بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمِینَ یا رَبَّ العالَمینَ در توضیح این درخواست امام زین العابدین علیه السلام از حضرت حق بودیم: «وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ». گفتیم اهدافی که برای آفرینش انسان بیان کردهاند به دو دسته تقسیم میشود: 1. اهداف مقدماتی؛ باید این اهداف را محقق ساخت و در آنها توقف نکرد. بلکه زمینهای برای مطلب بعدی شود. 2. اهداف نهایی؛ اهداف مقدماتی سه مورد بودند: 1. آزمون و بلا. 2. معرفت و شناخت. 3. عبادت و عبودیت. عرض کردیم که مسأله آزمون و ابتلا برای همه موجودات بوده است. در سوره مبارکه عنکبوت می-فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ» یعنی: مردم گمان میکنند وقتی بگویند ایمان آوردیم رهایشان کرده و آزمونشان نمی-کنیم؟ در حالی که ما کسانی را که پیش از اینها بودند نیز امتحان کردهایم. هیچکس بدون امتحان نخواهد بود؛ چون امتحان، هدف آفرینش است و وقتی که خداوند حکیم، چیزی را قرار بدهد از آن صرف نظر نمیکند و اگر کسی هدف را استیفاء نکند به مرتبه بالا نمیرسد. امتحان، یک هدف مقدماتی است تا به مرحله بعد برسیم که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» است. در سوره مبارکه انعام آیه 165 میفرماید: «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ» یعنی: و او خدایی است که شما را جانشینان زمین قرار داد. برخی را به درجاتی بر برخی دیگر رفعت داد تا شما در آن درجهای که هستید مورد آزمون قرار بگیرید. «هر که بامش بیش، برفش بیشتر». آزمون سید الشهداء با آزمون من و تو فرق میکند؛ چون درجه سید الشهداء با درجه ما فرق میکند. آزمون انسان عاقل با انسان غیر عاقل فرق میکند؛ چون درجه عقل با درجه بی عقلی متفاوت است. چرا خدا امتحان میگیرد؟ او که همه چیز را میداند. معنای آزمون و امتحان و اختبار در خدا با معنای امتحان و آزمون در موارد بشری، متفاوت است. بشر چون به یک پدیدهای جهل دارد، امتحان می-گیرد تا جهلش برطرف شود؛ ولی خداوند که به چیزی جهل ندارد. در سوره مبارکه تغابن آیه 15 می-فرماید: «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ» یعنی: دارایی و فرزندانتان، وسیلهای برای آزمون شما هستند. مهم است که بدانید فرزند شما وسیله آزمون است و همه حیات و هستی شما نیستند. ما یک چیزهایی را به عنوان دروغ میگوییم؛ ولی بزرگان عالم، این دروغها را نگفتهاند. پسر ابوذر غفاری از دار دنیا رفت. سر قبر پسرش گفت: اگر هول مطلع و فشار اول قبر نبود هر آینه دوست داشتم من به جای تو بخوابم. به این شخص میگویند صادق. لذا ختمیمرتبت فرمود: آفتاب بر راستگوتر از ابوذر نتابیده است. ما میگوییم کاش من به جای تو خوابیده بودم و... خداوند در قرآن فرموده که در روز قیامت، به اشخاص میگویند به جهنم برو. او میگوید فرزندم را به جای من ببرید. عواطف، خوب است. هیچ انسانی اگر مؤمن باشد بدون عاطفه نیست. اهل ایمان، اهل عاطفه هستند. عواطفشان عواطف جهانی است، نه برای یک نفر و دو نفر. اهل ایمان، حق شفاعت دارند. کسی در قیامت اگر بخواهد شفاعت کند یعنی عاطفه زیادی دارد. آیه میفرماید: «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ». در ادبیات عرب میگویند، کلمه إنما، ادات حصر است. یعنی متعلقش فقط همین معنا را دارد و هیچ چیز دیگری ندارد. بنابراین ترجمه آیه به این شکل است: این است و جز این نیست که دارایی و فرزندان شما، وسیله آزمایش شما هستند. حضرت امیر علیه السلام تفسیر آیه را بیان فرموده است: «وَ مَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهُ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ وَ إِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی: معنای آزمون بودنِ دارایی و فرزند، این است که خداوند بندگانش را به واسطه اولاد و مالشان امتحان میکند تا برای شخص معلوم شود که راضی به قسمت الهی هست یا بر آن خشمگین است. پس امتحان برای این است که بر خود شخص اتمام حجت شود. سپس حضرت میفرماید: «وَ لَكِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ» یعنی: خداوند این فرصت را میدهد تا تو رفتاری را از خودت ظاهر کنی که به واسطه آن، اگر راضی بودی مستحق بهشت میشوی و اگر ناراضی بودی مستحق جهنم شوی. خداوند بستری را مهیا کرده تا ما خودمان را نشان بدهیم. در باب غیبت امام عصر علیه السلام هم همینطور است. یکی از دلیلهایی که در باب غیبت امام زمان بیان شده همین مسأله امتحان و ابتلا است. یعنی غیبت حضرت ولی عصر، وسیلهای برای آزمون بندگان خدا است که مدعی ولایت معصومین هستند؛ چون هیچ ادعایی را بدون دلیل نمیپذیرند. ما در باب آزمون بودن امام زمان علیه السلام، سه نوع روایت داریم: 1. روایاتی که بر این دلالت میکنند که دینداری در آخر الزمان، کار سختی است. مراد از آخر الزمان، از زمان پیامبر به بعد است. هزار و چهارصد و پنجاه و سه سال که آخر الزمان فرا رسیده است. تقسیمبندی خداوند بر اساس معیار انبیاء است. چون پس از ختمیمرتبت، کس دیگری نمیآید و او خاتم است، پس دوره او هم دوره آخر الزمان است. 2. روایاتی که میگوید یکی از حکمتهای غیبت امام زمان، آزمون و ابتلا است. 3. روایاتی که میگوید نتیجه این غیبت این است که نشان بدهد چه کسی واقعاً با امام زمان است و تابعین واقعی را از پیروان ظاهری جدا کنند. اما نوع اول از روایات؛ سدیر سیرفی میگوید: مفضل ابن عمر، ابان ابن تغلب، ابو بصیر و من خدمت حضرت صادق رفتیم. دیدیم حضرت فرش خانه را کنار زده و روی خاک نشستهاند. چهره امام را که نگاه کردم دیدم مانند مادری که جوان از دست داده، گریهای جانسوز میکند. غم و اندوه از چهره امام پیدا بود. امام، فرزند بزرگوار خودشان امام عصر را مورد خطاب قرار داده و میفرمودند: سیدی. امام صادق به نوهای که هنوز به دنیا نیامده است میگوید: سیدی! اینها چیزهایی که است که ما نمیفهمیم مگر اینکه خود امام زمان کمک کند. سدیر از امام سؤال میکند: چه چیزی پیش آمده که شما را اینطور پریشان کرده و اینطور نجوا میکنید؟ امام آهی کشید و فرمود: «نَظَرْتُ فِي كِتَابِ الْجَفْرِ صَبِيحَةَ هَذَا الْيَوْمِ» یعنی: امروز صبح به کتاب جفر نگاه میکردم. کتاب جفر، نوشته حضرت صدیقه طاهره است. در هفتاد و پنج روزی که پس از حضرت ختمیمرتبت زندگی کردند جبرئیل برای سرسلامتی دادن به فاطمه زهرا خدمت ایشان میآمد و اخباری را در اختیار ایشان میگذاشت و صدیقه طاهره املاء میکردند و امیر المؤمنین می-نوشتند. حضرت صادق میفرماید: «وَ هُوَ الْمُشْتَمِلُ عَلَى عِلْمِ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الرَّزَايَا وَ عِلْمِ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ الَّذِي خَصَّ اللَّهُ تَقَدَّسَ اسْمُهُ بِهِ مُحَمَّداً وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ تَأَمَّلْتُ مِنْهُ مَوْلِدَ قَائِمِنَا وَ غَيْبَتَهُ وَ إِبْطَاءَهُ وَ طُولَ عُمُرِهِ وَ بَلْوَى الْمُؤْمِنِينَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ تَوَلُّدَ الشُّكُوكِ فِي قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَيْبَتِهِ وَ ارْتِدَادَ أَكْثَرِهِمْ عَنْ دِينِهِمْ وَ خَلْعَ رِبْقَةِ الْإِسْلَامِ مِنْ أَرْقَابِهِمُ الَّتِي أَوْجَبَهَا اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ وَ ذَكَرَهَا فِي كِتَابِهِ وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ فَأَخَذَتْنِي الرِّقَّةُ وَ اسْتَوْلَتْ عَلَيَّ الْأَحْزَانُ» یعنی: این کتاب، شامل امتحانات و گرفتاریها و مرگ و میرها و آن چیزی است که بنا است تا روز قیامت اتفاق بیفتد. این کتاب همه آنها را در بر دارد و خداوند این علم را به پیغمبر خاتم تا آخرین وصی او اختصاص داده است. من فصل امام زمان را نگاه میکردم. ولادت قائم، غیبت قائم و طولانی بودن این غیبت و طول عمرش را نگاه میکردم و ابتلائات اهل ایمان در این مقطع و زاییده شدن شک در قلوب اهل ایمان به واسطه طولانی شدن غیبت امام زمان را نگاه می-کردم. بسیاری از منادیان ولایت از دین خارج میشوند و طوق اسلام را از گردنشان باز میکنند؛ آن طوقی که خداوند علی اعلی در سوره مبارکه اسراء آیه 13 به آن اشاره کرده است: و ما طائر هر انسانی را به گردنش وصل کردیم. مراد از طائر، ولایت است. دلم سوخت. غم بر من مستولی شد. دینداری، سخت است. دینداری فقط نماز خواندن نیست. اگر تعریف دین را میگویند: «برنامهای است از ناحیه خداوند برای سعادت بشر»، آن برنامهای که داریم چیست؟ این برنامه را خدا داده است. خدا در کجای زندگی شماست؟ دینداری فقط نماز خواندن نیست. دینداری این است که صاد و ضاد را درست بگوییم؟ اینکه گام اول است. چه کسی در نماز حضور قلب دارد؟ هیچ وقت به اینجا نرسیدیم. دین-داریمان غلط است. حضرت موسی ابن جعفر میفرماید: «إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللهَ اللهَ فِي أَدْيَانِكُمْ لَا يُزِيلَنَّكُمْ أَحَدٌ عَنْهَا» یعنی: وقتی که پنجمین فرزند از هفتمین امام غایب میشود شما را به خدا سوگند مراقب دینتان باشید که کسی آن را از شما نگیرد. دینداری در آخر الزمان سخت است. به همین دلیل به ما توصیه میکنند و دستور میدهند که دینتان را عرضه کنید که ببینید در مسیر هستید یا نه. برخی که میخواهند همین حدیث را رعایت کنند میگویند چه چیزی را باید عرضه کنیم. بسیار سخت است که من یک چیزی دارم در حالی که نمیدانم چه دارم. قصدم ناامید کردن نیست. قصدم به فکر فرو بردن است. بزرگترین مسألهای است که در جامعه متدینین، مفقود است و از آن غفلت کردهاند، بحث تربیت است. جامعه ما تربیت ندارد. همه ما باید تغییر کنیم و در مسیر درست باشیم. به همین دلیل است که گفتهاند جهت، غدیر است. تو نگاه کن و ببین نسبت به غدیر در چه سمتی هستی. ما از غدیر فقط آدابش را داریم. دیر نشده است. یک روز هم که به دین عمل کنیم خداوند ارحم الراحمین، بقیه را درست میکند. میگوید تو دو رکعت نماز برای من بخوان تا من همه نمازهایت را قبول کنم. این را امام معصوم میگوید. واقعاً ما عرضه نداریم که یک کار برای خدا انجام بدهیم؟