بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمِینَ یا رَبَّ العالَمینَ
در توضیح پیرامون این دعای شریف مکارم حضرت سجاد علیه السلام بودیم: «وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ». بر اساس این فقره از دعا میفهمیم که خلقت از دیدگاه معصوم، هدف دارد. اهداف خلقت را به دو بخش مقدّمی و عالی تقسیم کردیم. اهداف مقدِمی، مقدمهای برای رسیدن به مرتبه والاتر هستند و نباید در آنها توقف کرد. اهداف مقدمی را به سه بخش تقسیم کردیم و بخش اول را که آزمون و ابتلا بود مفصلاً توضیح دادیم.
هدف مقدّمی دوم، معرفت و بندگی است. ما را خلق کردهاند تا به معرفت و شناخت برسیم. در آینده خواهیم گفت که مراد از شناخت چیست.
در سوره مبارکه طلاق آیه 12 میفرماید: ﴿اللهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً﴾ یعنی: خداوند هفت آسمان و هفت زمین را خلق کرد. فرمان حضرت حق پیوسته میان آسمان و زمین نازل میشود تا دو مطلب را بدانید؛ حضرت حق بر هر چیزی توانایی دارد. دیگر اینکه خداوند به همه آنچه خلق کرده است احاطه علمی دارد.
خداوند اسمهای بسیاری دارد ولی آیه به دو اسم توانا و دانا اشاره میکند. چرا فقط باید این دو را بدانیم؟ به خاطر اینکه در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. همه تمرّد و نافرمانی انسان به خاطر این است که دو اسم را نمیشناسد. اگر این دو را بفهمیم به آرامش میرسیم.
اصمعی دانشمندی است معاصر هارون الرشید. حافظه بسیار عجیبی داشته است. او سیاح بوده است. سیاح یعنی گردشگرِ نکتهبردار. او ملاقاتها و برخوردهایش با مردم را نقل کرده است. وی میگوید در بصره از مسجد خارج شدم. یک مرد بیابانگرد عرب سوار شتر بود. قدری به من نگاه کرد و جذب من شد. به من گفت از کدام قبیلهای؟ گفتم: از بنی اصمع. گفت: از کجا میآیی؟ گفتم: از آنجا که کلام خدا در آن خوانده میشود یعنی مدینه النبی. گفت: قدری از آن کلمات را برای من بخوان. اصمعی میگوید: شروع به خواندن سوره مبارکه ذاریات کردم. تا آیه 22 خواند که میفرماید: ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾. آن عرب گفت: کافی است. آیه میفرماید: روزی شما و آنچه به شما وعده داده شد است، در آسمان است. اصمعی میگوید: از شترش پیاده شد. شترش را نحر کرد. میان مردمی که آنجا بودند تقسیم کرد. کمانش را که برای شکار بود نیز شکست و رفت. اصمعی میگوید: چند سال بعد با هارون الرشید به مکه رفتم. در حال طواف بودم که کسی به شانهام زد. دیدم همان عرب است. جسمش لاغر و چهرهاش زرد شده بود. معلوم بود که عشق سراسر وجودش را گرفته است. به من گفت: مرا شناختی؟ گفتم: آری. گفت: میشود دوباره همان آیات را برایم بخوانی؟ شروع به خواندن کردم. به همان آیه رسیدم. گفت: به خدا قسم که من وعده خدا را در زندگیم به خوبی یافتم. ادامه این آیات را هم برایم بخوان. آیه بعدی را خواندم که میفرماید: ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ﴾ یعنی: به خدای آسمان و زمین سوگند آنچه گفتم حق است. این مرد با عصبانیت گفت: «مَن ذَا الَّذِی أَغضَبَ الجَلِیلَ حَتَّی حَلَفَ؟ لَم یُصَدِّقهُ بِقَولِه حَتَّی أَلجَؤُوهُ إِلَی الیَمِینِ؟» یعنی: چه کسی خداوند را تا جایی به خشم آورده که او را به قسم وادار کرده است؟ حرفش را تأیید نکرده است تا او به قسم پناه ببرد؟ واقعاً به ما روزی نداده است؟ حتماً باید قسم میخورد؟ سه بار این جمله را گفت و مرد.
ما چند بار این آیه را خواندیم و اصلاً برایمان مهم نبود؟ چند بار فکر کردیم که ما چه کردهایم که خدا را وادار به قسم کردهایم؟ قسم از پایین به بالاست. من اگر بخواهم حرفم را برای شما ثابت کنم به خدا قسم میخورم. اما خدا برای اثبات حرفش قسم خورده است. اگر شما را به سفرهای دعوت کنند، میپرسید صاحبخانه کیست. وقتی هم خوردید از صاحبخانه تشکر میکنید. هفتاد سال است که سر سفره خدا نشستهایم و او را نشناختهایم تا از او تشکر کنیم. آن عرب، مفسر قرآن نبود، بلکه بیابانگرد بود؛ ولی فهمید و گفت: خدا را تصدیق نکردیم و او مجبور شد قسم بخورد.
در سوره مبارکه آل عمران آیه 103 میفرماید: ﴿كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾ یعنی: خداوند آیاتش را برای شما بیان میکنید تا شاید راه را پیدا کنید. دلیل اینکه ما هدایت نمیشویم و راه را پیدا نمیکنیم چیست؟ باید دلیلش را از خود قرآن بگوییم. اما در ابتدا این نکته را بگویم که کسی که می-خواهد قرآن را بفهمد نباید به دنبال دوره مترجمی قرآن باشد. نباید به دنبال این باشد که چه کسی تفسیر میگوید. اینها اسباب و معدّات هستند. یعنی اگر کسی در این مسیر قرار بگیرد ممکن است و فقط ممکن است که به نتیجه برسید.
قرآن کریم سیزده عامل را برای پی بردن به نشانههای الهی و بهره گرفتن از آنها معرفی میکند. یعنی ما سیزده مانع داریم که باید برطرف شود:
عامل اول: در سوره مبارکه رعد آیه 3 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ یعنی: در این مسائل، نشانههایی وجود دارد ولی برای کسانی که اهل فکر هستند.
عامل دوم: در سوره مبارکه رعد آیه 4 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ یعنی: در این امور، نشانههایی وجود دارد ولی برای کسانی که تعقل میکنند. تفاوت تفکر و تعقل را باید در جای خودش مطرح کرد.
عامل سوم و چهارم: در سوره مبارکه ابراهیم آیه 5 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾ یعنی: در این امور، نشانههایی وجود دارد ولی برای کسانی که بسیار شکیبا و سپاسگزار هستند. وقتی صبار و شکور نیستیم چرا باید قرآن را بفهمیم؟ فرض کنیم تفسیر هم خواندیم ولی باز هم نمیفهمیم.
عامل پنجم: در سوره مبارکه حجر آیه 75 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمينَ﴾ یعنی: در این مطلب، نشانههایی هست ولی برای آدمهای هوشیار. هوشیار شدن، دلیل دِماغی ندارد که با خوردن گل-گاوزبان به دست بیاید.
عامل ششم: در سوره مبارکه نحل آیه 75 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ یعنی: در آن مطلب، نشانههایی هست ولی برای اهل ایمان. مهمترین مسأله در معارف دینی، ایمان است. در آیات ابتدایی سوره مبارکه بقره میفرماید: ﴿الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ﴾ یعنی: این قرآن، کتابی برای هدایت اهل تقواست. سپس اهل تقوا را معرفی میکند: ﴿الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ یعنی: کسانی که به غیب ایمان دارند و نماز میگذارند و انفاق میکنند. ما بدون اینکه ایمان به غیب را درست کنیم نماز میخوانیم. به همین دلیل است که تأثیری ندارد. در سوره مبارکه نحل آیه 104 میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللهِ لا يَهْديهِمُ اللهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾ یعنی: خداوند کسانی که ایمان ندارند را هدایت نمیکند.
عامل هفتم: در سوره مبارکه یونس آیه 67 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾ یعنی: در این امور، نشانههایی هست ولی برای کسانی که میشنوند.
عامل هشتم: در سوره مبارکه یونس آیه 6 میفرماید: ﴿وَ ما خَلَقَ اللهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ﴾ یعنی: آنچه خداوند در آسمانها و زمین آفرید، نشانه است منتها برای تقواپیشگان.
عامل نهم: در سوره مبارکه نحل آیه 13 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ﴾ یعنی: در این امور برای مردمی که پند میگیرند، نشانه وجود دارد.
عامل دهم: در سوره مبارکه آل عمران آیه 190 میفرماید: ﴿لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ﴾ یعنی: برای صاحبان خرد، نشانههایی هست.
عامل یازدهم: در سوره مبارکه یوسف آیه 7 میفرماید: ﴿لَقَدْ كانَ في يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلينَ﴾ یعنی: در داستان حضرت یوسف و برادرانش نشانههایی هست ولی برای کسانی که جستجوگر هستند. الزاماً سؤال کردن به معنای جستجوگری نیست.
عامل دوازدهم: در سوره مبارکه طه آیه 54 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى﴾ یعنی: در این مطلب، نشانههایی هست منتها برای خردمندان. کلمه «نُهی» تفاوت ظریفی با «ألباب» دارد.
عامل سیزدهم: در سوره مبارکه روم آیه 22 میفرماید: ﴿إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ﴾ یعنی: در این مطلب، نشانههایی هست منتها برای دانشمندان. مراد از دانشمند، دانشمندان حوزه علمیه و دانشگاه نیست. مراد از دانشمند، همان عربی است که با اصمعی برخورد کرد.
ماشین را به دستگاه عیبیاب میسپاریم تا به ما بگوید موتور یا سیستم برقش اشکال دارد. ما هم باید عیبمان را پیدا کنیم. عیبیاب ما فقط یک چیز است و آن، اراده است. باید بخواهیم تا عیب برطرف شود.