بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ. در این جلسه به دلیل برخی سؤالات و مشکلاتی که برای دوستان پیش آمد، بحثی را بیان خواهیم کرد که وابسته به سب است. مطالب بیان شده در جلسات گذشته را به صورت تیتروار بیان میکنم: 1. سب بر اساس دستور خدا و پیغمبر کلاً ممنوع است. 2. سب، ناسزا و فحش دادن را تعریف کردیم. 3. جدی بودن، شوخی کردن یا عادت به انجام این کار را به عنوان انگیزههای فحاشی توضیح دادیم. 4. موارد ممنوعیت سب را هم بیان کردیم که اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین فرمودهاند: ما به دشمنانمان هم فحش نمیدهیم. حضرت امیر علیه السلام هم فرمودهاند: من دوست ندارم شما سباب باشید؛ حتی اگر دشمن معاویه باشد. رسول گرامی نیز در جنگ بدر به اهل ایمان فرمودند: دوست ندارند که کفار و مشرکین را مورد سب قرار گیرند. این روش اهل بیت، سیره است و ما حق نداریم به دشمن فحش بدهیم. سؤالی مطرح شد که آیا لعن و برائت جایز است؟ تبری نه تنها جایز است بلکه واجب است. شاید به این تفصیل که من در اینجا صحبت خواهم کرد، کسی در رابطه با این موضوع صحبت نکرده باشد. کسی دربارۀ فحش ده جلسه صحبت نکرده است؛ ولی من تمام شقوق آن را بیان کردم تا بدانیم که اگر میخواهیم علیوار زندگی کنیم تنها با دوست داشتن علی، شیعۀ او نمیشویم؛ چون هیچ آدم منصفی پیدا نمیشود که علی را دوست نداشته باشد. با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمیشود. با افرادی که انصاف ندارند که کاری نداریم. هر آدم منصفی در اعماق وجودش امیرالمؤمنین را دوست دارد. من علی را دوست دارم و یک مسیحی هم علی را دوست دارد. فرق بین من و او چه باید باشد؟ باید رنگ و بوی علی را هم بگیریم. اگر ده دقیقه در یک مغازه عطرفروشی باشیم، بوی عطر میگیریم. ده دقیقه هم در قصابی باشیم، بوی گوشت میگیریم. چهل سال است که دم از علی میزنیم و بوی علی را نگرفتهایم. این خیلی بد است، یک فاجعه است. تغییر پذیری در حد صفر است. منحنی نسبت به ده سال پیش هیچ رشد و تغییری ندارد. این بد است. مسخره کردن علی است. آقای ما فرمودهاند: دشمن را سب نکنید. نفرمودند تبری نکنید. شخصی به محضر امام باقر علیه السلام رسید و عرض کرد: ارکان دینی که شما از آن راضی هستید و اعمال در سایۀ آن دین پذیرفته میشود، چیست؟ اجزا تشکیل دهندۀ دینی که شما از آن راضی هستید و خدا آن را میپسندد چیست؟ حضرت فرمودند: 1. شَهَادَةُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ موحد بودن؛ البته هرکسی موحد نیست. قبلا اینها را کامل توضیح دادم. 2. وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شهادت به رسالت و عبد بودن حضرت ختمیمرتبت پیامبر گرامی اسلام داشته باشیم. قبلا گفتم که همه این رسالت را قبول ندارند. نه اینکه ایرانی نیستند و قبول ندارند. من اصلا راجع به غیر از خودمان صحبت نمیکنم. آنها اصلا در بحث من داخل نیستند. ما که زبانی اقرار به شهادت رسالت پیامبر میکنیم، عملاً رسال ایشان را قبول نداریم. 3. وَ تُقِرَّ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ حضرت به آن شخص فرمودند: اقرار بکنیم به آنچه که پیامبر آورده است از جانب خدا آورده است. همانند همین روایت با کمی تغییر در الفاظ و تعابیر از حضرت صادق روایت شده است. سوال بنده از شما بزرگواران این است که پیامبر چه چیزی را از جانب خدا آورده است؟ قرآن کریم را آورده است. رهآورد قرآن دین است. پس چه بگوییم قرآن را آورده است و چه بگوییم دین را آورده است تفاوتی نمیکند. آن وقت امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام میفرمایند سومین رکن دین این است که شما بدانید و قلبا قبول داشته باشید و با زبان اقرار بکنید که این، از ناحیه خدا است. در رابطه با اینکه مأخذ قرآن از کجا است و از ناحیه چه کسی است، هفت دروغ به پیامبر نسبت داده شده است که در خود قرآن کریم اشاره شده است. این هفت نسبت تماما باطل است و هر کسی از اهل باطل به یکی از این اقوال گرایش دارد. مطرح میکنم تا بدانید این آقایی که این حرف را امروزه مطرح میکند که می-گوید مفاد این قرآن برای خداوند است و تعبیرات از خود پیامبر است حرف جدیدی نزده است. هزار و چهارصد پیش هم این حرف را زدهاند و خداوند هم در قرآن گفته است که یک عدهای میآیند که این حرف را میزنند. اگر لندننشین هم باشد مهم نیست. چون در خود حجاز هم این حرفها زده شده است. حرفها، حرفهای ارتجاعی است و حرفهای جدیدی نیست. شما بدانید که اسباب انحراف چندان جدید نیست. شکل انحراف متفاوت است. اسباب انحراف همان است که یوسف و زلیخا به آن دچار بودند و امروز هم هست. همان است که قوم لوط دچار آن بودهاند و امروزه هم هست. شکل اینها عوض شده است.پ هفت قول هست که قرآن کریم هم مطرح میکند که گفتهاند قرآن از ناحیه خدا نیست: 1. در سوره مبارکه حاقه آیه 41 آمده است: قرآن، گفتاری شاعرانه نیست (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ) قرآن، گفتاری شاعرانه نیست، اندکی از شما ایمان میآورند. شاعر نه مثل حافظ و سعدی. بحث شعر در معارف اسلامی، یک بحث عمیقی است و یک طایفهای را شاعر میدانند. در بحثهای علوم قرآنی از این بحث میکنند. میگویند شعراء انسانهایی هستند که در حالت خلصه قرار میگیرند و چیزهایی را از عالم غیب میگیرند. یک عدهای میگفتند پیغمبر شاعر است و قرآن، کتاب شعر است. 2. در سوره مبارکه حاقه آیه 42 گفتار کاهنان است. (وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ) قرآن، گفتار کاهنان هم نیست. منتها عده کمی از شما متذکر میشوند. کاهنان کسانی هستند که اهل ریاضت هستند. ریاضت می-کشند و دستی به عالم غیب پیدا میکنند و یک چیزهایی از آنجا مطرح میکنند. یک عدهای میگفتند پیغمبر کاهن است و قرآن، کتاب کهانت میشود. قرآن این را تکذیب میکند. 3. سومین گفتاری را که قرآن مطرح میکند در مورد اینکه این کتاب شریف از ناحیه چه کسی آمده است و آن را رد میکند در سوره مبارکه دخان آیه 14 آمده است: (ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ) از پیغمبر روی گردان شدند و گفتند: او تعلیمیافتهای دیوانه است. یعنی گفتار یک انسان مجنون را دارد. مجنون به معنای دیوانه نیست. تعبیری که امروزه از مجنون وجود دارد همان اسکیزوفرن هستند که دو قطبی هستند. مالیخولیا هم میگویند. یک چیزهایی را میبیند و آنها را واقعیت میبیند. میگویند پیامبر اسکیزوفرن داشته است. چون چهل سال در مکه در غار بوده است. نتیجه تنهایی همین است که فکر کند یک کسی به نام جبرئیل هست و یک حرفی میزند. این هم سومین نظریه است. 4. چهارمین حرفی که راجع به مبدأ قرآن مطرح میکنند این است که قرآن، کلام شیطان است. در سوره مبارکه تکویر آیه 25 این حرف را رد میکند: (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجيمٍ) یعنی و این قرآن، سخن شیطان رانده-شده هم نیست. هر کدام از اینها در بحثهای علوم قرآنی و بحثهای کلامی در جایی که راجع به نبوت پیغمبر و معجزه جاوید او صحبت میکنند اثبات میشود. من فقط صورت مساله را میگویم تا شما بدانید که این قرآن که به دست من و شما رسیده است به این سادگی نیست. 5. پنجمین گفتاری که راجع به مبدأ قرآن گفتهاند این است که قرآن، سخن یک بشر نابغه است که فرمایش حضرت حق در سوره مدثر آیه 25 آن را حکایت میکند: (إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ) این، جز سخن بشر نیست. آدمیزاد این حرف را زده است منتها آدمی که بهتر از بقیه میفهمد. این همان حرفی است که لندننشینها زدهاند. هزار و چهارصد پیش هم مطرح شده است. این حرف، جدید نیست که کسی به نام خودش ثبت کند. یک آقایی بود در مکه به نام ولید ابن مغیره. این شخص، گل سرسبد عرب بوده است. به او میگفتهاند: ریحانة القریش. آدم فهمیدهای بوده است. از سرکردههای طوایف قریش است. وقتی قرآن نازل شد این شخص در کنار پیغمبر مینشست تا قرآن خواندن پیغمبر را گوش کند. با اینکه در نهایت عناد بود ولی لذت میبرد. یک بار قرآن خواندن پیغمبر را گوش کرد و بین طایفه خودش رفت و گفت: من کلامی را شنیدم که نظیر ندارد. پربار، شیرین و ریشهدار است. بعد هم به خانهاش رفت. سران شرک و الحاد به هم ریختند. گفتند این رئیس طایفه است و اگر بخواهد این حرف را بزند و این حرف بین مردم پخش بشود، مردم به قرآن گرایش پیدا میکنند و میگویند او حق است. ابوجهل گفت: من درستش میکنم. ابوجهل سیاستمدار قریش بوده است. ولید ابن مغیره، شخص فرهنگی بوده است و این شخص، فرد سیاسی بوده است. به خانه ولید ابن مغیره رفت و گفت: این حرفی که تو زدی در قریش شکاف ایجاد میکند. تو قرآن را تایید کردی. گفت: کاری نمیتوانم بکنم. واقعا زیبا است. پربار است. نظیر ندارد. گفت: اگر ما این را بگوییم که از ناحیه وحی است که مردم به آن گرایش پیدا میکنند. ولید ابن مغیره گفت: به من دو سه روز مهلت بدهید و من یک فکری می-کنم. تمام این حادثه در سوره مبارکه مدثر آمده است: (إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ 18) فکر کرد و نتیجه گرفت. (فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ 19) خداوند میفرماید مرگ بر این تفکر، نابود باشد این تفکر. خدا به این تفکر نفرین کرده است. (إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ 25) در آخر گفت این قرآن با همه ویژگیهایی که دارد سخن یک انسان است. منتها نابغه است و نبوتی در کار نیست. خداوند این تفکر را نفرین کرده است. این همان حرفی است که این آقا زده است و چیز جدیدی نیست. هزار و چهارصد پیش ولید ابن مغیره هم گفته است. او از حجاز گفته بود و این آقا از لندن گفته است. جامعه اسلامی خصوصا شیعیان فرصت طلاییای را به دست دشمن میدهد و این فرصت طلایی، جهل و بیخبری ما است. اگر ما یک قدری مطالعه بکنیم میبینیم که در کتابهای ما این حرفها نوشته شده است. دلیل عمدهای که این حرفها را در مترو و پادگانها میزنند نه در محافل عملی این است که اینها میدانند که اگر بخواهند این حرفها را در مجامع عملی بزنند پاسخ دندانشکن میشنوند. اما در مترو میگوید چون همهمه است و زمینه آماده است برای اینکه خدا و پیغمبر را فحش بدهند. از هر دری که فقر و گرانی آمد از همان در، دین میرود. ولی اینکه موفق میشود به خاطر کماطلاعی من از دین است. من بخشی را قبول دارم و میپذیرم. کتاب متناسب با جامعه امروزی، خیلی کم است. من این را میپذیرم. این، نقص ما روحانیت است. یعنی اگر الان یک مسیحی بیاید و بگوید شما میگویید دین اسلام، دین برتر است. چرا این حرف را میزنید؟ یک کتاب شسته و رفتهای که بین اسلام و سایر ادیان به شکل تطبیقی کار کرده باشد یافت نمی-شود. ولی این به این معنا نیست که اصلا نیست. زحمات بزرگان و معاصرین ما در کتاب نوشتن وجود دارد. ولی جامعه تنبل است. هشتاد و پنج میلیون نفر هستیم. چند میلیون نفر یارانه میگیرند؟ ده میلیون نفر؟ بیست میلیون نفر؟ ده هزار نفر کتاب میخوانند؟ این، فاجعه است. دین ما که دین فرهنگ است. معاصرین ما کتابهای خوبی را مینویسند. لیکن مطالعه نمیشود. در مترو هوار میزنند. در فضای مجازی حرف میزنند. به مساجد نمی-آیند. بنابراین این سخن آخر، سخن جدیدی نیست و برای هزار و چهارصد پیش است. ارتجاعیترین سخن، همین سخن است. ولی با رنگ و لعاب و چند اصطلاح انگلیسی، چیزی عوض نمیشود. 6. ششمین حرفی که راجع به محتوای قرآن وجود دارد این است که میگویند قرآن، کلام یهود است و در سوره مبارکه فرقان آیه 4 حکایت شده است. میگویند پیامبر با یهودیها همکاری کرده است: (وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً) کسانی که کافر شدند گفتند: اینها جز دروغی نیست که آن را آورده است و یک طایفهای او را در نوشتن قرآن کمک کردند. مفسرین میگویند آن طایفهای که میگویند کمک کرده است همین یهودیها هستند. 7. قولی هفتمی که در رابطه با مبدأ قرآن مطرح میشود در سوره مبارکه فرقان آیه 5 آمده است که میگویند قرآن افسانه است: (وَ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ) این، همان افسانههای پیشینیان است. پس راجع به قرآن که از چه ناحیهای آمده است در خود قرآن، هفت قول را نقل کرده است. همه این هفت قول هم باطل است. هم در بحثهای علوم قرآنی و هم در بحثهای تفسیری مطرح شده است. اینها را باید یاد گرفت. برای متدین بودن باید خرج کرد؛ نه از جهت مالی که از جهت زمانی. اولویت افراد باید عوض شود. اولویت من، آخرت نیست. به همین علت است که برای آخرت تلاشی نمیکنم. اولویت من دنیا است و تمام تلاشم هم برای دنیا است. تا نگرش انسان عوض نشود چیزی تغییر نمیکند. تغییر رفتار، تابع تغییر نگرش است. تا زمانی که فکر انسانها عوض نشود رفتار آنها عوض نمیشود. اگر فکر عوض نشود و رفتار عوض نشود مانند فنر است که میکشی ولی وقتی رها میکنی بلافاصله به جای خودش برمیگردد. اصلا آمادگی برای این تغییر وجود ندارد چون تغییر نگرش صورت نگرفته است. جامعه ما تغییر نکرده است. یعنی تفکر دینی را نپذیرفته است بلکه تظاهرات دین را دارد. این همان خطری است که جامعه ما را تهدید میکند. در سوره مبارکه کهف آیه 27 خداوند به پیامبر میفرماید: (وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ) یعنی و آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شد بخوان. آن چیزی را که وحی شده است بخوان. پس از آن در همین سوره مبارکه آیه 29 بیانیه حضرت حق راجع به قرآن صادر میشود: (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ) بگو آن چه که بر من وحی شده است حق است. از ناحیه پروردگار شما هم هست. لذا یکی از ارکان دین ما این است که ما بگوییم: آنچه که به واسطه پیامبر عظیم الشان اسلام آمده است آن حقیقتی است که توسط خداوند آورده شده است. یعنی مرسِل، خدا است. مرسَل، قرآن است و دین. رسول، پیامبر عظیم الشأن اسلام است. مؤلفه چهارمی که امام باقر علیه السلام بیان میکنند: وَ الْوَلَايَةُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ سرپرستی ما خاندان را بپذیرند. امامت ما را باید بپذیرند. پنجمین رکن دین: وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا برائت جستن دشمنان اهل بیت. برائت باید فقط از دشمنان اهل بیت باشد. برائت، رکنی از ارکان دین است؛ آن هم دین مقبول؛ دینی که خدا نسبت به آن راضی است. ارکان دیگری هم هست که بعدا بیان میکنیم. ولی تا اینجا بدانیم که پنجمین رکن دین، برائت است و تبری جزء دین است. باید بگوییم برائت چه معنایی دارد و چگونه تحقق پیدا میکند. آن مؤلفههایی که سازنده برائت هستند چه چیزهایی هستند؟ اینها بحثهایی است که در جلسه بعد عرض خواهم کرد. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَولَادِ الحُسَینِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ