعنی زندگی کردن به شکلی که منجر به گناه نشود. اگر طوری زندگی کردید که اصلاً در مسیر زندگیتان چیزی به نام گناه پیش نیامد ورع است. وجود نازنین حضرت ختمیمرتبت فرموده است: برادرم موسی به امتش فرمود زنا نکنید. برادرم عیسی به امتش فرمود فکر زنا را هم نکنید. من به امتم میگویم نزدیک زنا هم نشوید. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى».
امیر المؤمنین میگوید شیعیان ما اهل ورع هستند. نمیگوید شیعیان ما مؤمن هستند. حضرت امیر برای شیعیانشان حتی به تقوی هم راضی نیستند.
بعد حضرت میفرماید: «وَ الِاجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْأَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ أَصْحَابُ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ رَكْعَةً فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّيْلِ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ» یعنی شیعیان ما اهل تلاش و وفای به عهد هستند. امانتدارهای خوبی هستند. اهل زهادت و بی رغبت به دنیا هستند، نه اینکه برای یک سانتیمتر از آن خون بریزند. اهل بندگی خدا هستند. خواب و کارشان هم بندگی است. نه اینکه تمام روز را سر سجاده باشند. مگر میشود انسان تمام شبانهروز را سر سجاده باشد و بگوید من بنده خدا هستم؟ اهل عبادت یعنی تمام شؤون زندگی انسان، بندگی خدا باشد. سپس حضرت میفرماید: برنامه شبانهروزیِ شیعه، پنجاه و یک رکعت نماز در شبانهروز است و شیعیان اهل قیام در شب و روزه در روز هستند.
سابقاً هم این حدیث را خواندهام که مردم در رابطه با خدا سه حالت دارند:
1. یک عده هستند رفقای خدا هستند.
2. یک عده هستند که دشمنان خدا هستند.
3. یک عده هم هستند که خدا دشمن آنان است.
امام صادق میفرماید گروه سوم، سه خصیصه دارند. خصیصه اولشان این است که شب تا صبح بدون شبزندهداری میخوابند. حضرت امیر فرموده است شبها مانند مردار هستند. مردار را اگر دست نزنند تکان نمیخورد. این شخص هم همانطور است.
شخصی به همسرش گفت: از حضرت زهرا بپرس ما شیعه ایشان هستیم یا نیستیم. همسرش هم خدمت حضرت صدیقه طاهره رفت و سؤال را پرسید. حضرت فرمودند: «إِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أَمَرْنَاكَ وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاكَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إِلَّا فَلا» یعنی اگر اوامر ما را اطاعت میکنی و آنچه را که ما از آن نهی میکنیم ترک میکنی شیعه ما هستی و اگر اینطور نیستی پس شیعه هم نیستی.
امر و نهی اهل بیت یعنی چه؟ نماز و روزه و حج و انفاق و ... امر خدا است. ربطی به پیامبر و اهل بیت ندارد. حضرت صدیقه هم نفرمود اگر نماز میخوانی شیعه ما هستی. چرا خداوند فرموده است: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؟ اگر میخواست نماز و روزه را بگوید که میگفت امر من را اطاعت کنید. نماز، امر پیامبر نیست. این آیه میفمراید: اطاعت از خدا واجب است. اطاعت از رسول واجب است. اطاعت از اولی الامر هم واجب است. اطاعت از اولی الامر را مطلق فرموده است. نفرموده است در یک مسأله مشخصی واجب است. به طور مطلق واجب کرده است. یعنی اولی الامر هر چه گفتند اطاعت از آن واجب است. در آیه شریفه دیگری میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ» یعنی خداوند به بدی و فساد امر نمیکند. پس اگر گفته است اطاعت از اولی الامر واجب است و این را هم مطلق آورده است یعنی هیچگاه اولی الامر به بدی و فحشاء امر نمیکنند و هر چه بگویند حکم خدا است.
اگر امام بخواهد صلح کند، امر امام است. پیامبر در خیر به امیر المؤمنین فرمود: برو قلعه خیبر را فتح کن. راه افتاد که برود. در حال رفتن بود که پرسید: یا رسول الله! تا کجا با آنها مبارزه کنم؟ حضرت رسول فرمود: یا اسلام بیاورند یا تسلیم بشوند. در حال راه رفتن بود. نه اینکه بایستد و بپرسد. همین که دستور صادر شد شروع به حرکت کرد. به این میگویند اطاعت از رسول. اگر امام فرمود میخواهم بجنگم، کسی نگفت ما سی نفر هستیم و اینها سی هزار نفر.
این روایت، کلید کار است. داود رقی شرفیاب محضر حضرت صادق شد. حضرت به او فرمود: تا کجا با ما هستی؟ عرض کرد: اگر آن اناری را که در مقابلتان هست نصف کنید و بگویید نیمی از آن حلال است و نیمی از آن حرام، حرفی نمیزنم. میگویم امام صادق فرموده نیمی از آن حلال است و نیمی از آن حرام است. نه اینکه بگویم این که یک میوه است و از یک درخت و یک ریشه بوده و یک آب و آفتاب خورده است. بیشترین دشمنان امام زمان، خودیها هستند. چون حضرت میفرماید این لباسی که به تن داری غصبی است. این خانهای که داری برای بیت المال است. این مغازهای که داری حق یتیم است. هر کسی در مقابل امام معصوم اعتراض کرد مطیع اوامر و ترککننده نهیها نیست.
«قَالَ رَجُلٌ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَنَا مِنْ شِيعَتِكُمْ فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ: يَا عَبْدَ اللَّهِ! إِنْ كُنْتَ لَنَا فِي أَوَامِرِنَا وَ زَوَاجِرِنَا مُطِيعاً فَقَد صَدَقْتَ وَ إِنْ كُنْتَ بِخِلَافِ ذَلِكَ فَلَا تَزِدْ فِي ذُنُوبِكَ بِدَعْوَاكَ مَرْتَبَةً شَرِيفَةً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهَا. لَا تَقُلْ أَنَا مِنْ شِيعَتِكُمْ وَ لَكِنْ قُلْ: أَنَا مِنْ مُوَالِيكُمْ وَ مُحِبِّيكُمْ» یعنی شخصی خدمت حضرت امام حسن رفت و عرض کرد: من شیعه شما هستم. حضرت به او فرمود: ای بنده خدا! اگر امر و نهی ما را اطاعت میکنی راست میگویی. اگر اوامر و نواهی ما را مطیع نبودی با این ادعا به گناهان خودت اضافه نکن. چون تو شیعه نیستی. ادعایی میکنی که اهل آن نیستی. تشیع، یک مرتبه شریفه و بالا است. بگو من دوستدار شما هستم.
ما نه تنها تابع امر اهل بیت نیستیم؛ بلکه در اوامر الهی هم اشکال میاوریم. سن تکلیف دختر، نُه سال است. برخی میگویند دختر ما نمیتواند روزه بگیرد. یعنی تو فکر میکنی خدا نمیفهمیده است؟ واقعاً فکر میکنی از خدا مهربانتر هستی؟ این نهایت بی معرفتی است. میگویند خود بچه باید انتخاب کند. همین فرزندت اگر نخواهد به مدرسه برود چه کسی باید انتخاب کند؟ چرا نماز و روزه را باید خودش انتخاب کند؟ اگر هر کسی خودش میتوانست انتخاب کند که خدا انبیاء را نمیفرستد. پس شیطان و جهل و غفلت و دنیا و نفس چه کاره هستند؟ به فرزندانتان یاد بدهید که اگر خواستند حکم خدا را جاری نکنند به فرمان خدا جاری نکنند و دکتر باید بگوید روزه نگیرید و سر خود نمیشود ترک کرد.
در حدیثی از امام عسکری علیه السلام آمده است: «قَدِمَ جَمَاعَةٌ فَاسْتَأْذَنُوا عَلَى الرِّضَا وَ قَالُوا: نَحْنُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ. فَمَنَعَهُمْ أَيَّاماً. ثُمَّ لَمَّا دَخَلُوا قَالَ لَهُمْ: وَيْحَكُمْ إِنَّمَا شِيعَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ الَّذِينَ لَمْ يُخَالِفُوا شَيْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ» یعنی عدهای خواستند شرفیاب محضر حضرت رضا شوند. هنگامی که خواستند خودشان را معرفی کنند گفتند ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. حضرت رضا برای مدتی آنها را راه ندادند. پس از مدتی که راهشان دادند به آنها فرمودند: وای بر شما. این است و جز این نیست که شیعه علی ابن ابی طالب، امام حسن و امام حسین هستند. سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمد ابن ابی بکر، شیعیان امیر المؤمنین هستند که هیچ مخالفتی با اوامر حضرت امیر ندارند.
حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود: «إِنَّمَا شِيعَتُنَا يُعْرَفُونَ بِعِبَادَتِهِمْ الْمُسَبِّحُونَ إِذَا سَكَتَ النَّاسُ وَ الْمُصَلُّونَ إِذَا نَامَ النَّاسُ وَ الْمَحْزُونُونَ إِذَا فَرِحَ النَّاسُ يُعْرَفُونَ بِالزُّهْدِ كَلَامُهُمُ الرَّحْمَةُ وَ تَشَاغُلُهُمْ بِالْجَنَّةِ». بدبختی همین است که با واژه إنما شروع میکنند. ترجمه إنما این است: «این است و جز این نیست». حضرت میفرماید: شیعیان ما به بندگی شناخته میشوند. وقتی مردم آرام هستند اینها در تسبیح خدا هستند. یعنی از نظر معرفتی و شناخت خدا به جایی رسیدهاند که خدا را از هر عیب و کاستی و نقص بری میدانند. اهل نماز هستند در آن زمانی که مردم خواب هستند. یعنی اهل نماز شب هستند. وقتی مردم خوشحال هستند اینها ناراحت هستند. مردم چه زمانی خوشحال هستند؟ وقتی جیبشان پر از پول باشد. وقتی چکها برگشت نخورده باشد. وقتی کاسبی خوب باشد. وقتی زن و فرزند خوب باشند. لذت میبرند. ولی شیعیان وقتی دنیا به کامشان باشد میگویند ما چه کم داریم که خدا ما را امتحان نمیکند؟ چون امتحان نکردن یعنی توجه نداشتن خدا به بندگان. شیعیان با زهد شناخته میشوند. به مردم نیش نمیزنند. حرفشان هدایت است. شغل دارند ولی پیمانکاری آنها پیمانکاری ساخت بهشت است، نه ساخت دنیا.
من مکرراً عرض کردهام که اینها برای انذار است نه ناامیدی. ناامیدی برای جایی است که شما فرصت جبران نداشته باشید. شما وقت جبران دارید، ولی حال جبران ندارید. ما به این شرایطی که در آن هستیم راضی هستیم. اگر همین که هستیم خوب است پس چرا با امام زمان مراوده نداریم؟ باید یک قدری با خودمان فکر و محاسبه کنیم. اگر یک روز هم خودمان را اصلاح کنیم و مانند وهب مسیحی یک روز در دستگاه امام حسین باشیم خوب است. وهب نرسید که نود سال نماز بخواند. او نرسید که حج برود. او نرسید که روزه بگیرد. یک روز با امام حسین بوده است؛ اما تا امروز امام زمان به او میگوید: بِأَبِی أَنتَ وَ أُمِّی یعنی پدر و مادر من فدای تو. او راه را درست رفت. اینکه کسی بگوید من او را ناامید کردهام مانند این است که کسی به پیامبر بگوید تو چرا راه درست را به ما نشان دادی؟ اگر بنا بود هر راهی درست باشد که خدا پیامبر را نمیفرستاد. صراط مستقیم، یک راه است. صراط را به جمع نگفتهاند.