بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی خَیرِ خَلقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عِترَتِهِ الطَّاهرِینَ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعدَائِهِم أَجمَعینَ إِلَی لِقَاءِ یَومِ الدِّینِ آَمِینَ یَا رَبَّ العَالَمینَ به مناسبت ولادت حضرت ختمیمرتبت و حضرت امام جعفر صادق، روایتی را از حضرت صادق علیه السلام بیان میکنم. این روایت، کاربردی است و به ما نشان میدهد هر جا که تعلیم و تعلم بود، باید جمعبندی هم باشد. روایت شده است: «أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِذَتِهِ: أَيَّ شَيْءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّي؟» یعنی: روزی حضرت صادق علیه السلام به یکی از شاگردانش فرمودند: از من چه چیزی یاد گرفتهای؟ این مسأله، بسیار مهم است. ما هم باید تلاش کنیم و ببینیم از دین چه چیزی را یاد گرفتهایم. این حدیث این نکته را بیان می-کند که امام صادق علیه السلام به دنبال این نیست که هر کسی باید به دنبال دینداری مطابق میل و خواست خودش باشد. بلکه باید ببینیم از ائمه علیهم السلام چه چیزی یاد گرفتهایم. این شخصی که شاگر حضرت بود، گفت: «یَا مَوْلَايَ ثَمَانَ مَسَائِلَ» یعنی: هشت مسأله را آموختم. حضرت فرمود: «قُصَّهَا عَلَيَّ لِأَعْرِفَهَا» یعنی: این هشت مطلب را بیان کن. مسأله اول: او گفت: «رَأَيْتُ كُلَّ مَحْبُوبٍ يُفَارِقُ عِنْدَ الْمَوْتِ حَبِيبَهُ فَصَرَفْتُ هِمَّتِي إِلَى مَا لَا يُفَارِقُنِي بَلْ يُؤْنِسُنِي فِي وَحْدَتِي وَ هُوَ فِعْلُ الْخَيْرِ» یعنی: دیدم هر محبی در هنگام مرگ از محبوبش جدا میشود. محبوب هر محبی تا موقع مرگ با اوست. بعد از مرگ هیچ ارتباطی نیست. هر محبی در هنگام مرگ از محبوبش جدا می-شود. به همین دلیل تمام عمرم را صرف این کردم که دلبسته چیزی شوم که از آن جدا نمیشوم. نه اینکه جدا نمیشوم؛ بلکه آن محبوب در هنگام تنهایی نیز مونس و همراه من است و آن چیز، عمل خیر است. حضرت فرمود: «أَحْسَنْتَ وَ اللهِ». اگر کسی این نکته را فهمیده باشد، خوب و درست و نیکو فهمیده است و امام صادق او را تحسین میکند. پیشتر گفتیم که سه چیز در هنگام مرگ برای شخص محتضر تجسم پیدا میکند. نخستین چیز، مال و دارایی است. انسان با داراییاش گفتگو میکند. آیا انسان ؟ بر أساس قرآن، أموال و دارایی هم میتواند با انسان گفتگو کند: ﴿أَنْطَقَنَا اللهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾. خداوند هر چیزی را که بخواهد به نطق درمیآورد. پس سر بریده هم میتواند حرف بزند. قرآن را بگیرید که بتوانید به همه شبهات، جواب مستند بدهید. انسان با داراییاش صحبت میکند و میگوید: تمام عمرم را در به دست آوردن تو حریص بودم. از طرف دیگر در خرج کردن تو بسیار بخیل بودم. تو چه چیزی به من میدهد؟ اموالش میگوید: چیزی بیش از کفن نمیدهم. عموم مردم کفنشان هم از اموال خودشان نیست. یک عدهای جمع میشوند و میگویند: ما کفن داریم و به کربلا و مشهد بردهایم. یعنی حتی کفن را هم از مال خودش نمیبرد. دومین چیزی که تجسم پیدا میکند، زن و فرزند است. به آنها میگوید: شما برای من چه میکنید؟ آنها میگویند: ما تا کنار قبر با تو میآییم. به آنها میگوید: برای شما زحمت بسیاری کشیدم. دینم را به خاطر شما دادم. به مالش میگوید عمرم را برای تو دادم، ولی به زن و فرزندش میگوید دینم را برای شما دادم، ولی آنها فقط تا کنار قبر میآیند. موجود سومی میآید و تجسم پیدا میکند. محتضر به او میگوید: تو کیستی؟ آن موجود میگوید: من تا هنگام عرضه اعمال به ساحت مقدس ربوبی با تو هستم. میپرسد: تو کیستی؟ میگوید: من عمل تو هستم. محتضر میگوید: در انجام تو تنبل بودم. ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾. چقدر باید عمل داشته باشیم؟ امام صادق علیه السلام فرموده است: اگر مردم میدیدند خداوند چه مقدار از اعمال انسانها را برمیگرداند، یقین میکردند خداوند بنا ندارد عملی را بپذیرد. خداوند هر عملی را قبول نمیکند. او میفرماید: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ یعنی: هر کس عمل نیک را بیاورد. یعنی به کسی که حسنه انجام میدهد، کاری ندارند؛ بلکه با کسی کار دارند که حسنه را با خودش میبرد. یعنی باید کیفیت استاندارد را داشته باشد. مسأله دوم: آن شخص گفت: «رَأَيْتُ قَوْماً يَفْخَرُونَ بِالْحَسَبِ» یعنی: دیدم طایفهای هستند که میگویند ما حسب و نسب داریم و به فلان شاهزاده میرسیم و آریایی هستیم و... امام صادق علیه السلام فرموده-اند: اینکه من ولایت علی را داشته باشم برایم برتر از این است که فرزند علی باشم. حسب و نسبِ پاکتر از علی وجود ندارد؛ اما از نظر امام صادق ولایت، ارزشمندتر است. سپس گفت: «وَ آخَرِينَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ» یعنی: عده دیگری هم هستند که به دارایی و فرزندانشان افتخار میکنند. این تفاخر در دوران جاهلیت وجود داشت. به طرف مقابلشان میگفتند ما از شما برتر هستیم چون پول و تعدادمان از شما بیشتر است. میشمردند و میدیدند مثلاً ده نفر کمتر هستند. به قبرستان میرفتند و مردههایشان را هم میشمردند تا تعدادشان بیشتر باشد. سپس به حضرت گفت: «وَ إِذَا ذَلِكَ لَا فَخْرَ وَ رَأَيْتُ الْفَخْرَ الْعَظِيمَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ﴾ فَاجْتَهَدْتُ أَنْ أَكُونَ عِنْدَهُ كَرِيماً» یعنی: دیدم این چیزهایی که مردم به آن تفاخر میکنند، افتخاری ندارد و افتخار بزرگ در این فرمایش حضرت حق بیان شده است: افتخار، این است که انسان در پیشگاه خداوند، بزرگ باشد. اگر کسی بخواهد نزد خداوند، بزرگوار باشد، باید تقوا داشته باشد. به همین دلیل در زندگیم تلاش کردم تا نزد خداوند، بزرگوار باشو. دقت کنید. او میگوید تلاش کردم. نمیگوید رسیدم. ممکن است رسیدن برای بسیاری از اشخاص اتفاق نیفتد، ولی همین که تلاش کنیم را میخرند. باید کاری کنیم که به چشم خدا و پیغمبر بیاییم. حضرت به او فرمود: «أَحْسَنْتَ وَ اللهِ». یعنی او را تأیید کردند. سپس فرمودند: مورد سوم را بگو. مسأله سوم: آن شخص گفت: «رَأَيْتُ لَهْوَ النَّاسِ وَ طَرَبَهُمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى: ﴿وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى﴾. فَاجْتَهَدْتُ فِي صَرْفِ الْهَوَى عَنْ نَفْسِي حَتَّى اسْتَقَرَّتْ عَلَى طَاعَةِ اللهِ تَعَالَى». یعنی: سرگرمی مردم در زندگی را دیدم. ولی این فرمایش حضرت حق را هم شنیدم: کسی که از خدا بترسد و نفسش را از هوای نفس نگه دارد، بهشت، جایگاه اوست. باید از خدا ترسید و از پیروی هوای نفس دوری کرد. با این دو کار میشود به بهشت رفت. تلاش کردم که خودم را از پیروی هوای نفس دور کنم تا در مسیر اطاعت خدا پایدار شوم. ما گاهی در مسیر اطاعت خدا هستیم و گاهی نیستیم. به این معنا که گاهی خودمان دین را انتخاب میکنیم و گاهی هم حرف خدا را میپذیریم. حضرت به او فرمود: «قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللهِ». سپس فرمود: چهارمین چیزی که از من یاد گرفتی چیست؟ مسأله چهارم: «رَأَيْتُ كُلَّ مَنْ وَجَدَ شَيْئاً يُكْرَمُ عِنْدَهُ اجْتَهَدَ فِي حِفْظِهِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ سُبْحَانَهُ: ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ فَأَحْبَبْتُ الْمُضَاعَفَةَ وَ لَمْ أَرَ أَحْفَظَ مِمَّا يَكُونُ عِنْدَهُ فَكُلَّمَا وَجَدْتُ شَيْئاً يُكْرَمُ عِنْدِي وَجَّهْتُ بِهِ إِلَيْهِ لِيَكُونَ لِي ذُخْراً إِلَى وَقْتِ حَاجَتِي إِلَيْهِ» یعنی: دیدم مردم هر شیء گرانقدری که دارند، برایشان عزیز است و تمام تلاششان را میکنند تا آن را حفظ کنند. این آیه قرآن را هم شنیدم که میگوید هر کس به خدا قرض بدهد خداوند چند برابرِ آن را به او میدهد و اجر بزرگوارانه نزد خداست. من هم دوستار این هستم که داشتههای ارزشمند چند برابر شود و کسی را امانتدارتر از خدا ندیدم. وقتی دیدم چیز خوبی دارم، آن را در راه خدا دادم تا خداوند آن را برای زمانی که احتیاج دارم، ذخیرهاش کند. حضرت به او فرمود: «أَحْسَنْتَ وَ اللهِ». سپس فرمود: مسأله پنجمی که از من یاد گرفتی چیست؟ مسأله پنجم: «رَأَيْتُ حَسَدَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ لِلْبَعْضِ فِي الرِّزْقِ» یعنی: دیدم مردم در مورد روزی نسبت به یکدیگر حسادت دارند. برخی کمتر دارند و برخی بیشتر و آن کسی که کمتر دارد در مورد آن کسی که بیشتر دارد، میگوید: از راه حرام به دست آورده است. هیچکس ثروتمندتر از قارون نبود. خداوند أموال قارون را به او داده بود. وقتی خداوند بدهد یعنی حلال است. پس میشود به اندازه قارون، ثروت حلال داشت. سپس به حضرت گفت: «وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى: ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾» یعنی: این آیه را شنیدم که حضرت حق میفرماید: ما روزی دنیای شما را تقسیم کردهایم. بعضی از شما را بر برخی دیگر توانایی دادهایم تا دیگران را به استخدام بگیرند و موجبات پیشرفت آنها را فراهم کنند. رحمت پروردگار بیش از آن است که شما جمع میکنید. روزی را خدا داده است. برتریِ در روزی را نیز خدا داده است. این برتری را داده است تا تو به تنهایی نخوری. باید شغل ایجاد کنی و مایه پیشرفت دیگران شوی. سپس به حضرت گفت: «فَمَا حَسَدْتُ أَحَداً وَ لَا أَسِفْتُ عَلَى مَا فَاتَنِي» یعنی: وقتی دیدم روزی و برتری در روزی به دست خداست، به هیچکس حسادت نکردم و به خاطر آن چیزی که از دست دادم، تأسف نخوردم. حضرت فرمود: «أَحْسَنْتَ وَ اللهِ». سپس فرمود: مطلب ششمی که یاد گرفتهای چیست؟ مسأله ششم: به حضرت گفت: «رَأَيْتُ عَدَاوَةَ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ الْحَزَازَاتِ الَّتِي فِي صُدُورِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَ اللهِ تَعَالَى: ﴿إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾ فَاشْتَغَلْتُ بِعَدَاوَةِ الشَّيْطَانِ عَنْ عَدَاوَةِ غَيْرِهِ» یعنی: دیدم مردم به خاطر دنیا با یکدیگر دشمنی میکنند. نسبت به یکدیگر خشم و غیض دارند و دلیلش دنیاست در حالیکه قرآن کریم میگوید: شیطان دشمن شماست. او را دشمن بدانید. من هم به دنبال دشمنی با شیطان رفتم و با مردم دشمنی نکردم. خداوند میفرماید: ﴿إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ﴾. آیا میدانیم آن کسی که خداوند او را به عنوان دشمن معرفی کرده است، چگونه دشمنی میکند؟ وقتی نمیدانیم، چگونه می-خواهیم در مقابل او ایمن باشیم؟ حضرت به او فرمود: «أَحْسَنْتَ وَ اللهِ». حرف را درست فهمیده بود. به همین دلیل است که میگویند مؤمن پیش از هر کاری فکر میکند. فکر باید در کسری از ثانیه باشد، نه اینکه مدتها طول بکشد. فکر طولانی، فرصتها را میسوزاند. باید فرصت را غنیمت شمرد. سپس حضرت به آن شخص فرمود: مسأله هفتمی که از من یاد گرفتی چیست؟ مسأله هفتم: گفت: «رَأَيْتُ كَدْحَ النَّاسِ وَ اجْتِهَادَهُمْ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ فَعَلِمْتُ أَنَّ وَعْدَهُ وَ قَوْلَهُ صِدْقٌ فَسَكَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِيتُ بِقَوْلِهِ وَ اشْتَغَلْتُ بِمَا لَهُ عَلَيَّ عَمَّا لِي عِنْدَهُ» یعنی: دیدم که مردم بیست و چهار ساعت برای به دست آوردن روزی تلاش میکنند و شنیدم که خداوند میفرماید: ما جن و انسان را خلق کردیم تا بندگی کنند. ما از آنها روزی نمیخواهیم. از آنها غذا نمیخواهیم. بلکه بندگی میخواهیم و خداوند روزیدهنده استوار است. و دیدم وعده خداوند، راست است. اینکه او گفته است رزق میدهد، راست است. با وعده او تسکین پیدا کردم. اینکه گفت شما را برای بندگی خلق کردهام، من را راضی کرد. به همین دلیل همه تلاشم را صرف چیزی کردم که او از من میخواهد، نه آن چیزی که خودم میخواهم. او از ما بندگی میخواهد و ما به دنبال روزی هستیم. ابوذر به امیرالمؤمنین عرض کرد: من را به جایی تبعید میکنند که بیابان است. ولی در مورد خداوند به این یقین رسیدهام که اگر آسمان ابر نداشته باشد و زمین را سرب پوشانده باشد، خداوند روزیِ مرا می-دهد. حضرت به او فرمود: «أَحْسَنْتَ وَ اللهِ». سپس پرسید: مسأله هشتم چیست؟ مسأله هشتم: گفت: «رَأَيْتُ قَوْماً يَتَّكِلُونَ عَلَى صِحَّةِ أَبْدَانِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى كَثْرَةِ أَمْوَالِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى خَلْقٍ مِثْلِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى: ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾. فَاتَّكَلْتُ عَلَى اللهِ وَ زَالَ اتِّكَالِي عَلَى غَيْرِهِ» یعنی: عدهای را دیدم که به سلامت جسمانی تکیه میکنند. عدهای را دیدم که به فراوانی اموالشان اتکا داشتند. یک عده هم بودند که میگفتند تعداد ما زیاد است. ولی این فرمایش خداوند را شنیدم که میگوید باید اتکای انسان به خدا باشد، نه به تندرستی و دارایی و تعداد نفرات. به همین دلیل به خدا توکل کردم و از بقیه مردم دل بریدم. حضرت فرمود: «وَ اللهِ إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ سَائِرَ الْكُتُبِ تَرْجِعُ إِلَى هَذِهِ الثَّمَانِ الْمَسَائِل» یعنی: به خدا سوگند که تورات و انجیل و زبور و فرقان و سایر کتابهای آسمانی به همین هشت مسأله برمیگردد. اگر این هشت مسأله را متوجه شدیم و به آن عمل کردیم، امام صادق ما را تحسین میکند.