بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ ما در این رمضان، بحثمان در یک روایتی بود که از پیامبر نقل شده بود. فرمودند اگر چهار خصلت در کسی باشد اگر چه که از فرق سر تا نوک انگشتان غرق در گناه باشد خداوند گناهان او را میبخشد و تبدیل به حسنه میکند. راجع به این مساله مفصلا صحبت کردیم که تبدل یکی از راههای بخشش و خلاصی بندگان از گناهان است و این یک شعبهای از رحمت خدا است. بعد هم راجع به آن چهار خصلت صحبت کردیم. یکی از آن چهار خصلتی که موجب این معنا میشود صدق و راستگویی است. یکی دیگر از آن خصلتها حیا است. راجع به صدق و حیا در سلسله بحثهای «به سوی جامعه شایسته» مفصلا صحبت کردهایم. لذا در این ماه مبارک متذکر این دو نشدیم. بحث سوم این بود که سومین ویژگی، حسن خلق است. برای اینکه حسن خلق را معلوم بکنیم که چیست گفتم بهترین راه این است که ما از ضد آن شروع کنیم یعنی سوء خلق. یکی از مصادیق سوء خلق، مساله فحاشی است. اگر کسی زبانش را از فحش نگه دارد خداوند گناهانش را پاک می-کند و بعد هم تبدیل به حسنه میکند. راجع به سب و فحش و تفحش و بزاء و ... که در کتابهای اخلاقی آمده است و همه به معنای دشنام و ناسزا است مفصلا صحبت کردیم. بعد رسیدیم به این معنا که اهل بیت میفرمایند ما جایز نمیدانیم که شما به دشمنان هم فحاشی و سب کنید حتی به معاویه. حضرت فرمودند من خوشم نمیآید که شما فحش بدهید. در اینجا یک بحثی مطرح میشود: اگر فحاشی به دشمن جایز نیست پس مساله تبری و برائت چه میشود؟ میخواستیم این را بگوییم و رفتیم در یک بحث دیگر از ساحت مقدس امام باقر و امام صادق. برای اینکه تبیین بکنیم جایگاه تبری در دین کجا است رفتیم سراغ این دو حدیث. امام باقر و امام صادق، هر دو بزرگوار حدیثی را دارند و در آنجا میفرمایند آن دینی که خداوند به آن پرستیده میشود اجزاء و ارکانی دارد. یکی از آن اجزاء و ارکان که مورد بحث ما است تبری است. هفت مورد دیگر را گفتم. نباید توضیح میدادم ولی توضیح دادم اگر چه به بحث من نمیخورد. اینها در جای خودش مهم است. اگر من اهل تدین هستم و میخواهم ببینم دین دارم یا ندارم باید ببینم آن چیزی را که خدا از من میخواهد انجام میدهم یا نمیدهم. برای همین تمام آن اجزاء را توضیح دادم. دو جزء دیگر هست که باید توضیح بدهم: وَ الْوَلَايَةُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ که همان تولی است وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا یَعنی اَهلُ البَیتِ خَاصَّةً که همان تبری است. بعد خود امام میفرماید یعنی فقط دشمنان ما. برائت جستن از دشمنان آنها جزء دین است. می-خواهیم راجع به این مورد قدری توضیح بدهیم. پس جایگاه تبری این است که رکن تشکیلدهنده دین است و باید باشد. ما میخواهیم بگوییم که حقیقت این تبری چیست. شما این آیه را زیاد شنیدهاید و یا زیاد خواندهاید: (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا) اهل ایمان چه کسانی هستند؟ آن-هایی که خدا، سرپرستشان است چه کسانی هستند؟ وجود نازنین پیامبر عظیم الشان اسلام، جواب این سوال را در یک حدیث را بیان فرمودهاند که ایمان چگونه شکل میگیرد. قبل از آن اگر من از شما سوال کنم که ایمان چگونه شکل میگیرد میگویید با حج است و نماز و روزه. اما پیغمبر میفرماید: يَا عَبْدَ اللَّهِ! أَحْبِبْ فِي اللَّهِ وَ أَبْغِضْ فِي اللَّهِ وَ وَالِ فِي اللَّهِ وَ عَادِ فِي اللَّهِ ای بنده خدا! به خاطر خدا دوست داشته باش و به خاطر خدا دوشمن بدار. دوستیهای تو به خاطر الله باشد. دشمنیهایت نیز به خاطر الله باشد. اگر با کسی در میافتی اول یک شاخصه داشته باش که به خاطر خدا است یا نه. اگر کسی را دوست داری شاخصه داشته باش که به خاطر خدا است یا نه. این دستور پیامبر است. بعد پیامبر میفرمایند: فَإِنَّهُ لَا تُنَالُ وَلَايَةُ اللَّهِ إِلَّا بِذَلِكَ وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ پس به درستی که بندگان به ولایت خدا نمیرسند مگر به سبب همین که دوستی و دشمنی آنها به خاطر خدا باشد. و هیچ بندهای طعم ایمان را نمیچشد اگر چه نمازش زیاد باشد و روزهاش زیاد باشد تا اینکه اینطور بوده باشد که دوستی و دشمنی او به خاطر خدا باشد. یعنی حضرات معصومین میفرمایند ایمان با حب و بغض شکل میگیرد نه با نماز. ایمان با حب و بغض به خاطر خدا شکل میگیرد یعنی با تولی و تبری. (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا) یعنی کسانی که در مرتبه تولی و تبری هستند نه کسانی که نماز و روزه میگیرند. اگر هم بخواهیم نماز و روزه کسی را محاسبه بکنیم، نماز و روزه کسی را نگاه میکنیم که در همین بستر باشد. یعنی ولایت داشته باشد. اگر نداشته باشد «عبادتی است بی وضو». اگر بخواهند به نماز توجه کنند به زیربنای آن نگاه میکنند. شرط قبولی نماز، تولی و تبری است. این، شرط اصلی است اگرچه مبلغین ما، شرایط مستحبی نماز را میگویند. نماز اول وقت، مستحب است. مستحب را اگر انجام دادید ثواب دارد ولی اگر انجام ندادید عقاب نمیشود. این قدر که جامعه ما به تبع اهل تسنن به نماز اول وقت اهمیت میدهد به ولایت توصیه نمیکند. این قدر که به نماز جماعت اهمیت داده میشود توسط برخی از مبلغین، به ولایت در نماز اشاره نمیشود. در حالیکه ولایت، شرط اصلی ایمان است و جماعت خواندن و اول وقت خواندن، شرطهای مستحبی است. جامعه به مستحبات مشغول است در حالیکه اصل کار را ترک کرده است. اگر ولایت نباشد اصلا نماز را قبول نمیکنند. اگر جماعت خواندید یک ثواب بیشتر دارید. اگر اول وقت خواندید یک ثواب بیشتر میدهند. ولی اگر ولایت نباشد اصلا قبول نمیکنند. شاکله ایمان در حب و بغض شکل میگیرد. اگر بود ایمان هست و اگر نبود نیست. اگر ولایت نباشد آدمیزاد، طعم و مزه ایمان را نمییابد اگر چه که نماز و روزهاش زیاد باشد. باید با حب و بغض سر و کار داشت. به ولایت خداوند هم نمیشود رسید مگر به واسطه حب و بغض. وجود نازنین امام صادق میفرماید: هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ؟ ایمان، چیزی جز تولی و تبری نیست. جز دوستی و دشمنی، چیز دیگری هست؟ این، اصل ایمان است. حقیقت ایمان است. وقتی میفرماید ایمان به جز حب و بغض، چیز دیگری نیست یعنی اینکه روح همه اعمال، جز حب و بغض، چیز دیگری نیست. چون در قرآن میفرماید: (إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) یعنی اینکه روح همه اعمال صالح، ایمان است و حقیقت ایمان، حب و بغض است. اگر در عمل صالح شما، این ایمان بر پایه حب و بغض جریان نداشته باشد، عمل صالح شما، عمل صالح نخواهد بود. در فرمایش دیگری از وجود نازنین امام صادق آمده است: كُلُّ مَنْ لَمْ يُحِبَّ عَلَى الدِّينِ وَ لَمْ يُبْغِضْ عَلَى الدِّينِ فَلَا دِينَ لَهُ هر کسی که حب و بغضش بر اساس دین نباشد اصلا دینی ندارد. یعنی حب و بغض هم، حب بغض فردی نیست. حب و بغض، آن چیزی است که خدا بیان میکند. محبوب شما باید آن کسی باشد که خدا می-گوید و مبغوض شما باید آن کسی باشد که خدا میگوید. اینکه من قناریم را دوست دارم، ایمانی شکل نمی-گیرد. من ماشینم را دوست دارم. آیا ایمان شکل میگیرد؟ اینها را ما دوست داریم و خدا نگفته است. آن چیزی که خدا میگوید ملاک است نه آن چیزی که ما انتخاب میکنیم. خدا چه چیزی را میگوید؟ خدا می-گوید ایمان، روح همه اعمال صالح است. خدا میگوید ایمان جز حب و بغض، چیز دیگری نیست. خدا می-گوید حب و بغض باید نسبت به یک عده باشد. خدا از زبان رسولش میگوید. پیغمبر به ما میگوید که حب و بغض چه کسی را داشته باشیم. پیغمبر با اصحابشان صحبت میکردند. از آنها سوالی کردند. اینکه میبینید گاهی من از شما معارف را سوال میکنم تبعیت از پیغمبر است. گاهی شما باید بگویید که در اعماق فکرتان چه میگذرد تا گوینده آن را اصلاح کند. پیغمبر به اصحابشان فرمودند: أَیُّ عُرَی الإیمَانِ أَوثَقُ؟ محکمترین دستگیره ایمان کدام است که اگر دستتان را به آن بگیرید جدا نمیشوید؟ اصحاب ادب را رعایت کردند؛ فَقَالُوا: اَللهُ وَ رَسُولُه أَعلَمُ. گفتند: خدا و پیغمبر بهتر میدانند. درستش هم همین است. ولی پیغمبر فرمودند: من از شما سوال کردم. یعنی اینکه جواب بدهید. یک عدهای گفتند: آن دستگیره محکم دین، نماز است. برخی دیگر گفتند زکات است. من از شما سوال میکنم که زکات مهمتر است یا صلاة؟ کدامیک مهمتر است؟ زکات مهمتر است. بعضی از روایات، زکات را به آسمان میرساند. بعضی از روایات صوم را به آسمان میرساند. برخی از روایات هم نماز را به آسمان میرساند. این یعنی اینکه تکلیف من و شما این است که اینها را انجام بدهیم و بین آنها فرقی نگذاریم. تکلیف ما این است که هم نماز بخوانیم و هم زکات بدهیم و هم روزه را به جا بیاوریم. اما اینکه کدام یک برتر است به من و شما ربطی ندارد. برخی گفتند روزه. برخی گفتند حج و عمره. برخی گفتند جهاد. حرفهای مختلفی زدند. فروع دین را گفتند. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: لِکُلِّ مَا قُلتُم فَضلٌ وَ لَیسَ بِه. وَ لکِن أَوثَقُ عُرَی الإِیمَانِ اَلحُبُّ فِی اللهِ وَ البُغضُ فِی اللهِ وَ التَّوَالِی أَولِیَاءِ اللهِ وَ التَّبَرّی مِن أَعدَاءِ اللهِ همه این مواردی که شما گفتید خوب است نه اینکه درست است. جواب من نبود. آنچه را که شما گفتید خوب است ولی جواب من نیست. محکمترین دستگیره دین، آنچه که شما گفتید نیست. چون قبل از اینکه شما بخواهید اینها را انجام بدهید باید یک اتفاق دیگری افتاده باشد تا اینها را از شما بپذیرند. آن اتفاق چیست؟ مستحکمترین دستگیره ایمان، حب و بغض با شاخصه خداوند است. این محکم-ترین است. در این شاخصه، نماز خواندن و روزه گرفتن و انجام دادن حج و به جهاد رفتن و ... خواهد بود. بعد حضرت فرمودند: دوست داشتن دوستان و دوستداران خدا و تبری و بیزای جستن از دشمنان خدا. این تولی و تبری نسبت به چه کسی باید باشد؟ این را هم پیامبر بیان فرمودهاند. پیامبر عظیم الشان اسلام فرموده است: وِلَایَةُ عَلِیٍّ وِلَایَةُ اللهِ، حُبُّه عِبَادَةُ اللهِ وَ اتِّبَاعُه فَریضَةُ اللهِ وَ أولِیَائُه أولِیَاءُ اللهِ وَ أعدَائُه أعدَاءُ اللهِ وَ حَربُه حَربُ اللهِ وَ سِلمُه سِلمُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یعنی: شاخص، علی است. بعد از امیرالمؤمنین وجود نازنین یازده فرزند معصوم ایشان، شاخص هستند. کسی بخواهد به ولایت خدا برسد باید ولایت علی ابن ابی طالب را داشته باشد. وگرنه کسانی که علی ابن ابی طالب را کشتند نماز میخواندند. قرآن میخواندند. نماز جماعت میخواندند. روزه میگرفتند. جهاد هم رفته بودند. شمر ابن ذی الجوشن در رکاب علی ابن ابی طالب به جهاد رفته بود ولی فرزند علی را کشت. آنچه که مشکلساز است آن دستگیره است. اینها آن دستگیره را درست نکرده بودند. نماز و روزه آنها خارج از آن دستگیره است. محبت علی، عبادت است. تبعیت از علی واجب است. دوستداران علی، دوستان خدا هستند. دشمنان علی، دشمنان خدا هستند. جنگ با علی، جنگ با خدا است و سلم با علی، سلم با خدا است. یک شخصی خدمت پیامبر رفت. از پیغمبر سوال کرد: من از کجا بدانم دوستی و دشمنی من در راه خدا است؟ ملاک میخواست. امیر المؤمنین در جلسه حاضر بودند. پیامبر فرمودند: وَلِّیُّ هَذَا وَلِیُّ اللهِ کسی که دوستدار این آدم باشد دوستدار خدا است. رفیق این آقا، رفیق خدا است. تا به حال با خودتان فکر کردهاید چرا پیغمبر نمیگوید ولی من؟ چرا نمیفرماید کسی که من را دوست داشته باشد؟ میفرماید کسی که علی را دوست داشته باشد. چه لطافتی در این کلام هست؟ تا به حال راجع به این مطلب فکر کردهاید؟ چرا نمی-گوید دوست داشتن من، دوستی خدا است؟ میگوید اگر علی را دوست داشته باشد دوستی خدا است. آیا این به این معنا است که مقام امیر المؤمنین از پیغمبر بالاتر است؟ قطعا بالاتر نیست. زیر این گنبد خضراء چه در ناحیه مُلک و چه در ناحیه ملکوت، احدی با پیامبر برابر نیست. برادر دارد که همان امیر المؤمنین است. خود پیامبر از همه بالاتر است ولی نمیگوید من. چرا؟ باید راجع به این، اندیشه کرد. چرا همه ملاکها را به امیر المؤمنین برمیگرداند در حالیکه این همه آوازهها از شه بود گر چه از حلقوم عبدالله بود خود آقا امیر المؤمنین با زبان رسا میفرماید: أَنَا عَبدٌ مِن عَبیدِ مُحَمَّدٍ یعنی من از بندهای از بندههای رسول خدا هستم. ولی پیامبر حب علی را ملاک قرار میدهد. چرا؟ باید راجع به این فکر کنیم. این مطلب، جای فکر زیادی را برای ما قرار داده است. بعد پیامبر حدیث را ادامه میدهند: وَلِيَّ هَذَا وَلِيُّ اللَّهِ فَوَالِهِ، وَ عَدُوَّ هَذَا عَدُوُّ اللَّهِ فَعَادِهِ، وَ وَالِ وَلِيَّ هَذَا، وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَ وَلَدِكَ، وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ وَلَدُكَ دوست این آقا، دوست خدا است. پس او را دوست بدار. دشمن این آقا، دشمن خدا است. پس او را دشمن بدار. دوست بدار دوستداران این آقا را اگر چه کشنده پدر و پسرت بوده باشند. دشمنان این آقا را دشمن بدار اگر چه دشمن او، پدر تو یا فرزندت باشد. ملاک حب و بغض، ولایت علی ابن ابی طالب باشد اگر چه آن آدمی که این محبت را دارد پدر یا فرزند تو را کشته باشد. اگر ولایت را دارد باید او را دوست داشته باشی و اگر ولایت امیر المؤمنین را ندارد اگر چه که پدرت و یا فرزندت باشد باید نسبت به او بغض داشته باشی. این آقا، تمام نسبتها را به هم میزند. همان پدر و مادری که خداوند در موردشان میفرماید: (فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ) اگر در مسیر ولایت امیر المؤمنین نباشد باید نسبت به آنان بغض داشته باشیم. این آقا چه شخصیت آسمانی است که ما نمیفهمیم؟ هر آن چقدر هم که بخواهیم بگوییم باز هم نمیفهمیم. نه اینکه این آقا از پدر و مادر ما بالاتر است؛ پدر و مادر ما که جایگاهی ندارند. نهاتیا اگر باشند مؤمن هستند. اما مؤمن فابریک که نیستند که صد در صد مؤمن باشند. این آقا از همه عالم و آدم برتر است. صعصعة ابن صوحان از ایشان پرسید: تو بالاتر هستی یا آدم؟ فرمود: من بالاتر هستم. پرسید: چرا شما بالاتر هستید؟ فرمود: به خاطر اینکه به آدم گفتند همه دنیا برای تو است و فقط از یک درخت اجتناب کن. ولی اجتناب نکرد. اما من برای رسیدن به یک لقمه حلال، هفتاد لقمه را بر خودم حلال کردم. من بالاتر هستم. پرسید: تو بالاتر هستی یا ابراهیم؟ فرمود: من بالاتر هستم. پرسید: چرا؟ فرمود: چون ابراهیم گفت: خدایا! چگونه مردهها را زنده میکنی؟ خداوند از او پرسید: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا ولی میخواهم قلبم مطمئن شود. به یقین نرسیدهام. ولی من گوینده این جمله هستم: لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً. من کسی که هستم که اگر پردهها کنار برود ذرهای به یقین من اضافه نمیشود. پرسید: تو بالاتر هستی یا نوح؟ فرمود: من بالاتر هستم. پرسید: چرا؟ فرمود: به خاطر اینکه در مورد پسر نوح آمده است: (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) یعنی او از تو نیست. ولی در باب پسران من آمده است: سَیِّدَا شَبَابِ أَهلِ الجَنَّةِ. پرسید: تو برتر هستی یا عیسی؟ فرمود: من. پرسید: چرا؟ فرمود: وقتی مادر عیسی به عیسی باردار بود کاهنان ایستادند و نگذاشتند که به بیت المقدس وارد شود. ولی وقتی مادر من به من باردار بود به من گفتند: بیا. آن هم نه از در. از راه اختصاص بیا. از مستجار بیا. این کیست؟ با همه این اوصاف، یک عدهای در تبری لنگ میزنند. چرا؟ نمیپذیرند. فکر میکنند روشنفکری است و میگویند نباید فلان کار را کرد. ولی اصل این کار این آدمها، بی دینی است. اصل اینکه یک عدهای تبری را نمیپذیرند بی دینی است نه روشنفکری. آن بی دینی را من از قرآن اثبات میکنم. قرآن میگوید یک عدهای هستند که تبری را نمیپذیرند. إن شاء الله این بحث را در جلسه بعد پیگیری خواهم کرد. بنابراین کسی فکر نکند که اگر تبری نداشت آدم خوبی است. بر اساس قرآن اثبات خواهیم کرد. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَولَادِ الحُسَینِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ