بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ بحثی را که مشغولش بودیم بحث موانع رسیدن به حسنات بود. از سلسله آفات زبان شروع کردیم. آن بحثی که ما مشغولش بودیم بحث توهین و تحقیر بود. تعریفش گذشت. مصادیقش بیان شد. به این بحث رسیدیم که توهین به چه کسانی امکان دارد. ما حق نداریم به هیچ کس توهین کنیم حتی اگر مسلمان نباشد. ما حق نداریم در تعامل با دیگران کاری بکنیم که موجب ذلت و خواری و کوچک شدن خودمان بشود. پس تحقیر خود هم در تعامل با دیگران ممنوع است؛ گرچه مذمت نفس در نزد خویشتن، از اوجب واجبات در سلوک عملی است. کسانی که سالک راه هستند برای اینکه بتوانند این مسیر را ادامه بدهند دچار عجب میشوند. برای اینکه این عجب در درون آنها شکسته بشود میگویند خودتان را مذمت کنید؛ منتها نزد خودتان. خود را نزد خود مذمت کنید، نه در ملأ عام. یکی از فرقههای صوفیه، ملامتیه هستند. اینها کسانی هستند که به اصطلاح خودشان برای اینکه آن عجب ایجاد نشود، کارهای خلاف شرع انجام میدهند. خودشان را در مظان اتهام قرار میدهند تا آن حالت عجب از بین برود. این کار این-ها غلط است؛ اما مذمت نفس وجود دارد. وجود نازنین حضرت زین العابدین علیه السلام دعایی دارند که بسیار عالی است. من یک مدتی است که در حسینیه خودمان در صبحهای جمعه، مشغول شرح همین دعا هستم. دعای مکارم الاخلاق است. در بحث اخلاق، اخلاق الهی است. مبتنی بر کلمات فلاسفه یا برخی مسائل دیگر نیست. صرفاً روایت است و خیلی هم عالی است. هر بند از این دعا را با درود بر پیامبر و آل پیامبر شروع میکنند. یکی از فرمایشات جناب امام علیه السلام زین العابدین در این دعای شریف، این است: وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا یعنی: من را نزد مردم بالا نبر مگر اینکه به همان اندازه پیش خودم پایین آورده باشی. عزت به دست تو است اگر بخواهی بدهی. من را اگر بین مردم عزیز کردی الحمد لله؛ اما من را نزد خودم خوار کن. من نسبت به آن مذمت خودم آگاه باشم. به همان میزان که من را در بین مردم عزیز میکنی من را نزد خودم پایین بیاور تا مشکل پیدا نکنم. این فرق دارد با اینکه من در بین مردم کاری بکنم که خوار شوم. این حرام است. اما اینکه به خودم تشر بزنم حرام نیست. شخصی بود در بین بنی اسرائیل که دعا میکرد و دعایش مستجاب نمیشد. هر چه کرد دعایش مستجاب نشد؛ با اینکه در بین بنی اسرائیل از خاندانی بود که معروف به مستجاب الدعوة بودند. یعنی دست که بالا میکردند مستجاب میشد. به نفس خودش اشاره کرد و گفت: تو چه گندی زدهای که خدا، صدایت را نمیشنود؛ وگرنه او سمیع است و علیم. تو چقدر خراب کردهای که خدا تو را نمیبیند؛ وگرنه او بصیر است و علیم. به پیامبری که با این شخص معاصر بود وحی شد که برو و به او بگو: الان هر چه بخواهی به تو میدهم حتی اگر بخواهی که کوهها جا به جا شوند. مذمت نفس نزد خود نفس، ثمره دارد؛ ولی خوار کردن خود نزد دیگران، هیچ ثمرهای ندارد. یکی از مصادیق خوار کردن خود نزد دیگران، چاپلوسی و تملق گفتن است. این از مصادیق بارز خوار کردن است. بحمد الله و المنة در کشور ما وجود ندارد اصلاً و ابداً. ما در اینجا هر چه داریم فراتر از مسلمانی است. سلمان بودن است. هر چه داریم همه سلمان فارسی است؛ منتها با جناب ایشان فقط در فارسی بودنش مشترک هستیم. ایرانی هستیم؛ وگرنه بین ما و بین ایشان فاصله زیادی هست. پس به هیچ کس حتی غیر مسلمان و حتی خویشتن نباید اهانت کرد. به طور ویژه ما حق نداریم به اهل ایمان توهین کنیم یعنی همان مسلمانان. حق نداریم توهین کنیم به طور ویژه. دلیلش هم این است که اهل ایمان نزد خداوند، حساب خاصی دارند. یک دو روایتش را گوش کنید و ببینید اینها نزد خداوند چه مقامی دارند. من بحث کبروی دارم. بحث صغروی ندارم. اهل ایمان، ویژگی دارند؛ اما اینکه من اهل ایمان باشم محل شک و تردید است و باید بررسی شود تا ببینیم ما اهل ایمن هستیم یا نه. ما راجع به اهل ایمان صحبت میکنیم؛ اما اینکه خودمان اهل ایمان باشیم یا نه... باید دید چه کسی اهل ایمان است. ببینیم موسی ابن جعفر و امام صادق درباره جایگاه مؤمن در نزد خداوند چه فرمودهاند: قَالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلَامُ: وَ اللهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَأَعْظَمُ حَقّاً مِنَ الْكَعْبَةِ یعنی: به خدا سوگند که حق مؤمن نزد خداوند از خانهاش بالاتر است. خانهای که امام حسین علیه السلام حقش را رعایت کرد و اجازه نداد خون مبارکش در آن سرزمین ریخته شود. میفرماید: حق مؤمن از این خانه با این همه عظمت، بالاتر است. شبیه همین روایت را وجود نازنین امام کاظم علیه السلام فرمودهاند. ایشان در مقابل کعبه ایستادهاند و بیان مبارکشان این است: مَا أَعْظَمَ حَقَّكِ يَا كَعْبَةُ وَ وَ اللهِ إِنَّ حَقَّ الْمُؤْمِنِ لَأَعْظَمُ مِنْ حَقِّكِ یعنی: چقدر قدر و منزلت و حق تو نزد خداوند بالا است. نزد خداوند، ویژه هستی. آن قدر ویژه هستی که همه عالم، مخلوق خدا هستند؛ ولی تو را به خودش انتساب داده است. یعنی اینکه تو بسیار بالا هستی؛ وگرنه مگر بقیه مکانها برای خدا نیست؟ همه جا برای خدا است؛ اما اینجا به قدری شرافت دارد که خداوند فرموده است اینجا بیت الله است. بعد امام کاظم میفرماید: و به خدا سوگند حق مؤمن از تو بالاتر و ویژهتر است. این ویژگی است که به من و شما میگوید ما حق نداریم به اهل ایمان توهین کنیم. این ویژگی دو مطلب را به ما میرساند و ما میبینیم که هیچ یک از این دو مطلب را رعایت نمیکنیم: 1. اگر مؤمن نزد خداوند، این همه منزلت و حق دارد بر من و شما لازم است که آن حقوق را بشناسیم. حق مؤمن را میشناسیم؟ نه. نمیشناسیم. پیغمبر ما فرموده است: مؤمن بر مؤمن سی حق دارد. یا آن سی حق را ادا میکنیم یا نه. ما که نمیشناسیم ادا هم نمیکنیم. پس باید حلالیت بطلبیم. اگر این دو کار را نکردیم و از دار دنیا رفتیم چه اتفاقی میافتد؟ روز قیامت برادر مؤمنت از تو شکایت می-کند و به خداوند عرض میکند که حقوقش را ادا نکردهای. محاکمه تشکیل میشود. باید چه کرد؟ غلط کردن به درد نمیخورد. غلط کردن همان تؤبه است و در آنجا به درد نمیخورد. سبک و سنگین میکنند و میگویند مثلاً پرونده تو بهتر است. حسناتت را به آن شخص میدهند. پروندهات سبک میشود. اگر حسنات نداشته باشی بخشی از گناهان او را به تو میدهند. این را پیغمبر فرموده است. او راست می-گوید. این روایت هم صحیح است. نتیجه میگیریم که ما تربیت اسلامی نداریم. ما تعلیمات دین را شنیده-ایم؛ ولی تربیت دینی پیدا نکردهایم. مشکل ما در همین جا است. 2. دومین چیزی که باید وجود داشته باشد این است که باید نسبت به رعایت آن حقوق متعهد باشیم. وجود نازنین حضرت صادق علیه السلام میفرماید چه کسانی که تعهد به آن حقوق ندارند و حقوق برادران ایمانیشان را رعایت نمیکنند: إِنَّهُ مَنْ عَظَّمَ دِينَهُ عَظَّمَ إِخْوَانَهُ یعنی: کسی که دینش را بزرگ بشمارد برادران دینیاش را هم بزرگ میشمارد و کسی که دینش را کوچک بشمارد برادران دینی را هم کوچک میشمارد. یعنی در زندگی ما، یک زندگی داریم و یک دین داریم. این برای کسانی است که دین را خفیف میدانند. ما یک حقیقت داریم به نام دین که از آن، یک زندگی تشکیل میشود. این برای کسانی است که دین را بزرگ میشمارند. پس هر گاه گفتید: دین ما چه میشود؟ زندگی ما چه میشود؟ این حرف شما، استخفاف به دین است. اما هرگاه گفتید یک دین داریم که از آن زندگی تولید میشود، عظمت دین است. غالباً ما اینطور نیستیم. ما یک دنیایی داریم و میخواهیم آخرت را هم در کنار آن درست کنیم. نمیشود. و الله نمیشود؛ چون در یک بزنگاههایی مجبور هستید یکی را فدای دیگری بکنید و غالباً آخرت فدا میشود. این فقط مخصوص شما نیست. امیر المؤمنین به اصحابش میفرمود: به جنگ برویم؟ میگفتند: هوا گرم است. مدتی میگذشت و میفرمود: برویم؟ میگفتند: هوا سرد است. مدام بهانه میآوردند. کشاورزی را بهانه میکردند. یعنی همواره آخرت فدا میشود. این برای کسانی است که زندگی را درست کردهاند و دین در کنار آن است. مزه زندگی است، نه اصل زندگی. حرف مهمی را به شما زدم. این بسیار مهم است. آنهایی که در راه رضای خدا به راحتی از جانشان میگذرند به خاطر این است که جان و مال و ناموس و عیال و وطن، در حیطه دین برای آنها تعریف میشود. اگر کسی حق و حقوق برادر دینیاش را رعایت کرد این آدم نزد خداوند، جایگاه دارد. پیامبر فرموده است: وَ مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ فَإِنَّمَا يُكْرِمُهُ اللهُ فَمَا ظَنُّكُمْ بِمَنْ يُكْرِمُهُ اللهُ أَنْ يَفْعَلَ یعنی: کسی که برادر دینیاش را بزرگ بدارد خداوند او را بزرگ میشمارد. بعد یک جمله اضافه میکنند که این جمله، معرکه است: شما گمان میکنید پاداش کسی که خداوند او را بزرگ بدارد چیست؟ یعنی خدا در مقابل کسی که حقش رعایت شده باشد به طرف مقابل چه چیزی میدهد؟ این در رعایت حقوق دیگران است. مؤمن نزد خداوند، حساب و کتاب دارد. اگر زن مؤمن دارید حق ندارید دلش را بشکنید. اگر فرزند مؤمن دارید حق ندارید هر طور خواستید با او رفتار کنید. اگر پدر و مادر اهل ایمان دارید حق ندارید هر طور خواستید با او رفتار کنید. جامعه ما دچار یک ولنگاری خاصی شده است. این مسأله، مسأله مهمی است. حدیث دیگری هم هست که اعتبار مؤمن را بیان میکند. وجود نازنین حضرت صادق میفرماید: مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فَبِنَا اسْتَخَفَّ وَ ضَيَّعَ حُرْمَةَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یعنی: کسی که مؤمنی را خوار کند و به او اهانت کند ما اهل بیت را خوار کرده است. امروزه توهین به مؤمن، توهین به امام عصر علیه السلام است. توهین به مؤمن، تضییع حقوق الهی و بی احترامی به حضرت حق است. حال که حساب مؤمن، ویژه است ببینید اگر کسی به مؤمن توهین کند چه اتفاقی برای او میافتد و چه کرده است: امام صادق علیه السلام فرموده است: قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي یعنی: حضرت حق تعالی فرموده است: هر کسی به دوستان من ـ یعنی به اهل ایمان ـ توهین کند به جنگ با من کمین کرده است. یعنی مترصد جنگ با من است. عرض کردم که در مذاکرات برجام که طرفین با هم صحبت میکردند راجع به گزینههای روی میز با هم صحبت میکردند. یکی از آن گزینههای روی میز، گزینه جنگ بود. مذاکرهکنندهها طوری رفتار کردند که کار به جنگ نکشد و کار عاقلانهای هم بود. یک گزینه جنگ هم روی میز خدا هست. یکی از چیزهایی که آن را بر میانگیزد، توهین کردن است. یکی از آنها ربا خوردن است. ربا نمیخورید؛ ولی این یکی را چه؟ رعایت میکنید؟ نشود که عبادت ما از باب عبادت بتپرستان باشد؛ یک پرستش ظاهری باشد که باطن نداشته باشد. امام صادق علیه السلام میفرماید: قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي یعنی: کسی که دوستان من را بی احترام کند به جنگ با من کمین کرده است. هنوز جنگ نشده است. اگر این جنگ شروع شود چه کسی میبرد؟ من به طور بسیار سریع و غیر قابل باور به دوستانم کمک میکنم. یعنی از قبل از اینکه این جنگ شروع شود میگویم پایان جنگ به نفع چه کسی است. کسی که من به او کمک کنم را میتوانید زمین بزنید؟ اصلاً امکان ندارد. از وجود نازنین حضرت رسول گرامی نقل شده است: قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ أَهَانَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ فَقَدِ اسْتَقْبَلَنِي بِالْمُحَارَبَةِ یعنی: کسی که برادر دینیاش را تحقیر و توهین و خفیف و خوار کند به جنگ با من آمده است. جنگ است. یعنی گزینه جنگ را از روی میز انتخاب کرده است. توهین، یک چیز بالا نبود که فکر کنید شکاف اتم است. من مصادیق توهین لفظی و مصادیق توهین رفتاری و مصادیق توهین نوشتاری و مکتوب را در جلسه گذشته بیان کردم. فقط یک مثال میزنم. آنچه که ما به آن مبتلا هستیم و بسیار هم بد است این است که عالمی در حال صحبت کردن است و شما با موبایلتان ور میروید. اینها مصادیق استخفاف است که عالم صحبت کند و شما قرآن بخوانید. سخنران صحبت میکند و شما نماز میخوانید. اینها از مصادیق استخفاف است. این نظیر این است که من با شما صحبت میکنم و شما سرتان را بر میگردانید. این از مصادیق استخفاف است. فکر نکنید استخفاف یعنی یک کار سنگین. به همین سادگی، جنگ با خدا حاصل میشود. یکی دیگر از پیامدهای تحقیر اهل ایمان، این است: قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: فَإِنَّ مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً، أَوِ اسْتَخَفَّ بِهِ، حَقَّرَهُ اللهُ، وَ لَمْ يَزَلْ مَاقِتاً لَهُ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ أَوْ يَتُوبَ یعنی: کسی که مؤمنی را کوچک بشمارد و او را در جمعیت سبک کند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار میکند. چون ریشه توهین، کبر است. در آثار اسلامی ما یعنی روایات آمده است: هر کسی که نسبت به دیگران تکبر کند و اظهار برتری کند خداوند او را در دنیا خفیف میکند. یعنی او را به یک زندگیای دچار میکند که دیگران بگویند ببین کارش به کجا کشید. در آخرت او را به صورت مورچه محشور میکند که زیر دست و پای تمام کسانی که محشور شدهاند قرار بگیرد. خدا هم بخواهد با کسی در بیفتد کار تمام است. در دنیا یک چنین کاری میکند که دلسوزی دشمن را بر انگیزد. بگویند وای وای وای چه شد این متکبر. کسی فالوده نمیخورد و الان به چه روزی افتاده است. در آخرت هم او را تبدیل به مورچه میکنند و زیر دست و پا میافتد. خواستم بگویم توهین با چیزهای پیچیده حاصل نمیشود. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَولَادِ الحُسَینِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللهِ».