بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی خَیرِ خَلقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عِترَتِهِ الطَّاهرِینَ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعدَائِهِم أَجمَعینَ إِلَی لِقَاءِ یَومِ الدِّینِ آَمِینَ یَا رَبَّ العَالَمینَ در ایام فاطمیه اول، بحثی را تحت عنوان «نشانههای بندگی»آغاز کردم. گفتیم که بنده خدا بودن، هدف خلقت است. ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾. از نظر شرع مقدس، آخرین مدرج رشد و کمال انسان، انسانیت نیست؛ بلکه کمال انسان در بنده خدا بودن است. همچنین گفتیم که بنده بودن، عهد الهی است. ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ﴾. وفای به عهد، واجب است. و نیز گفتیم که آخرین مرتبه سلوک انسان این است: ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه﴾. پایان این سیر، ملاقات حضرت حق است. این، مقام لقاء الله است. نفس انسان از مرتبه نفس اماره شروع میکند و سلوک سختی در پیش دارد. وقتی به لقاء الله میرسد، به مقام نفس مطمئنه رسیده است. وقتی به این مرتبه برسد، هم خدا از او راضی است و هم او از خدا و مزد او این است که تازه وارد وادی بندگان خدا میشود. ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي﴾. امیرالمؤمنین به خدا عرض می-کند: «كَفَى بِي عِزّاً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً». عزت حضرت، این است که بنده خداست. عزت در ثروتمند بودن و انسان بودن و حاکم بودن نیست. بنده بودنِ علی او را وادار کرد که بیست و پنج سال خانه-نشین باشد. به حسب فرمایش حضرت صادق علیه السلام بحثی را آغاز کردیم. ایشان فرمودند برای اینکه بتوانیم به سرعت به مقام بندگی برسیم، سه عامل وجود دارد. راجع به این عوامل صحبت میکردیم. حضرت فرمودند: «أَوْحَى اللهُ إِلَى مُوسَى: أَنَّ عِبَادِي لَمْ يَتَقَرَّبُوا إِلَيَّ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ» یعنی: خداوند علی اعلا به جناب موسی وحی کرد: بندههای من با هیچ عاملی به من نزدیک شدند که محبوبتر از این سه خصلت باشد. این عبارت یعنی اینکه این سه عامل اولاً نزد خداوند بسیار ارزش دارند و ثانیاً ثمرهاش این است که انسان را به خدا نزدیک میکند. حضرت موسی پرسید: این سه خصلت چیست؟ حضرت حق فرمود: «الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا وَ الْوَرَعِ عَنِ الْمَعَاصِي» یعنی: زهد نسبت به دنیا و خویشتنداری در مقابل گناه. راجع به این دو خصیصه مفصلاً صحبت کردیم. اکنون میخواهیم راجع به خصلت سوم صحبت کنیم: «الْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَتِي» یعنی: گریه از ترس خدا. مردم نسبت به این مورد، موضع دارند و میگویند: مگر خدا ترس دارد. میخواهیم قدری راجع به خوف صحبت کنیم. خداوند علی اعلا انسان را خلق کرده و برای خلقت او، هدف قرار داده است. اهداف خلقت انسان به دو بخش تقسیم میشود. بخش اول، اهداف مقدّمهای هستند که باید استیفاء شوند ولی نباید در آنها توقف شود. بلکه باید بالا رفت و به اهداف عالی رسید. اهداف مقدمهای سه مورد است: • آزمون و بلا؛ • معرفت خداوند؛ • رسیدن به مقام بندگی. طبق هدف دوم باید خدا را بشناسیم. در سوره مبارکه طلاق آیه 12 میفرماید: ﴿اللهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً﴾ یعنی: خداوند، آن حقیقتی است که هفت طبقه آسمان را خلق کرد. سپس زمین را نیز همانند آسمان به صورت هفت طبقه آفرید. و سنتِ خداوند در میان این هفت طبقهها جاری است تا شما بدانید که خداوند بر هر چیزی تواناست و به همه امور علم دارد. این همان معرفت خداست. ما را خلق کردهاند تا علم بی نهایت و قدرت مطلق حضرت حق را بفهمیم. همه شبهاتی که برای اهل انصاف در مورد خدا مطرح میشود، ناشی از عدم درک صحیح علم و قدرت خداست. در حدیث قدسی آمده است: «کُنتُ کَنزاً مَخفِیّاً فَأَحبَبتُ أَن أُعرَفَ فَخَلقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَفَ» یعنی: من یک گنج مخفی بودم. دوست داشتم شناخته شوم. به همین دلیل خلایق را آفریدم تا شناخته شوم. پس همه چیز به خاطر شناخت است. میان معرفت به خدا و علم به خدا، تفاوت زیادی وجود دارد. ممکن است برخی بتوانند خدا را اثبات کنند. ولی کسانی که عارف به خدا باشند، بسیار کم هستند. حضرت زین العابدین علیه السلام میفرماید: «مَنْ عَرَفَ اللهَ خَافَهُ» یعنی: کسی که خدا را شناخت، از او میترسد. خوف، علامت شناخت و عرفان است. اینکه در جامعه میگویند مگر باید از خدا ترسید، همان حرفی است که قرآن کریم در مورد انکار معاد میگوید یک عده معاد را انکار میکنند تا آزاد باشند عده دیگری نیز به همین دلیل میگویند خدا ترس ندارد. این به خاطر بی معرفتی است، نه عرفان. در این حرف هیچ بویی از عشق به خدا وجود ندارد. رسول گرامی میفرماید: «مَنْ كَانَ بِاللهِ أَعْرَفَ كَانَ مِنَ اللهِ أَخْوَفَ» یعنی: کسی که عرفان و معرفتش به خدا بیشتر باشد، ترسش از او نیز بیشتر است. به ما گفتهاند در سحرهای جمعه به این شکل دعا کنید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِي الْغَدَاةَ رِضَاكَ وَ أَسْكِنْ قَلْبِي خَوْفَكَ» یعنی: خدایا؛ در روز جمعه خشنودیات را شامل حال من کن و ترس از خودت را در قلبم مستقر نما. استقرار یعنی اینکه همواره بترسیم، نه اینکه گاهی ترس باشد و گاهی نباشد. رهبران آسمانی ما در دعای سحرهای ماه مبارک رمضان به خدا میگویند: «يَا رَبِّ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَجِيرِ بِكَ مِنَ النَّارِ هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَغِيثِ بِكَ مِنَ النَّارِ هَذَا مَقَامُ الْهَارِبِ إِلَيْكَ مِنَ النَّارِ هَذَا مَقَامُ مَنْ يَبُوءُ لَكَ بِخَطِيئَتِهِ وَ يَعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ وَ يَتُوبُ إِلَى رَبِّهِ هَذَا مَقَامُ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ هَذَا مَقَامُ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ» یعنی: اینجا جایگاه کسی است که از آتش جهنم به تو پناه آورده است. اینجا مقام کسی است که به تو پناه آورده است. اینجا مقام کسی است از تو کمک میخواهد. اینجا مقام کسی است که از جهنم میترسد. اینجا مقام کسی است که به گناهش اعتراف دارد و به خطایش اقرار دارد و به سوی تو بازمیگردد. اینجا جایگاه بیچاره نیازمند است. انسان نیازمند میترسد. اینجا جایگاه کسی است که میترسد و پناه میآورد. پس ما را خلق کردهاند تا اولاً بنده باشیم و ثانیاً به معرفت خدا برسیم. علامت بندگی و معرفت، خوف است. مطلب دیگری که باید بگوییم این است که انسان سالک، کسی است که نقصش را فهمیده و در مقام یقظه به سر میبرد و در صدد است تا این نقص را برطرف کند. این انسان به سوی کمال سیر میکند. نام این سیر، سلوک است. پس سالک، کسی است که بفهمد ناقص است. ما غالباً به وضع موجود راضی هستیم. یعنی در مقام یقظه به سر نمیبریم و نمیفهمیم اطرافمان چه خبر است. این همان فرمایش حضرت ختمیمرتبت است که فرمود: «اَلنَّاسُ نِیَامٌ إِذَا مَاتُوا إِنتَبَهُوا». لازمه مقام بیداری، این است که انسان نقایص خود را پیدا کند. انسان فطرتاً کمالطلب است. انسانی که در مقام یقظه است، زمانی به این رفتار میرسد که اهل فکر باشد. قرآن کریم نهصد و هشتاد بار به تفکر و تعقل دعوت کرده است. چهار مرتبه به حجاب دستور داده است. یک بار به حج دستور داده است. دینی که هزار بار به تفکر دعوت میکند، نمیتواند بر مبنای جهالت باشد. از دیگر سو اگر انسان همه عمرش را در عبادت و بندگی خدا به سر ببرد و سپس با عدالت خداوند رو به رو شود، باز هم بازنده هستم. ﴿لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ﴾. خداوند هرگز به بندگانش ظلم نمیکند. حضرت زین العابدین میفرماید: «خَفِ اللهَ جَلَّ ذِكْرُهُ لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ» یعنی: از خداوند به خاطر عدالتی که دارد بترس. ما اگر همه عمرمان را هم عبادت کنم، کم داریم؛ چون عدالت خداوند برتر از همه چیز است. پیامبر به این شکل با خدا مناجات میکند: «يَا مَنْ لَا يُخَافُ إِلَّا عَدْلُهُ» یعنی: ای کسی که جز از عدالتش نباید ترسید. اگر بروز و ظهور روز قیامت با عدالت خداوند همراه است، باید ترسید. به همین خاطر به ما دستور میدهند که اینطور دعا کنیم: «اَللَّهُمَّ عَامِلنَا بِفَضلِکَ وَ لَا تُعَامِلنَا بِعَدلِکَ». همه آنچه گفتیم، معرفت میخواهد. عابدان بنی اسرائیل ده سال سکوت میکردند تا بتوانند وارد سلک عبودیت شوند و مسیر بندگی را آغاز کنند. معبد یکی از این عابدان بالای کوه بود. او در آنجا به مدت سیصد سال بندگی میکرد. گاهی از معبدش پایین میآمد. پایین کوه یک درخت انار بود که در بخشی از سال میوه داشت. او میآمد و یک انار میخورد. یک بار مکاشفهای برایش حاصل شد. میزان و عرض اعمال به خداوند را دید. دید که خداوند به ملائکهاش فرمود: او را به فضل من وارد بهشت کنید. او تعجب کرد. گفت: با فضل؟ سیصد سال بندگی کردم و از دنیا دوری کردم و حالا با فضل وارد بهشت شوم؟ پس اعمال خودم چه میشود؟ حضرت حق فرمود: عدلم را نشانش بدهید. نامه اعمالش را از نو بررسی کردند و گفتند: تمام اعمالت در مقابل یکی از انارهایی قرار می-گیرد که خوردی. تمام بندگی ما در مقابل نعمتی به نام نفس کشیدن قرار میگیرد. بقیه نعمتها چه می-شود؟ چه چیزی داریم که عرضه کنیم؟ آیا نباید ترسید؟ امام باقر از رسول گرامی نقل کردند: خداوند میفرماید: «لَا يَتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِي فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَعْمَارَهُمْ فِي عِبَادَتِي كَانُوا مُقَصِّرِينَ غَيْرَ بَالِغِينَ فِي عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِي فِيمَا يَطْلُبُونَ عِنْدِي مِنْ كَرَامَتِي وَ النَّعِيمِ فِي جَنَّاتِي وَ رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فِي جِوَارِي وَ لَكِنْ بِرَحْمَتِي فَلْيَثِقُوا وَ فَضْلِي فَلْيَرْجُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِي فَلْيَطْمَئِنُّوا» یعنی: کسانی که اعمال عبادی را انجام میدهند تا ثواب ببرند، به عملشان اتّکا نکنند؛ زیرا اگر در همه عمرشان تلاش کنید و خود را در بندگی من به سختی بیندازید، حق مطلب را ادا نمیکنید و نمیتوانید به ثوابی که مطالبه میکنید برسید. نمیتوانید به کمالی که میخواهید، برسید. نمیتوانید با این اعمال به درجات والا برسید. بلکه باید به رحمت من تکیه کنید. به دنبال فضل و بخشش من باشید. دنبال حسن ظن به من باشید. آنچه باید داشته باشیم، خوف از خداست و باید برای این خوف گریه کرد. «الْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَتِي». در دل شب برخیزید. دو رکعت نماز بخوانید. سر به سجده بگذارید و گریه کنید.