بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ در مصادیق سوء خلق تحت عنوان موانع رسیدن به حسنات، سه مانع سب، شماتت و استهزاء را بیان کردیم. امروز نوبت مانع چهارم است تحت عنوان «طعن». طعن هم به معنای زخم زبان زدن است؛ ولی از نظر اصطلاح دانشمندان علم اخلاق، بیان عیوب دیگران است. گفتن عیب دیگران است به منزله زخم زبان و سبک کردن طرف مقابل. از این جهت که طعن، بیان عیب است و غیبت هم بیان عیب است شبیه هم هستند؛ ولی تفاوت در این است که غیبت، عیب دیگران در پشت سر است؛ ولی طعن، بیان عیوب دیگران در مقابل است. از این جهت با هم تفاوت دارند. از این جهت که هر دو بیان عیب هستند، با شماتت هم یک تشابهی پیدا میکنند؛ چون در شماتت هم شما عیوب دیگران را ذکر میکردید؛ منتها تفاوتش در این بود که در شماتت، عیوب را در مصیبت طرف مقابل و شادمانی خودتان میگفتید؛ ولی در طعن، شادمانی و مصیبتی نیست. تقریباً شبیه هم هستند ولی از نظر حقیقت، متفاوت هستند. ممکن است که حضرتعالی یک شخصی را در شادمانی خودتان و در گرفتاری او بگویید که شماتت است. بدون گرفتاری، طعن است. بنابراین طعن، بیان عیوب است. قصد هم رنجاندن طرف مقابل است. ممکن است کسی بگوید: اَلمُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ و ما باید عیب دیگران را به آنها بگوییم. این مسأله چه میشود؟ اینکه ما فوراً خودمان را مؤمن میدانیم من را کشته است که راجع به خودمان میگوییم اَلمُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ. این بسیار خوب است. یک خوشخیالی با حالی است به نظر من. اَلمُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ و ما باید آینه هم باشیم. بله اگر در جایی موضوعِ مؤمن پیدا شد این حدیث صادق است. امام صادق علیه السلام میفرماید: بهترین هدیهای که به من داده میشود بیان عیوب من است. این مسأله را گوش کنید؛ وقتی میفرماید بیان عیوب، هدیه است؛ کسی از دادن هدیه ناراحت میشود؟ اگر کسی به کسی هدیه بدهد ناراحت میشود؟ امام صادق میفرماید: بهترین هدیه به من، این است که عیوبم به من هدیه شود. یعنی عیوب را باید طوری بگویید که هدیه باشد و به شخص بر نخورد. پس این با طعن کاملاً متفاوت است. این به فراست شخص بر میگردد که من عیب را چطور بیان کنم که به او بر نخورد. فراست، یک امر ذاتی است. من که نمیتوانم از بیرون بگویم چگونه بیان کنید. شما باید خودتان تدبیرش را داشته باشید. وجود نازنین امام حسن مجتبی و حضرت سید الشهداء طفل بودند. البته طفل بودن و کِبَر سن در امام معنا ندارد. اینها در ازل، امام بودهاند و تا ابد هم امام هستند. وقتی این دو آقازاده دیدند که آن شخص اشتباه وضو میگیرد فراستشان به اینجا کشید تا یکی از آنها درست وضو بگیرد و یکی از آنها غلط وضو بگیرد تا خودش شخص به قضاوت بیفتد، نه اینکه به اصطلاح امروزیها شخص را قضاوت کنند. چون شما وقتی میخواهید طرفتان را قضاوت کنید گارد میگیرد و نمیپذیرد؛ آن هم با این ادبیاتی که مردم ما را دارند. یک امر به معروف چه سر و صدایی راه انداخت که همه چیز را زیر پا گذاشتند. امر به معروف، واجب است. هیچ کس هم تا به حال برای شما این روایت را نخوانده است؛ ولی من میخوانم. پیامبر فرموده است: اگر کسی سوار کشتی باشد و شما سوار کشتی باشد به او هشدار میدهید یا نه؟ هشدار میدهید. چون اگر او زیر پای خودش را سوراخ کند همه شما غرق میشوید. حضرت فرمودند: امر به معروف همین طور است. در جامعه اگر کسی معروف را رها کند و منکر را انجام بدهد کشتی سوراخ میشود. همه غرق میشوند؛ اما امر به معروف و نهی از منکر، زبان خاص خودش را دارد. فرمود: اگر میخواهید فرعون را هم امر به معروف و نهی از منکر کنید (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً) یعنی: با او آرام صحبت کنید. او ادعای پرورگاری کرده است، نه اینکه موهایش بیرون باشد. با او هم که میخواهید صحبت کنید قول لین داشته باشید. ما چون آن فراست لازم را نداریم در بیان این مطلب، حوادث را ایجاد میکنیم و اصل مطلب زیر سؤال میرود. اصل مطلب زیر سؤال میرود. این به فراست و تدبیر بر میگردد که من چطور عیب طرف مقابل را بگویم که هدیهای به او باشد. اما اگر من عیب طرف مقابل را به نحوی بگویم که رنجش باشد، طعنه و زخم زبان خواهد بود. آن وقت با شماتت شباهت پیدا میکند چون زخم زبان است و تفاوت پیدا میکند چون در مصیبت دیگران نیست. به این نکته دقت بفرمایید. از این جهت که شباهت دارد اکثر روایات شماتت و طعن، شبیه هم است. گاهی واژه شماتت را آوردهاند و گاهی واژه طعن را آوردهاند. گاهی طعنه زدن به عیب واقعی است. این عیب در شخص هست. یک زن و شوهری بودند که سالها با هم زندگی میکردند. زندگی خوبی هم داشتند. از قضا مرد، آبلهرو و کور بود. بنده خدا زندگی را اداره میکرد. از صبح که بیرون میرفت برای گذران زندگی تا شب کار میکرد و کسب درآمد میکرد و زندگی خوشی هم داشتند. یک روز این مرد به خانه آمد. پول نداشت. خدا هیچ مرد و هیچ نانآوری را شرمنده خانوادهاش نکند. پول نداشت. زن گفت: امروز چه شده است؟ مرد گفت: شرمندهام. هر چه کار کردم نشد. زن گفت: مردهشور صورت آبلهرو و چشم کورت را ببرند. به مرد بر خورد. گفت: بیست سال است که با هم زندگی میکنیم و صورت و چشم من همین بوده است. تا الان نگفته بودی و دقیقاً همین امروز گفتی؟ زن گفت: برای اینکه تا امروز چشمم به دستت بود. پول میآوردی و چشمت را نمیدیدم. امروز که پول نیاوردی دیدم چه قیافهای داری. عیب است. واقعاً وجود داشت؛ ولی سرکوفت و رنجش و زخم زبان است. آبلهرو بودن و کور بودن که در ظاهر هست؛ اما اگر این عیب را که میگوید که درونی باشد و هیچ کس خبر نداشته باشد، علاوه بر اینکه مذمت طعن را پیدا میکند مذمت افشاء سِر را هم پیدا میکند. افشاء سر چیست؟ الان رسم شده است که تا با کسی صحبت میکنند میگوید: بگویم؟ یعنی چیزهایی دارم که بگویم. من سر درون کسی را روی منبر نمیگویم که نه چشم برزخی دارم و نه در زندگی کسی تجسس کردهام. من حرف خدا و پیامبر و اهل بیت را میگویم. آقای ما امیر المؤمنین میفرماید: مَنْ أَفْشَى سِرّاً اسْتُودِعَهُ فَقَدْ خَانَ یعنی: هر کسی که سری را به راز و امانت در نزد او قرار دادهاند بیان کند جزء خانین است. این شخصی که میگوید: «بگویم؟» خائن است. انسان به سادگی میتواند عنوان خودش را عوض کند. با دوست مگو رازی هر چند امین باشد شاید ز برونِ در، دشمن به کمین باشد حواست را جمع کن. سِرت را پای قلیان نشستهای و میگویی. مملکت دیجیتالی و الکترونیکی است. حرفهای شما ضبط میشود. در یک زمانی علیه شما استفاده میشود. حواس خودت هم جمع باشد. حواس خودت هم جمع باشد. حالا که مردم بی خیال هستند تو حواست جمع باشد. گاهی اوقات طعنه که بین عیوب دیگران در نزد آنها است به عیبی است که واقعی نیست؛ بلکه عیبی است که پنداری است. یعنی جامعه در اثر تربیت نادرست، این مسأله را عیب میداند؛ چون جامعه درست تربیت نشده است. من یک قدری بگویم و شما ببینید درست است یا نیست. جامعهای که تربیت درست نشده است به یک بلیهای به نام دروغ گفتن مبتلا است. همه دروغ میگویند با کم و زیادش. اکثراً دروغ میگویند. نگوییم همه، که روزهمان باطل نشود. در جامعهای که اکثراً دروغ میگویند اگر کسی بخواهد راستش را بگوید کلاهش پس معرکه است. اگر بخواهد جنس ایرانی را به عنوان ایرانی بفروشد میخرند؟ نمیخرند. باید بگوید ترک است. این هم دروغ است. شاگرد مغازه آمده اینجا نشسته است و از ما شنیده که دروغ است. فردا که به مغازه میرود میگوید که جنس ایرانی است. صاحب مغازه میآید و میگوید: دیوانه! چرا این کار را کردی؟ مذمت میکند. طعن میزند: این کار، عین حماقت و بی تدبیری است. این عیبی است که به او میگوید؛ ولی یک عیب پنداری است. آن شخص راستش را گفته است تا لقمه حلال به زندگیش ببرد. اما اگر بگوید این جنس، ایرانی است و ترک نیست اصلاً نمیخرند. پس برخی از عیوب، عیوب پنداری است و در اثر تربیت غلط جامعه است که این عیب پیدا شده است. بیان مبارک اهل بیت در باب طعنه زدن این است که گاهی طعنه زدن بر عموم مردم است که اصلاً جایز نیست. قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ عَلَى النَّاسِ طَاعِناً یعنی: اجتناب کنید و بپرهیزید از اینکه به مردم طعنه بزنید. یعنی عیوبشان را بگویید که موجب رنجشان بشود. اگر کسی بخوهد بر اساس اَلمُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ، عیب کسی را بگوید بر اساس یک فراست و دریافت درونی است که باید به بهترین شکل بیان شود. نه اینکه طوری گفته شود که رنجش خاطر پیدا شود. پس طعنه بر احدی نمیتوان زد؛ به ویژه بر اهل ایمان. قَالَ البَاقِرُ عَلَیهِ السَّلَامُ: َإِيَّاكُمْ وَ الطَّعْنَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ یعنی: از طعنه زدن بر اهل ایمان بپرهیزید. چرا گفتم در مورد اهل ایمان به ویژه نمیشود این کار را کرد؟ چون حرمت اهل ایمان در نزد خداوند، یک حساب خاص است. وجود نازنین حضرت موسی ابن جعفر در مقابل کعبه ایستادند و این خانه الهی که ساخته شده توسط دو پیامبر عظیم الشأن الهی است را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: ای کعبه! تو چقدر حرمت داری! به قدری حرمت دارد که سید الشهداء از مکه بیرون رفت تا در آنجا خونریزی نشود. بعد امام کاظم فرمود: حرمت اهل ایمان نزد خداوند از تو بیشتر است. مؤمن، جایگاه بلندی در نزد خداوند دارد. از این جهت است که من احتیاط میکنم و به خودم نمیگویم اهل ایمان. چون احساس میکنم که آن کسی که حرمتش از کعبه در نزد خداوند بالاتر است باید یک آدم فوق العادهتری باشد، نه به صرف نماز و روزه. ما بد نیستیم. فعلاً بد نیستیم. کدام کاسبی میگوید ماست من ترش است؟ ما هم بد نیستیم إن شاء الله. یک شخصی به خواجه نصیر الدین طوسی نامه نوشت. خواجه فیلسوف بوده است. ریاضیدان بوده است. به او نامه نوشت و او را اینطور خطاب کرد: کلب ابن کلب یعنی: سگ فرزند سگ. خواجه هم فیلسوف است. با ادله رد کرد. من سگ نیستم چون سگ پوزه دارد و من ندارم. سگ پشم دارد و من ندارم. در انتها یک جمله عجیبی دارد. با همه این اوصاف اگر از صراط رد نشوم از سگ، کمتر هستم. (أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ). آری! ما هم فعلاً خودمان میگوییم خوب هستیم. إن شاء الله که خوب هستیم. مؤمن در نزد خداوند حرمت دارد. از کعبه بیشتر است. روایتش را گوش کنید که چرا گفتم باید به طور ویژه از طعنه زدن به مؤمن اجتناب کرد. دلیلش این است: قَالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلَامُ: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِ كَرَامَتِهِ فَمَنْ طَعَنَ عَلَيْهِمْ أَوْ رَدَّ عَلَيْهِمْ قَوْلَهُمْ فَقَدْ رَدَّ اللهَ فِي عَرْشِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللهِ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا هُوَ شِرْكُ الشَّيْطَانِ یعنی: وجود نازنین حضرت صادق علیه السلام فرموده است: حق تعالی اهل ایمان را از نور عظمت و جلال کبریایی خودش آفریده است. حال که آنها را از نور بزرگواری و جلالت و کبریایی خودش اخذ و خلق کرده است، اگر کسی بر اهل ایمان طعنه بزند یا اینکه حرفآنها نپذیرد و کاری کند که آن شخص قسم بخورد، خدا را در عرشش رد کرده است و نپذیرفته است. این آدمی که به اهل ایمان طعنه میزند تحت ولایت حضرت حق نیست. (اللهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا) برای کسانی است که طعنه نمیزنند. این آدم، شریک شیطان است. خداوند این مسأله را بسیار سخت گرفته است و ما به راحتی عیبجویی می-کنیم. بدترین نوع طعنه، طعنه زدن به دین و مقدسات است. قَالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلَامُ: مَنْ طَعَنَ فِي دِينِكُمْ هَذَا فَقَدْ كَفَرَ یعنی: هر کسی که در دین شما عیبجویی کرد و طعنه زد، کافر شده است. طعنه به دین میزنند. می-گویند: این چه مسخرهبازیای است که حجاب دارد و کربلا دارد و طواف دارد و ... این طعنه به دین است. ممکن است که کسی بگوید عقیده هر کسی محترم است. این عقیده مادامی محترم است که نزد خودش نگه داشته باشد؛ ولی وقتی ذکر کرد دیگر عقیده خودش نیست. عقیدهاش را ذکر کرده است. بنابراین باید عقیده محترم را ذکر کند و عقیده الهی را نقد کند. اگر ما در مقابل دیگران میایستیم به خاطر این است که باطل هستند؛ ولی با تحقیر و طعن نمیایستیم. با استدلال میایستیم. ما هیچ وقت در مقابل یهودیت با طعن نایستادیم. ما هیچ وقت در مقابل مسیحیت با طعن نایستادیم. ما هیچ وقت به مقدسات دیگران توهین نکردیم؛ بلکه مقدسات خودمان و بطلان مقدسات دیگران را اثبات میکنیم. اثبات و دلیل است. دلیل که اشکالی ندارد. بعد امام صادق فرمودند: قَالَ اللهُ تَعَالَى: (وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ) یعنی: و آنها در دین شما طعنه زدند؛ پس با پیشوایان کفر مبارزه کنید. به دلالت عقلی وقتی میفرماید: اینها کافر شدهاند. حال که کافر شدهاند با آنها مبارزه کنید. ریشه طعنه چیست؟ تفاوت شماتت با طعن در ریشه است. ریشه طعنه، تکبر است؛ ولی ریشه شماتت، عداوت بود و حسادت. در اینجا تکبر است که باعث میشود من عیب آنها را به رخشان بکشم و دستاویزی برای رنجاندنشان قرار بدهم. عبد الاعلی خدمت امام صادق رسیده است. از حضرت صادق علیه السلام پرسید: مَا الْكِبْرُ؟ یعنی: کبر چیست؟ حضرت علیه السلام کبر را تعریف کردند و فرمودند: پیغمبر فرمود: إِنَّ أَعْظَمَ الْكِبْرِ غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ یعنی: بزرگترین مرتبه خودخواهی این است که نسبت به خلق، غمص و نسبت به حق، سفه داشته باشیم. عبد الاعلی نمیدانست اینها چیست. از حضرت پرسید: وَ مَا غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ یعنی: غمص خلق و سفه الحق چیست؟ حضرت در مقام پاسخ فرمودند: مراد از غمص الخلق این است که به زنان و مردان اهل حق اهانت کرده و آنها را تحقیر کنی و به چشم حقارت بنگری و دیگران را کوچک و ناچیز بشماری. پرسید سفه الحق چیست؟ حضرت فرمود: مراد از سفه الحق این است که در برابر حق و حقیقت از خودت جهالت و نادانی نشان بدهی. بنابراین به اهل حق طعنه بزنی. چون حق را نمیشناسی به اهل حق طعنه بزنی. این سفه الحق است. غمص الخلق یعنی اینکه مردم را تحقیر کنی. حضرت میفرماید ریشه هر دو کبر و تکبر است. حرف دیگری که در باب طعن وجود دارد این است که طعنه زدن از علائم نفاق است. مکرراً گفتهایم که منافق فقط مسعود رجوی نیست. آنها سالها است که منافق نیستد. شاید همان اواخر دهه حکومت پهلوی تا همان سالهای شصت و یک منافق بودند. آنها رسماً از سال شصت و یک به بعد آدمهای وحشیای هستند. خیلی صراحت در این معنا دارند. هیچ نفاقی هم ندارند. به صراحت خائن به مملکت و دین هستند. آنها از جرگه منافقین خارج هستند. در دشمنی با دین و مملکت صریح هستند. نمیتوانیم آنها را جزء منافقین بدانیم. آن برای سالهای آخر بود که معلوم نبود چه خبر است. قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: اَلمُنَافِقُ لِنَفسِه مُدهِنٌ وَ عَلَی النَّاسِ طَاعِنٌ یعنی: آدم منافق، کسی است که نسبت به عیوب خودش بی خیال است؛ ولی نسبت به عیوب دیگران، طعنهزننده است. این علامت نفاق است برادرها. مشمول آیه شریفه (جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ) است. به ما دستور دادهاند که نه عیب دیگران را بگوییم که همان طعنه زدن است و به ما دستور دادهاند که عیبجویی از دیگران هم نکنیم. (وَ لا تَجَسَّسُوا) یعنی: تجسس در زندگی دیگران نکنید. این خودش یک بحثی دارد که إن شاء الله به آن خواهیم رسید. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَولَادِ الحُسَینِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللهِ».