بسم الله الرحمن الرحیم نکتهای را که باید عرض کنم این است یک کسی از عزیزان سؤال کرد حالا ما مشکلاتمان را از کجا بشناسیم؟ از کجا بفهمیم که دچار مثلاً کدام بیماری اخلاقی هستیم؟ اخلاق یک علم است، مِن عندی نیست، ذوق نیست، علم است. هر علمی را آدم باید برود پیش استاد، هیچ راهی هم ندارد، هر علمی را آدم باید برود پیش استادش منتها خُب جلساتی که ما از اخلاق شنیدیم تحت عنوان جلسات اخلاق بیان یک سری ذوقیات و استحسانات است، این نیست اخلاق، اخلاق یک علم است از شاخههای حکمت عملی از قضا یک مشکلی هم هست، شما شنیدید انفاق خوب است و خوب هم هست، کی میگوید بد است؟ همه میدانیم انفاق خوب است و جزء فضایل اخلاقی است. یک شخصی آمد خدمت حضرت سیدالشهداء گفت: آقا من گرفتارم وضع مالیام بسیار بد است حضرت عالی به من کمک کنید، امام به خادم دستور دادند که ما در منزل چقدر پول داریم؟ گفت: یابن رسول الله 3 هزار درهم فرمود: بردار بیار، عبایی که در آن نماز میخواندند ارزشاش از همه عالم بیشتر است چون دوش سیدالشهداست، عبا را انداختند آن 3 هزار درهم را ریختند در آن به فقیر دادند بعد از او عذر خواهی کردند فرمودند: ببخشید ما بیشتر از این نداشتیم. حکومت دست ما نیست وضع مالی دست ما نیست ما بیشتر از این عذر خواهی میکنیم. یک شخص دیگری آمد خدمت همین آقا وجود نازنین سیدالشهداء گفت: آقا من گرفتارم وضع مالی من خیلی خراب است به داد من برسید حضرت فرمود: مشکل تو چیست؟ گفت بدهکارم، فرمود: چقدر، گفت: 3 هزار درهم حضرت فرمود که: من از تو سؤال میکنم هر جوابی را که دادی، بخشی از بدهی تو را میپردازم، سه تا سؤال کردند و او جواب داد و امام تمام بدهی را پرداخت کردند و بعد هم این روایت را فرمودند، فرمودند: (اَلْمَعْروفُ بِقَدْرِ الْمَعْرِفَةِ؛ "عطا و بخشش به اندازه معرفت و قابلیت است") یک امام، یک مشکل اما یکی را عذر خواهی میکند که بیشتر از این ندارم یکی را سؤال میکند، حالا فقیر آمده درب خانه شخص، کنکور به پا میکند یا این که عذر خواهی میکند آتش میزند به مالش و خانهاش را به نام او میکند کدامش را انجام میدهد؟ این ملاک دارد، میزان دارد ملاک و میزانش هم مِن عندی نیست مِن عند الله است باید یاد گرفت، اخلاق علم یاد گرفتنی است، پس باید رفت یاد گرفت آن وقت، وقتی رفتی پیش استاد یاد گرفتی، پیش استاد نه هر کسی، چون عرض میکنم اخلاق علم داستان سرایی نیست بگویند: آمیرزا اسماعیل دولابی چی گفت، آقای بهجت چی گفت، آقای قاضی چی گفت این علم اخلاق نیست این مجموعهای از داستانهای اخلاقی است که الزاماً همه خوششان میآید ولی کسی ملتزم نمیشود چون اصلاً داستان کسی را ملتزم نمیکند، داستان قلقلک دادن قوهی خیال انسان است، اخلاق سر و کارش با قوهی عقل انسان است، نفس ناطقه باید حاکم بشود، باید در علم اخلاق یاد گرفت نفس ناطقه چهجوری حاکم میشود آن را باید یاد گرفت، این با داستان حاکم نمیشود کما این که کتابهای داستان زیاد شنیدید لکنه تاثیر از آن کم گرفتید، این به خاطر این است که آن زیربنا درست نیست. آن وقت در بحثهای اخلاقی به ما یاد میدهند مثلاً فرض کنید حسد تعریفاش چیست؟ علائم حسد چیست؟ لجبازی چه بیماری است؟ علائم انسان لجوج چیست؟ علائم حمیت چیست؟ خُب این را آنجا بحث کردند دیگر، روی علامتها آدم میفهمد که این بیماری را دارد یا این بیماری را ندارد، اگر یک بیماری 10 تا علامت داشته باشد تو با خودت تطبیق میدهی من 7 تا را دارم پس حاد است، من 2 تا را دارم پس میشود جلویش را گرفت. ولی برای شناسایی و برای مداوا قطعاً و قطعاً و قطعاً باید پیش استاد رفت اصلاً اخلاق را باید یاد گرفت. چیزی که در علم اخلاق وجود دارد این است که جامعه ما هنوز جایگاه علم اخلاق را نمیداند چیست؟ میگوید: شد شد، نشد نشد در حالی که جزء علوم بایسته است نه شایسته، باید هر کسی بلد باشد نه این که اگر بلد بود خوب است، جزء مستحسنات نیست جزء واجبات است این جایگاه علم اخلاق است این حل بشود تا حالا بقیهاش، به همین دلیل است که آدم نمیشنود از افراد که خب چرا یک بحث اخلاقی وجود ندارد، بحث اخلاقی به این شکلی که عرض کردم. تخلیه یعنی درون را از رذائل اخلاقی دور کردن این همان مسأله توبه است. دو مرتبه دیگر میماند که مهم هم هستند. قبل از این که این دو مرتبه را بگویم این تقسیم بندی را بیان میکنم. صفات و ملکات به 3 دسته تقسیم میشوند ما 3 نوع صفت داریم: 1. یک دسته از صفات ما صفت مَلَکی است. مربوط به ملائک میشود مثل علم مثل معرفت مثل ادراک حقایق، خوشرویی، حلم، کرم، سخاوت، حُسن خلق، حسن نیت مجموعه فضایل، مکارم و محاسن اخلاقی، صفات مَلکی است محاسن اخلاق، مکارم اخلاق، فضایل اخلاق، سه دسته خُلق و خو هستند که با هم کاملاً متفاوتاند ولی اینها از ویژگیهای مَلک است به همین دلیل میگویند این دسته از خصوصیات، خصوصیات مَلکی است. 2. دومین دسته، خصوصیات شیطانی، آن چه که مربوط به ابلیس است. صفاتی که مربوط به ابلیس است مکر است، خدعه است، تلبیس است، غش است و این نحوه از شیطنتها، بعضیها دچار این نوع بیماری هستند شیر را با آب قاطی میکنند خصوصیتشان خصوصیت چی است؟ شیطانی است دیگر غش است دیگر. 3. برخی از خصوصیات و صفات، صفات حیوانی است، آن وقت خصوصیات و صفات حیوانی به دو گروه تقسیم می شود: 1ـ خصوصیت حیوانات بهیمی، 2ـ خصوصیت حیوانات سَبُعی. بهیمی چهارپایان گاو، گوسفند اینها، این تیپ از خصوصیات را تعبیر میکنند به مسأله حب دنیا، حب مال، حرص، طمع، بخل آنهایی که با قوه شهوت انسان، خواستنیها سر و کار دارد و خصوصیات حیوانی سبعی حالت درندگی دارد به تهور است، غضب است، شتابزدگی است، عجله است، بد خُلقی است. ما این سه نوع تقسیم بندی را داریم. حالا اگر ما بگوییم تخلیه، باید از چی تخلیه بشویم؟ از صفات شیطانی و حیوانی اعم از سبعی و بهیمی. کامل این تقسیم بندیها در کتاب شریف جامعالسعاده مرحوم نراقی هست یعنی میتواند آدم خصوصیتها را در آنجا پیدا کند. کتاب هم سه جلد است خواندن روی آن هم تنهایی کفایت نمیکند یعنی خیلی ذوق زده نشوید بروی دنبال این کتاب و بخری، مشکلی را حل نمیکند کتاب خریدن، آن چیزی که حل میکند مشکل را چیست؟ کتاب خواندن است و بعد عزم را جزم کردن برای تغییر است که این دو تا تقریباً وجود ندارد، ولی کتاب خریدن مشکل را حل نمیکند، خواندنش حل میکند وقتی میگویند فرض بفرمایید که تخلیه، ما باید خودمان را از صفات شیطانی و حیوانی خارج بکنیم. شناسایی که توسط شرکت در درسهای اخلاق است که حسد چه نوع بیماری است؟ تعریفش چیست؟ علائماش چیست؟ آدم حسود چه علامتی دارد؟ کینه چه بیماری است؟ تعریفاش چیست؟ آدمهایی که اهل حِقد و کینه هستند چه علائمی دارند، اینها همه در روایات پیامبر و آل پیامبر آمده. 2. مرحله دوم و اصطلاح دوم تحلیه است. تخلیه پیراستگی است، تحلیه آراستگی است. خودمان را آراسته بکنیم به یک دسته از صفات و آن هم صفات صفات مَلَکی. باید به آن خودمان را آراسته بکنیم مرتبه دوم است هر دو کار سختی است، هر دو کار سختی است. هم تخلیه از رذائل هم تحلیه به فضایل جفتش کار سختی است به همین دلیل در تعابیر به ما میگویند این را میگویند: مجاهدت، مبارزه، جهاد بلکه وجود نازنین خاتم الأنبیاء فرمودند: این جهاد اکبر است یعنی شمشیر زدن بسیار از دیدگاه رسول اکرم آسان است ولی تخلیه و تحلیه از دیدگاه رسول اکرم بسیار کار سختی است. ولی باید آدم فضایل اخلاقی را بشناسد، محاسن اخلاقی را بشناسد، مکارم اخلاقی را بشناسد راه اتصاف به آنها را پیدا بکند این میشود تحلیه، آراستگی انسان به صفات جمیله و ملکات. وقتی که انسان در مقام جهاد با نفس تخلیه را انجام داد، تحلیه را انجام داد دو تا ویژگی در او پیدا میشود، 1ـ خلوص در مقام نیت 2ـ حضور قلب. کسانی که دنبال خلوص نیت هستند دنبال ذکر نباشند چون با ذکر حاصل نمیشود اگر دنبال حضور قلب هستی، حضور قلب با ذکر حاصل نمیشود، حضور قلب با تخلیه و تحلیه حاصل میشود یعنی با مجاهدت نفس. من اگر بخواهم راجع به خلوص عمل صحبت بکنم حرف بسیار است، اگر راجع به حضور قلب بخواهم صحبت بکنم حرف بسیار ولی از هر کدام یک قسمت را بیان میکنم. در رابطه با خلوص، سوره مبارکه بینه آیه 4 (وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدينَ؛ "و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند") میفرماید: ما انبیاء مأموریت پیدا نکردیم مگر این که خدا را بپرستیم از روی اخلاص همه چیز برای اوست، دین هم برای اوست. یعنی پرستش ارزشی ندارد، پرستش از روی اخلاص ارزش دارد. این یک آیه. اما راجع به حضور قلب، حضور قلب حالتی است که در انسان موجب میشود خداوند آن عمل را از ما بپذیرد یعنی اگر تا حضور قلب نباشد خداوند آن عمل را نمیپذیرد امام زین العابدین (ع) می فرماید: (إِن الْعَبْدَ لایُقْبَلُ مِنْ صَلاتِهِ إلا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْها بِقَلبِه؛ "نماز بنده قبول نمیشود مگر قسمتی از آن که با قلبش خوانده") و در روایت دیگر بیان معصومین است گاه یک دهم نماز را میپذیرند، گاه یک هشتم نماز را میپذیرند، پرسید چرا؟ فرمود: به خاطر این که در همان یک دهم با قلبش داشت نماز میخواند. صلات مقبوله، صلات با حضور قلب است. صلات مقبوله، صلات همراه با خلوص در نیت است و این دو حاصل نمیشود مگر در پی 2 عنصر، 1ـ تخلیه از رذائل اخلاقی 2ـ تحلیه به فضایل اخلاقی، به ارزشهای اخلاقی، سخت است، سخت است یا آسان است؟ اصلاً دینداری سخت است، کی گفته دینداری آسان است؟ کسی بخواهد در مرز علیبن أبیطالب زندگی بکند چند تا سلمان داریم؟ ولی چقدر ابوجهل داریم تا دلت بخواهد. چند تا ابوذر داریم؟ کار سخت است اما نشدنی نیست، نشدنی نیست. از سلمان و ابوذر مثال زدم که فکر نکنی باید حتماً معصوم باشی، میشود آدم سلمان فارسی باشد دارای عصمت کبری نباشد ولی (مِنا اَهْلَ الْبَیْتِ؛ از ما اهل بیت ) باشد یعنی ویژگی اهل بیت را پیدا بکند منتها باید جدی گرفت مسیر را، اگر مسیر را به شوخی بگیریم خب به شوخی هم رد میشویم ممکن است به همین شوخیهای ما هم بهشت را بدهند ولی مادامی که انسان به مشکل برخورد نکند ، (وَمِنَ الناسِ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ عَلَى حرفٍ؛ " بعضی از مردم خدا را تنها با زبان میپرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است)") به حرف خدا را میپرستند، خدا که همین جوری نمیگذارد که کار تمام بشود، چکار کنم که او نمیگذارد تمام بشود. آن وقت این دو ویژگی که برای انسان حاصل میشود، خلوص نیت این باعث میشود که انسان عبادتش بشود عبادت حقه، عبادت حقه و حق عبادت یعنی همانی میشود که کلام عاجزانه ختمی مرتبت است (مَا عَبَدْنَاکَ حَق عِبَادَتِک؛ "خداوندا، آنگونه که سزاوار توست، تو را بندگی و تسبیح و تقدیس نکردهایم.") حق عبادت تو که ادا نشد ولی اندازهی توان من همین است، که بتوانم دو رکعت نماز بخوانم با خلوص نیت و با حضور قلب. عبادت 4 مرحله دارد: 1. یکی این عباداتی است که ما در انجامش تازه اگر خدایی این کار را بکنیم به پیغمبر اگر کسی این کار را بکند، این مرحله اولش هم پیدا نمیشود برادر من، کسی است که در انجام عبادت به دنبال اجزا و شرایط آن عبادت است. این را میگویند عبادت فقهی، عبادتی بر اساس رسالهی عملیه آقایان، دیگر حالا ما سؤال نکنیم نماز چند جزء دارد؟ تو چند تا را رعایت میکنی؟ دیگر سؤال نکنیم نماز چند تا شرط دارد؟ میگوییم همه ما حداقل این حد را انجام میدهیم این را میگویند عبادت شرعی، فقهی، که تمام هم و غمش این است که شرایط و اجزای عبادت را انجام بدهد مثلاً نماز را ببیند اجزایش چند تاست؟ شرایطش چند تا است؟ همه آنها را مهیا بکند. 2. دومین مرحله این است که رعایت آداب صلات را میکند، آداب صلات را رعایت میکند. آنجا اجزا و شرایط صلات را رعایت میکرد بر اساس آنچه که در رسالهها آمده، اینجا آداب صلات را رعایت میکند، وقتی میخواهد وضو بگیرد دستش را که میخواهد بشوید چه دعایی بکند، وقتی میخواهد صورتش را بشوید چه دعایی بکند، وقتی میخواهد غَسل دست راست بکند چه دعایی بخواند، غسل دست چپ چه دعایی دارد، مسح سر چه دعایی دارد، اینها همهاش دعا دارد. میخواهد در مقابل خداوند قرار بگیرد چه دعایی بخواند، بین رکعت اول و دوم تقریباً پیغمبر یک دعایی دارد سه صفحه بین رکعت اول و دوم، اینها را میگویند رعایت کردن آداب صلات، رعایت آداب صلات شخص را از صلات فقهی خارج میکند میرساند به صلات کامله، به این میگویند صلات کامله چرا؟ چون رعایت آداب شده. 3. مرحله بعد از صلات کامله این است که شخص رعایت اسرار صلات را میکند یعنی نکاتی را در نماز پیاده میکند که موجب میشود هدف نماز متجلی بشود. صلاتی که معراج المؤمن است به واسطه رعایت اجزا و شرایط حاصل نمیشود به واسطه رعایت آداب حاصل نمیشود بلکه به واسطه رعایت اسرار حاصل میشود. صلاتی که (اَلصلاةُ قُرْبَانُ کُل تَقیٍ؛ " نماز خواندن،وسیله نزدیكی به خدا است برای هر شخصی پرهیزگار") است هر کسی را به خدا نزدیک میکند برای جایی است که اسرار صلات رعایت شود. پس باید اسرار صلات هم دانست. 4. مرحله عالیه بعد از دانستن اسرار صلات این است که صلات به طور حق عبادت، حق صلات، کمال صلات، این همان است که وقتی انسان در آن حضور پیدا میکند چون با خلوص نیت هست و چون با حضور قلب هست میگویند تیر را از پای علی بن ابیطالب چه وقت میکشیم بیرون؟ برود جایی که متوجه نشود ما سوی الله را و آن جایی است که در نماز وارد میشود این حق صلات است، این حق صلات با دو عنصر ایجاد میشود 1ـ با خلوص نیت 2ـ با حضور قلب. این صلات در سوره طه آیه 14 می فرماید: (أقِمِ الصلاةَ لِذِکْرِی؛ " و نماز را برای یاد من بپادار") است. صلات در اسرارش آن است که خداوند در آیه 45 سوره عنکبوت می فرماید: ( إِن الصلاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛ " نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمیدارد") است، نماز آدم را از گناه دور میکند، امام صادق علیه السلام فرمودند: میخواهی ببینی نمازت قبول شده یا نه؟ ببین چقدر از گناه دور شدی؟ هر چقدر از گناه دوری یعنی صلات تو قبول شده یعنی صلات در تو تاثیر گذاشته یعنی تو اسرار صلات را میدانی. اما وقتی انسان در مقام سلوک قرار میگیرد، تخلیه را انجام میدهد و تحلیه را انجام میدهد دو عنصر در او ایجاد میشود 1ـ عنصر خلوص در نیت 2ـ عنصر حضور قلب، به واسطه این دو عنصر ورود در عبادت که پیدا میکند در عبادت تجلی پیدا میکند، این را میگویند مقام تجلیه که موجب میشود کمال عبادت حاصل بشود نه یک عبادت فقهی یا یک عبادت کامله یا یک عبادت بر اساس اسرار، اصلاً بالاترین حد است بنابراین حضور قلب و خلوص در نیت را نباید با این جور حرفها پیدا کرد باید با مجاهدت در نفس پیدا کرد. این اصطلاحات عمومی است.