بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ در جلسات گذشته مکرر عرض کردم که مراد من از دینداری، نماز خواندن نیست. مراد من از دینداری، رعایت مناسک دینی نیست. چرا؟ چون امام صادق علیه السلام و وجود نازنین پیغمبر هر دو این فرمایش را دارند و میفرمایند: لَا تَنْظُرُوا إِلَى كَثْرَةِ صَلَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ : به زیادی نماز خواندن و روزهگرفتن و زیاد حج گزاردن و احسانکردن و مناجات شبانه مردم نگاه نکنید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها توجه کنید. یعنی به زیاد نماز خواندن اهمیت ندهید. به زیاد روزه گرفتن اهمیت ندهید ، چرا اهمیت ندهید: ممکن است نماز بخواند ولی از روی عادتی که دارد نه برای عبادت و بندگی. عادت کرده است. این آدم از وقتی که بچه بوده است و چشم باز کرده است دیده که پدر و مادرش نماز میخوانند و ارتکاز ذهنی او شده است. او هم نماز میخواند. این همان عادت است. ولی به بقیه شئون زندگیش که نگاه بکنید میبینید که رفتار دینی ندارد. ابن ابی عمیر صحابی راوی حدیث است. شاگرد امام باقر و شاگرد امام صادق است. بیست سال در محضر امامین بوده است و حدیث یادداشت کرده است. این یعنی میداند که شیعیان واقعی چه کسانی هستند. تمام روات احادیث را نوشته است. میگوید که هر حدیث را از چه کسانی شنیده است. دستگاه خلافت عباسی جناب ابن ابی عمیر را دستگیر میکند تا به آن اسامی برسد. او اسامی را در خانهای که دارد در یک جایی دفن میکند تا از چشم جاسوسها دور باشد. او را به زندان میبرند. شکنجه میکنند. تازیانه میزنند تا بدنش خون بیفتد. پارچه کرباس دور بدنش میبندند و رهایش میکنند تا خون خشک شود و پارچه به بدنش بچسبد. صبح که میشود پارچه را از بدنش میکنند و پوست بدنش کنده میشود. یک مدت زیادی را به چنین شکلی در زندان بوده است ولی اسم کسی را نگفته است. خانهاش را مصادره کردند. مغازهاش را مصادره کردند. بعد آزادش کردند. وقتی از زندان بیرون آمد ورشکست شده بود. به خانه خواهرش رفت. خواست تا به خانه سابقش برود تا احادیث را دربیاورد. نتوانسته بود خوب مخفی کند. باران نفوذ کرده بود و تمام نوشتههایش از بین رفته بود. بیست سال از عمرش را هم که نوشته بود پاک شده است. هیچ چیزی ندارد. یک شب در خانه خواهرش را زدند. یک نفر با او کار داشت. ابن ابی عمیر او را نمیشناخت. آن شخص گفت: من به شما بدهکار بودم. آمدهام تا بدهی که دارم را بدهم. سی هزار درهم به ابن ابی عمیر بدهکار بود. اولین سوالی که ابن ابی عمیر میکند این است که درست است که به من بدهکار هستی ولی این پول را از کجا آوردهای؟ تجارت کردهای؟ ارث به تو رسیده است؟ گفت: یک خانهای داشتم که در آن زندگی میکردم. دیدم وضعیت تو خوب نیست. خانه را فروختم تا بدهی تو را بدهم. ابن ابی عمیر گفت: پول را بردار و ببر. چون امام صادق فرموده است: آدم بدهکار برای دادن بدهی، حرام است که خانهاش را بفروشد. خانه از مستثنیات دِیْن است. به این کار ابن ابی عمیر میگویند دین. ما دنبال این دینداری هستیم وگرنه نماز را که همه میخوانند. ابلیس شش هزار سال نماز خواند. ابلیس آن مناسک را به مدت شش هزار سال انجام داد. منتها چون مبنا نداشت در یک آزمایش رفوزه شد. ما دنبال آن دینداری هستیم. از آن دینداری صحبت میکنیم که چطور میشود حفظ کرد. حفظ این دینداری سخت است. برای حفظ دین به ما گفتهاند دعا بخوانید. یکی از ادعیهای که برای حفظ دین توصیه شده است آیه 8 از سوره مبارکه آل عمران است: (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ). «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشندهای!» امام صادق علیه السلام میفرماید: أَكْثِرُوا مِنْ أَنْ تَقُولُوا رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ لَا تَأْمَنُوا الزَّيْغَ. یعنی این آیه را زیاد بگویید. و ایمن از انحراف قلب نباشید. امام صادق علیه السلام میفرماید: برای حفظ دینتان بعد از هر نمازتان این دعا را زیاد بخوانید که برای حفظ دین مهم است:(رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً وَ بِالْقُرْآنِ كِتَاباً وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِيٍّ وَلِيّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ، اللَّهُمَّ إِنِّي رَضِيتُ بِهِمْ أَئِمَّةً فَارْضَنِي لَهُمْ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) راضی هستم به اینکه خدا پروردگارم باشد حضرت محمد(ص) پیامبرم و اسلام آیینم و قرآنکتابم و کعبه قبلهام و علی ولی و امامم وحسن وحسین و امامانکه درودخدا بر همه آنان باد پیشوایانم باشند .خدایا! من به اینها راضی هستم. آنها را از من راضی بگردان زیرا تو بر هرکار توانایی. به ما دستور دادهاند که برای حفظ دین دعا بکنید. معلوم میشود که مساله مهمی است. بعد از مرحله دعا، نوبت به این می رسد که ما یک زندگی تحلیلی هم باید داشته باشیم. چه عواملی وجود دارند که باعث میشود ما دینمان را از دست بدهیم. یکی از ادله این موضوع، وجود یک موجودی است به نام شیطان. چون شیطان را دست کم گرفتهایم . لذا باید شیطان را شناخت و بعد دانست که چگونه انسان را از دین باز میدارد. در سوره مبارکه اعراف آیه 16شیطان می گوید: (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ) من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم! یعنی من سر راه مستقیم تو (خدا) مینشینم و در کمین مردم هستم و مردم را از دینداری باز میدارم . صراط مستقیم در اینجا به معنای دین است. پس یکی از عوامل دینگریزی شیطان است. شیطان پنج نوع سیاست برای دینگریزی و متواری کردن مردم از دین دارد. همه این موارد در قرآن هست : سیاست اول: هجوم همه جانبه. از چهار طرف از رو به رو و پشت و از راست و چپ حمله می کند . امام صادق علیه السلام میفرماید: شیطان میگوید حمله من از رو به رو به این شکل است که من آخرت را برای مردم بیارزش میکنم و آسان جلوه میدهم. هر کسی که میگوید به دست آوردن آخرت آسان است بداند که در تهاجم مستقیم و از رو به روی شیطان قرار گرفته است. به دست آوردن آخرت سخت است. اگر آسان بود کربلا واقع نمیشد. چون امام حسین میگفت ما این طرف هستیم و شما آن طرف و کاری هم به هم نداریم و فقط کافی است که نماز را بخوانیم. آسان نیست. هر کسی مترصد این است که بگوید آخرت آسان است سر شما را کلاه گذاشته است. سیاست دوم: کمین و بهرهگیری از غفلت. قرآن کریم میفرماید: (وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ) از غافلین مباش. چرا؟ چون غفلت، سیاست شیطان است. میدانید چه میشود که آدم غافل میشود؟ اصلا به چه پدیده-ای انسان غافل میشود؟ چه فرآیندی باید اتفاق بیفتد تا انسان غافل شود؟ اگر انسان غافل شود شیطان سوار میشود. سیاست سوم: سیاست گام به گام. اگر کسی را بخواهد منحرف کند در وهله اول اینطور نیست که پاتیل شراب در مقابل او بگذارد. بلکه گام به گام او را شرابخوار میکند. با آدم داغ را کاری میکند که اول از داغی بیفتد. بعد با او کاری میکند که نسبت به تمام آن چه که دارد خنثی بشود. بعد با او کاری میکند که نسبت به آنچه که دارد موضع بگیرد. بعد کاری میکند که علیه آنچه که داشته است اعلام موضع بکند. سیاست چهارم: پیگیری مدام. مداماً پیگیر است. سیاست پنجم: سیاست هجوم جمعی. با لشگرش حمله میکند. پس اولین عامل موجب گریز از دین، ابلیس است با پنج سیاست. قبل از اینکه این پنج سیاست را بیان کنم یک بیوگرافی از شیطان به شما بدهم که شما این موجود را بشناسید. خداوند شیطان را در سوره مبارکه بقره آیه 208 اینطور معرفی میکند: (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ) و ازگامهای شیطان پیروی نکنید او آشکارا دشمن شما است. در سوره مبارکه فاطر آیه 6 میفرماید : (إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا) شیطان دشمن شما است شما او را دشمن بدارید. در سوره مبارکه ص آیه 83 شیطان می گوید: (قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ) گفت: به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم کرد. خداوند میفرماید شیطان قَسم خورده است. هدف شیطان در سوره مبارکه نساء آیه 60 بیان شده است: (يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً) امّا شیطان میخواهد آنان را گمراه کند، و به بیراهههای دوردستی بیفکند. یعنی هدف شیطان از این اغواگری این است که انسان را گمراه کند. اراده کرده است که گمراه کند آن هم یک گمراهی پیچیده که دیگر به سر منزل مقصود برنگردد. میفرماید دشمن است و شما هم او را دشمن فرض کنید یعنی دشمن خودتان بدانید. برای دشمنی قسم یاد کرده است. هدفش هم این است که انسان را طوری گمراه کند که دیگر به آن هدایت برنگردد. یعنی فطرت انسان را از بین میبرد. اما یک چیزی را هم به ما میگوید. میفرماید: دشمن هست ولی دشمن ضعیفی است. در سوره مبارکه نساء آیه 76 میفرماید: (إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است. یعنی مکر شیطان خیلی پوشالی است. اما با همه این حرفها که مکر او خیلی ضعیف است اما خیلیها را گمراه کرده است. خیلیها را از راه خارج کرده است. در سوره مبارکه یس آیه 62 میفرماید: (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ) او گروه زیادی از شما را گمراهکرد، آیا اندیشه نکردید؟! با مکر جلو میآید. مکر او ضعیف است ولی خیلیها را زمین زده است. چرا؟ چون آن پنج سیاست شیطان را نمیشناسیم. همه آن پنج سیاست به این خاطر است: (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ) من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم! یعنی من سر راه دین تو مینشینم و نمیگذارم که مردم دیندار باشند. این شیطان با همه اینکه قسم خورده است کاری جز اغواگری ندارد. اغواگری یعنی اینکه دعوت می-کند و فقط کارت دعوت را میدهد. انسان دعوت شیطانی را که ندیده قبول می کند. چه کسی است که آیات خدا را ندیده باشد؟ چه کسی است که معجزه پیغمبر را ندیده باشد؟ اما شیطان چه نقشی در زندگی انسان دارد که به راحتی دعوتش را قبول می کند. فقط دعوت میکند و بیشتر از این هم نیست. در سوره مبارکه ابراهیم آیه 22 شیطان می گوید: (وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ) من بر شما تسلّطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! یعنی من هیچ تسلطی بر شما ندارم. من فقط شما را دعوت کردهام. آن هم دستور نبوده است. فقط دعوت بوده است. گفتهام: میآیی؟ تو بدون اینکه صبر کردی آمدی. من کار نکردم. من گفتم میآیی؟ تو بلافاصله جواب دادی و اصلا منتظر نشدی که حرف من تمام شود. بلافاصله گفتی که میآیم و آدرس و زمان را سوال کردی. بعد میگوید: پس من را ملامت نکنید. من که فقط گفتم بیا. انبیاء هم گفتم بیا. چرا بیا گفتن آنها را گوش نمیکنی ولی بیا گفتن من را گوش میکنی؟ به خاطر این است که خودت مشکل داری. هم ما گفتیم بیا هم انبیاء گفتند بیا. تو آنها را نپذیرفتی و من را پذیرفتی. خداوند به همین شیطان که اغواگری میکند در سوره حجر آیه 42میفرماید: (إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ) که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت. یعنی تو بر بندگان من سلطهای نداری. ابو الصباح کنانی خدمت حضرت صادق رسید و به ایشان عرض کرد: یا ابن رسول الله! مردم به ما به خاطر انتسابمان به شما و به خاطر جعفری بودن و شیعه بودن، بد و بیراه میگویند. مردم به ما میگویند شما رافضی هستید. ابو الصباح فکر کرد که الان حضرت به او میگویند: عیبی ندارد و ما جبران میکنیم و صبوری کنید و از این قبیل حرفها؛ ولی حضرت به او فرمودند: مگر شما به منتسب هستید؟ چرا فکر کردی که به ما منتسب هستی؟ بعد فرمود: پیروان ما کسانی هستند که اهل ورع باشند. نفرموده است اهل تقوا باشند. فرموده است اهل ورع باشند. شَدیدُ الوَرَعِ باشند. ورع با تقوا فرق میکند. تقوا یعنی یک ملکهای که باعث بشود شما گناه نکنید. یعنی با حرام مواجه میشوید ولی به خاطر تقوایی که دارید گناه نمیکنید و مرتکب آن حرام نمیشوید. ورع یعنی اینکه طوری زندگی کنید که اصلا مواجه با گناه نشوید.