بسم الله الرحمن الرحیم عرض کردیم که جایگاه ایمان قلب انسان است آیاتش را هم خواندیم یکی از آن آیات که دوباره تکرار میکنیم در سوره مبارکه حجرات آیه 14 (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا؛ "عربهای بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: «شما ایمان نیاوردهاید") یعنی اعراب بادیه نشین آمدند خدمت رسول گرامی گفتند: ما ایمان آوردیم خداوند به پیغمبرش فرمود بگو نه شما ایمان نیاوردید، دیروز هم مفصلاً بین ایمان و اسلام اختلاف را بیان کردیم طائفهای مسلمانند و طائفهای مؤمن هستند اما این اختلاف، اختلاف شیعه و سنی نیست که بگوییم مؤمنین کسانی هستند که به ولایت حضرتش و مسلمین کسانی هستند که ولایت حضرتش را قبول ندارند نه این جوری نیست، اصلاً اسلام یک خط بیشتر نیست خداوند در سوره مائده آیه 3 می فرماید: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ؛ "امروز، دین شما را کامل کردم") تمام شد، دین همین خط است بقیهاش را من نمیدانم چیست حداقل من نمیدانم چیست، یک خط بیشتر نیست توجه میفرمایید؟ چون رابطه ولایت امیرالمؤمنین با بقیه اجزاء دین این نیست که اجزاء دین 90 تا است ولایت علی هم 10 تا است، حالا اگر تو ولایت علی را نداشتی آن 90 تا را حتماً داری، این نیست این رابطه، بلکه رابطه ولایت علی بن ابیطالب با اجزاء دین این است که شما وظیفهات در نماز ظهر، من دارم با یک مثال مسأله را برای شما حل میکنم، وظیفهات در نماز ظهر در شهر خودت خواندن چند رکعت نماز است؟ 4 رکعت یعنی اگر 4 رکعت بخوانی قبول میکنند ولی اگر غیرش باشد قبول نمیکنند پس اگر 2 رکعت بخوانی قبول میکنند یا نمیکنند؟ میگوید آقا 2 رکعت را قبول میکنند ما 2 رکعت کم داریم، یک همچین استدلالی پذیرفته است یا نه؟ نه، چرا؟ چون میگویند اجزاء و رکعات نماز ارتباطشان با هم اقل و اکثر نیستند بلکه اجزای ارتباطی هستند یا همهاش هست یا همهاش نیست، بعد اگر 90 در صد بود و 10 در صد بود میگفتند ارتباط اقل و اکثری حالا ما اکثرش را انجام بدهیم یکیاش مانده، اقلش را میپذیرند بقیهاش را انجام بدهیم، اما وقتی میگوید (أکملتُ لکم دینکم) یعنی رابطه اجزاء ارتباطی است وابستگی اجزاء دین اسلام که ولایت باشد با سایر اجزاء، ارتباطی است، یا هستند یا نیستند. حالا آنها را دیگر من نمیخواهم وارد بشوم، مثل اجزاء نماز میماند باید 4 رکعت با هم باشد، 2 رکعت بخوانی قبول نیست. اینها هم آمدند گفتند: (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَما يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُم؛ "عربهای بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: «شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است") خدا فرمود به آنها بگو ایمان نیاوردید خوب این است که بگویید اسلام آوردیم، این قطعه از آیه مد نظر من بود (و لما یَدخل الإیمان فی قلوبکم) خواستم بگویم جایگاه ایمان کجاست؟ در قلب است، هرگز ایمان در قلب شما ورود پیدا نکرد. این مقدمه اول پس جایگاه ایمان قلب است. مقدمه دوم، به حسب سوره مبارکه احزاب آیه 4 خداوند میفرماید: (مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ؛ "خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده") یعنی خداوند در حقیقت هر انسانی یک قلب بیشتر قرار نداده و این یک قلب یا جایگاه خداست و رحمانی است یا تحت تصرف نفس است و در واقع میشود هوای نفس، پس نفس این جایگاه را اشغال میکند و نمیگذارد که ایمان شکل بگیرد، نمیشود بگوییم بخشی از آن مربوط به نفس میشود و بخشی هم مربوط به خدا میشود، یا خدا تماماً آنجا حضور دارد یا اصلاً خدا آنجا حضور ندارد و تماماً در اختیار کیست آقا؟ نفس انسان است. پس قلب انسان یا نفسانی است یا رحمانی است. این که میگویند پدر آدم را درمیآورد چون نمیگذارد ایمان شکل بگیرد وقتی ایمان شکل نگرفت: 1. خداوند در همان سوره مبارکه بقره میفرماید: (الذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ... أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ "(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان میآورند.. آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند".) اینها هستند که رستگار میشوند، قلب اگر رحمانی شد رستگاری هم هست ولی نفس نمیگذارد، نفس نمیگذارد، آیاتش را ببینید سوره مبارکه کهف 28 به پیغمبر میفرماید: (وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛ "و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است.") یعنی پیروی نکن از آن کسانی که آنها را از ذکر خودمان، یاد خودمان غافل کردیم خُب از یاد خودمان غافل کردیم چه اتفاقی برای آنها افتاده است؟ اینها دیگر قلبشان در اختیار من نیست اینها قلبشان در اختیار نفسشان است، هوای نفس پدرشان را درآورده نمیگذارد من در آنجا حضور داشته باشم بعد میفرماید که اینها دیگر کار را از حد گذراندهاند اینهایی که جای من را دادند به هوای نفسشان، اینها دیگر از حد کار را گذراندهاند. 2. سوره مبارکه طه آیه 16 (فَلَا يَصُدنكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى؛ "پس مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی میکند، تو را از آن بازدارد؛ که هلاک خواهی شد!") یعنی پس تو را از قیامت باز ندارد کسانی که ایمان به قیامت ندارند، خُب اینهایی که ایمان به قیامت ندارند چه مشکلی دارند؟ پیروی از هوای نفس دارند میکنند، یعنی آن قلبی که مرکز ایمان است ایمان به خداست ایمان به قیامت است (یُؤمنون بالغیب) هست این مرکز دیگر (وَاتبَعَ هَوَاهُ) هوا و هوس را پیروی میکند. 3. سوره مبارکه قصص آیه 50 (فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنمَا يَتبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ؛ "اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهای خود پیروی میکنند! ") یعنی اگر مردمان از تو تبعیت نکردند و فرامین تو را اجابت نکردند یعنی به تو ایمان نیاوردند بدان اینها پیرو هوای نفسشان هستند. ما قلب را گذاشتیم برای ایمان حالا متعلق ایمان یا خداست (یُؤمنون بالغیب) یا قیامت است، یا رسل است که خود سوره مبارکه بقره در همان آیات اولیه متعلق ایمان را بیان میکند، ما هم 3 تا را بیان کردیم آقا هر کسی که نسبت به این 3 مسأله مشکل دارد یعنی قلبش دیگر ایمان ندارد بلکه دچار هوای نفس شده است. مترتب بر این که ما میگوییم هوای نفس بدترین دشمن است چون نمیگذارد ایمان شکل بگیرد، ایمان شکل نگیرد یعنی اینکه انسان عاقبت به خیر نمیشود بنابراین باید دنبال این بود که ما این نفس را چکار بکنیم؟ مهارش بکنیم، مهار باید بشود. اما سؤال مهم این است که این نفس چطوری مهار میشود؟ تمام بحث ما از اول تا انتها میخواستیم این را بیان کنیم این نفس چهجوری مهار میشود؟ قبل از اینکه در سلوکش وارد بشویم آن هم در مرتبهی کلیات، یک مقدماتی باید گفته شود اگر کسی بخواهد نفس را مهار کند باید چند تا چیز را خبر داشته باشد، پذیرفته باشد. اگر خدای نکرده کسی کسالت داشته باشی بخواهد دکتر برود ، اولین مقولهای که برای رفتن به دکتر لازم است این است که آدم، مریضی اش را پذیرفته باشد یعنی بگوید من مریض هستم، این إنشاءالله خداوند به حق امیرالمؤمنین تمام مریضها را شفاء عنایت کند خاصه مریضهای اعصاب و روان اینها نمیروند دکتر، دلیلش چیست؟ چون خودشان را مریض نمیدانند، میگویند: ما چیزیمان نیست. هر کسی مشکل را نپذیرفته باشد برای حل مشکل اقدامی نمیکند، اگر کسی بخواهد نفس را مهار کند در وهلهی اول باید دشمن بودن نفس را بپذیرد، باید بداند این دشمن او است و لو در نفس مطمئنه باشد توضیحش را مفصلاً دادم، منتها دشمنی نفس در نفس مسوله با دشمنی نفس در نفس مطمئنه متفاوت است ولی هر دو دشمنی است، باید این را پذیرفته باشد اگر نپذیرفته باشد میگوید خدا ما را بر مبنای نفس خلق کرده حالا این هم یک شلوغ کاریهایی میکند، میگوییم حالا چکار کنیم میگوید همینی که هست خُب همینی میشود که هست، اگر همانی است که هست جامعه هم همینی است که هست. پس باید بپذیریم نفس ما دشمن ماست، 3 روایت از ساحت مقدس امیرالمؤمنین، خیلی عجیب است در بین روایات وجود نازنین حضرت امیر بیشترین آمار روایات راجع به مذمت نفس، مذمت دنیا و مذمت شیطان است در بین فرمایشات حضرت امیر بیشترین آمار روایاتی که از حضرت هست، یعنی 3 دشمن را به ما معرفی کرده، فرموده با این 3 دشمنی کنید، درست میشود. ما این 3 تا رها کردیم فکر کردیم بقیه درست میشود ولی بقیه درست نشده. امام صادق میفرماید: خیلی بد است آدم 70 سال، 60 سال از عمرش بگذرد ولی به احوال خودش رسیدگی نکرده باشد، وقتی امام بگوید، خیلی بد است یعنی خیلی بد است، آدم سن او گذشته اصلاً نمیداند کجای عالم است دلخوش است سرخوش است، ما یک زندگی امید به خدا داریم نه به امید خدا، از خواب که بلند میشویم میگوییم چی میشود، ولی باید به امید خدا زندگی کرد کسی که به امید خدا زندگی میکند دارای برنامه است، کسی که امید به خدا زندگی میکند میگوید: حالا هر چی پیش آید خوش آید، هیچ برنامهای ندارد اینها هستند که 40 سالشان، 50 سالشان، 60 سالشان یک چیز است هیچ تغییری در خودشان ایجاد نکردند و امام صادق می فرماید: این خیلی بد است، پس باید تغییر کرد، اولین تغییر هم مهار نفس است اولین گامش هم این است که دشمن است، دشمن درونی هم است خیلی هم سر سخت است. 1. حضرت میفرماید که (غَلَبَةُ الهَوی تُفسِدُ الدینَ و الْعَقْلَ؛ "غلبه کردن هوای نفس دین و عقل را از بین میبرد") امتیاز انسان بر سایر موجودات به چیست آقا؟ به عقل است آن وقت این عقل به واسطهی چی از بین میرود؟ هوای نفس بعد به همین دلیل است که خداوند در سوره اعراف آیه 179 میفرمایند که (أولئک کالأنعام بل هم أضل؛ " آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر") اینها مثل چهارپایان هستند بلکه بدترند چون آن بدبختها که اصلاً دیگر عقلی هم ما برای آنها نگذاشته بودیم آنها تماماً نفس بودند ولی از انسان توقع نیست، حضرت میفرماید: هوای نفس، عقل و دین را تباه میکند. 2. (کَیفَ یَستَطیعُ الهدی مَن یَغلبُهُ الهوی؛ "چگونه توانایی هدایت دارد کسی که هوای نفسش بر او غلبه کرده") یعنی اگر بخواهیم هدایت بشویم باید از شر هوای نفس راحت بشویم، برای اینکه هدایت بشویم باید هوای نفس را بشناسیم، باید بدانیم این دارد چکار میکند. 3. بعد میفرماید همان حقیقت مجردی را که ما به شما دادیم (فسادُ النفسِ اَلْهَوی؛ "سبب فساد خود نفس، هوای نفس است") یعنی آن انحراف است، باید بدانیم این انحراف چیست، باید این انحراف را بلد باشیم حل بکنیم و إلا عقل را فاسد میکند و إلا دین را فاسد میکند و إلا قابلیت هدایت پیش نمیآید، می فرماید کسانی که تابع هوای نفس هستند هدایت نمیشوند و لو جانشان را برای من بدهند، که مثالش را نسبت به جُرج جرداق دیروز فرمودند، این آدم 5 جلد کتاب راجع به علی بن ابیطالب بنویسد و چیزی را بنویسد که مسیحی هم بود مینویسد هزار سال از جامعهاش جلوتر است مینویسد (قُتل علیٌ فی مِحرابِ عِبادَتِه لِشدةِ عِدالَتِه؛ "حضرت علی (ع) به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد") این حرفها حرفهای تعریفی زیبایی است که از امیرالمؤمنین کرده که حضرت، هزار سال از جامعه خودش جلوتر است خُب این معلوم است که محدودیتش است، علی اگر امروز هم بود هزار سال از جامعه خودش جلوتر بود هیچ کس درک نمیکند او را، میخواهد بگوید کسی درک نمیکند او را، بعد میگوید علی بن ابیطالب علت شهادتش (فی محراب عبادته لشدة عدالته) خُب این آدم بهره نمیبرد از این تعریفها هیچ بهرهای نمیبرد. این گام اول کسی بخواهد نفس را مهار کند اول باید دشمن بداند او را یعنی بینش او یک بینش دشمن انگارانه باشد. گام دوم، عزم باید پیدا کند، تصمیم بگیرد فکر نکند کار آسانی است این مثال را ما زیاد زدیم البته مثال نیست جملهی یکی از بزرگان است گفت: ترک سیگار خیلی کار آسانی است من هزار بار این کار را کردم یعنی عزم ندارد دیگر، ما هم هزار بار تصمیم میگیریم که نفس را مهار کنیم که کار آسانی نیست چرا کار آسانی نیست؟ دلیلش این است که: 1. ما در عالم ماده زندگی میکنیم مادیات، محسوسات اصلاً تکون ما، پیدایش ما، رشد ما در عالم مادیات است، عالم ماده یعنی عالم محسوسات در دنیا. 2. ما در دنیا هستیم اُنس زیادی به دنیا داریم. بالوجدان دنیا خیلی لذت بخش است. چه چیز آن بد است؟ خانههای بزرگش بد است؟ کار و کاسبیاش بد است؟ همه چیزش خوب است لذت بخش است. خوردنیهایش بد است؟ آشامیدنیهایش بد است؟ همه چیزش خوب است لذت بخش است انصافاً دنیا لذت بخش است. 3. بدبختی بزرگ این است که ما هم لذت طلب هستیم، ما هم دوست داریم این حرفها را بنابراین یک کسی بیاید بگوید آقا از همه اینها چشم بپوش، خیلی کار سختی است. دنیا لذت بخش است ما هم که اصلاً اُنس ما با دنیاست، هر قدر هم به ما شبیه آن را میگویند باور نمیکنیم میگوید تو در اینجا مثلاً فرض کنید برای فلان چشم و ابرو دلت رفت، آنجا حورالعین با این خصوصیتها است میگوید: وِل کن نقد را بچسب، میگوید: اینجا بهترین سرزمینهای تو سرزمینهای کوهستانی است که نهرها کنارش جاری باشند، آنجا عالیتر است. می گوید ول کن آنجا که نمیدانیم چی هست حالا آنجا را کی دیده، همین جاده چالوس خودمان برویم ببینیم چه خبر است، لذت بخش است یعنی دل کندن کار سختی است چون ما مأنوس به دنیا هستیم، آن وقت یک عده میآیند میگویند: میخواهی آدم بشوی؟ خُب همه آدم شدن را دوست دارند چون کمال طلب هستند، میگویند: آری، میگوید پس، خُب بیا ریاضت بکش، ریاضت بکشیم یعنی جدیت، پشت پا به همه اینها بزن، قبول نمی کند، نمیشود جمع کرد بین همه اینها، این شیادی است آقا، وجود نازنین حضرت موسی بن جعفر فرمود: هر کسی فکر کند میتواند بین دنیا و آخرت جمع بکند به معنای دنیا طلبی است، عیش دنیا باشد و عیش آخرت اصلاً امکان ندارد میفرماید این خدعه شیطان است. کسی بخواهد در آخرت آسان زندگی بکند باید در دنیا دارای عیش نباشد، سختی اینجا آسانی آنجا. ما نمیتوانیم دل بکنیم. ما این قدر اُنس با محسوسات داریم، این قدر اُنس با مادیات داریم حتی برخی از اقوامی که نجات پیدا کردند از دست شیاطین و ظلمه قوم موسی بودند از آب که آمدند بیرون از کنار یک روستایی رد شدند دیدند اینها بُت پرستی میکنند به موسی گفتند که خُب در سوره بقره آیه 56 می گویند: (لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتی نَرَی اللهَ جَهْرَةً؛ " ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم") یعنی ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدا را ببینیم، همین الآن من نجات دادم شما را! به خاطر اُنس است. بُت پرستی که یک چیزی را جلویش میگذارد یا آن دیگرانی که میگویند خدا دست و پا دارد به خاطر این اُنس است اُنس به محسوسات دنیا، همه چیز را میخواهد در قالب دنیا بیاورد چون لذت بخش است و انسان هم لذت طلب است. پشت پا زدن به همهی اینها خیلی کار سختی است، خیلی کار سختی است.