بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ عرض کردیم اهمیت مسأله امامت از این جهت است که چون قرآن کریم تهدید کرد که ممکن است جامعه پس از رحلت پیامبر به دوران جاهلیت برگردد، بنابراین ملاک و شاخصه میخواهیم که خودمان را با آن ارزیابی کنیم و بسنجیم و ببینیم که بعد از رحلت پیامبر همواره در مسیر هدایت و اسلام هستیم یا نه. این ملاک در ذیل یک حدیث معتبر و متواتر و مشهور بیان شده است که میگوید: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» است. عرض کردیم که زندگی و مرگی که بدون راهنماییِ راهنمای متصل به مبدأ وحی باشد زندگی جاهلی است. ممکن است کسی بگوید ما خودمان میفهمیم و خودمان عمل میکنیم. چرا وحی باشد؟ این حرف جدید نیست. زمانی که حضرت آدم خلق شد، یک نفر دیگر هم این حرف را زده است. شیطان گفت من خودم یک کاری میکنم. بود. ابلیس بود. اینهایی که میگویند خودمان میفهمیم ارتجاعی هستند. شیطان سجده نکرد و گفت: طینت من آتش است و طینت او خاک است و عنصر آتش برتر از عنصر خاک است. به عقل خودش رجوع کرد و قیاس کرد. امام صادق میفرماید: «فَأَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ وَ اسْتَكْبَرَ وَ الِاسْتِكْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللهُ بِهَا فَقَالَ إِبْلِيسُ: يَا رَبِّ اعْفُنِي مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُكَ عِبَادَةً لَمْ يَعْبُدْكَهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ» یعنی: اولین کسی که راه قیاس را در مقابل دستور شرع پیش گرفت ابلیس بود. تکبر کرد. تمرد کرد. تکبر ورزیدن در مقابل دستورهای الهی اولین گناهی بود که اتفاق افتاد. وقتی دستور سجده صادر شد ابلیس به خداوند گفت: پروردگار من! من را از سجده بر آدم معاف کن و من هم در عوض تو را به شکلی می-پرستم که هیچ پیغمبر و هیچ ملک مقربی تو را به آن شکل نپرستیده باشد. وحی را کنار گذاشت. حضرت حق به او فرمود: «لَا حَاجَةَ لِي إِلَى عِبَادَتِكَ إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيدُ» یعنی: من به بندگی تو احتیاجی ندارم. من اراده کردهام از آن راهی که میخواهم پرستیده شوم، نه از آن راهی که تو میخواهی و عقل تو میگوید. به این نکته توجه کنید که هر کسی را به اندازه خودش محاکمه کنید و با هر کسی به اندازه خودش دشمنی کنید. شیطان از بسیاری از گنهکارها بهتر است؛ چون مشکل شیطان، توحید در الوهیت است؛ ولی ربوبیت خداوند را قبول دارد. برخی گنهکارها هستند که ربوبیت خداوند را قبول ندارند. شیطان نمیگوید تو خالق من نیستی. نمیگوید تو رازق من نیستی. نمیگوید تربیت من در نظام خلقت به واسطه غیر از تو است. به اینها اعتراف دارد. ولی یک عده هستند که میگویند منشأ خلقت، انفجار اول است. خداوند در حدیث قدسی به بندههایش میگوید: اگر همه خلایق را مثل بهترین بندهام که ختمیمرتبت است خلق میکردم تا من را به آن شکل بپرستند، به اندازه بال پشه به عزت و سلطنتم اضافه نمیشد. اگر هم همه خلایق را مثل اشقی الاشقیاء خلق میکردم که در تمام عمرش من را معصیت کند به اندازه بال پشهای از سلطنت و عزت من کم نمیشد. در سوره مبارکه نور آیه 39 میفرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً» یعنی: کسانی که کفر ورزیدند اعمالشان مانند سراب در بیابان است. چون آدمهای کافر به منبع وحی متصل نیستند و حرف خودشان را میزنند. هر چقدر هم کار خیر و نیک کرده باشند فایده ندارد. چون کافر است و آن که باید بپذیرد خدا است. او میگوید من نمیپذیرم. تمام کسانی هم که در پیشرفت نظام بشری مؤثر بودهاند و اختراعات و ابداعاتی داشتهاند که مؤثر بوده اگر مشرک نباشند میتوانند به یکی از آیات قرآن امیدوار باشند. در سوره نساء آیه 48 میفرماید: «إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ» یعنی: خداوند گناه شرک را تحت هیچ شرایطی نمیبخشد؛ ولی اگر شخصی مشرک نباشد، خداوند هر گناهی دیگری را میبخشد. بندگی، یک تلاش عاشقانه برای جلب نظر معبود است. تو از کجا میدانی با کاری که خودت به آن رسیدهای توجه معبود جلب میشود؟ دو رمز دارد: 1. کاری که میکنی جفای به خدا نباشد. «مُنذُ عَرَفتُهُ مَا جَفَوتُه» یعنی: از زمانی که خدا را شناختم در حقش جفا نکردم. از کجا میدانید کاری که میکنید جفای به خدا نیست؟ برای اینکه بدانید جفای به خدا نیست باید همان کاری باشد که خدا میگوید. 2. بندگی باید رضایت الهی را به همراه داشته باشد. رضایت خداوند، بزرگترین نعمتی است که وجود دارد. از آنجا که نمیدانی کدام عملی جفای به خدا هست یا نیست و نمیدانی رضایت خداوند در کدام عمل است هست، پس نمیتوانی در بندگی به عقلت رجوع کنی؛ بلکه باید به آن چیزی رجوع کرد که او فرموده است. به این دلیل است که جلب نظر معبود فقط از ناحیه رهبری رهبران و پیشوایانی است که متصل به وحی هستند. آنها هستند که به ما میگویند چه چیزی جفا است و چه چیزی جفا نیست. به دست آوردن رضایت خداوند، کار بسیار سختی است و باید اموری در آن رعایت شود که اصلاً برای ما قابل درک نیست. ما نمیدانیم چه عملی موجب رضای خدا است. کلیگویی در دین وجود ندارد؛ بلکه باید مصداقگویی باشد. آن شخص گفته است: «کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک». مصادیق اینها کدام است؟ از سیره معصومین یک مثال بزنم. امام صادق یک صحابی دارند به نام حسین ابن عبد الاعلی که ثروتمند بود. قرار بود به حج برود. او چون ثروتمند بود به خدم و حشمش گفته بود جلوتر بروند و اسباب پذیرایی از کاروان را فراهم کنید. نمیگذاشت آب در دل کسی تکان بخورد. بعد از اتمام حج به زیارت حضرت صادق رفت. حضرت جواب سلامش را ندادند. مگر جواب سلام واجب نیست؟ حضرت به او فرمود: تو مؤمنین را پیش خودشان خوار میکنی. به من خبر دادهاند از کوفه که راه افتادی تا مکه چنین کاری کردهای. عرض کرد: خواستم پذیرایی کرده باشم. حضرت فرمود: با خودت نگفتی شاید یکی از این همراهانت دلش بخواهد نظیر کار تو را انجام بدهد ولی نتواند و پیش خودش شرمنده بشود. باید امام معصوم تعیین کند که کردار نیک چیست. ما نمیدانیم چه عملی مورد رضای خدا است. خداوند به حضرت ابراهیم در صد سالگی فرزند داد. در صد و دوازده سالگی امتحانش کرد و از او خواست تا فرزندش را ذبح کند. ذبح کند. این، عمل مورد رضای خدا است. اگر الان به ما بگویند انگشتت را قطع کن هزار آیه و روایت میآوریم که اضرار به نفس است و اضرار به نفس حرام است و وقوع در تهلکة است و ... فرض میکنیم عمل مورد رضای خداوند را پیدا کردیم. این عمل را چطور انجام بدهیم که مورد رضای خداوند باشد؟ شما میدانید که هر عمل عبادی که انجام میدهیم یک یا چندین منفعت دارد. مثلاً اگر کسی چهل جمعه غسل جمعه کند، بدنش در خاک نمیپوسد. اگر کسی چهل جمعه به این نیت غسل کند قربة إلی الله چه میشود؟ خداوند در هیچ یک از احکام شرعی نگفته چرا باید به آن شکل انجام شود. نگفته چرا نماز صبح دو رکعت است. اینها به خاطر است که او را به دنبال منفعت عبادت نکنیم. باید خدا را به خاطر اینکه خودش فرموده عبادت کنیم. وقتی برای احکام شرعی، توجیه درست کردیم مردم به هم میریزند. میگویند زن باید حجاب داشته باشد تا شهوت جوانها برانگیخته نشود. میگویند خب جوانها چشمشان را کنترل کنند. نخیر. حجاب آمده چون خدا گفته است. بقیهاش حرف اضافی است. خداوند دلیل اعمال را نگفته چون میخواهد ببیند او را اراده میکنیم یا منفعت را. سومین نکتهای که باید مراعات شود این است که عمل را با چه شرایطی انجام بدهیم که رضای خدا جلب شود. هر عملی، شرایط خاص خودش را دارد. باید شرایط اعمال را دانست. شرط اصلی را باید رعایت کرد و آن انجام عبادت به قصد قربت است که به معنای دور بودن از سه چیز است: ریا، شرک و نفاق. باید عمل به دور از منت و آزار دیگران باشد. نباید پس از عمل دچار عُجب شویم. برای درک این موارد، عقل کارگر نیست؛ بلکه یک راهنما میخواهد که متصل به وحی باشد. یک عدهای نماز نمیخوانند. تعمد هم دارند. تؤبه هم نمیکنند. مسلماً به جهنم میروند. یک عده هم نماز میخوانند. قصد قربت هم میکنند. همه شرایط را هم فراهم میکنند. اینها هم در قیامت به جهنم می-روند؛ چون دچار عجب شدهاند. هیچ معصیتی از او سر نزده است؛ بلکه تماماً بندگی بوده است. امام صادق علیه السلام فرمودهاند: «يَدْخُلُ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَيَخْرُجَانِ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّيقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ مُدِلٌّ بِعِبَادَتِهِ وَ فِكْرَتُهُ فِي ذَلِكَ وَ يَكُونُ فِكْرَةُ الْفَاسِقِ فِي التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ فَيَسْتَغْفِرُ لِلَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ» یعنی: دو نفر با هم وارد مسجد میشوند. یکی از آن دو گناهکار است و یکی بنده خوب و اهل عبادت. موقع خارج شدن، آن گناهکار، صدیق شده است و آن عابد، فاسق. چون آن عابدی که وارد مسجد شده به عبادتش مینازد و میگوید چهل سال است که نماز اول وقت میخوانم. دچار عجب میشود. آدم فاسق میگوید ای داد بیداد که عمر را باختیم. فکر این آدم در پشیمانی است. دلش میشکند. استغفار میکند و صدیق میشود. چه کنیم که عجب پیدا نکنیم؟ باید از مبدأ وحی راهنمایی شویم.