بسم الله الرحمن الرحیم وقتی سالک در مسیر تهذیب نفس قرار میگیرد گام اول او مشارطه است، عهد با خدا میبندد که بر خلاف رضای او کاری را انجام ندهد. گام بعد مراقبه است که این مسأله، بد عهدی نشود، خلافش اتفاق نیفتد، برای اینکه بد عهدی نشود گام سوم لازم است و آن محاسبه است. مراقبه در ابتدای روز سالک است ولی محاسبه در انتها است. باید حساب کتاب بکند، حساب کتاب بکند که چه کرده است و کاری را که انجام داده خلاف رضای خدا بوده یا نه؟ بنابراین سالک باید 2 چیز را خوب بداند: 1. رضایت خدا به چه چیزی کسب میشود؟ آدمهایی که میتوانند رضایت خدا را جلب بکنند چه خصوصیاتی دارند؟ این را باید خوب بداند که خدا به چیزی راضی است؟ خدا به انجام تکلیف راضی نیست این را مطمئن باشید، به درست انجام دادن تکلیف راضی است. انجام تکلیف برای متصوفه است میگویند دلت پاک باشد آداب و شرایطی وجود ندارد در حالی که تشیع تماماً آداب است بنابراین باید بداند که رضای خدا به چه چیزی کسب میشود؟ درست عمل کردن، نه صِرف عمل کردن. 2. یک شخص سالک باید تمام تکالیف فردی خود را بداند و در عین حال حقوق اجتماع را هم بشناسد تا خدایی نکرده موجب ضایع شدن حقوق اجتماعی جامعهاش نشود که اگر بشود بد عهدی کرده است. تکلیف مثل نماز است و روزه است این عبادتهای صوری که انجام میدهیم واجب است. حقوق اجتماعی عبادت نیست، رعایت بعضی از قواعد است که این هم واجب است ولی ما اصلاً متأسفانه حقوق اجتماعی را نمیشناسیم. در یک روایت بلند بالا پیغمبر 30 حق برای مسلمان معرفی میکند، 30 حق و بعد هم به راوی حدیث که وجود نازنین امیرالمؤمنین است بیان تأکیدیشان این است که اگر از پَسِ این 30 حقش برآمدی فَبِها اگر نه باید بروی حلالیت بطلبی، جزء این 30 حق بحث غیبت و تهمت و این حرفها نیست اصلاً، و بعد فرمود اگر حلالیت نطلبی در روز قیامت به این مسأله اخذ میشوی مؤاخذه میشوی سؤال میکنند از تو، آن وقت آنجا باید برادر مؤمنت را راضی کنی یا به دادن خیراتت به او یا به گرفتن عصیانهای او از او و بعد حضرت فرمودند: خداوند چنین حکم میکند این طور قضاوت میکند، ولی ما خیلی راحت هستیم اصلاً حقوق اجتماع را نمیشناسیم. معلی بن خُنیس آمد محضر حضرت صادق علیه السلام به ایشان عرض کرد که آقا مسلمان بر مسلمان چند حق دارد؟ حضرت فرمودند: بگذر، گفت: آقا من تقاضا میکنم شما بفرمایید، فرمود: من نگران تو هستم میترسم بگویم رعایت نکنی غفلت بکنی برای خودت درد سر، درست بکنی، امام صادق در بیان حقوق اجتماع میفرماید من میترسم یعنی کار، کار سختی است، سالک این حقوق را میشناسد و این حقوق را رعایت میکند، ما اگر عملی انجام بدهیم فقط یک نمازی میخوانیم یک روزهای میگیریم یک خمسی یا بدهیم یا ندهیم، دیگر چیزی نمیماند که ما دیگر خیلی خوبیم دیگر ما چه مشکلی داریم ما همه کارهایمان را داریم انجام میدهیم، چه کسی گفته همه کارهایمان را داریم انجام میدهیم؟ ما کارهایی که دوست داریم و آشنایی داریم انجام میدهیم. ولی این همهی وظیفهی مسلمان نیست اگر مسلمانی به این است که دیگر چرا یک نفر میشود (سَلْمَانُ مِنا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ "سلمان از ما اهل بیت است") ما برای مسلمانی نیامدیم ما آمدیم سلمان بشویم، ملاکهای آنها سخت است، فرمودند چقدر روزهگیر هستند؟ حضرت رسول (ص) فرمودند: (ما اَقَل الصُوامَ وَ اَکْثَرَ الْجُواعَ؛ " چقدر روزه داران واقعی کم هستند و گرسنگان زیاد") یعنی اینها روزهگیر نیستند اینها خیلی گرسنه هستند ، این حقوق را برادرها باید بلد باشیم تا وقتی خواستیم محاسبه بکنیم بعد آن وقت ببینیم که، من چرا این حرف را زدم؟ رضای خدا در آن هست یا نه؟ من چرا این مهمانی را رفتم؟ چرا این پول را گرفتم؟ چرا آنجا آن کار را انجام ندادم؟ همه اینها هم یک جواب بیشتر ندارد یعنی باید این قدر تحلیلش بکنیم که این کار رضای خدا در آن هست یا نیست؟ وقتی به ما میگویند محاسبه اعمال بکنید نه اینکه یک دفترچه بگذاریم جلوی خودمان خُب چند تا غیبت کردیم هزار تا، فردا چند تا غیبت کردیم 2 هزار تا، به طور تصاعدی از دست ما در میرود اصلاً دیگر نمیتوانیم محاسبه کنیم، اصلاً محاسبه مراد این نیست که چند تا گناه کردیم؟ محاسبه این است که این اعمالی را که انجام دادهایم و به نظرمان میآید که درست است یا انجام ندادیم و به نظرمان میآید که درست است، ببینیم رضای خدا در آن بوده یا نبوده؟ و إلا غیبت و تهمت اینها که باید توبه کنیم دیگر شمارش ندارد چه افتخاری است که من دیروز 300 تا غیبت کردم خُب إلهی العفو خُب غیبت را باید توبه کرد این را حرفی نیست اصلاً پس محاسبه در رعایت این است که آنچه که من در امروز شرعی خودم انجام دادهام رضایت خدا بوده است یا نبوده است؟ سخنی را که گفتم، عملی که کردم، کاری را که انجام ندادم، نرفتم، صله رحم کردم، قطع کردم، همهی اینها باید محاسبه بشود، و إلا اینکه من چند تا غیبت کردم همچنان که نعمتهای الهی (لاتُعَد وَ لَاتُحْصَی؛ "غیر قابل شمارش هستند و قابل احصاء نیستند") گناهان بندگان هم (لاتُعد و لاتُحصی)، یک عده را ما میشناسیم ولی یک عده را ما نمیشناسیم. وقتی میگویند در قیامت سؤال میکنند از عمر آدم، این یکی از سؤالهاست، ارتکاز معصوم این است که (عَنْ عُمْرٍ فِی مَا أفنَیتَ؛ " از عمر سوال می کنند که در چه راهی گذراندی") یعنی از عمر که در کجا به باد دادی؟ اصلاً ارتکاز معصوم این نیست که تو از این عمر بهینه استفاده کردی، بنابراین وقتی از عمر سؤال میکنند یعنی اینکه ما نسبت به گذراندن عمرمان مسئول هستیم باید در یک جهتی مصرفش کرده باشیم که رضای خدا در آن بوده باشد. مثلا شخصی 70 سال دارد. 70 را ضرب در 24 ساعت میکنند لحظه به لحظه را سؤال میکنند که تو این گذران عمرت خلاف رضای خدا بوده یا بر اساس رضای خدا بوده؟ خُب می گوید نماز خواندم، خُب این 10 دقیقه شد، بقیهاش چی؟ هر ساعت 60 دقیقه است تو 50 دقیقه بعدش را چکار کردی؟ به این میگویند بندگی، هیچ مُداهنهای هم نباید داشته باشی چون وقتی میخواهی از شریک خودت سؤال بکنی که ما در این تجارت چکار کردیم هیچ فاکتوری را ندید نمیگیری بلکه راجع بعضی فاکتورها 10 بار هم سؤال میکنی، راجع به فاکتورهای زندگیات تا حالا سؤال کردی از خودت هیچ مداهنهای وجود ندارد هیچ سستی وجود ندارد باید انجام بشود. یک مراقبت دیگر هم باید داشته باشد، مراقبت این است که شیطان و نفس کار انسان را زیبا جلوه ندهند. از این فشار هم باید خودش را خارج بکند پس باید تکالیف را بشناسد حقوق اجتماع را بشناسد، چراغ قرمز، حقوق اجتماع است قانون است بعضیها از چراغ قرمز که رد میشوند میگویند زرنگی است ما زرنگ هستیم، نه زرنگ نبودید شما به خدا بدهکار هستی حالا میخواهند جلوی تو را بگیرند یا نگیرند چون ورود به حریم مردم است، اینها چیزهایی است که سؤال میکنند از این ظریف تا برو إنشاءالله به بالاتر آن. برخی از روایات محاسبه را نقل می کنیم: 1. وجود نازنین حضرت موسی بن جعفر فرمودند: ( لَیسَ مِنا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفسَهُ فی کُلِ یَومٍ فَإنْ عَمِلَ حَسَناً استَزادَ اللهَ و إنْ عَمِلَ سَیئاً اسْتَغفَرَ اللهَ مِنهُ و تابَ اِلَیهِ؛ " از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند ،پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید ") یعنی اصلاً یکی از علائم شیعیان ما این است که اهل محاسبه هستند، از ما نیست کسی که در شبانه روز عملش را نه، زندگیاش را به محاسبه نمیکشد اگر خوب انجام داد از خدا توفیق بیشتر آن را بخواهد، خدایا امروز 10 تا کار خیر به دست ما انجام شد، فردا 20 تا کارخیر را به دست ما انجام بده، این توفیق را تو باید به ما بدهی. و اگر بد انجام داده بود طلب مغفرت کند و به سوی خداوند رجوع بکند، لازم است محاسبه. پس یکی از امتیازهای محاسبه این است که علامت شیعیان امیرالمؤمنین است ولی کسی که محاسبه نکند، با او کاری ندارند. 2. وجود نازنین حضرت رسول گرامی اسلام می فرمایند: (حَاسِبُوا أنفُسَکُمْ قَبْلَ أنْ تُحَاسِبُوا؛ " محاسبه کنید نفوس خود را پیش از آنکه محاسبه کنند شما را") یعنی قبل از اینکه تو را به میز حساب بکشند محاسبه کن. 3. در قیامت پنجاه موقف وجود دارد. پیغمبر ما فرمود: از سُرمهای که به چشم میزنی سؤال میکنند، از دو انگشتی که به دیوار گِلی خانه مردم میزنی و گِلش را پایین میاندازی سؤال میکنند، از دستی که به لباس برادر دینیات میکشی سؤال میکنند یعنی از سه هزار میلیاردی که میبرند سؤال نمیکنند؟ یعنی از نفت با دکل بُردن سؤال نمیکنند؟ یعنی از 240 میلیون تومان در ماه سؤال نمیکنند؟ خب ما فکر میکنیم فقط از آنها سؤال میکنند. خُب ما که 240 تومان نبردیم ما که نفت را با دکلش نبردیم، میگوید با دو انگشت کاهگِل خانه مردم را انداختی پایین از آن سؤال میکنند. کمیتمان لنگ است یک فکری باید بکنیم. نهایتش این است که ما باید تلاش کنیم برای درست زندگی کردن و بعد به خدا بگوییم آیه 39 سوره نجم را (لَیْسَ لِلْإنسَانِ إلا مَا سَعَی؛ "و اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست") یعنی خدایا ما اینقدر از ما میآمد بقیهاش را (عَامِلْنَا بِفَضْلِکَ وَ لَاتُعَامِلْنَا بِعَدلِکَ؛ " خداوندا! با فضل و رحمتت با ما رفتار نما، و با عدل (و حسابرسی دقیقت) با ما رفتا منما")، اما مثل (هَمَجٌ رَعَاعٌ؛ "انسانهای سرگردان") بخواهیم زندگی بکنیم بعد هم بگوییم خدایا عدلت را رها کن فضلت را عشق است این حرفها چیست؟ یک دانه مناجات اهل بیت را پیدا بکنید که با خدا اینجوری حرف زده باشند. طلبکار خدا که نیستیم که. چه طلبی از خدا داریم؟ ببخشید دیگر روزهای آخر ماه رمضانتان را دارم خراب میکنم ولی عیب ندارد چون میخواهیم یک آخرتی را آباد کنیم. 60 سال 70 سال سخت زندگی کردن، من واقعش به این نتیجه رسیدم که امیرالمؤمنین برای رفتن به بهشت راهی جز آن غذا خوردن نداشت. اگر بخواهم بروم بهشت با آن مراتب، راهی غیر از این وجود ندارد. همه مریدهای درست و حسابیاش هم همان جوری زندگی کردند. حالا مریدنمایی هم مثل بنده هم اسمش را میبرم، زبان پُر از یا علی، ولی سر سفره معاویه یعنی سبک زندگی سبک اشرافیگری معاویه است خُب این نمیشود جمع نمیشود...کجا گفتند امام حسن مجتبی پولدار بود پولداری هم زندگی میکرد؟ این را کجا گفتند؟ نوشتند متمول بودند، حرفی نیست ولی نوشتند سه بار زندگیشان را بخشیدند در راه رضای خدا، کلش را، نه پنج درصدش را. از صفر شروع کردند، چرا اینها را از امام حسن مجتبی یاد نمیگیریم؟ پولدار بودند. مگر خود امیرالمؤمنین فقیر بود؟ کی گفته است امیرالمؤمنین فقیر بود؟ در کتابهای سیره و تاریخ نوشتهاند امیرالمؤمنین 17 راه اقتصادی داشت. مؤمن بیکار نیست. مؤمن وقتی به کار اقتصادی میزند خدا برکتش را شامل حالش میکند. ولی مؤمن زاهدانه زندگی میکند. رنج خویش آسایش دیگران، این کار مؤمن است. نه اینکه ما هم داشته باشیم شما هم داشته باشید اینها را ما خیلی نمیفهمیم، رنج خویش آسایش دیگران. (قَالَ رَسُولُ اللهِ ألَا أُنبَئُکُمْ بِأکْیَسِ الْکَیسینَ وَ أَحْمَقُ الْحُمَقَاءِ ؟ قَالُوا بَلی یَا رَسُولَ الله، قَالَ أکْیَسُ الْکَیسینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَ عَمِلَ لِمَا بَعدَ الْمَوْتِ و أَحْمَقُ الحُمقاءِ مَنِ اتبَعَ نَفْسَهُ هَواهُ؛ "آیا شما را از زیرک ترین زیرکان و نادان ترین نادانان آگاه نسازم؟ اصحاب گفتند: بله، اى رسول خدا. حضرت فرمود: زیرک ترین انسان ها کسى است که به حساب نفس خویش رسیدگى کند و براى پس از مرگ خویش عمل کند، و احمق ترین احمق ها کسى است که پیرو هواى نفس خویش باشد و پیوسته آرزوهاى خود را از خداوند در خواست کند.") یعنی به اصحابشان فرمود میخواهید زیرکترین زیرکان و احمقترین احمقها را به شما معرفی کنم؟ بله آقاجان معرفی بفرمایید بشناسیم. مثلاً فکر کرد الان بهاییها را میفرمایند، اینها احمقاند خُب حالا هستند آنها. فرمود: زیرکترین زیرکان کسی که محاسبه عمل داشته باشد و برای آخرتش عمل کند و کسی که پیروی از هوای نفس خودش دارد نادانترین نادانهاست. پس اگر کسی اهل محاسبه از زندگیاش باشد زیرک و دانا و خردمند است، خردمند. وقتی محاسبه کرد، محاسبه گام چندم بود؟ سوم، به این نتیجه رسید که بدعهدی کرده است نقض پیمان کرده است (قالوا بلی) گفتی، در روز الست بلی گفتی امروز به بستر لا خُفتی. عهدش یک عهد ایمانی بود اما عملش یک عمل الحادی است. این را فهمید کم گذاشته خلاف رضای خدا عمل کرده است. اینجا نباید نفس خودش را رها کند چون نفس به حسب ذات خودش به بدی امر میکند در سوره یوسف آیه 53 می فرماید: ( إِن النفْسَ لَأَمارَةٌ بِالسُوءِ؛ " که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر میکند") همه هم دارای نفس أماره هستیم. پس ذات انسان به طرف بدی به واسطه نفسش میرود، تمایلات نفس به بدیهاست. اگر رها کند به گناه عادت میکند، بستر گناه که فراهم شد دیگر الهی شدن امکان ندارد. وقتی فهمید خلاف رضای خدا عمل کرده است بدعهدی کرده است نقض پیمان الهی کرده است باید به چهارمین مرحله برسد عملی به نام معاتبه یعنی سرزنش کردن خودش توبیخ کردن خودش. معاتبه در لغت به معنای ملامت کردن، سرزنش کردن است. در اصطلاح اهل سلوک یعنی از خودش انتقاد کند. اینقدر به خودت نمره 20 نده اینقدر جلوی پای خودت بلند نشو هر روز صبح برای خودت دسته گل نفرست، به نقد بکش خودت را. اگر مشارطه را به هم زده بود بدعهدی کرده بود خودش را سرزنش کند. سرزنش کند یعنی چه؟ عیبها و تقصیرها و کاستیها را به رخ نفسش بکشد، تحقیر کند. تو این کار را کردی تو این عیب را انجام دادی تو اینجا کم گذاشتی، این را میگویند معاتبه، و بعد برای خودش حدیث نفس داشته باشد، به خودش بگوید تو را خلق کرده بودند که با عمل در دنیا خلیفة الله بشوی ولی این رویهای که تو پیش گرفتی خداوند در سوره فرقان آیه 44 می فرماید:( إِنْ هُمْ إِلا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَل سَبِيلًا؛ " آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!") یعنی تو که مثل چهارپایان شدی بدتر از چهارپایان شدی. حدیث نفس حدیث نفس، حدیث نفس کار خوبی است خداوند در سوره ذاریات آیه 55 می فرماید: (وَذَكرْ فَإِن الذكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ؛ " و پیوسته تذکر ده، زیرا تذکر مؤمنان را سود میبخشد") یعنی حدیث نفس میکند حدیث نفس میکند. معاتبه یعنی حدیث نفس کردن. بابا تو را خلق نکردند که این کار را بکنی. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مجتهدی را، ایشان میفرمودند به اینکه برخی از آقایان؛ حدیث نفس را در کتاب ننوشتند که مثلاً شما بروی آن جملات را تکرار بکنی این یک ترشح درونی است یک واقعیت درونی است که انسان باید به خودش بگوید. ایشان میفرمودند برخی از بزرگان میرفتند در مقابل آینه میایستادند به خودشان نهیب میزدند در حالی که دست به محاسن خود میکشیدند میگفتند تو بزرگتری یا این محاسن بزرگتر است؟ بعد میگفتند تو بزرگتری، چرا؟ چون محاسن بعداً رشد میکند دیگر حداقل 15 سال بعد، یواش یواش شروع میکند، پس تو 15 سال بزرگتری. بعد میفرمودند به اینکه آنها میگفتند به اینکه تو از این عقبتری چون این عوض شده رنگش سفید شده اما تو عوض نشدی. از یک رنگ تغییر یافته در محاسنشان، موعظه میکردند خودشان را، موعظه. باب موعظه در معاتبه است. عابد بنی اسرائیل دعا کرد برای اجابت دعایش، دعایش مستجاب نشد. حالا من هم دعا میکنم برای اجابت دعایم، دعایم مستجاب نمیشود. اما رویه من با رویه این عابد ببینید چقدر فرق میکند. به خودش نهیب زد گفت: خراب کردی، چکار کردی که خدا تو را نمیبیند؟ خدا که بصیر است. خراب کردی چکار کردی که خدا صدای تو را نمیشنود خدا که سمیع است. خودش را ملامت کرد، معاتبه کرد. گفت اگر دعا میکنی دعایت مستجاب نمیشود تو خراب کردی. خدا به پیغمبرش وحی کرد فرمود: برو به این بنده خوب من بگو هرچه میخواهی به تو میدهم ولو جا به جا شدن کوهها را، چون تو خودت را ملامت کردی، معاتبه کردی. حالا من حاجتم را میخواهم نمیدهد میگویم عجب خدایی هستی تو. اولین کسی را که میبرم زیر سؤال خداست میگویم تو عجب خدایی هستی و نه من عجب بنده بدی هستم، و نه من عجب بنده بدی هستم. رویه اهل سلوک معاتبه است سرزنش کردن، که خدا تو را برای چی خلق کرد چه میخواست بشود به ملائکه پُز داد در آیه 30 سوره بقره فرمود: (إِني أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ " من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.") چی شد؟ تذکر احوالات آخرت، بین خوف و رجا خودش را قرار بدهد که اگر بخواهیم این رویه را ادامه بدهیم جهنم است این خوفش است، رجایش چقدر عالی است، اگر این رویه را انجام ندهیم سرکشی نکنیم حرف گوش بدهیم خدا ما را دوست دارد، در دایره محبوبین خدا قرار میگیریم، خدا به ما مباهات میکند به مَلَک، بین خوف و رجا. این هم شد معاتبه، چهارمین مرتبه.