ای مردم، قرآن را تدبر نمائید و آیات آن را بفهمید و در محکمات آن نظر کنید و بدنبال متشابه آن نروید. به خدا قسم، باطن آن را برای شما بیان نمیکند و تفسیرش را برایتان روشن نمیکند مگر این شخصی که من دست او را میگیرم و او را بسوی خود بالا میبرم و بازوی او را میگیرم و با دو دستم او را بلند میکنم و به شما میفهمانم که «هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار او است». و او علی بن ابی طالب برادر و جانشین من است، ولایت او از جانب خداوند عز و جل است که بر من نازل کرده است.
پیروی از متشابهات قرآن عملی شیطانی بر اساس تصریح قرآن کریم آیات نازل شده از سوی خداوند متعال بر دو دسته است: آیات محکم و آیات متشابه: هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات(1) منظور از محکم آیاتی است که از نظر معنا دارای صراحت است و خواننده این آیات بدون آنکه اشتباهی در فهم و برداشت خود داشته باشد پی به معنی و مقصود آیه شریفه میبرد. در مقابل، در آیات متشابه مقصود و مراد گوینده واضح نیست و احتمالات گوناگونی از اینگونه آیات قابل برداشت است. برای از بین بردن تشابه باید به آیات محکم رجوع کرد و با بهرهگیری از آنها تشابه آیه را برطرف کرده و آن را به آیه محکم تبدیل ساخت. به همین خاطر قرآن کریم از آیات محکم تعبیر به «امّ الکتاب» کرده است (هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ) اما قرآن کریم دستهای از مسلمانان را نام میبرد که به آیات متشابه تمسک کرده و بدون رجوع به آیات محکم اقدام به تفسیر آنها از ناحیه خود میکنند. قرآن کریم هدف این افراد را- که از آنان تعبیر به «منحرفین»(فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ) میکند- ایجاد فتنه میداند: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ. با تفسیرهای یک جانبه خود از اینگونه آیات درصدد گمراهی مردم و تفسیر دین به سود خویش هستند. قرآن کریم هدفی خطرناکتر را برای این عمل شیطانی معرّفی میکند و و آن دستيابى به تاويل قرآن است(ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ) که امروزه به عنوان «فلسفه احکام» شناخته میشود. متأسفانه این ایده فکری در جامعه ترویج میشود که برخی افراد درصدد آن هستند که برای حلال و حرامهای دینی علّت و فلسفهای از جانب خود بتراشند تا از این راه، خود را از پيروى محكمات دين بىنياز نموده و در نهایت دين خدا را از اصل منسوخ و متروك كنند.(2) لازمه برچیده شدن دین با این روش، عدم نیاز به امام معصوم است؛ زیرا فلسفه وجودی امام در جامعه، تبیین راه دین و تفسیر متشابهات قرآن کریم است تا راه دینداری مشخص شود. بیتردید رویکرد «تفسیر به رأی» درصدد آن است که عقل خود را جایگزین هدایت امام معصوم کرده و خود و جامعه خویش را بینیاز از این نماینده الهی معرّفی کند. به همین دلیل، پیامبر گرامی اسلام از پیروی خودسرانه از آیات متشابه به شدت منع میکند(وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ) علی علیه السلام تنها راه شناخت قرآن تمسک به آیات محکم برای تفسیر آیات متشابه کاری است که هر انسان مسلمانی از عهده آن بر نمیآید و چه بسا ممکن است ارتباط میان این دو دسته از آیات و چگونگی تفسیر متشابهات از طریق محکمات امری مبهم باشد. در اینجا نیاز به امام معصومی است که با احاطه خویش بر ظاهر و باطن قرآن کریم تفسیری صحیح از متن قرآن در اختیار مسلمانان قرار دهد. از این رو، رسول گرامی اسلام علی بن ابیطالب علیه السلام را به عنوان آگاه به باطن قرآن معرّفی میکند که میتواند پرده از اسرار کلام الله برداشته و راه سعادت را برای مسلمانان مشخّص کند. پیامبر گرامی اسلام مبارزه خود با مشرکین را مبارزه بر سر «تنزیل» معرّفی میکند و از گروهی از مسلمانان یاد میکند بعد از ایشان بر سر «تأویل» به مبارزه برخواهند خاست. از آن حضرت سؤال شد چه کسانی بر سر تأویل قرآن پیکار خواهند کرد؟ حضرت پاسخ داد: امیرالمؤمنین.(3) دعوای تأویل به مراتب سختتر از دعوای تنزیل است؛ زیرا بعد از نزول قرآن کریم و در فرض فقدان نبی گرامی اسلام، هر یک از صحابه آن حضرت ادّعای فهم از آیات مبارک قرآن کریم را داشته و جایگاه اجتماعی آنان به ایشان این قدرت را میداد تا از جانب خویش تفسیر دین کند و کلام وی به حکم صحابی رسول الله بودن در بین مردم نافذ و قابل اتّباع باشد. از این رو، لازم بود تا امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان عالم به ظاهر و باطن قرآن در بین مسلمانان معرّفی شود تا هر سخنی از هر صحابهای تفسیر کلام الله تلقّی نشود بلکه مسلمانان دین را از سرچشمه اصلی آن دریافت کنند. تبار انحراف در داستان غدیر رویکرد ایجاد انحراف در دین از راه تأویل، داستان غدیر را هم در برگرفته است. پس از ناکامی دشمن در عدم شکلگیری اجتماع بزرگ غدیر، نقشه تحریف در محتوای این دستور الهی مورد پیگیری قرار گرفت. جمله معروف رسول گرامی اسلام: (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ) در خطبه غدیر دو بار از سوی آن حضرت به مردم اعلان شده است. مخالفین غدیر با تأویل بردن معنای «مولی» به دوست، داستان غدیر را از زعامت و جانشینی به دوستی و محبت ورزیدن تقلیل دادند و پیام غدیر را محبّت امیرالمؤمنین مخابره کردند. در حالی که با بررسی دقیق کلام رسول گرامی اسلام بسیار روشن است که چنین برداشتی از سخن ایشان نادرست است. مرور سخنان آن حضرت تا قبل از این تعبیر و تعابیر ایشان بعد از این تعبیر گویای آن است که سخن درباره ولایت و وصایت و جانشینی است نه دوستی و مهربانی. رسول خدا در اینجا ولی را به معنای وصی تفسیر کرده است:( مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی) و شکی نیست که وصی به معنای جانشینی و جایگزینی است نه صِرف مهرورزی و دوست داشتن. تعابیر خطبه غدیر در تعیین ولایت رساست و این احتمال که منظور رسول گرامی اسلام از ولایت، دوستداری باشد در ذهن هیچ یک از افراد حاضر در این اجتماع عظیم به وجود نیامد و این انحراف پس از این داستان و در غفلت مسلمانان ایجاد شد تا زمینهای برای خنثی کردن اثر بزرگ این حماسه باشد.