کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

وفات حضرت ام البنین س - ۹۷

ذکر قلبی

28 خرداد 1398 ساعت 12:00


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
در این جلسه راجع به ذکر صحبت خواهیم کرد. ذکر در قرآن به معنای حضور کامل مذکور در قلب است. این حضور می‌تواند شدت داشته باشد و می‌تواند ضعیف باشد. به همین دلیل است که ذکر دارای مراتب است. پایین‌ترین مرتبه ذکر، ذکر زبانی است. در این مرتبه، جریان ذکر فقط بر زبان است و اصلاً رسوخی در قلب ندارد و مذکور در قلب وجود ندارد. ذکر زبانی همراه با عمل باطل و عقیده باطل نیست؛ ولی ممکن است انسان در متن گناه باشد و زبانش ذاکر باشد. پس می‌شود ذکر زبانی داشت ولی خدای نکرده مبتلا به گناه هم بود.
رویکرد معارف ما به ذکر قلبی است و به ذکر لسانی اهمیتی نمی‌دهند. در سوره مبارکه ق آیه 37 می-فرماید: «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ» یعنی: در همه آنچه که در آیات قبلی گفته شد یادی هست ولی برای کسانی که دارای قلب باشند. در سوره مبارکه رعد آیه 28 آمده است: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی: آگاه و مطلع باشید که دل تنها با یاد خدا آرام می‌گیرد. وجود نازنین حضرت امیر علیه السلام ذکر را جلادهنده می‌داند اما برای قلب. حضرت می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ» یعنی: خداوند سبحان ذکر را برطرف‌کننده زنگار قلب قرار داده است.
با همه این اوصاف از ذکر لسانی هم نمی‌شود چشم‌پوشی کرد. ذکر لسانی مثل سیم‌کشی برای انتقال الکتریسیته از منبع انرژی به آن ابزاری است که شما از آن استفاده می‌کنید. اگر سیم‌کشی نشود انرژی به آن جسم انتقال پیدا نمی‌کند. اگر هم به سیم‌کشی تنها بسنده شود باز هم انتقال پیدا نمی‌کند و اتصال لازم است. پس نمی‌شود به آن بی توجهی کرد؛ اما نمی‌شود به همان بسنده کرد؛ بلکه باید به منبع انرژی متصل باشد. ذکر زبانی از این جهت نیز اهمیت دارد که هر عضوی از اعضاء بدن ما خدا را عبادت می‌کند. ذکر، عبادت زبان است. این روایت از معصوم نقل شده است: «الذِّكْرُ مَقْسُومٌ عَلَى سَبْعَةِ أَعْضَاءٍ اللِّسَانِ وَ الرُّوحِ وَ النَّفْسِ وَ الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ السِّرِّ وَ الْقَلْبِ...وَ ذِكْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ » یعنی: ذکر بین هفت عضو تقسیم شده است؛ زبان و روان و جان و خرد و شناخت و درون و قلب انسان. هر کدام از این‌ها یک عبادتی دارند. ذکر زبان، ستایش و تمجید خدا است.
مرحوم مجلسی یک بیان نورانی دارند. ایشان می‌گویند: گاهی شیطان انسان را به این شکل فریب می‌دهد که ذکر در صورتی خوب است که همراه با توجه باشد. تو توجه نداری. پس ذکر هم نگو. به همین شکل ذکر را تعطیل می‌کند. مرحوم مجلسی می‌گوید به بهانه اینکه ذکر لسانی همراه با حضور نیست ذکر را تعطیل نکنید؛ بلکه خودتان را تقویت کنید تا بتوانید از ذکر لسانی به ذکر قلبی برسید. در اینکه ذکر لسانی کافی نیست جای شک نیست؛ اما تلاشتان این باشد که از ذکر لسانی عبور کنید. بحث امروز ما همین است که چه کنیم تا ذکر از مرحله لسان عبور کنیم.
مرتبه دوم ذکر این است که علاوه بر زبان گاهی مذکور به قلب هم راه پیدا می‌کند. قلب، فرار است. یک جا بند نمی‌شود. ذکر در مرتبه قلبی، استقرار ندارد. گاهی هست و گاهی نیست. این از مرحله قبل بهتر است. سومین مرتبه این است که مذکور در قلب استقرار دارد. یعنی حضور حضرت حق در قلب، همیشگی است. برای رسیدن به این مرتبه، مدامت در ذکر لازم است. مرتبه چهارم این است که ذاکر خودش را نمی‌بینید. هر چه که هست مذکور است. از این مرتبه تعبیر می‌کنند به فناء. از وجود نازنین حضرت رسول اکرم سؤال کردند: طریقه ذکر خدا چیست؟ فرمود: «نِسیَانُ النَّفسِ» یعنی: خودت را فراموش کن. اصلاً رسیدن به خدا، یک گام بیشتر ندارد و آن گام، فراموش کردن خویشتن است. یعنی پایت را بلند کن و روی خودت بگذار. اگر توانستی یک نماز به این شکل بخوانی عالی می‌شود. نمازی که من در آن نقشی نداشته باشم عالی است. هر جزئی از آن را که نگاه می‌کنی دستور خدا است. این، عالی‌ترین مرتبه ذکر است که ذاکر، مستغرق در مذکور است. ذکر در همین مرتبه شکل می‌گیرد.
از معصوم روایت نقل کرده‌اند که فرموده است: سه چیز در نزد خداوند به اندازه بال پشه هم ارزش ندارد. وزن بال پشه چقدر است؟ مساحتی که بال پشه اشغال می‌کند چقدر است؟ یکی نمازی است که بر اساس عادت باشد. یکی ذکری است که در حال غفلت باشد. یکی هم صلواتی است در حالی که شخص به دین پیغمبر اهمیتی نمی‌دهد. یعنی شخص متدین به دین پیامبر نیست ولی روزی هزار صلوات می-فرستد.
چه کنیم که به مرحله چهارم ذکر برسیم؟ سیزده راه حل دارد:
راه اول: باید از شر شیطان نجات پیدا کنیم. خداوند در سوره مبارکه مجادله آیه 19 می‌فرماید: «اِسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ» یعنی: شیطان بر این‌ها چیره شده و ذکر خدا را از یاد این‌ها برده است. شیطان از پنج طریق با پنج سیاست وارد می‌شود.
راه دوم: دومین راه حل درباره با عالم است. عالم یعنی هر کسی که بخشی از دین را می‌شناسد. حکم غیبت چیست؟ حرام است. به همین میزان عالم هستید. به همین میزان که می‌دانید که باید روزی حلال به دست بیاورید، عالم هستید. عالم یعنی کسی که دانا است. به همین دلیل است که برخی از بزرگان می‌گویند دستور سلوکی این نیست که ذکر بگویید؛ بلکه باید به هر چه که بلد هستید عمل کنید. معمولاً آدم‌ها اینطور نیستند. هر چیزی را که می‌دانند عمل نمی‌کنند؛ چون فریفته دنیا هستند. امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: «أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ: قُلْ لِعِبَادِي: لَا يَجْعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّهُمْ عَنْ ذِكْرِي وَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي وَ مُنَاجَاتِي أُولَئِكَ قُطَّاعُ الطَّرِيقِ مِنْ عِبَادِي إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِي وَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ» یعنی: خداوند به داود وحی کرد: به بندگان من بگو: به عالمانی که فریفته دنیا هستند توجهی نکنند. این‌ها مردم را از یاد من و از محبت ورزیدن به من و مناجات کردن با من باز می-دارند. این‌ها داعی به خویش هستند نه داعی به خدا. به خدا دعوت نمی‌کنند. به خودشان دعوت می-کنند. این‌ها دزد سر گردنه بندگان من هستند. کمترین کاری که من با این آدم‌های فریفته دنیا می‌کنم این است که این‌ها ذکر می‌گویند ولی از ذکرشان لذت نمی‌برند. لذت و شیرینی و حلاوت ذکرم را از این‌ها می‌گیرم.
راه سوم: سومین چیزی که نمی‌گذارد شما به ذکر واقعی برسید حب دنیا است. حضرات معصومین می‌گویند نسبت به دنیا بغض و کینه داشته باشید. کینه یعنی اینکه با اسم آن هم کنار نیایید. بیان مبارک عیسی مسیح این است: «أَبْغِضُوا الدُّنْيَا يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» یعنی: بغض دنیا را داشته باشید تا خدا شما را دوست داشته باشد. باید بگویید اگر دنیا خوب است پس چرا خدا آن را به محمد و آل محمد نداده است؟ آیا می-شود یک نفر حبیب خدا باشد و یک چیزی دیگری هم باشد که محبوب خدا باشد ولی خدا آن را به حبیبش ندهد؟ در سوره مبارکه منافقون آیه 9 می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مال و فرزندانتان شما را از ذکر خدا باز ندارد. یک روایتی هست که بسیار زیبا است. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: لِكُلِّ امْرِئٍ فِي مَالِهِ شَرِيكَانِ الْوَارِثُ وَ الْحَوَادِثُ» یعنی: برای هر آدمی در مالش دو شریک وجود دارد. یکی حادثه است که در یک شب همه چیز را به باد می‌دهد. دومی هم وارث است که بعد از شما می‌خورد.
راه چهارم: عامل چهارم، گناه است که باید آن را ترک کرد. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنْ صُدِئَ بِالْإِثْمِ عَشَا عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» یعنی: کسی که به گناه عادت کند از یاد خدا باز می‌ماند.
راه پنجم: کنار گذاشتن آرزوهای طولانی. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ يُسْهِي الْعَقْلَ وَ يُنْسِي الذِّكْرَ» یعنی: بدانید که آرزوها عقل را غافل می‌کند و یاد خدا را فراموش می‌کند.
راه ششم: کنار گذاشتن «إِتِّبَاعُ الشَّهوَةِ» است. فرموده‌اند: «لَيْسَ فِي الْمَعَاصِي أَشَدُّ مِنِ اتِّبَاعِ الشَّهْوَةِ فَلَا تُطِيعُوهَا فَيَقْطَعَكُمْ عَنِ اللهِ» یعنی: در گناهان، چیزی بدتر از تبعیت از خواسته‌ها نیست که شما را از خدا قطع می‌کند. انسان، محل خواسته‌های نامحدود است. زندگیت را بر اساس نیازت انجام بده، نه بر اساس خواسته‌ها. نیازهای آدم، محدود است؛ ولی خواسته‌ها نامحدود. اگر عمر محدود را دنبال امر نامحدود بگذارید باعث غفلت از خدا می‌شود. إِتِّبَاعُ الشَّهوَةِ یعنی کسانی که زندگیشان بر اساس خواسته‌های زندگی است، نه تأمین نیازهای زندگی. انسان عاقل می‌تواند تشخیص بدهد که در زندگی به چه چیزی نیاز دارد. این بر اساس تفکر است. باید بفهمیم که سیر شدن، ملاک است، نه با چه چیزی سیر شدن. با چه چیزی سیر شدن، اولِ بهانه‌گیری است. غذا مزه ندارد. پس برویم از فلان جا خرید کنیم. فلان جا تکراری شد. به یک جای دیگر برویم. می‌بینید که گسترده‌اش می‌کند.
راه هفتم: «تَرکُ الإِشتِغَالِ بِذِکرِ النَّاسِ». بعضی‌ها دائم از مردم حرف می‌زند. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنِ اشْتَغَلَ بِذِكْرِ النَّاسِ قَطَعَهُ اللَّهُ عَنْ ذِكْرِهِ» یعنی: هر کسی که به ذکر مردم اشتغال داشته باشد، خداوند او را از یاد خودش باز می‌دارد. یک آدمی اهل معنا بوده است. از در خانه بیرون می‌آید. به همسایه سلام می‌کند. سلام مستحب است و جواب سلام واجب. پس از آن می‌گوید: چه خبر؟ بعد به خودش گفت: به تو چه که می‌گویی چه خبر. اگر خبری بود که به تو مربوط بود به تو رسانده بودند. چرا سؤال کردی؟ ده سال خودش را حبس کرد. این آدم، دیوانه نبود؛ بلکه اولویت زندگیش را تغییر داد. اولویت زندگی او این بود که یاد خدا در زندگیش وجود داشته باشد. فقط یک چیز از مردم به تو مربوط است و آن، گرفتاری مردم است که شما دقیقاً همین جا را می‌گویید به من چه مربوط است.
راه هشتم: ترک نگاه بیهوده. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: لَيْسَ فِي الْبَدَنِ شَيْ‏ءٌ أَقَلَّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ فَلَا تُعْطُوهَا سُؤْلَهَا فَتَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» یعنی: در اعضای بدن چیزی مثل چشم، کمترین شکرگزاری را ندارد. خواهش چشم را برآورده نکنید که شما را از ذکر خدا باز می‌دارد. یکی از اموری که این چشم ایجاد می‌کند نگاه کردن به هر چیزی است. نگاه کردن به حرام را نمی‌گویم که جزء مقوله گناه است. نگاه بیهوده را می‌گویم. همین موبایل که دارید چند ساعت محل نگاه شما است؟ یک بلیه بین المللی است. جلوی نگاه بیهوده را بگیرید. نگاه بیهوده یعنی نگاهی که چیزی به شما اضافه نمی‌کند و باعث ترقی و ارتقاء نمی‌شود. جلوی این را بگیرد تا یاد خدا ورود پیدا کند.
هشت مورد را گفتم. یکی از این‌ها برای ما کافی است. اگر یکی را انجام بدهیم امام زمان می‌آید.


کد مطلب: 980

آدرس مطلب :
https://fares.ir/news/980/وفات-حضرت-ام-البنین-س-۹۷

بنیاد فارس المومنین
  https://fares.ir