بسم الله الرحمن الرحیم دومین گام در مراحل تهذیب بحث مراقبت است. ما با خدا عهد بستیم در گام اول که کاری را که خلاف رضای اوست انجام ندهیم بعد از این عهدنامه و این میثاق هر فرد سالکی موظف است در ابتدای روز مراقبت بکند، من چه کاری را انجام بدهم درست است؟ مراقبت در ابتدای روزِ سالک است، آنگاه چگونه مراقبت بکند؟ مراقبت کردن یعنی ملاحظهی نگهبان را کردن، 1ـ عمل من را چه کسی میبیند؟ 2ـ چقدر حرمت دارد؟ ملاحظه آن موجود را کردن. بر اساس آیات قرآن و روایات متواتره اعمال ما را هم خدا میبیند. خداوند در سوره علق آیه 14 میفرماید: (ألَمْ یَعْلَمْ بِأَن اللهَ یَری؛ " آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) میبیند؟!") و هم بر اساس تفسیری که ذیل این آیه میآید در سوره مبارکه توبه آیه 105 (وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ؛ "بگو: «عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را میبینند!") یعنی هر چه میخواهید انجام بدهید خدا میبیند هم وجود نازنین پیغمبر میبیند و هم مؤمنون، مؤمنون هم در آیه بر اساس تفسیری که از اهل بیت رسیده است إنما اینکه مراد فقط و فقط اهل بیت هستند و نه احد دیگری هر چقدر هم که ریاضت کشیده باشد خدا این اجازه را به او نمیدهد خدا برای او این کانال را باز نمیکند اصلاً این کانال برای احدی باز نیست برای کسانی باز است که منشأ هدایت هستند، هادیان امت بر امت اشراف دارند و در جلسه گذشته عرض کردم که ما در منابع رواییمان یک عنوانی را داریم، یک فصلی را داریم که ذیل آن روایات متعددی وجود دارد و عنوان آن فصل هم (بابُ عرضِ الأعمال) عرضه شدن عمل روایات متعدد هم دارد من از همهی آنها 2 تا را بیان میکنم یکی را که خواندیم در جلسه گذشته، دوم اینکه مربوط میشود به علی بن موسی الرضا، شخصی خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدند ، خیلی عالی است، رسید خدمت امام رضا گفت: آقا برای من و خانوادهام دعا کنید گرفتارم، حضرت فرمودند: مگر من دعا نمیکنم؟ یعنی قبل از اینکه تو بگویی اصلاً من در حق تو دعا کردم بعد این عبارت را فرمودند: (و اللهِ إن أعْمَالَکُمْ لَتُعرَضُ عَلَی فِی کُل یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ؛ "به خدا قسم هر صبح و شب اعمال شما به من عرضه میشود") و امروز اعمال ما هر صبح و شب به امام زمان (عج) عرضه میشود، بستگی دارد به معرفت بنده و شما که چقدر برای این پسر فاطمه ارزش قائل باشیم، چقدر حیا داشته باشیم از ایشان، اگر آدمهای باحیایی باشیم عاقبت به خیر میشویم کما اینکه زلیخا به خاطر حیایش عاقبت به خیر شد فقط و فقط حیا، حیا نیست آنم آرزوست. بعد راوی که داشت این روایت را میگفت و حضرت فرمود والله به من عرضه میشود یک مقداری صحبت برای او سنگین شد، امام رحمة الله فرمودند به اینکه خدا کند که این حرفها را انکار نکنید، سخت است. مردم در مواجهه با مناقب اهل بیت چند نوع موضع میگیرند یک عده مثل صعصعه میروند خدمت امام میگوید: آقا از مناقبتان بفرمایید، ما کیف کنیم ولی یک عده وقتی این مناقب را میشنوند حالشان بد میشود، نه از آن طرفیها آنها که اصلاً نمینشینند گوش کنند، از همین طرفیها، وهابیهای شیعی، ما مشکلمان با این طرفیها بیش از آن طرفیهاست، وهابیهای شیعی می گویند غلو است اگر توانستند بگویند غلو چند تا ملاک دارد؟ (فَبُهِتَ الَذِی کَفَرَ؛ " آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد") همین جوری نگاه میکند ولی یک غلو یاد گرفته غلو است خُب غلو به چی میگویند؟ مگر هر چیزی که آنها نفهمند، غلو است. ما امام را یک موجود خیلی عادی تلقی میکنیم، حقیقتش را نمیدانیم چیست؟ بنابراین اعمال ما به امام ما عرضه میشود باید مراقبت کرد حرمتش را نگه داشت از دوربینهای چراغ قرمز خیلی معتبرتر است ولی ما هیچ حرمتی برای او قائل نیستیم. پس اولِ صبح که بلند میشویم میخواهیم عملی را انجام بدهیم باید مراقب باشیم، این مراقبت در آن عمل به چه شکلی است؟ در روایت آمده برای بندگان در هر عملی که میخواهند انجام بدهند و لو کم باشد، عمل کوچکی باشد میخواهند انجام بدهند 3 تا دفتر نزد خدا باز میشود، الهی فدای این خدا بشوم که چقدر سختگیر است، چرا نیست؟، عمل انجام دادنی است؟ پس چرا در آیه 160 سوره انعام می فرماید: (مَن جاءَ بِالحَسَنةِ؛ " هر کس کار نیکی به جا آورد") یعنی کسی که حسنه را با خودش بیاورد، سختگیری است دیگر، من به انجامش کاری ندارم هنر داری با خودت بیاور این عمل را تا ما حسابش بکنیم، نهایت سختگیری است یعنی چه بسا اعمالی هستند که انجام میشوند ولی بُرده نمیشوند وقتی عملی برده نشد خُب چی را میخواهد حساب کند خُب نماز نیاورده را انفاق نیاورده را چکارش بکند، خداوند هم که از روز اول فرمود (مَن جاءَ) کسی که با خودش بیاورد، حالا امروز راجع به این آوردن میخواهیم صحبت کنیم. در باب مراقبت به حسب روایت میگویند که هر کسی که یک عملی را میخواهد انجام بدهد و لو عمل کوچک باشد، 5 هزار تومان میخواهد انفاق کند، 3 تا دفتر خدا باز میکند 1 و 2 و 3، اگر اولی جواب درست بود میروند در دومی، دومی درست بود میروند در سومی و إلا در همان اولی قال قضیه کَنده است، 3 تا دفتر باز میشود: 1.دفترِ چرا؟ 2.دفترِ چگونه؟ 3.دفترِ برای چه کسی؟ اگر اولی را درست جواب دادیم دومی چگونه، اگر دومی را درست جواب دادیم میروند سراغ سومی و إلا سراغ سومی اصلاً نمیروند بعد در خود روایت میفرماید: مراد از چرا یعنی اینکه چه امری باعث شد که تو داری این 5 هزار تومان را به عنوان مثال داریم انفاق میکنیم به چه امری داریم انفاق میکنیم چه اتفاقی افتاد؟ آیا دستور شرعی است یا هوای نفس است؟ شخص دلش میخواهد این کار را بکند، آیا خدا در کار است یا خود در کار است؟ 90 درصد دینداری ما، دین خودخواه است نه خداخواه به همین دلیل است که در آیه 150 سوره نساء می فرماید: (نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ؛ " به بعضی ایمان می آوریم و بعضی را انکار می کنیم") آنچه را که از دین دوست داشته باشیم بَه بَه ولی حالا بقیه را ما کاری نداریم، حالا این تکلیفی که ما احساس کردیم رو چه حسابی است خودمان خواستیم یا خدا خواسته؟ دستور باید پشت تکلیف باشد آن هم منطبق بر دستور خدا، پیغمبر و اهل بیت، اگر دستور باشد دیگر فرقی نمیکند آن مأموریتی که دادند چی باشد، پسرت را ذبح کن، چشم، بیا کربلا، چشم، صلح کن، چشم دستور است دستور است دیگر به تبعاتش کاری ندارد. اولین گامی را که در عمل برمیداریم این است که بتوانیم آن تکلیف را برسانیم به اینکه خدا فرموده نه دلم میخواهد، دلم میخواست نیست، خدا فرموده است. اگر جواب صحیح دادیم نوبت حرف دوم میشود میگویند آقا چگونه؟ دیوان دوم را سؤال میکنند چگونه شما به این تکلیف رسیدی؟ یکی از بزرگترین دردِسرهای جامعه کنونی ما این است که هر کسی در هر مرتبهای احساس تکلیف میکند اما این احساس تکلیف بر چه اساسی است؟ شخص چگونه به این تکلیف رسید؟ آیا به حسب علم و یقین است که رسید یا به حسب ظن و گمان؟ اگر ظن و گمان است خداوند در سوره یونس آیه 36 می فرماید: (إِن الظن لَا يُغْنِي مِنَ الْحَق شَيْئًا؛ "(در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حق بینیاز نمیسازد (و به حق نمیرساند)") یعنی اگر تکلیفمدار هستید تکلیفمداری باید منطبق باشد با علم و یقین. برای دفترِ چرا؟ باید مراجعه به رساله عملیه شود، برای دفترِ چگونه؟ باید با کارشناس دین، محشور بود با یک کارشناس دین اما خدا وکیلی برای تعبیر خواب نه، من میگویم گاهی اوقات این حرفها را میزنند ولی 90 درصد کسانی که مراجعه میکنند می گویند آقا یک خوابی دیدم، خُب دیده باشی به من چه ربطی دارد، اصلاً خواب مذموم است اصالتاً، بعد میگوید من خواب دیدم و برای اینکه بگوید خواب من هم خیلی خوب است میگوید بعد نماز صبح بود، خُب اصلاً بعد از نماز صبح خوابیدن مذموم است، در بین الطلوعین دستور این است که بیدار باشیم، آدمهایی که با خواب زندگی را ببرند جلو به جایی نمیرسند. خواب چیست؟ چند نفر در عالم خواب دیدند و درست بود یکی حضرت ابراهیم (ع) و یکی هم حضرت سیدالشهداء و پیغمبر ما، آنها خواب ببینند خوابشان خوشگل است، چون در مسائل فلسفی خواب محصول تفکرات من باشه، من روزمره در ضمیر ناخودآگاهم یک اموری را دارم القا میکنم در عالم رؤیا آن امور القایی تصویر پیدا میکند اسمش را خواب میگذارند به همین دلیل است که شما غالباً آن اموری را که به تصویر کشیده میشود را متوجه نمی شوید چیست و هیچ ارتباطی با هم ندارد میگویی در خانه پدرم بودم ولی خانه 10 هزار متر بود حالا خانه پدر شما 90 متر است اینها چون به خاطر اینکه داری به ضمیرت متصل میشوی، اما آن خوابی معتبر است که با عالم ملکوت مرتبط بشود به علم خدا مرتبط بشود اگر انسان در حدی از سلوک باشد که به علم خدا مرتبط بشود آن وقت خوابش میشود خواب رحمانی آن خواب تعبیر دارد بلکه تأویل دارد، خوابی که یوسف دید آن خواب در ضمیر خودش ندید آن خواب در اتصال با عالم ملکوت دید و غالباً ما این نوع از خواب را نمیتوانیم ببینیم چون موانع بسیار زیادی داریم برای رسیدن به عالم ملکوت بله اگر مثل حضرت ابراهیم بودیم خداوند در سوره انعام آیه 75 می فرماید:(كَذَلِكَ نُرِي إِبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السمَاوَاتِ وَالأَرضِ؛ " و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم") آنگاه حضرت ابراهیم در سوره صافات آیه 102 می فرماید: (إِنی أَرَى فِي الْمَنَامِ أَني أَذبَحُكَ؛ " پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم") چون در عالم بالا راه دارد اتصال پیدا میکند رؤیای او هم رؤیای حسابی میشود میشود رؤیای صادقه، آن وقت فرمول دارد رؤیای صادقه، رؤیای صادقه روز اولی که می بینی صادقه نیست که، وقتی تأویل شد میگویند صادقه است، طرف از خواب که بلند میشود میگوید یک رؤیای صادقه دیدم از کجا میدانی صادقه است؟ ببین تأویل میشود یا نمیشود؟ در علم خدا بَدا وجود دارد. حالا میگوید چگونه به این تکلیف رسیدی؟ درد سر بزرگ، این چگونه رسیدن است، با علم و یقین رسیدی؟ آن چیزی که ریل اسلام را از غدیر به سقیفه تغییر داد بر اساس چی بود که این آقایان احساس کردند باید این کار را انجام بدهند؟ چه یقین و علمی پشت تفکر باطل آنها بود؟ بر اساس قرآن خواستند عمل بکنند؟ بر اساس فرمایشات پیغمبر خواستند عمل بکنند؟ ولی ریل را عوض کردند نتوانستند جواب چگونه به این تکلیف رسیدی؟ را بدهند، البته اینها در چرا هم نمیتوانند جواب بدهند، کسانی که خوارج نهروان را برای علی بن ابیطالب درست کردند گفتند ما این جوری فکر میکنیم چه کسی گفته فکر تو یعنی فکر یقین و علم؟ سوره انبیاء آیه5 (بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ؛ "بلکه خوابهایی آشفته است") یعنی آشفتگی است، اسلام را در آن مقطع این خوارج فشل کردند چون با علم و یقین به تکلیفشان نرسیدند ولی علی بن ابیطالب را از تکلیفش باز داشتند، خوارج گفتند اگر بجنگیم با خودت میجنگیم ما تو را کافر میدانیم. چگونه؟ اگر جواب چگونه درست درآمد نوبت این است که برای چه کسی انجام دادیم؟ آیا فقط برای خدا انجام دادیم یا برای خدا هم انجام دادیم یا اصلاً خدا نقشی در آن نداشت؟ من این خیر را کردم تا مردم اسم من را ببرند حاج آقا فلانی این کار را کرد، این 3 تا دفتر، در هر دفتری هم باید یک جواب برای آن داشته باشی، چرا؟ باید برسی به اینکه رضای خدا در آن هست یا نه؟، چگونه؟ باید برسی به اینکه رضای خدا در آن هست یا نه؟، برای چه کسی؟ باید برسی به اینکه رضای خدا در آن هست یا نه؟ این را میگویند مراقبت کردن، این را میگویند مراقبت کردن به همین دلیل است که به ما دستور میدهند که هر وقت خواستیم یک عملی را انجام بدهیم هر عملی 3 تا زمان دارد هرعملی، زمان قبل از انجام عمل، زمان حین عمل، زمان بعد از عمل و در هر مقطعی هم میگویند باید صبر کنید: • قبل از عمل صبر کن با عجله انجام نده که حضرت رسول (ص) می فرمایند: (اَلْعَجَلَةُ مِنَ الشیْطانِ؛ "عجله از شیطان است") چرا؟ یعنی چی عجله از شیطان است؟ میگوید آقا بدو برویم این انفاق را انجام بدهیم، صبر کن، چرا صبر کنم؟ برای اینکه صبرِ قبل از عمل مُصَحح نیت است، نیت را درست میکند، باید عمل برای خدا انجام بشود، شخص باید عمل را طوری طراحی بکند که برای خدا بشود و این حاصل نمیشود مگر به واسطهی صبر قبل از عمل. • صبر حین عمل، صبر حین عمل موجب میشود که غفلت عارض نشود، آدم غافل نشود، وقتی غفلت عارض نشد انسان با قوت آن عمل را انجام میدهد، این همان دستوری است که خداوند در آیه 112 سوره هود به پیغمبرش فرمود: (فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ؛ " پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن") یعنی اسقامت کن این حین العمل است، برای اینکه استقامت در عمل ایجاد بشود تا عمل استمرار پیدا کند تا عمل به مقصود برسد صبر میانی میخواهد (فاستقِم کما أمِرت) اینها هر کدامش راهکار دارد منتهی دیگر بحثهای سلوکی این جوری نیست این قدر هم کلیات نیست، ما کلیات سلوک را داریم میگوییم. • صبر بعد از عمل که موجب میشود عمل را طوری انجام بدهیم که باطلش نکنیم چون در سوره مبارکه محمد آیه 33 دستور این است که (و لاتُبطِلوا أعمالَکم؛ " و اعمال خود را باطل نسازید!") یعنی عملتان را باطل نکنید، صبر بعد از عمل به ما کمک میکند که ما عمل را باطل نکنیم حالا یا با منت گذاشتن سر مردم یا با آزار و اذیت مردم یا اینکه دچار عُجب و غرور بشویم نسبت به این عمل باطل میشود وقتی این عمل باطل شد دیگر (مَن جاءَ بالحسنة) نیست، اولی را درست کردیم، دومی را درست کردیم اما سومی را خراب میکنیم ، حالا یک کاری کردیم در عهد شاه وزوزک هنوز که هنوز هست داریم یادش میکنیم، اصلاً باید یادمان برود خیراتی را که کردیم ولی بدیهایمان یادمان نرود ما بر عکس هستیم بدیها را که اصلاً یادمان نمیآید، می گوییم از امیرالمؤمنین یک مقداری پایینتر، ما هستیم، چرا یک چنین اتفاقی میافتد چون ما بدیهایمان را یادمان میرود ولی تا دلت بخواهد خوبیهامان در ذهنمان هست حالا یک خوبی کردیم در عهد قاجاریه هنوز که هنوز است راجع به آن صحبت میکنیم آقا بله ما بودیم، چی ما بودیم؟ (و لاتُبطِلوا أعمالَکم) خدا به پیغمبرش با تمام ید بیضاء در آیه 17 سوره انفال میفرماید: (وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِن اللهَ رَمَى؛ "و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت!") یعنی آن موقعی که تیر میانداختی تو نبودی که تیر میانداختی ما بودیم که تیر میانداختیم منِ خدا بودم، آن موقع که تو خیر میکردی، تو نبودی که خیر میکردی، منِ خدا بودم که خیر کردم توفیقش را به تو دادم ابزارش را به تو دادم در مسیر خیر قرار دادم، تو فقط کلید را زدی همین، تازه آن هم نصفه نیمه با ترس نکند برقش ما را بگیرد، چه چیزی را به نام خودت ثبت میکنی؟ این 3 تا لازم است. بنابراین آدم سالک در ابتداء روزش با خودش حساب کتاب میکند که این کاری که دارم میکنم چرا؟ چگونه؟ و برای چه کسی؟ بسیار هم عالی. مرحله دوم که تمام میشود نوبت مرحلهی سوم محاسبه است، محاسبه، حساب در لغت به شمارش درآوردن است ولی در اصطلاح یعنی اینکه سالک در پایان روز کاریِ خودش اعمالش را نگاه میکند یک بازنگری میکند، این والیبال را دیدید مربی بلافاصله دستور چک میدهد که توپ کجا خورده زمین، امتیاز به نفع ما هست یا نه؟ دستور چک را خدا به ما داده، دستور چک کردن یعنی همان محاسبه کردن که این کاری که کردیم برای رضای خدا بوده یا نبوده؟ یعنی این کاری را که ما انجام دادیم بر اساس آن شرطی که اول با خدا بستیم بوده یا نه؟ شما در آن شرط اول گفتی من کاری میکنم که بر خلاف رضای خدا نباشد حالا تو این کار را انجام دادی آخر وقت باید حساب کنی این آیا بر خلاف رضای خدا بوده یا نبوده؟ محاسبه کردن، حالا تا إنشاءالله جلسه بعد برسیم محاسبه را ببینیم تا کجا بیان میکنیم.