بسم الله الرحمن الرحیم بحث ما در مسأله تهذیب نفس رسید به اینجا که این مهار نفس چگونه انجام میشود، کنترل نفس به چه شکلی انجام میشود. عرض کردم مقدمتاً باید 4 چیز را ما علم به آن داشته باشیم، علم میدانید چیست؟ آدم اگر به چیزی علم داشته باشد، به نتیجهاش یقین داشته باشد نفیاً و اثباتاً آن را انجام نمیدهد، اگر شما دست به آتش نمیزنید دلیل آن چیست؟ برای اینکه علم دارید این شیئی سوزان است، سوختن هم امر مطلوب برای نفس آدم نیست به خاطر همین دست نمیزنید، پس وقتی میگوییم علم داشته باشی یعنی این. اما بسیاری از آقایان اطباء توصیه میکنند سیگار نکشید در حالی که شاید خودشان مبتلا به کشیدن آن باشند دلیل آن چیست؟ چون خیلی به آن حرفی که میزنند باور ندارند. حالا ما میخواهیم نفس را مهار کنیم 4 تا علم از جنس حرف اول باید داشته باشیم که میدانیم آتش میسوزاند، 4 علم از این سنخ، اولی و دومی را بیان کردیم؛ 1ـ اولی این بود که باید نفس را دشمن بدانیم، در صدد توجیه نفس هر کسی برآمد امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به هلاکت رسید، وجود نازنین رسول گرامی میفرماید: هر کسی نفسش را متهم کرد بر شیطان غالب میشود، یعنی اگر کسی نفسش را توجیه کرد شیطان آن را مغلوب میکند پس دشمن بودن نفس را باید علم داشته باشیم. 2ـ اینکه طی کردن این راه خیلی سخت است این را هم باید علم داشته باشد بنابراین برای اینکه بخواهد مسافر این سفر باشد نیاز به عزم دارد. عزم یعنی اراده قوی، عزم امتیاز انسان است اصلاً جوهرهای است انسانی، هیج موجود دیگری غیر از انسان دارای این خصیصه نیست و تفاوت انسانها به تفاوت میزان عزم آنهاست. ارزش انسان به میزان همتی است که دارد، انسانهایی که همت بالا دارند با ارزشتر هستند. 3ـ سومین علمی که باید داشته باشد این است که نفس با همه بدیهایی که دارد قابل تغییر است، این تغییر امری است ممکن. دلیل آن هم واضح است یک مقدمه کوتاه دارد، مقدمه کوتاه این است که خدا حکیم است، یکی از اسماء الله حکیم است. آن وقت آقایان در تعریف میگویند: حکیم موجودی است که یک سری از کارها را انجام نمیدهد: 1. کار عبث انجام نمیدهد، کاری که در آن فایدهای نباشد، منفعتی نباشد انجام نمیدهد، خدا میفرماید: ما خلق کردیم اما شماها فکر میکنید که این خلقت ما (عَبَثا) بیهوده است هیچ منفعتی در آن وجود ندارد، پس کار بیفایده انجام نمیدهد، خدا کار بیفایده انجام نمیدهد چون حکیم است. 2. کار دیگری که شخص حکیم انجام نمیدهد که رأس حکماء وجود نازنین حضرت حق است این است که تکلیف ما لایُطاق نمیکند یعنی یک چیزی را مُلزم بکند که مکلف طاقت انجام آن را نداشته باشد، مکلف توان انجام آن را نداشته باشد هرگز یک همچین کاری نمیکند چون حکیم است، پس خدا چون حکیم است کاری را دستور نمیدهد انجام بدهید که از توان بشر چی باشد؟ خارج باشد، اصطلاح فنی این است که خداوند تکلیف ما لایُطاق به احدی نمیکند. با حفظ این مقدمه خداوند 124 هزار پیغمبر فرستاده، گل سر سبد همه آنها وجود نازنین ختمی مرتبت است و این وجود نازنین از زمانی که آمد به حسب قرآن کریم 9 مأموریت دارد، 9 مأموریت دارد یکی از مأموریتهای پیغمبر همین است در سوره مبارکه جمعه آیه 2 (هُوَ الذِي بَعَثَ فِي الْأُميينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكيهِمْ وَيُعَلمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛ "و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد" ) یعنی او خدای آن چنانی است که در بین جامعه امی حالا امی به هر معنا باشد ما بحث تفسیر راجع به واژه امی نداریم، مبعوث کرد فرستادهای را از جنس خودشان یعنی بشر، انبیاء مَلَک نیستند گرچه معصوم هستند، بشرِ معصوم هستند اصلاً امتیاز انبیاء همین است باید بشر باشند اما بشر معصوم، بشر باشند که اگر میگویند: به نامحرم نگاه نکنید امت نگوید تو که نمیفهمی نامحرم نگاه کردن چه لذتی دارد تو ملک هستی، باید معصوم باشد چون باید برتر باشد، الگو باید برتر باشد و إلا الگوی مساوی و الگوی پایینتر هیچ ارزشی ندارد از نظر حکم عقل، این را داشته باشید الگوها باید بالاتر باشند اگر مساوی باشند میشود ترجیح بلامرجح دو تا فرد مساوی یکی را رئیس کردی، میگوید چرا؟ من رئیس باشم، چرا آن یکی رئیس باشد این را عقل میگوید: ترجیح بلامرجح، عقلاً قبیح است، یا یک آدم پایینتر بیاید رئیس آدمهایی که بالاتر هستند بشود این میشود ترجیح مرجوح، پس الگوها باید حتماً چی باشند؟ بالا باشند. مِثلِ الگو شدن هم وظیفهی ما نیست بلکه تابعیت از الگوها وظیفه ماست، ما دستورشان را باید انجام بدهیم، خود امیر هم میفرماید: شما نمیتوانید مثل من بشوید که، اصلاً خیال و خوابش هم نبینید که یک روزی بیاید شماها مثل من بشوید اصلاً امکان ندارد یک همچین معنایی، نه من و تو، من و تو که در این گنبد خضراء حسابی برای ما نیست، زینت اهل عبادت حضرت زین العابدین علیه السلام است، فرزندانشان به ایشان میگفتند: که آقا شما چرا این قدر در عبادت خودت را به سختی میاندازی؟ به فرزند بزرگوارشان امام باقر فرمودند: یک جزوهای، مکتوبهای در صندوق من هست آن را بیاور، آوردند، به امام باقر فرمود: این را نگاه کن، نگاه کرد حضرت باقر، تعجب کرد حضرت، بعد امام زین العابدین این را گرفتند در حالی که عصبانی بودند فرمودند: عبادت من کجا عبادت جدم علی کجا، یعنی امام زین العابدین هم در عبادت مثل جدشان نیست، او اصلاً فوق ستارهای است ما نمیتوانیم واژهای را بیاوریم بهتر، همه ماندهاند، انصافاً هم باید ماند، هر جا را که نگاه کنی قابلیت این را دارد که آدم انگشت تعجب بگزد. خُب از جنس آنها، مأموریت اول تلاوت آیات تزکیه بکند، وقتی خداوند حکیم دستور به تزکیه میدهد یعنی تزکیه امری است ممکن چون حکیم است و تکلیف ما لایُطاق نمیکند، سومین چیزی را که سالک باید بداند حالا ما این کارها را کردیم شاید نشد، میشود حتماً تغییر پیدا میکند چون خداوند حکیم دستور به تغییر داده و بعد از وجود نازنین حضرت حق که مأموریت پیغمبر را تزکیه قرار داده (وَ يُعَلمُهُمُ الكِتَابَ) آموزش کتاب و شریعت (وَالحِكْمَةَ) معارف عقلانی بعد امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیان نورانی ایشان این است که (طَهرُوا أنفُسَکم عن دَنَسِ الشهوات تُدرِکُوا رَفیعَ الدرجاتِ؛ "نفس خود را از آلودگی شهوات بزدایید تا به به درجات بلند نایل آیید") یعنی نفس خودتان را پاک کنید از آلودگی تمایلات، اگر این کار را کنی یک نتیجه دارد، امیر دستور میدهد که (طَهرُوا أنفُسَکم) بنابراین کاری است که امکان پذیر است این هم سومین علمی که باید داشته باشد. 4ـ چهارمین علمی که باید داشته باشد به آثار مطلوب تهذیب توجه بکند و آثار زیانبار ترک تهذیب را هم توجه کند حالا ما به بخشی از آثار مطلوب اشاره میکنیم: * سوره مبارکه أعلی آیه 14 (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكى؛ "به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد") رستگاری برای کسانی است که تزکیه کردند (أولئک همُ المُفلِحون؛ "آنان رستگارانند") این فلاح رستگاری (مَن تَزَکی) یعنی اگر کسی تزکیه نفس نکرد هیچ خوشی نخواهد داشت. * رسیدن به درجات عالیه حالا کسی میخواهد در مسأله کمال سیر بکند برسد به مراتب انسان کامل راه آن تهذیب نفس است (قال علیٌ علیه السلام: مَنْ أحَب نیلَ الدرجاتِ العُلی فلیَغلِب الهوی؛ "هر کسی که دوست دارد به مقامات بلند (معنوی) برسد، باید بر هوا و هوس غلبه کند" ) یعنی هر کسی که میخواهد به مراتب انسان کامل برسد، پس باید بر هوای نفس غالب بشود. * سومین نتیجه مطلوب: رضایت خدا در این است، ما همه دنبال خشنودی خدا میگردیم، خدا از ما راضی باشد، خدا چهجوری از آدم راضی میشود؟ (قال علیٌ علیه السلام: مَن سَخَطَ عَلی نَفسِه أَرضی ربه؛ "هر کس بر نفسش خشمناک شود، پروردگارش را خشنود گرداند") یعنی کسی که بر نفسش سخت بگیرد مهارش بکند پروردگارش را خشنود کرده، خشنودی خدا در مهار نفس است، این از آن دعاهایی است که باید راهش هم بلد باشی خدا إنشاءالله از تو راضی باشد، به چی راضی است؟ همه ما، دلمان میخواهد در مسیر سعادت باشیم همه ما میخواهیم عاقبت بخیر باشیم (أللهم اجْعَلْ عواقب أمورنا خیراً؛ "خدایا عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن") یعنی سعادتمند بشویم یعنی برسیم به یک نقطهای که وقتی به آن نقطه رسیدیم نسبت به گذشته تأسف نخوریم یعنی درست زندگی کرده باشیم سعادت یعنی این، سعادت رسیدن به مرتبهای است که وقتی به پشت سر نگاه میکنیم افسوس نمیخوریم. خُب چه کسانی هستند که سعادتمند میشوند؟ (قال علیٌ علیه السلام: مَنْ أجْهَدَ نَفْسَه فِی إصْلاحِهَا سَعِدَ؛ " هرکس نفس خود را در راه اصلاح آن به سختی افکند، سعادتمند شود") یعنی کسی که نفس خود را برای اصلاح آن به سختی بیاندازد، نفسش را برای اینکه به شایستگی بکشاند به سختی بیاندازد سعادتمند خواهد شد. پس سعادت در گِرو مبارزه نفس است، رضایتِ رب در گِرو مبارزه نفس است، رسیدن به کمالات انسانی در گِرو مبارزه با نفس است، رستگاری در گِرو مبارزه با نفس است شوخی هم ندارد چیزی را در عالم به کسی مفت نمیدهند به هیچ وجه من الوجوه. اما آثار زیانبار، یکی بس است در خانه اگر کس است همین یک حرف بس است، حالا ما چرا این حرفها را باور نمیکنیم؟ بخشی به خاطر این است که ما خدا را آن جوری که شایسته است نمیشناسیم، ما یک خدای توهمی درست کردیم همان را میپرستیم و به همان هم معرفت داریم حالا این را میگویند شرک یا نمیگویند در بحثهای توحیدی معلوم میشود، این در بحثهای توحیدی معلوم میشود. امیرالمؤمنین میفرماید به اینکه اثر زیان بخش ترک تهذیب چیست (مَنْ أهْمَلَ نَفْسَهُ فِی لَذتها شَقِیَ وَ بَعُدَ؛ " کسی که نفس خویش را در لذتهایش رها سازد، بدبخت و دورافتاده از سعادت خواهد بود") یعنی کسی که نفس خودش را در لذتهایش آزاد بگذارد، آزاد، اسم آن را هم بگذارد آزادی هر چی که دوست دارد این آدم شقی است و از سعادت دور است، مَخلص کلام: اصلاً دینداری چیست؟ (قال علیٌ علیه السلام: الشریعةُ ریاضةُ النفْسِ؛ " دینداری سختی دادن به نفس است") حلال و حرام یعنی چی؟ شخصی رفت در جالیز مردم، هندوانه آنها را میخورد، شخصی گفت: نخور برای مردم است، گفت: من به این کاری ندارم برای خنکیاش دارم میخورم. این آدم آزاد است شقی است ولی افرادی هستند برای رسیدن به یک لقمهی حلال 70 لقمهی شبههناک را میگذارند کنار، اینها سخت میگیرند به خودشان، آن وقت لقمهی شبههناک او چیست؟ الحمدلله رب العالمین یکی از، این حمدی که کردیم حمد واقعی نیست یک کسی داشت نان خشک میخورد، میزد در آب و میگذاشت در دهانش، میگفت: الهی به نعمتهایت شکر، بعد طرف برگشت گفت: این نان خشک، این شکر را ندارد، گفت: تو نمیفهمی این از هزار تا فحش بدتر است، حالا این الحمدللهی که ما گفتیم از همان جنس است، یکی از چیزهایی که در ظلمت غیبت هستیم همین است زندگیها همه مبتلا به گَرد ربا است، این از ظلمات غیبت است. ممکن است شخص مراقبت میکند که مال ربوی در زندگیاش نیاید، نه قرض ربوی میکند، نه معامله ربوی میکند هیچ کاری نمیکند اما همین آدم با یک کسی دیگر معامله شرعی میکند که آن آدم این مراقبت را ندارد این یعنی گرد ربا در زندگی او آمده است. یک آدمهایی هستند مراقبند، مراقبند که این اتفاقها در زندگیشان نیفتد، در بازار با همه معامله نمیکنند، در کار زار هر جایی کار نمیکنند حالا یک عده هم میگویند ما به آن کاری نداریم ما برای خنکیاش میخوریم خُب این دیگر وضعش معلوم است چیست دیگر، آقای ما میفرماید: دینداری سختی دادن به نفس است، حالا قربان شکل ماهش بروم میگوییم چهجوری شد آن شد علی؟ ما از شنیدنش کیف میکنیم ولی او برای شدنش ببین چه رنجی کشیده است فرمود: لقمه شبههناک از نظر علی این است، اگر یک قطره شراب در یک چاه آب ریخته شود از آن چاه آب مزرعهای را، مرتعی را آبیاری کنند، سبزه بروید، یک گوسفند از آن سبزه بخورد میان گله گوسفندها برود، من از کل آن گله اجتناب میکنم، ما چکار میکنیم؟ میگوییم إنشاءالله گربه است بعد میگوییم ایشان چرا شدند علی؟ باورشان درست بوده ، بیخود که نمیفرمودند: من خدایی را که نمیبینم نمیپرستم، میدیده اند. ایشان در هر عملشان رضایت خدا را میدیده اند، خشنودی خدا را میدیده اند. پس اصلاً خود دینداری میشود ریاضت نفس، اگر کسی می خواهد ببیند متدین است باید ببیند به خودش سخت گرفته یا سخت نگرفته. خُب ما زیر کولر و روزه و در مسجد و نماز و اینها سخت است، نه دیگر چه سختی دارد رفیق من جلوی تنور که نیستیم که، سر زمین هم که نیستیم، پس اینها دینداریهایی که هنوز سختی به خودمان ندادیم حالا خودمان میدانیم ما همه میدانیم گرفتاریم ما. این 4 تا علم باید باشد تا آدم شروع بکند، شیوه کار ریاضت است، ما باید ریاضت بکشیم. ریاضت وسیلهای است برای مهار نفس، در این که تعریف ریاضت چی باشد؟ در این که ریاضت به چه شکلی باشد؟ در این که ریاضت به چه هدفی باشد؟ بین اهل سلوک اختلاف است. یک عده آقایان میگویند: سختی نفس، نفس را به ریاضت بکشیم برای اینکه نفس دچار تقویت نفس بشود و بتواند منشأ تصرف بشود یعنی مثلاً من میآیم یک سختیهایی به نفسم میدهم نفسم را تمرین میدهم، ریاضت به معنای تمرین است حالا توضیح مفصل آن در جلسه بعد، من این کار را انجام میدهم تا به یک قوتی برسم به این قوت که برسم با نگاهم قطار را نگهمیدارم، این میشود تقویت نفس. یک عده اصلاً ریاضتشان به خاطر همین است ریاضت میکشند تا به آن قوت برسند، یک دست میکشد مثلاً مریض از زمین بلند میشود همه هم سوت و کف میزنند. اما کسی که ولی خداست ریاضت میکشد برای تهذیب نفس، آنهایی که برای تهذیب نفس ریاضت میکشند هیچ وقت دست نمیکشند طرف خوب بشود، چون امیرالمؤمنین هیچ وقت دست به کسی نکشید، از 100 بار که میرویم حرم امام رضا (ع)، چند حاجتمان را میدهند؟ یکی را میدهند، چون باید من و تو یاد بگیریم روال طبیعی زندگی را باید انجام بدهیم بعد، دعا جزئی از زندگی ماست نه اینکه دیگر خُب ما چون مؤمن شدیم دعا میکنیم همه چیز به کام است اصلاً این حرفها نیست ما وظیفه داریم در تمام شئونمان دعا بکنیم اگر داد به کرمش، اگر نداد باید یاد بگیریم که راضی باشیم، باید یاد بگیریم که تسلیم باشیم، اینها را هم باید ما یاد بگیریم، امام رضا همه را با هم دارد میفرماید: یک بخشیاش را به تو میدهم که ناامید نشوی یک بخشی را نگاه میکنیم که در مقام رضا و تسلیم باشی یعنی همه چیز با هم، یک بُعدی اصلاً نیست دین اسلام، به هر صورت مخلص کلام، اهداف در ریاضت، شیوه در ریاضت متفاوت است، ریاضت شرعی کدام است؟ تا برسیم.