بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ بحثی را که مدتی است مشغول آن هستیم عوامل دینگریزی است. چه میشود که عدهای از دین خدا فرار میکنند؟ چه میشود که عدهای اصلاً دین را نمیپذیرند؟ ممکن است که هر دو نوع از این مصداقها در اطراف آقایان بوده باشد. کسانی که اصلاً هیچ تدینی ندارند و کسانی که دین داشتند؛ ولی بعد از مدتی، آن را کنار گذاشتند. عوامل این دینگریزی چیست؟ به استناد قرآن کریم، یکی از عوامل دینگریزی، شیطان است، بر حسب آن چه که خداوند در سورۀ مبارکۀ اعراف آیۀ 16 فرموده است: (قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ) یعنی: شیطان به حضرت حق عرض کرد: به خاطر این که مرا اخراج کردی، من بر سر راه دین مردم مینشینم و آنها را از دین خارج میکنم. آن گاه سیاست و رویکردهای شیطان را در دینگریزی مطرح کردیم. شیطان پنج سیاست دارد. سیاست او حملۀ همهجانبه است. حملۀ از رو به رو، پشت سر و سمت چپ و سمت راست. باز همین مضمون در سورۀ مبارکۀ اعراف آیۀ 17 آمده است: (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ) من سر راه اینها مینشینم. من بر سر راه دین اینها مینشینم. این گونه نیست که رهایشان کنم. از روبه رو حمله میکنم. از پشت سر هم به آنها حمله میکنیم. از سمت راست هم حمله میکنم و از سمت چپ هم حمله میکنم. این حملۀ شیطان است. سیاست اول او، حملۀ همهجانبه است. از هر جهتی که امکان داشته باشد، حمله میکند. نتیجۀ جنگ شیطان و انسان چه می-شود؟ اکثر مردم پایدار نیستند و شکست میخوردند. اکثر مردم شکست میخوردند. این جنگی است که از قبل پیشبینی شده است. به واسطۀ بیان نورانی حضرت باقر علیه السلام این حمله را رمزگشایی کردیم. این که خداوند میفرماید: (مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ) مراد از حملۀ رو به رو چیست؟ حضرت فرمودند: امر آخرت را در نزد مردم آسان میکند. آن قدر امر آخرت در نظرشان آسان میشود که به آن نمیپردازند. مدام امروز و فردا میکنند. در مورد این موضوع مفصل صحبت کردیم. حضرت باقر فرمودند این که شیطان گفته است (وَ مِنْ خَلْفِهِمْ) از پشت سر به آنها حمله میکنم، مراد آن است که آنها را حریص میکنم و آنها تمام اموال را جمعآوری میکنند. یعنی تمام عمرشان را برای جمع-آوری مال صرف میکنند و بعد، بخل را بر آنها غلبه میدهم و آنها مال را خرج نخواهند کرد. ثمرۀ این کار این است که آنها شصت یا هفتاد سال زحمت کشیدهاند و بهرهای از آن نبردهاند و آخرتی هم با آن نساخته-اند. فقط اموال به ورثه میرسد و باید در إزای هر درهمِ آن جواب بدهند و بیچارهاش میکنند. در مورد این هم مفصل صحبت کردم. (وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ) از سمت راست به آنها حمله میکنم. در رابطه با این موضوع بحث میکردیم. امام باقر علیه السلام فرمودند: این که شیطان گفته است من از سمت راست حمله میکنم، مراد این است که من دین اینها را فاسد میکنم. دین اینها را به واسطۀ دینسازی و تزیین شبهات فاسد میکنم. شبهات را در اذهان اینها جلوه میدهم. اینها خوششان میآید و میگویند: راست میگوید. چون چیزی هم از درون ندارند، تغییر میکنند. یکی از سیاستهای شیطان دینسازی است. کارش دینسازی است. در رابطه با دین سازی حرف ما به این جا رسید که قرآن کریم میفرماید: من یک مرزی داریم که باید در آن مرزی که من میگویم عمل کنید؛ نه آن مرزی که خودتان میگویید. ما یک مسجدی به نام مسجد ضرار و یک مسجد به نام مسجد تقوا داریم. اگر میخواهید عبادت کنید در مسجد تقوا عبادت کنید؛ نه در مسجد ضرار. عبادت هر چقدر هم غلیظ باشد، در مسجد ضرار پذیرفته نیست. ما یک امام داریم به نام امام ضلالت و یک امام داریم به نام امام هدایت. هر کسی از امام ضلالت پیروی کند... امام ضلالت آن امامی است که اهل تقوا است؛ ولی خدا او را منصوب نکرده است. فکر نکنید که امام ضلالت آن کسی است که از اسرائیل دستور می-گیرد. نه، این طور نیست. خدا او را منصوب نکرده است. امام ضلالت هر چند که دستور به تدین بدهد و بگوید: شرب خمر نکنید، حجاب را راعایت کنید و ... اما چون خدا او را منصوب نکرده است، او امام ضلالت است. فرمودند: اگر از امام ضلالت پیروی کنید، من از شما نمیپذیرم و ابایی هم ندارم که طایفهای که از امام ضلالت پیروی میکنند را به جهنم بفرستم. یعنی پیروی از کسی که من نصبش نکردهام. آن گاه مرز دیگری را به نام مرز دین حق و دین باطل معرفی میکند. ما تدین در دین حق را میخواهیم؛ نه تدین در هر نوعی از دین را. ما یعنی خدا. اما شیطان یکی از کارها و روشهایی که انجام میدهد این است که انسان را از دین حق باز میدارد. حالا چگونه باز میدارد؟ به آن جا برسیم توضیح خواهم داد. وجود نازنین معصوم میفرماید: خداوند علی اعلاء میفرماید: إِنَّ اللهَ لَا يَستَحیي أَن يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَت بِإِمَامٍ لَيسَ مِن اللهِ، وَ إِن كَانَت فِي أَعمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً. وَ إِنَّ اللهَ لَيَستَحيی أَن يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَت بِإِمَامٍ وَ إِن كَانَت فِي أَعمَالِهَا ظَالِمَةً مُسيئَةً یعنی: خدا ابایی ندارد از اینکه امتی را که از امامی که خداوند منصوب نکرده است اطاعت میکند، عذاب کند؛ حتی اگر اعمال همۀ آنها بر مبنای نیکوکاری و تقوای الهی باشد. ولی چون رهبرشان رهبر آسمانی نیست من عذابشان میکنم. یعنی نگاه نکنید به کسانی که به غدیر پشت کردند و نماز اول وقت میخوانند و چقدر هم قشنگ نماز میخوانند. خداوند نماز اینها را نمیخرد. چون اینها پیرو امامی هستند که خداوند منصوبشان نکرده است. هر چند تمام اعمالشان خوب باشد. شیطان در آن جا کاری ندارد؛ چون شیطان کارش را انجام داده است. دلیلی ندارد که در آن جا کاری انجام دهد و مثلاً ریا درست کند. اصلاً آنها هر چقدر هم که میخواهند، بدون ریا نماز بخوانند، از مسیر شیطان عبور میکنند. این بحث هیچ ربطی به بحث وحدت ندارد. این، یک بحث استراتژیِ دینی ماست. ما باید حواسمان جمع باشد که در مسائل اجتماعی با هم وحدت داریم. در ادامه میفرماید: خداوند ابا دارد امتی که پیرو امامی هستند که آن امام از ناحیۀ خودش منصوب است و در عین حال آنها لغزش دارند را عذاب کند. اینها را عذاب نمیکند. هر چند که لغزش دارند. از عذاب نکردن پیروان امام منصوب از ناحیه الله ابا ندارد و از عذاب کردن پیروان امام من غیر منصوب از ناحیۀ خداوند ابایی ندارد. امام زمان علیه السلام جملۀ زیبایی دارد و همۀ امید ما هم همین است. امام زمان علیه السلام هر روز در قنوتشان دعا میکنند: خدایا! شیعیان ما به پشتوانۀ ما و دلگرمی ما گناه میکنند. خیلی بد است که امام ما این گونه عاجزانه به خدا بگوید که شیعیان ما به دلگرمی ما گناه میکنند و بعد به خداوند میگوید: به خاطر ما از سر تقصیراتشان بگذر و خدا میگذرد؛ چون مهدی فاطمه از ناحیه خداوند منصوب شده است و مهدی فاطمه تداوم غدیر است. اما مرز دیگری هم به نام مرز دین حق و دین باطل وجود دارد. آن چه که برای خدا مهم است این است که تدین ما بر اساس دین صحیح باشد؛ نه بر مبنای هر دینی. اقسام دین در سورۀ مبارکۀ کافرون به شکلِ دو دین مطرح شده است: (لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ) دین شما برای خودتان است و دین من هم برای خودم. این مرز است که خدا آن را کشیده است. دین پیغمبر مختصاتی دارد که خداوند این گونه مطرح میکند. خداوند میفرماید: دین پیغمبر توحیدی است. خداوند در سورۀ مبارکۀ شورا آیۀ 13 میفرماید: (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ) یعنی: برای شما چیزی از دین را مقرر کرد که نوح را بدان سفارش کرده بود. یعنی دین پیغمبر خدا، همان محتوای دین حضرت نوح است و نیز آن چه را که به تو وحی کردیم و آن چه که به موسی، عیسی و ابراهیم سفارش کردیم این است که این دین را برپا بدارید. دین نوح، دین توحیدی است. این را بر پا بدارید و در این تدین، فرقهفرقه نشوید. این، خصیصۀ دینی است که پیغمبر ما دارد. یک دین توحیدی است. این مورد اول است. همان دینی است که جناب نوح، ابراهیم، موسی و عیسی آورده-اند. دومین ویژگی که خداوند برای دین پیغمبر بیان میکند این است که دین پیغمبر من، دین مرضی است. خداوند در سورۀ مبارکۀ مائده آیه 3 می فرماید: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً) این، دین مرضی است. من دین این پیغمبر را پذیرفتهام و دین پیغمبر هم دین توحیدی است. بیانیۀ آخر این است که این دین توحیدی، حق است. خداوند در سورۀ مبارکۀ توبه آیۀ 29 میفرماید: (قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ) مقاتله کنید. با کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و حرام نمیدانند آن چه را که خدا و پیغمبر حرام میدانند و تدین به دین حق ندارند، جنگ کنید. پس دین حق، دو خصوصیت دارد. 1. توحیدی است. 2. مورد رضای حضرت حق است. توحیدی است یعنی تمام احکام و محتوایش از ناحیۀ خدا و رسول خدا آمده است. تمام شد. اما در مقابل، دین باطل را معرفی میکند. یک آیین و کیش باطل را معرفی میکند. خداوند در سورۀ مبارکۀ غافر آیۀ 26 میفرماید: (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ) فرعون به جمعیتش گفت: مرا رها کنید تا موسی را بکشم. من او را میکشم و هر چه میخواهد خدایش را صدا بزند. چرا می-خواهی موسی را بکشی؟ من میترسم که او دین شما را عوض کند یا در زمین فساد درست کند. یعنی بساط ما را به هم بزند. فرعون هم قائل بود که دینی داشت و موسی قصد بر انداختن دین مردم او را داشت. با این وجود تصمیم گرفت او را بکشد. در دین باطل، افراد با شخصیتهای الهی در میافتد. با موسی، ابراهیم و... در میافتد و فرعون هم همین کار را کرد. با شخصیت الهی در افتاد. پس ما یک دین حق داریم و یک دین باطل. خداوند، تدین در هر دینی را از ما نمیپذیرد. به دین حق نمره میدهد. هر کسی که در سایه دین حق باشد قبول میکند. هر کسی را قبول نمیکند. کاری که شیطان در بین حق و باطل میکند، ایجاد تردید در انتخاب حق و باطل است. شخص را مردد می-کند و نمی فهمد که چه میکند. خداوند در سورۀ مبارکۀ انعام آیۀ 71 این تردید را بیان میکند: (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ) پیغمبر من! بگو که من غیر از الله کسی را بپرستم؟ کسی که هیچ منفعتی برای ما ندارد و هیچ ضرری برای ما ندارد را بپرستیم؟ نه دفع ضرر میکند و نه جلب منفعت. موجودی خنثی است و به درد هیچ چیزی نمیخورد. ما به واسطۀ پرستش غیر الله به دوران جاهلیت برگردیم؟ آن هم بعد از این که هدایت پیدا کردیم؟ مانند کسانی که شیطان آنها را در روی زمین گیج کرده است و حق و باطل را نمیفهمند. گاهی به این طرف مایل هستند و گاهی به آن طرف. یکی از کارهای شیطان، ایجاد حیرت است. بین دین حق و باطل تحیر ایجاد میکند و غالباً مردم دین باطل را میپذیرند؛ چون خصیصۀ دین باطل، دینداری آسان است و عموماً مردم هم دوست دارند که آسان به همه جا برسند. یعنی دستش در دست نامحرم باشد؛ ولی یا علی بگوید. در عمرش عرق هم بخورد؛ ولی در روز بیست و یکم به احترام امیرالمؤمنین نخورد. این دین باطل است. این دینداری آسان است. ربا میخورد؛ ولی انتظار دارد که تمام کارهایش را با ذکر صلوات حل کند و این امکان ندارد. به این اطمینان داشته باشید که دینداری، آسان نیست. هر کس که به شما بگوید: دینداری آسان است، کلاه روی سرتان میگذارد. من توجه شما را به این دو قطعۀ تاریخی جلب میکنم تا متوجه شوید که دینداری آسان است یا آسان نیست: قطعه اول: اگر دینداری آسان بود، هیچ دلیلی وجود نداشت که فاطمه زهرا بین در و دیوار قرار بگیرد؛ هیچ دلیلی نداشت. امیرالمؤمنین به اصحاب سقیفه میفرمود: خب حالا ما هم هستیم و شما هم این طرف سفره باشید. اوضاع از این قرار نیست برادران! برای حفظ دین باید تا مرز جان دادن پیش رفت؛ یعنی کاری که حضرت صدیقه سلام الله علیها انجام دادند. بقیه این کار را نکردند و دین مسیر باطل را پیمود. قطعه دوم: اگر دینداری آسان است، هیچ دلیلی برای کشته شدن امام حسین علیه السلام وجود نداشت. امام حسین هم میفرمودند: شما این طرف، ما هم این طرف. شما در شام و ما هم در حجاز. دینداری، آسان نیست. دینداری، اصول دارد و باید روی اصلش پیش رفت. کسانی که به دنبال دینداری آسان هستند، در واقع بازیخوردۀ شیطان هستند. کار شیطان این است. میخواهند همه چیز را نه بر مبنای ایدئولوژی؛ بلکه بر اساس اذکار حل کنند. این امکانپذیر نیست. اصلاً کار شیطان همین است که افراد را از دین خارج کند. من یک نکتۀ بسیار مهمی را بگویم: شیطان از خارج کردن افراد از دین کیف میکند؛ ولی از آدمهایی که از دین خارج شدهاند، هیچ خوشش نمیآید. شیطان عجب نامردی است! از این که من و شما را از دین خارج کند، کیف میکند؛ ولی اگر از دین خارج شدیم اصلاً از من و شما خوشش نمیآید. از گمراه کردن خوشش میآید؛ ولی از گمراه خوشش نمیآید. خداوند در سورۀ مبارکۀ حشر آیۀ 16 میفرماید: (كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ) میدانید داستان چه کسی است؟ داستان برصیصای عابد است. یک طایفهای به نام عابدان در بنی اسرائیل بودند. این افراد فقط با نماز و این چیزها عابد نشده بودند. حضرت علی ابن موسی الرضا فرمودهاند: افرادی که میخواستند وارد سلک عابدان بشوند تا عابد بنی اسرائیل بشوند، تا قبل از این که به دستور عمل عملیاتی خودشان رجوع کنند، ده سال سکوت میکردند. برای ورود به مرز بندگی، ده سال سکوت میکردند. شما برای ورود به مرز بندگی، ده دقیقه سکوت میکنید؟ به همین دلیل است که وقتی آنها به آن مراتب میرسیدند، وقتی دعا میکردند، دعایشان مستجاب میشد. همه چیز در سکوت است و خب من فکر میکنم مثل بقیۀ مواردی که کشور ما پیشتاز است، در بحث پرگویی هم کشور ما جزء نوارد مللی است که شاید رتبۀ یک تا سه را احراز کرده باشد. من پرگوتر از ملت ایران جایی ندیدم. خیلی حرف میزنیم. در پایان حرفهایمان هم چیزی وجود ندارد. آن وقت در بنی اسرائیل کسی اگر میخواست عابد بشود، ده سال سکوت میکرد؛ صمت. یکی از این عابدان، برصیصاست که مستجاب الدعوه است. داستانش مشهور است. یک خانوادۀ متمول که دختری فلج را به معبد برصیصا میبرند و میبینند که او در حال عبادت کردن است و دست از عبادتش هم بر نمیدارد. این خانواده مریضشان را میگذارند و میگویند: آقا! دعایی کن تا این دختر خوب شود و میروند. عابد بر میگردد و شیطان از راه به درش میکند و آن چه نباید بشود، میشود. به خودش که میآید میگوید: اگر این دختر بگوید من چه کار کردم، برادرانش که مرا زنده نمیگذارند. پس از اولین کار خبطی که انجام داد، دومین کارش این بود که آن دختر را کشت و دفنش کرد و شروع به عبادت کرد و عبادتش را ادامه داد. برادران دختر آمدند و گفتند: خواهر ما چه شد؟ سومین خبطش این بود که دروغ گفت. گفت: من برایش دعا کردم و شفا پیدا کرد و رفت و بقیهاش را من نمیدانم. من یک سؤال از شما دارم. سه خبط زنا، قتل و دروغ اتفاق افتاد. کدام یک از اینها بدتر از دیگری است. دروغ بدتر است. رسوا شد. رسوا شد. وقتی رسوا شد، دیدند که این آدم باید مجازات شود. او را به بالای دار بردند و در این لحظه شیطان متجسم شد. شیطان به او گفت: رفیق من! من تو را بالای دار آوردم. تو در حال عبادت بودی و من گولت زدم. قبول داری؟ گفت: بله. گفت: من میتوانم پایین بیاورمت. گفت: چگونه؟ گفت: بر من سجده کن. گفت: من بالای دار هستم و چهارپایه زیر پایم هست. چگونه به تو سجده کنم؟ گفت: چشم به هم بزنی قبول میکنم. او چشم برهم زد. زمانی که چشمش را بر هم زد کافر شد. یعنی کنار خدا کسی را آورد. (فَلَمَّا كَفَرَ) زمانی که کفر ورزید، شیطان گفت: (قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْك) من از تو بیزارم. از گمراه کردن کیف میکند؛ ولی از گمراهان اصلاً خوشش نمیآید. بعد گفت: من با گمراهان سر یک سفره نمینشینم؛ چون من از خدا میترسم که با گمراه سر یک سفره بنشینم. ببینید که چقدر ما بدبخت هستیم که او می-خواهد ما را گمراه کند و آخر هم بگوید: برو پی کارت. من با تو کاری ندارم. شیطان چگونه میتواند موجب این معنا شود که انسان دین حق را کنار بگذارد و دین باطل را بردارد؟ شایسته است که دو نکته را بدانید: نکتۀ اول: شیطان، یک دشمن کاربلد است. کارش را خوب بلد است و مهارت زیادی هم در این مسأله جمع کرده است. بسیار ماهر است. نکتۀ دوم: در منحرف کردن افراد هیچ عجلهای ندارد. به این راحتی از کسی دست بر نمیدارد. تا آخرین لحظۀ عمر طرف با او است تا اگر توفیقی پیدا کند، در آخرش عمرش در حالت احتضار هم او را منحرف کند. لذا هیچ عجلهای ندارد و در گمراه کردن نا امید نمیشود. پس ما یک دشمن کاربلد داریم و یک دشمنی داریم که اصلاً نا امید نمیشود. همواره در طول گمراهی ما به دنبال روزنه است. یک سوراخ پیدا کند، از همان جا نفوذ پیدا میکند. بنابراین به من و شما میگویند: آن روزنه را در اختیار شیطان قرار نده. چون شما اگر روزنه را به او نشان دهید، او شما را رها نمیکند. آن روزنه چیست؟ آن روزنهای که نباید نشان بدهیم چیست؟ به چه واسطهای میتوانیم آن روزنه را نشان ندهیم؟ در تعالیم دینی جست و جو کنید و ببینید که چه چیزی بیشتر از همه آمده است. ببینید در متن قرآن و در متن حدیث چه چیزی بیشتر از همه آمده است. دائماً به ما می-گویند: إِتَّقُوا اللهَ از خدا بترسید. هر کسی که از خدا نترسد روزنه را نشان داده است. این روزنه را که پیدا کند، رها نمیکند. جامعه ما به لطف خدا و به جدهام زهرا سوگند اصلا خداترس نیست؛ در هر سطحی که باشد. این که سه هزار میلیارد را میبرد یعنی اینکه خداترس نیست. اگر هم فقط این مثال را بزنیم شما فکر میکنید که فقط آنها خداترس نبودهاند. من و شما هم خداترس نیستیم. ما هم در شؤون زندگیمان خداترس نیستیم. او مثال بارزش است. بقیه را هم خودتان ببینید که چیست. پس اگر کسی بخواهد روزنه را ببندد راه آن إِتَّقُوا اللهَ است. جامعه خداترس، راه شیطان را مسدود کرده است. اگر راه شیطان مسدود شود او فرار میکند از آن کسی که راه را مسدود کرده است. نمیتواند. چرا با انبیاء کاری ندارد؟ چرا با اولیاء الهی کاری ندارد؟ چون آنها خداترس هستند. شیطان فقط با یک گروه کاری ندارد؛ آن هم خداترسها هستند. زورش به آنها نمیرسد. آن روزنهای که شیطان میتواند از آن داخل شود چیست؟ در ساختار وجودی انسان، دو روزنه را می-شناسد. تو میشناسی یا نمیشناسی؟ میگویم که کاربلد است. این موجود از دور صد و بیست و چهارهزار پیغمبر را دیده است. چه تجربه بالایی باید داشته باشد؟ این موجود فرشی در اثر عبادت حضرت حق به مدت شش هزار سال، همپر ملک شده است. شش هزار سالی که حضرت امیر علیه السلام آن را با تردید بیان می-کند که معلوم نیست آیا از سالهای دنیا است یا به سالهای آخرت است. یعنی سیصد و شصت و پنج است یا اینکه هر روزش معادل پنجاه هزار سال است. او شش هزار سال عبادت کرده است. شما با این عبادتی که کردهاید همپر ملک که هیچ، آیا همپر گنجشک شدهاید؟ از زمین، ده سانت بالا آمدهاید؟ به عالم ملکوت نزدیک شدهاید؟ او نزدیک شده است. او در اثر عبادتش با ملائکه مأنوس شده بود. این همه تجربه و دانش دارد. ساختار انسان را به خوبی میشناسد. دو روزنه پیدا کرده است و از همین دو روزنه وارد میشود: روزنه اول: او میداند که انسان، بینهایتطلب است و این بینهایتطلبی در ساختار وجودی انسان است. در سوره مبارکه معارج آیه 19 آمده است: (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً) یعنی بیگمان انسان بسیار حریص خلق شده است. او بینهایت طلب است. بینهایتطلب است. یعنی روزنهای که من و شما در اختیار او میگذاریم، روزنه حرص است. او از این روزنه وارد میشود. آن گاه امیر المؤمنین میفرماید این روزنه را ببندید: اقْمِعُوا هَذِهِ النُّفُوسَ فَإِنَّهَا طُلَعَةٌ [طُلَقَةٌ] إِنْ تُطِيعُوهَا تَزِغْ بِكُمْ إِلَى شَرِّ غَايَةٍ این نفسها را مهار کنید که اگر پیرو نفستان گشتید، اینها لجامگسیخته و خودسر هستند و تا زمانی که شما را به پرتگاه نبرند رهایتان نمیکنند. حرص، آدم را به پرتگاه میبرد. حضرت میفرماید جلوی آن را بگیرید. چون این، روزنهای است در اختیار شیطان که از آن وارد میشود. به فرمایش رسول گرامی، این روزنه تا آخر عمر در اختیار آدم هست: یَشیبُب ابنُ آدَمَ وَ تَشُبُّ فِیهِ خَصلَتَانِ؛ الحِرصُ وَ طُولُ الأَمَلِ یعنی: آدمیزاد پیر میشود. تمام قوای او مستهلک میشود. عینک دارد. سمعک دارند. قرص فشار خون دارد. همه چیز دارد. کمکم همه چیز آمده است. عصا به دست گرفته است؛ ولی دو خصلت در او جوان و نیرومند میشود. یکی حرص است و دیگری آرزوی دراز. پس روزنه اولی که شیطان میتواند با استفاده از آن، انسان را بیچاره کند حرص است. این جمله را در رابطه با حرص بگویم و بعد بحث بعدی را شروع کنم. چه چیزی میتواند حرص را مداوا کند؟ قناعت. قناعت. برادرها! جامعهای که قناعت در آن نباشد، دستنشانده شیطان است. جامعه ما اصلا با قناعت کاری ندارد. میگویند رها کنید. قناعت برای فقرا است. ما نفت داریم و ... شما همه ثروت عالم را که داشته باشید به واسطه حرص، باز هم برایتان کم است. این را پیغمبر ما فرموده است. اگر به آدمیزاد رودی از طلا بدهند و رودی از نقره، از خداوند سراغ سومی را میگیرد. هیچ ثروتمندی رودی از طلا یا نقره را ندارد. میفرماید آدمی با این ثروت باز هم دنبال بقیهاش میگردد. میگوید کاش یک رودی هم از برنز داشتم. حرص میزند. جامعهای که قناعت در آن نباشد شیطان نه فقط روزنه که لایه ازن برای انحراف و ورود دارد. ما قناعت ندارم. این روایت را از حضرت باقر میخوانم و ببینید که چقدر عالی است. ایشان در باب حرص میفرماید: مَثَلُ الحَريصِ فِي الدُّنيَا مَثَلُ دُودَةِ القَزِّ، كُلَّمَا ازدَادَت مِنَ القَزِّ عَلَى نَفسِهَا لَفّاً كَانَ أَبعَدَ لَهَا مِنَ الخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً یعنی: مثل آدمی که نسبت به دنیا حرص دارد مثال کرم ابریشم است. هر چقدر که تار را بیشتر به دور خودش میپیچاند خارج شدنش از پیله سختتر میشود تا جایی که سر انجام در درون پیله میمیرد. حضرت میفرماید انسان حریص بر دنیا، در دنیا با حرصی که دارد ناکام میمیرد. هیچ بهرهای نمیبرد. این روزنه را بر شیطان ببندید. روزنه دوم: ساختار دومی که حضرت حق در وجود انسان قرار داده است این است که انسان، لذتطلب است. یعنی روزنه دومی که در اختیار انسان است، لذتطلبی است. آدمیزاد بر اساس ساختار وجودش به دنبال رفاه است. بر اساس ساختار وجودش از درد و رنج بیزار است. مدام دنبال ترفیع است. از درد و رنج بیزار است. به همین دلیل بر طبق تصور غلط خودش میخواهد درد و رنجش را پایان دهد. به همین خاطر است که به سراغ مواد افیونی و الکلی میرود. میرود تا به رنجش پایان دهد. چرا میخواهد به رنجش پایان دهد؟ چون ذاتا رنج را نمیپذیرد. این، ذات انسان است. رنج را نمیپذیرد. قرآن هم همین معنا را در سوره مبارکه زخرف آیه 71 تأیید میکند. میفرماید: لذتطلبیتان را در دنیا صرف نکنید. در دنیا آن را خراب میکنید. من در آخرت به شما میدهم. (فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ) یعنی: در بهشت هر چه که بخواهید هست. در اینجا به نامحرم نگاه نکنید. در آنجا هر چه که بخواهید به شما میدهیم. در اینجا حرام نخورید. در آنجا هر چه که بخواهید به شما میدهم. تو این روزنه را در اینجا در اختیار شیطان قرار میدهی. خداوند نمیفرماید لذت-طلبی نداشته باشید؛ چون جزء ساختار انسان است. میفرماید این روزنه را در اختیار شیطان قرار نده و خوف داشته باشد. اگر قدری رشد پیدا کنیم و بزرگ شویم متوجه میشویم که مصیبت هم میتواند مبدئی برای شناخت خدا باشد. این همه مصیبت بر سر حضرت زینب آمده است. تو از یک هزارم آن هم فرار میکنی؛ ولی ایشان می-فرماید: مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمیلاً. چون این مصیبت را مبدئی برای توحید قرار میدهد. این روزنه را در اختیار شیطان قرار نمیدهد؛ ولی ما قرار دادهایم. اگر این دو روزنه بینهایتطلبی و لذتطلبی در اختیار شیطان قرار گرفت، او مهارت دارد. میفهمد اگر همه خواستههای دنیا برای انسان شفاف باشد چندان جالب نیست. چون نمیپذیرد. اگر بگویی این لجن است نمیخورد. مهارت او این است که همه چیز را زینت میکند. تزیین میکند. نمیگذارد دوغ را از دوشاب تشخیص بدهید. به استناد بینهایتطلبی و لذتطلبی، تمام خواستهها را در مقابل بشر قرار میدهد. تمام خواستهها اگر بیرنگ و شفاف باشد انسان، آن را نمیپذیرد. کار شیطان این است که تزیین میکند. در سوره مبارکه حجر آیه 39 آمده است که گفت: (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ) یعنی: دنیا را برای مردم تزیین میکنم و زیبا نشان میدهد و بعد از آن است که همه را اغواء و گمراه میکنم. پس یکی از راههایی که به وسیله آن، دین حق را از ما میگیرد بحثهای بینهایتطلبی و لذتطلبی است. برای اینکه از این دو روزنه ورود پیدا بکند خواستههای منفی دنیا را تزیین میکند و زیبا میسازد. هر کسی که اسیر این زینت شد به جای اینکه خداپرست بشود شیطانپرست میشود. اخلاق را از جامعه بیرون میبرد و میگوید انسان باید به حقوقش برسد و نامش را حقوق بشر میگذارد. خدا را از جامعه بیرون میبرد و انسان را به جای آن میگذارد و اومانیست را به جای آن میگذارد و تزیین هم میکند. چون میگوید آنچه که برای مردم اهمیت دارد علم است. جامعه را علمزده میکند و میگوید علم نمیتواند خدا را اثبات بکند. خدا، همان بشر است. همه چیز باید .... اینها تزیین است. کار شیطان است. اخلاق را به نام حقوق بشر و خدا را به نام انسان کنار میگذارد که به واسطه ایجاد علمزدگی است. دو راه دارد. یک راه، این است. در مقام انتخاب مردد میکند. چگونه مردد میکند؟ به واسطه استفاده از آن دو روزنه بینهایتطلبی و لذتطلبی. این را نیز تزیین میکند. به این ترتیب موفق میشود که حمله کند. دامنه روضه حضرت باقر علیه السلام به مسأله کربلا بر میگردد. دلیلش نیز همین وصیتی است که حضرت باقر علیه السلام کردهاند. به وصی خودشان امام صادق علیه السلام فرمودند: از پول من به مدت ده سال در سرزمین منا عزاداری کنید. یعنی اقامه روضه کنید. شاید اولین کسی که بانی روضه بوده است وجود نازنین حضرت باقر باشد. ده سال در منا اقامه عزا کرده است. چرا منا؟ چون منا، محل اجتماع مسلمین است. بنابراین توصیه حضرت باقر علیه السلام به روضهخوانی حضرت سید الشهداء است. وجود نازنین حضرت باقر را به واسطه سم پوستی مسموم کردهاند. زین اسب را به سم آغشته کردهاند. برای امام فرستادهاند. امام سوار شدند. این سم از طریق پوست جذب شد. سم کاری میکند که عطش میآید و بیتاب میکند. آدمی که عطشان میشود از باب تداعی معانی، سایر عطشها را به یاد میآورد. به تو هم که آب میخوری گفتهاند: عطش امام حسین را به یاد بیاور و بگو: صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أَبَا عَبدِاللهِ. یعنی به فدای لب تشنه تو. من فکر کنم در آخرین لحظاتی که امام به خاطر سم، عطشان شدهاند به یاد تشنگی دختر سه ساله افتاده باشند. چون امام باقر علیه السلام در خرابه شام بوده است. در آغوش گرفتن سر بریده را دیده است. عطش جد بزرگوارش را به یاد میآورد در آن زمانی که شمر بر روی سینه ایشان نشسته بود ...