بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ بحث ما در موانع رسیدن به حسنات، به بحث افشاء رسیده بود. تعریف خود سر گذشت. سر، آن امری است که پنهان است و اصرار بر پنهان ماندن آن وجود دارد. پس هم باید پنهان باشد و هم اصرار بر پنهان ماندنش وجود داشته باشد و هیچ دلیل شرعی و عقلی هم برای علنی کردن آن وجود نداشته باشد. یک مطلبی را به شما گفتهاند و گفتهاند که این مطلب نزد شما امانت است. این، سر است. وقتی به شما میگویند، از بقیه پنهان است. وقتی به شما گفتهاند امانت است یعنی اصرار دارند کسی نداند. هیچ مجوز شرعی و عقلی هم برای علنی کردنش وجود ندارد. اگر این کار را کردید خیانت است. خیانت از علامت-های انسانهای منافق است و دیروز گفتیم که منافق چه کسی است. این تعریف سر و افشاء سر بود. گاهی افشای سر و آنچه که پنهان است نسبت به خود آدم است. یک انسانی، یک شرایطی دارد که عیوب خودش را نزد مردم ذکر میکند. عیب، یک امر پنهان است و باید هم پنهان باشد. این شخص، عیوب خودش را نزد مردم ذکر میکند. این اذلال است. ذلت است. خود را در نزد مردم به خواری کشاندن است. این کار، حرام شرعی است. شما حق ندارید در جایی، عیوب خودتان را ذکر کنید. بله! مذمت کردن خویشتن نزد خود، یکی از امور سلوکی است؛ منتها نزد خود شخص، نه نزد دیگران. گاهی افشای سر به دیگران مربوط است. شما مطالب دیگران را ذکر میکنید. این دیگران میتوانند افراد باشد و میتواند جامعه باشد. شما سر جامعه را فاش کردهاید. مسألهی سر دیگران، اعم از عیب است. حتماً عیب نیست. یک امری است. شاید خیر باشد. شخص، منشأ خدمات شده است و شما هم چون حسابدار او هستید خبر دارید. حق ندارید جایی نقل کنید. پس افشای سر دیگران به معنای عیوب دیگران نیست. میتواند خوبیهای دیگران باشد. اصلاً میتواند یک امر اجتماعی باشد، نه اینکه مسأله کاستی و نقص باشد. امر اجتماعی را توضیح خواهم داد. گاهی افشای سر در سطح جامعه است و نسبت به این، دیدگاه خداوند علی اعلا بسیار شدید و سخت است. در سوره مبارکه انفال آیه شریفه 27 میفرماید: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید. به امانت خیانت نکنید در حالی که علم دارید و میفهمید. گاهی انسان سهواً یک کاری را میکند یا جبراً یک کاری را کرده است. اینها را نمیگوید. اختیار را میگوید. شخص میفهمد چه میکند. در آیه بعد میفرماید: (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ) یعنی: بدانید که اموال و اولاد برای شما محل آزمایش هستند و اگر کسی، آزمایش را خوب پس بدهد و در مسیر خدا باقی بماند نزد خداوند، اجر بزرگی دارد. شأن نزول آیات این است: پیامبر دستور دادند که در جنگ با یهود بنی قریظه، آنها را محاصره کنند. این محاصره بیست و یک شب طول کشید. پیامبر از آنها میخواست که آنها نیز مانند یهود بنی نضیر، منطقه را ترک کنند؛ چون منشأ فساد بودند. اصلاً برادرها بدانید که یهودی چه صهیونیست باشد و چه نباشد، در همه عالم منشأ فساد است. زمان پیامبر که اسرائیل و صهیونیست نبوده است. یهودیها کلاً امت مزاحمی هستند. ما یک روایت داریم که میگوید تعداد انبیائی که ارسال شده است هشت هزار نفر است. البته روایت صحیح همان صد و بیست و چهار هزار است؛ ولی این روایت هشت هزار هم از حضرت رضا علیه السلام وارد شده است. بعد میفرماید: نیمی از این هشت هزار تا برای بنی اسرائیل بوده است. یعنی چهار هزار پیامبر برای یک امت بوده است و چهار هزار پیامبر برای بقیه مردم زمین. ببینید اینها چه موجوداتی هستند که خدا و رسول و آدم و عالم را دور میزنند. إن شاء الله خداوند علی اعلا یک لطفی بکند و جهان را عاری از این طایفه بکند. موجودات مزاحمی هستند. پیامبر ما که رحمة للعالمین است نتوانست به اینها اعتماد کند. فرمود باید بروید. اینها هم قبول نمیکنند که از مدینه خارج شوند. اینها برای دوران پس از پیامبر نقشه داشتند. اینها طراحان سقیفه بودند. به پیامبر گفتند: ما نمیرویم. پیشنهاد دیگری بدهید. حضرت فرمود: حکمیت را بپذیرید. گفتند: میپذیریم. حضرت رسول سعد ابن معاذ را حکم قرار دادند. باز هم تعیین تکلیف کردند. گفتند: ما سعد را نمیپذیریم. ابو لبابه را بفرست. یهودیها گفتند پیش از اینکه سعد بیاید ابو لبابه را بفرستید که ما با او مشورت کنیم. ابو لبابه با اینها داد و ستد داشت. یکی از اصحاب پیامبر بود؛ ولی با آنها داد و ستد داشت. این آیهای که خواندم که میفرمود: (أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ) در واقع به ابو لبابه میگوید: ثروت، محل آزمایش است. او چون با یهودیها داد و ستد داشت نسبت به آنها کرنش و تواضع داشت. اینها گفتند: قبل از اینکه حکمیت سعد را بپذیریم میخواهیم با یکی از اصحاب شما مشورت کنیم. حضرت فرمودند: میپذیرم. ابو لبابه را فرستادند. قرار بود از ابو لبابه مشورت بگیرند؛ ولی مشورت نگرفتند. به ابو لبابه گفتند: اگر ما حکمیت سعد ابن معاذ را قبول کنیم خوب است؟ این هم به خاطر اینکه داد و ستد داشت و میخواست به هم خورد پاسخ داد: اگر بپذیرید کارتان تمام است. به کشتار آنها اشاره کرد. آنها هم به پیامبر پیغام دادند: ما سعد را نمیپذیریم. ابو لبابه که از در قلعه یهودیها بیرون آمد فهمید که به پیامبر خیانت کرده است. افشاء سر اهل ایمان را کرده بود. چون پیغمبر به واسطه سعد میخواست یک شدتی را اجراء بکند. او این شدت را افشاء کرده بود. بسیار پشیمان شد. گفت: من نزد پیامبر نمیروم. در جمع مسلمانان هم نمیآیم. به مسجد میروم. خودم را با یک طنابی به ستون مسجد پیامبر میبندم. نه غذا میخورم و نه آب. او این کار را کرد. اولین کسی که در زندانیهای سیاسی اعتصاب غذا کرد همین ابو لبابه بود. نه آب خورد و نه غذا تا اینکه بیهوش شد. بعد آیه نازل شد که او را بخشیدند. وقتی بخشیده شد به پیامبر عرض کرد: من به خاطر جبران خطایم که به شما خیانت کردم و سر شما را برای دیگران بازگو کردم تمام اموالم را در راه خدا در اختیار شما قرار میدهم. حضرت فرمود: لازم نیست این کار را بکنی. تو تؤبه کردهای و خدا تؤبهات را بخشیده است. برای اینکه آرامش پیدا کنی یک سوم اموالت را در راه خدا ببخش که کفایت میکند. او خیانت در سطح جامعه داشت. تؤبه خیانت در سطح جامعه این است که یا خدا بپذیرد و یا رسول خدا. بسیار عجیب است. من در سطح تاریخ نگاه میکنم و میبینم همواره خائنینی که در دستگاههای ایران بودهاند در فرانسه و انگلیس بودهاند. شما شاهان ما را نگاه بکنید. آنهایی که در مسیر سفارت انگلیس و روسیه بودهاند چقدر علیه این مملکت توطئه کردهاند. آنها در کشورهای خودشان این خیانت را نداشتهاند. این یک سؤال فرهنگی در جامعه ما است. چرا جامعه ما اینطور است و آنها اینطور نیستند؟ امیر کبیر را چه کسی کشته است؟ من در بحثهای تاریخی به اینجا که میرسم واقعاً سؤال دارم که ملت ما اینطور است. چرا در فرانسه این خبرها نیست که منافع کشورشان را فدای حاکمیت یک کشور دیگر بکنند؟ در کشور ما متأسفانه هست. از سابق هم رسم بوده است. اصلاً جاسوسی در ایران، جاسوسی دولتی و فردی نیست. خود دولتمردان علیه منافع این مملکت فعالیت میکنند. وحشتناک است. قاجار و پهلوی را ببینید. إن شاء الله این بلای فرهنگی در جامعه ما نباشد. البته این از آن دسته اموری است که با إن شاء الله و ما شاء الله حل نمیشود. مردم باید عزم و جزم پیدا کنند. بنابراین سر را در آیه، امانت معرفی کرده است. افشای سر را خیانت در امانت دانستهاند. ابو لبابه خیانت در امانت کرده است. یکی از مصادیق امانت، همین جلسات است. در این مجالس، حرفهایی زده میشود. بیان وجود نازنین پیامبر به جناب ابوذر غفاری این است: یَا أَبَا ذَرٍّ! اَلمَجَالِسُ بِالأمَانَةِ وَ إِفشَاءُ سِرِّ أَخیکَ خِیَانَةٌ فَاجتَنِب ذَلِکَ یعنی: حرفهایی که در یک جلسه زده میشود امانت است. نقل کردن حرفهای آن جلسه در جای دیگر، خیانت است. از آن اجتناب کن. این هم چیزی است که جامعه ما به آن دچار است. به مهمانی می-روند و هنوز برنگشتهاند به غیر از حافظ، همه خبر دارند که در آن جلسه چه اتفاقی افتاده است. این جلسه، امانت است. شما حق ندارید آن را نقل کنید. از اینکه چه کسی چه چیزی پوشید و چه خورد و چه گفت میگویند. شاید این محتوا از آن دسته محتواهایی نباشد که به کسی بر بخورد؛ ولی پیامبر به طور مطلق فرمودهاند: اَلمَجَالِسُ بِالأمَانَةِ. حرفی که در جلسه زده میشود امانت است. سر برادر دینی شما است. از در خانه که بیرون میآید با موبایل به همه گفته است. ببینید در یک حدیث دیگر میفرمایند که در چه صورتی سخن یک مجلس میتواند در جای دیگر نقل شود. امام صادق علیه السلام میفرمایند: الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَةِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُحَدِّثَ بِحَدِيثٍ يَكْتُمُهُ صَاحِبُهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یعنی: سخنان یک جلسه امانت است و حرفی که در آن جلسه زده شده است و سر است، حق بیانش وجود ندارد مگر اینکه گوینده بگوید: عیب ندارد که بگویید. پس اولین شرطی که با آن میشود سخن یک مجلسی را در جای دیگر نقل کرد این است که صاحب سخن، اجازه چنین معنایی را داده باشد. دومین جایی که اشکال ندارد سخنی در جایی پخش شود آن جایی است که سخن، عمومی است مثل بنده. من در جمعیت صحبت میکنم و صدایم به گوش همه میرسد. این سخن، سخنی عمومی است. بنابراین نقل این در جای دیگر اشکالی ندارد. در این مورد هم باید مراقبت داشت. به این معنا که گاهی یک صحبتهایی به مقتضای افراد این جلسه صورت میگیرد. اگر این حرف در جای دیگر درج شود توهین و تحقیر و استهزاء نسبت به دین یا متدینین را ایجاد میکند. شما حق ندارید این را در جایی نقل کنید. همه شما علی القاعدة این تیپ از صحبتها را در فضای مجازی دیدهاید و همه شما هم می-دانید که به کجا اشاره میکنم. برخی از صحبتها به مقتضای برخی از جلسات است. مثلاً من بگویم کدام یک از اشیاء در عالم وجود، اظهار ولایت به امیر المؤمنین کردهاند، در جایی خریدار دارد که اشخاص، متولی ولایت حضرت امیر باشند. کسی که اصلاً ایشان را قبول ندارد اگر این حرف را بشنود جز استهزاء برای حضرت امیر و برای برادر دینی، چیزی ندارد. این کلام، امانت است اگرچه صدور اولیهاش از پشت بلندگو باشد. بخشی را هم من باید مراقب باشم که هر حرفی را نگویم. متأسفانه جامعه ما نسبت به این مطلب هیچ مراعاتی ندارد. بلافاصله ضبط میکنند و بلافاصله درج میکنند. در فلان صفحه مجازی و در فلان کانال مجازی منتشر میکنند. امنیت فردی در جامعه ما وجود ندارد که به واسطه همین موبایلها است. به واسطه همین موبایلها امنیت وجود ندارد و این در درازمدت، اضطرابآور است. یعنی جامعه از آرامش دور میشود. پس آنچه که در مجلس گفته میشود امانت است. زمانی میتوانید این را نقل کنید که گوینده بگوید اشکالی ندارد بقیه خبردار شوند. حرفهای عمومی مثل فرمایشات مبلغات دین، قابل درج است. چون از طریق میکروفون است و باند، عمومی است؛ مگر اینکه انسان ببینید این حرف علیه دین و متدینین هست یا نیست و استهزائی در آن وجود دارد یا نه. به همین دلیل است که میگویند اهل ایمان قبل از انجام هر کاری باید فکر کنند. فکر، سه حرف دارد. مهمترین چیزی که مطالبه شرع مقدس است و در آیات متعدد وارد شده است فکر است که خوشبختانه با آن کاری نداریم. فکر چه چیزی هست؟ چطور فکر میکنند؟ به چه چیزی فکر میکنند؟ این، مطالبه دین است. به ما گفتهاند: شما فکر نمیکنید؟ اگر بخواهیم این را در ادبیات محاورهای بیاوریم اینطور گفته میشود: حالیتان نیست؟ قبل از اینکه کاری را بکنید فکر کنید. اساساً حکم افشای سر، حرمت است. این کار، حرام است. خیانت، حرام است و افشای سر، خیانت است. نقض پیمان و عهدشکنی، حرام است و افشای سر، نقض پیمان است. این حدیث از وجود نازنین امام صادق علیه السلام وارد شده است. عبد الله ابن سنان میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ؟ یعنی: آیا عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ حضرت فرمودند: بله. عبد الله میگوید به حضرت عرض کردم: يَعْنِي سُفلَیهِ یعنی: دریافت من از اینکه شما فرمودید حرام است این است که اسافل اعضاء را میگویید. حضرت فرمود: لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا هُوَ إِذَاعَةُ سِرِّهِ یعنی: مراد من از اینکه گفتم عورت مؤمن بر مؤمن، حرام است، اسافل اعضاء نیست؛ بلکه افشاء سر، حرام است. عورت، سر است. این است که حرام است. عرض کردم که افشاء سر، علنی و آشکار و بازگو کردن راز و آن چیزی است که بر پنهان بودنش اصرار وجود دارد؛ منتها بدون مجوز عقلی و شرعی. برخی از مجوزات عقلی و شرعی را بگویم که بدانید به چه دلیل میتوانید حرفِ دیگران را بزنید. ظاهراً انحصار در چهار مورد دارد. مورد پنجم ندارد. گفتم ظاهراً که بدانید گشتهام. ممکن است بیشتر باشد. تا آنجا که من گشتهام بیش از این چهار تا نیست: مورد اول: در مرتبه ظلم و ستم؛ آدمی برای دادخواهی میتواند از ستمی که بر او به صورت پنهانی انجام شده است پرده بردارد. زنی هست که همسرش در خانه به او ظلم میکند. دیگران نمی-دانند. او برای اینکه این ظلم را برطرف کند میتواند ظلم را بیان کند؛ چون میخواهد دادخواهی کند و مشکل را برطرف کند. مورد دوم: نصیحت مستشیر؛ در صورتی که نگفتن راز شخصی موجب گرفتاری مؤمن دیگری شود و مفسده دیگری به بار آورد، افشای آن بی ایراد است. در مقام مشاوره از من سؤال میکنید که فلان پسر، خوب است. اگر من نگویم او فلان ایراد را دارد ممکن است در زندگی زناشویی دچار مشکل شوند. من مشاور هستم. از من سؤال کردهاند راجع به خوب بودن یا بد بودن یک جوان. راجع به اینکه این جوان قابلیت ازدواج دارد یا ندارد و میشود با او ازدواج کرد یا نه. ازدواج قبلی داشته است یا نداشته است. اگر من اینها را نگویم ممکن است بعداً دچار دردسر شوند. چون مشاور هستم باید بگویم. خودم فی البداهة اقدام نمیکنم. زمانی میگویم که از من سؤال کنند و در مقام مشورت قرار بگیرم. مورد سوم: رفع یا دفع منکر؛ فاش کردن گناه دیگری برای شخصی که بتواند او را از آن باز دارد در صورتی که یگانه راهِ ممکن برای بازداشتن همین باشد. فرض کنید شخصی، منکری را انجام میدهد. نمیداند این کاری که انجام میدهد منکر است. نمیداند بیلیارد اشکال شرعی دارد. او به خاطر اینکه میبیند در ایران فدراسیون بیلیارد هست فکر میکند جایز است. هیچ مرجع تقلیدی این را جایز نمی-داند. اینکه آن فدراسیون از کجا حکم گرفته است را نمیدانم. حتی خود رهبر هم قائل به جواز این بازی نیستند. این شخص بیلیارد بازی میکند و میگوید تلویزیون هم نشان میدهد. نشان بدهد. مگر هر چیزی را تلویزیون نشان بدهد درست است. او نمیداند این بازی، قمار است. من مجبور هستم به او تذکر بدهم اگر تنها راهش همین باشد. نمیدانم چرا زندگی ما مردم در سفر و حضر با هم تفاوت دارد. دلیل این را نفهمیدم. سفر برای تمدد اعصاب است، نه عرق خوردن. مسافر است که باشد. در حضر که هستند یقه را هم میبندند؛ ولی در سفر، شلوارک میپوشد. ما دلیل این تغییر روش را نفهمیدم که چیست. فرض کنید من دیدهام که کسی در سفر، کار باطل میکند. به او هشدار میدهم. مورد چهارم: شهادت دادن نزد قاضی؛ من از عیب شخصی و ستم او در خفاء خبر دارم. به عنوان شاهد احضارم کردهاند و یا احضارم نکردهاند. خودم شرکت میکنم. آنچه را که از این شخص میدانم بیان میکنم و این بیان، خالی از اشکال است. بنابراین اگر گفتم افشاء سر، علنی کردن سر دیگران بدون مجوز شرعی و عقلی است، مجوز شرعی تا آنجا که گشتیم چهار مورد بود. من بیش از این ندیدهام. شما ببینید هست یا نیست. به طور کلی اساساً شریعت مقدس به ما دستور میدهد که رازتان را به کسی نگویید. اسرارت را به کسی نگو. ببینید امام صادق در این زمینه چه بیان زیبایی دارند. ایشان میفرمایند: لَا تُطْلِعْ صَدِيقَكَ مِنْ سِرِّكَ إِلَّا عَلَى مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ عَدُوُّكَ لَمْ يَضُرَّكَ فَإِنَّ الصَّدِيقَ قَدْ يَكُونُ عُدُّواً يَوْماً مَا یعنی: همه حرفهایت را به دوستانتان نگویید. آن طایفهای از حرفها را بگویید که اگر دشمن به آن حرفها دسترسی پیدا کرد برای تو ضرر نداشته باشد. هر چیزی در چنتهات هست را رو نکن. یک چیزی را بگو که اگر دشمن به آن رسید علیه شما سوء استفاده نکند. مگر قرار است دشمن از دوست سوء استفاده کند؟ حضرت میفرماید: ممکن است یک روزی دوست شما دشمن شما شود. دلیلش هم وجدانی است. نگاه کنید و ببینید چند دوست دارید که بیش از ده سال با آنها باشید؟ رفاقت صمیمی بالای بیست سال چند مورد دارید؟ در روایت فرمودهاند رفاقت صمیمی، بیست سال است. بعد فرموداند: بالای بیست سال، قوم و خویش است. چند دوست بیست ساله دارید؟ تو که نداری برای چه هر چیزی را دارید میگویید؟ رفاقت و دوستی و دشمنی، تابع منافع است. منافع من گاهی با شما است که دوست میشویم و گاهی بی شما است که دشمن میشویم. چرا آن زمانی که با شما هستم حرفی را به من میگویید که آن روزی که بی شما شدم، علیه شما استفاده کنم؟ چرا یک چنین حرفی را میزنید؟ چه کسی این اجازه را داده است؟ «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَولَادِ الحُسَینِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللهِ».