بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی خَیرِ خَلقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عِترَتِهِ الطَّاهرِینَ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعدَائِهِم أَجمَعینَ إِلَی لِقَاءِ یَومِ الدِّینِ آَمِینَ یَا رَبَّ العَالَمینَ عناوینی وجود دارد که تطبیق این عناوین بر مصادیقش دلیل و نشانه میخواهد. مثلاً شیعه، یک عنوان است که منافعی را برای آن ذکر کردهاند؛ اما تطبیق این عنوان بر مصادیقش که آیا ما شیعه هستیم یا نه تا مشمول آن منافع بشویم، نشانه میخواهد. محب اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین بودن، یک عنوان است. تطبیقش بر اینکه آیا من محب هستم یا نه، علامت دارد. حضرت صادق علیه السلام در حدیثی میفرماید شش خصلت در مؤمن نیست. مؤمن، یک عنوان است. تطبیقش بر مصادیق نیاز به نشانه دارد. کسانی که سید الشهداء را به آن شکل وحشتناک کشتند و آن توحش عجیب را از خود نشان دادند، همگی مدعی ایمان بودند. ما باید حقیقت ایمان را بشناسیم تا ببینیم آیا مؤمن هستیم یا نه. واژه ایمان به اشکال مختلف از قبیل وصف، اسم، فعل و ... هشتصد و هشتاد و هفت بار در قرآن کریم تکرار شده است. یعنی اکثر صفحات قرآن را که تورق کنید این واژه به کار رفته است. اولین کسی که در نظام خلقت ایمان آورد، پیامبر عظیم الشأن اسلام بود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ». وقتی به قرآن مراجعه میکنیم میبینیم که مقوله ایمان بسیار پیچیده است. من به چهار آیه اشاره میکنم: آیه اول: در سوره مبارکه نساء آیه 136 میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ» یعنی: ای کسانی که گمان میکنید ایمان دارید! ایمان بیاورید. پیچیدگی ایمان همین جا است. کسانی که در کربلا شرکت کردند و سید الشهداء را به شهادت رساندند، همگی گمان میکردند که ایمان دارند. قرآن می-خواندند. نماز میخواندند. روزه میگرفتند. آیه دوم: در سوره مبارکه حدید آیه 28 میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ آمِنُوا» یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید و ایمان بیاورید. یعنی دست از بازیگری بردارید. ایمان واقعی با ایمان وَهمی فرق میکند. اگر کسی دچار ایمان وهمی باشد وقتی وجود نازنین حضرت ولی عصر بیاید، همان بلایی را بر سر امام میآورد که مردم کوفه بر سر سید الشهداء آوردند. آیه سوم: این آیه، شدید اللحنتر است. در سوره مبارکه یوسف آیه 106 میفرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» یعنی: اکثر مردمی که به خدا ایمان دارند، نیستند مگر اینکه ایمانشان همراه با شرک است. آیه چهارم: در سوره مبارکه حجرات آیه 14 میفرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ». عدهای از اعراب خدمت پیامبر رسیدند و گفتند: ما ایمان آوردیم. خداوند بلافاصله و بدون مکث به پیامبرش میفرماید: به اینها بگو شما ایمان ندارید. با همه سوابقی که دارید نهایت چیزی که از شما دیده میشود در حد اسلام است، نه در حد ایمان. به این دلیل که هنوز ایمان به قلبهای شما راه پیدا نکرده است. در سوره مبارکه مائده آیه 41 میفرماید: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» یعنی: ای پیامبر ما! اینهایی که سرعت در کفر گرفتند تو را ناراحت نکنند. اینها کسانی هستند که گفتند ما ایمان آوردیم ولی به زبان بود. با زبان ایمان آوردهاند و مسارعت به سوی کفر دارند در حالی که قلبهایشان ایمان ندارد. ما باید حقیقت ایمان را بشناسیم و بدانیم که از کجا و چطور به دست میآید. در سومین مرحله باید خودمان را محک بزنیم و ببینیم اهل ایمان هستیم یا نیستیم. مرحله سوم بحث ما همین است. ایمان، یک مقوله فرآیندی است. اولین گام برای تشکیل ایمان، معرفت است. یعنی ابتدا باید به مرتبه شناخت برسیم. انسان به هر چیزی که بخواهد ایمان بیاورد ابتدا باید آن را بشناسد. اول باید خدا را شناخت. اول باید معاد را بشناسید. اول باید رسول الله را بشناسیم. باید معرفت پیدا کرد، نه علم. معرفت، نوعی از دانشِ تفصیلی و همهجانبه و عمیق است. پس اولین گام برای رسیدن به ایمان به خدا، شناخت خدا است که مهمترین گام است؛ ولی همه چیز نیست. شخصی را به شما معرفی کنم که خداشناسِ بسیار بزرگی بود. خدا را میشناخت؛ اما به خدا ایمان نداشت. به ابلیس گفتند: به آدم سجده کن. «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ» یعنی: ابا کرد و تکبر ورزید و از کافران بود. او از کافران بود؛ ولی سه آیه از قرآن برای شما میخوانم که بگویم او خداشناسِ بزرگی بود. آیه اول: در سوره مبارکه اعراف آیه 12 میفرماید: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» یعنی: شیطان به خداوند عرض کرد: تو من را از آتش خلق کردهای و تو او را از گِل. یعنی الله را به عنوان خالق قبول دارد. عدهای هستند که خداپرست نیستند و میگویند بیگبنگ بوده و انفجار اول و ماده و ... آیه دوم: شیطان نسبت به ربوبیت خداوند شناخت دارد. در سوره مبارکه حجر آیه 39 میفرماید: «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني» یعنی: پروردگار من! پس او در زمره کسانی است که در عالم زر در جواب «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»، بلی گفته است. میداند خداوند، ربّ او است. آیه سوم: شیطان به قیامت علم دارد. در سوره مبارکه حجر آیه 36 میفرماید: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» یعنی: به خداوند عرض کرد: پروردگارم! من را تا روز معاد مهلت بده. همه این شناختهایی که شیطان داشت باعث ایمان او نشد. ما هم بسیاری از امور را میشناسیم. همه ما میدانیم که «إِنَّ اللهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ».. اگر خداوند رزاق است پس چرا کمفروشی و گران-فروشی و اختلاس میکنیم؟ همه ما میدانیم که «وَ اللهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» یعنی: خداوند میداند در سینههای انسانها چه میگذرد. اگر این را میدانی پس چرا از روی ریا کار میکنی؟ ما به این دو مطلب شناخت داریم؛ ولی در ما ایجاد ایمان نکرده است. گام دوم، تبدیل دانش به عقیده است. عقیده به دانشی میگویند که با جان آدم گره خورده باشد و انسان آن را باور کرده باشد. شما هزار گزاره در ذهن و جانتان دارید؛ ولی همه آنها تبدیل به عقیده نشده. ممکن است از این هزار گزاره، ده موردش تبدیل به عقیده و باور شده باشد و همین عقیده و باور است که در زندگی شما منشأ عمل است؛ چه درست باشد و چه غلط. اگر عقیده درست باشد منشأ عمل درست میشود و اگر غلط باشد منشأ رفتار غلط میشود. مثلاً شما باور دارید عدد سیزده نحس است. باور کردهاید که ماه صفر، نحس است در حالی که رهبران آسمانی ما اسم این ماه را «صفر المظفر» میگذارند شما باور دارید که باید از مردهها ترسید. به همین دلیل است که شما شبها تحت هیچ شرایطی به هیچ قبرستانی نمیروید. یکی از باورهای غلط شما این است که وقتی کسی عطسه میکند میگویید صبر آمد و صبر میکنید. باور است که در زندگی انسان منشأ عمل میشود. بنابراین باید دانش و شناخت تبدیل به باور و اعتقاد شود. در سوره مبارکه اسراء آیه 84 میفرماید: «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» یعنی: اعمالِ همگان بر اساس عقیدهشان و باطنشان است. وقتی شما امری ر باور کردید از نظر قلبی برای شما حالتی به نام تسلیم ایجاد میشود که درونی است. اهل معرفت میگویند این تسلیم، همان ایمان است. از همین جهت است که شما باید خودتان را محک بزنید که در مقابل خداوند تسلیم هستید یا نه. تسلیم یعنی «کَالمَیِّتِ بَینَ یَدَیِ الغَاسِلِ». اگر حالتِ تسلیم وجود داشت، ایمان هم هست. در سوره مبارکه نساء آیه 65 آمده است: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» یعنی: ای پیامبر! به پروردگار تو سوگند که اینها ایمان نیاوردهاند مگر آنکه تمام اختلافاتشان را نزد تو بیاورند و تو راجع به آنها قضاوت کنی و آنها از قضاوتی که کردی دچار تشویش در قلبشان نشوند. پس ما زمانی ایمان آوردهایم که در مقابل خدا و رسول تسلیم باشیم. گام چهارم این است که وقتی ما در مقابل آن کسی که نسبت به او معرفت داریم قرار گرفتیم، اطاعت کنیم. یعنی عمل داشته باشیم. انجام عمل، تفاوت بین تصوف و تشیع است. صوفیه خذلهم الله می-گویند: اقطاب ما در مراتب ایمانی به جایی میرسند که تکلیف از آنها ساقط شد. ولی ما در باب امامان معصوممان میگوییم: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ». یعنی تو تا آخرین لحظه عمرت هم عبادت میکردی چون تسلیم بودی. لازمه تسلیم، اطاعت است. در آیه 285 از سوره مبارکه بقره شرح حال مؤمنین را بیان میکند و میفرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا». مؤمنین میگویند شنیدیم و اطاعت کردیم. پس ایمان، سه مرحله دارد که مرحله سوم، شکلگیری ایمان است. ولی توقف در این سه مرحله کافی نیست. بلکه باید منجر به عمل شود. ما هر چقدر هم صحبت کنیم ممکن نیست کسی بگوید مؤمن نیست مگر اینکه این روایت خوانده شود که توضیح زیادی هم نمیخواهد؛ چون با همه این خصوصیات آشنا هستیم. حضرت صادق فرمودند: «سِتَّةٌ لَا تَكُونُ فِي مُؤْمِنٍ الْعُسْرُ وَ النَّكَدُ وَ الْحَسَدُ وَ اللَّجَاجَةُ وَ الْكَذِبُ وَ الْبَغْيُ» یعنی: شش خصلت است که در مؤمن وجود ندارد؛ مؤمن سختگیر نیست. مؤمن بی خیر نیست. مؤمن حسود نیست. مؤمن اهل لجبازی نیست. مؤمن دروغگو نیست. مؤمن اهل ستم و ظلم نیست.