شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۰
کد مطلب : 1084
جلسات هفتگی صبحهای جمعه

مکارم اخلاق ، جلسه ۷۰

حسینیه آیت الله علوی تهرانی
مکارم اخلاق ، جلسه ۷۰
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمِینَ یا رَبَّ العالَمینَ
در بیان دومین هدف از اهداف مقدّمی خلقت بودیم که بر اساس آیه 12 از سوره مبارکه طلاق، معرفت خداست. گفتیم معرفت به خدا با علم به خدا و اثبات او تفاوت دارد. سپس بیان کردیم که معرفت خدا دارای نشانه‌‌هایی است. یکی از نشانه‌‌های معرفت و شناخت حضرت حق، ترس از اوست. خوف، نشانه عرفان حقیقی است. در جلسه گذشته گفتیم که یک مقوله خوف داریم و یک مقوله جُبن. خوف از آنِ اهل ایمان است؛ ولی جُبن از رذائل اخلاقی است. می‌‌گویند مؤمن جبان یعنی ترسو نیست، ولی خائف هست. پس خوف ترس از خداست یعنی تألم قلبی است به خاطر اینکه ممکن است در آینده حادثه‌‌ای پیش بیاید و نعمتی از دست برود. مهمترین ترسی که انسان باید داشته باشد، ترس از دست دادن نعمت-های معنوی است. امیرالمؤمنین در دعای کمیل می‌‌گوید: «صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ» یعنی: بر جهنم صبر می-کنم ولی چگونه صبر کنم که از چشم تو نیفتم؟ این، یک نعمت معنوی است ولی ما برای عالم معنا ارزش قائل نیستیم.
ما یک خوف ممدوح داریم و یک خوف مذموم. اگر خوف باعث شود که شما حرکتی انجام دهید که سلب نعمت نشود، خوف شما ممدوح است؛ امّا اگر باعث بشود که هیج حرکتی نکنید، خوف شما مذموم است. چون هیچ اقدام و حرکتی نمی‌‌کنید. پس
جبن که آن را به ترس تفسیر می‌‌کنند، هیچ ربطی به خوف ندارد. حتی به خوف مذموم هم ربطی ندارد. جبن آن حالتی است که باعث می‌‌شود انسان ظلم را بپذیرد. مثلاً دشمن پشت مرزهاست و برخی می‌‌گویند دشمن، تجهیزات بسیاری دارد و نباید جلوتر رفت. جلو نمی‌‌رود و دشمن می‌‌آید و مرزها را می-گیرد. این همان حالت قلبی است که منجر به پذیرش ظلم می‌‌شود و ربطی به نعمت و سلب نعمت ندارد.
اینکه شما از تمساح بترسید خوب است یا بد؟ جزء مقوله خوف است یا جزء مقوله جبن؟ هیچکدام. جزء مقوله احتیاط است. عقل انسان حکم به احتیاط می‌‌کند. وقتی عقل نباشد، احتیاط هم وجود ندارد. باید این سه مقوله را از هم تفکیک کنید.
به ما گفته‌‌اند از خدا بترسید که این ترس، نشانه معرفت خداست. چرا باید از خدا ترسید؟ چون عادل و قهّار و جبّار است. ﴿لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾ یعنی: امروز فرمانروايى برای كيست؟ از آنِ خداوند يكتاى قهار است. نباید از این خدا ترسید؟ بی‌‌حیایی است اگر کسی از او به خاطر عدلش نترسد. حضرت رضا علیه السلام فرموده‌‌اند: عابدی از عابدان بنی اسرائیل، خدا را به مدت سیصد سال در یک عبادتگاه عبادت می‌‌کرد. گاهی از عبادتگاهش بیرون می‌‌آمد و از درخت اناری که پایین این کوه بود، یک انار می-خورد. این عابد گاهی یک انار می‌‌خورد آن هم در کنار ریاضت سیصد سال. در اثر ریاضتی که کشیده بود، عالم قیامت را در مکاشفه دید. باید حساب و کتاب پس می‌‌داد. ملائکه نامه عملش را نزد خدا بردند و به خداوند ارائه کردند. حضرت حق فرمود با فضل من او را به بهشت من بفرستید. عابد گفت: سیصد سال عبادت کردم. چرا با فضل؟ خودم زحمت کشیدم. حضرت حق فرمود: او عدل مرا می‌‌خواهد. عدل مرا به او نشان بدهید. او گفت: من سیصد سال عبادت دارم. گفتند: این سیصد سال در ازای یک از آن انارهایی بود که خوردی. دیگر چه داری؟
این ماجرا صرفاً یک داستان نیست؛ بلکه حدیث قدسی است. امام باقر علیه السلام فرموده است: جدم رسول خدا فرمود: حضرت حق می‌‌فرماید: به کسانی که اهل عمل هستند، بگویید: «أَلَا لَا يَتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِي فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَعْمَارَهُمْ فِي عِبَادَتِي كَانُوا مُقَصِّرِينَ غَيْرَ بَالِغِينَ فِي عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِي فِيمَا يَظُنُّونَهُ عِنْدِي مِنْ كَرَامَتِي وَ لَكِنْ بِرَحْمَتِي فَلْيَثِقُوا وَ مِنْ فَضْلِي فَلْيَرْجُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِي فَلْيَطْمَئِنُّوا وَ إِنَّ رَحْمَتِي عِنْدَ ذَلِكَ تُدْرِكُهُمْ وَ مِنَّتِي تَبْلُغُهُمْ وَ رِضْوَانِي وَ مَغْفِرَتِي تُلْبِسُهُمْ فَإِنِّي أَنَا اللهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ وَ بِذَلِكَ تَسَمَّيْتُ» یعنی: به کسانی که اهل عمل هستند بگو به آن عملی که که برای ثواب انجام می‌‌دهند، تکیه نکنند. چون اگر تلاش تلاش واقعی داشته باشند و در تمام عمرشان خودشان را به رنج بیندازند، حق مرا ادا نمی‌‌کنند. دستشان کوتاه است و هرگز با این عبادت به حق عبادت و بندگی من و آن کرامتی که از من طلب می‌‌کنند، نمی‌‌رسند. بلکه باید به رحمت من اتکا کنند و به فضل من امیدوار باشند. تمام اعتماد شما به حسن ظنّ به من باشد، آن هم یک حسن ظن واقعی نه رجاء حمق. اگر به من دل بسته باشند رحمتم شامل حالشان می‌‌شود و رضوان و خشنودی و لطف و منت من شامل حالشان می‌‌شود.
خود خدا به ما امر می‌‌کند که اینطور دعا کنیم: «إِلَهی عَامِلْنَا بِفَضْلِكَ وَ لَا تُعَامِلْنَا بِعَدْلِكَ» که اگر عدلش را برقرار کند، کمیت همگان لنگ است مگر چهارده نفر. امام کاظم علیه السلام فرمود: هیچ پیغمبری و ملک مرسلی نیست مگر اینکه در روز قیامت محتاج به پیغمبر و علی است. آیا ابراهیم و نوح گناه کرده‌‌اند؟ آنجا که اینها محتاج هستند، وضعیت ما چگونه است؟
دومین دلیلی که باعث می‌‌شود سالک از خدا خوف داشته باشد و بترسد، این است که نکند در آینده دچار لغزش و معصیت شود که این لغزش موجب از دست دادن نعمتی شود که خدا به او داده است. سالک آن کسی است که حواسش جمع است. بیشتر انسان‌‌ها دچار غفلت هستند. ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾. این ملاقات سخت است. باید حواسمان جمع باشد. یکی از سختی‌‌هایی که وجود دارد و برای اکثر جمعیت حاضر ممکن است اتفاق بیافتد، امتحان اولاد است. خیلی‌‌ها در امتحان اولاد کم آوردند. امام صادق علیه السلام در رابطه با زبیر بن عوام می‌‌فرماید: «لَقَدْ مَشَی الزُّبَیْرُ فِی ضَوْءِ الْإِیمَانِ وَ نُورِهِ حینَ قُبِضَ رَسُولُ اللهِ حَتَّی مَشَی بِالسَّیْفِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا نُبَایِعُ إِلَّا عَلِیّاً» یعنی: زبیر بن عوام همواره در سایه نور ایمان حرکت می‌‌کرد تا زمانی که رسول خدا از دار دنیا رفت. بیست و سه سال درست زندگی کرد. پیغمبر که از دار دنیا رفت زبیر از طایفه کسانی نبود که کم آوردند. در کوچه‌‌های مدینه با شمشیر راه می‌‌رفت و شعار می‌‌داد: ما بیعت نمی‌‌کنیم مگر با علی.
زبیر پسر عمه امیرالمؤمنین و رسول گرامی است. یعنی از نظر نسب، آدم محترمی است. او چهارمین کسی است که به اسلام گروید. یعنی از اول با پیغمبر بوده است. از یاران شجاع رسول خداست و در تمام جنگ‌‌های اسلام شرکت کرده است. طبق فرمایش ابن شهرآشوب و مجلسی رحمه الله علیهما جزء کسانی بود، که در دفن حضرت صدیقه شرکت داشته است. او از اعضای شورای شش نفره‌‌ای است که عمر تشکیل داد تا حکومت را به علی ندهند. او به نفع علی بن ابی طالب کنار کشید. با این همه عاقبت به خیر نشد. امیرالمؤمنین فرمود: «مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ الله» یعنی: زبیر همواره از ما اهل بیت بود تا اینکه فرزند نامبارکش عبدالله رشد کرد. زبیر در آزمون پسرش مردود شد. فرزند انسان می‌‌تواند انسان را مقابل علی قرار بدهد. زبیر چه نعمت‌‌هایی را از دست داد؟
امام صادق می‌‌فرماید: «اَلمُؤمِنُ بَینَ مَخافَتَین؛ ذَنبٍ قَد مَضی لایَدری ما یَصنَعُ اللهُ فیه» یعنی: مؤمن میان دو ترس زندگی می‌‌کند؛ گناهی که در گذشته انجام داده و نمی‌‌داند خدا با آن چه می‌‌کند. تا وقتی که این حالت به دست نیاید، محال است کسی از گناه دست بردارد. امام صادق علیه السلام می‌‌فرماید: تؤبه واقعی این است که انسان هرگز قصد گناه کردن نداشته باشد، مانند شیر که از پستان گاو خارج می‌‌شود و هرگز امکان ندارد به آن پستان برگردد. در اینکه خدا می‌‌بخشد حرفی نیست، ولی اینکه آیا من واقعاً توبه کردم جای بحث دارد. به فرض که از گناه توبه کردی و خدا هم بخشید؛ امّا گناه، اثر هم دارد. گناه اثرش را در زندگی من و تو گذاشته و رفته است. امام زین العابدین می‌‌فرماید: بعضی از گناهان نعمت را تغییر می-دهد. «الذُّنُوب الَّتِي تُزیل النِّعَم و الذُّنوبُ التی یدفع القِسَم، الذُّنُوب الَّتِی تَهْتِكُ الْعِصَم و اَلذُّنُوب اَلَّتِي تُنْزِلُ اَلْبَلاَءَ و اَلذُّنُوب اَلَّتِي تُدِيلُ اَلْأَعْدَاءَ و اَلذُّنُوب اَلَّتِي تُعَجِّلُ اَلْفَنَاءَ وَ اَلذُّنُوب اَلَّتِي تَقْطَعُ اَلرَّجَاءَ و اَلذُّنُوب اَلَّتِي تُظْلِمُ اَلْهَوَاءَ وَ اَلذُّنُوب اَلَّتِي تَكْشِفُ اَلْغِطَاءَ وَ اَلذُّنُوب اَلَّتِي تَرُدُّ اَلدُّعَاءَ» یعنی: بعضی از گناهان نعمت را از بین می‌‌برد. بعضی از گناهان، انسان را از فیوضات الهی محروم می‌‌کند. بعضی گناهان، شیطان را کامیاب می‌‌کند. بعضی گناهان، موجب ابتلائات و امتحانات سنگین می‌‌شود. بعضی گناهان باعث می‌‌شود دشمن به انسان مسلط شود. بعضی گناهان باعث مرگ زودرس می‌‌شود. بعضی گناهان باعث قطع امید از خد می‌‌شود. بعضی گناهان، آسمان را تیره می‌‌کند. بعضی گناهان موجب بی‌‌حیایی می‌‌شود. بعضی گناهانی باعث می‌‌شود خدا دعای ما را مستجاب نکند. آیا این ترس‌‌ها وجود ندارد؟ واقعاً در امان هستیم؟
پس دومین ترسی که سالک باید داشته باشد این است: «وَ عُمرٌ قَد بَقِیَ لایَدرِی مَا یَکتَسِبُ فِیهِ مِنَ المَهَالِکِ». نمی‌‌داند چه امتحانی بر سر او می‌‌آید و از خط خارج می‌‌شود یا نه. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَن تَخَوَّفَ بَلاءً يُصيبُهُ فَتَقَدَّمَ فيهِ بِالدُّعاءِ لَم يُرِهِ الله ُذلكَ البَلاءَ أبَدا» یعنی: هر کس از هر امتحانی ترسید که مبادا به او اصابت کند، اهل دعا باشد تا دیگر آن امتحان هرگز سراغ او نرود.
اگر پیغمبر امری بفرماید، واجب الاطاعة است. این آقایی که اطاعتش واجب است می‌‌فرماید: «خَفِ اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ،‏ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ» یعنی: از خدا طوری بترس که انگار او را می‌‌بینی. درست است که تو او را نمی‌‌بینی؛ ولی او تو را می‌‌بیند. اگر فکر می‌‌کنی که تو را نمی‌‌بیند، کافر هستی. نماز می‌‌خوانی و روزه می‌‌گیری امّا از خدا نمی‌‌ترسی و می‌‌گویی خدا من را نمی‌‌بیند و گناه می‌‌کنی. همینجاست که کافر شده‌‌ای.
بعضی‌‌ها می‌‌گویند چرا از خدا باید ترسید؟ او که ارحم الراحمین است. باید از آنها پرسید یعنی حضرت زین العابدین متوجه نشد و تو فهمیدی؟ این حلقوم، حلقوم شیطان است. این، رجاء حمق است یعنی امیدواری احمقانه و از روی جهالت. امیدواری به خدا باید از روی معرفت باشد.
 
https://fares.ir/vdce.v8zbjh87e9bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما