بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ بحثی را که در این دهه آغاز کردهایم و بخشی از آن را هم به فضل خدا جلو بردهایم بیان عوامل جا زدن از ناحیه کسانی بود که امام حسین علیه السلام را دعوت کردند اما اولا پای دعوتشان نماندند و ثانیا در تقابل با امام قرار گرفتند. اگر رها میکردند و میرفتند هم خیلی بحثی نبود. اما اینهایی که دعوت کردند رها نکردند، بلکه ایستادند و آن جنایت را ایجاد کردند. چه عواملی چنین پدیده شومی را ایجاد میکند؟ در جلسه گذشته اولین عامل را به استناد فرمایش خود حضرت سید الشهداء، بحث عبید الدنیا، مطرح کردیم. مردم اسیر دنیا شدند، اسیر. بنابراین تا قبل از اینکه امام زمان علیه السلام ظهور کند باید تکلیفمان را با دنیا معلوم بکنیم. انسان موجودی است در سیر به سوی حضرت حق (اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیهِ) اما در این ملاقات و در این سیر، موانع وجود دارد. آقایان یکی از موانع موجود را دنیا می-دانند. اگر کسی مسالهاش با دنیا روشن نباشد نمیتواند سیر پیدا بکند. نمیتواند به کمال برسد. بنابراین تکلیفمان با دنیا باید روشن بشود. در کتابهایی که در باب دنیا به رشته تحریر درآمده است چه از دیدگاه قرآن و روایات و چه از دیدگاه تحلیلی، برای دنیا دوازده ویژگی مطرح میکنند. من تمام این مراتب را که نگاه کردم یک نکته مثبت پیدا نکردم. یک مخلوقی دوازده ویژگی داشته باشد و همهاش منفی باشد. من یکی دو تایش را ذکر میکنم. از نظر رهبران آسمانی، دنیا خانه کسی است که خانه ندارد. خیلی عجیب است این حرف. یعنی کسی در دنیا به جایی میرسد که آخرتش را از دست داده باشد. کسی که آنجا چیزی ندارد اینجا دارد. ما در روایاتمان داریم که هر کسی از دنیا بهره زیادی داشته باشد و بیش از حد عفاف و کفاف داشته باشد ـ که دیشب توضیح دادم ـ به هر میزانی که زیاد دارد از آخرتش کم میکنند اگر چه که پیغمبر خدا باشد. یکی از پیامبران الهی وجود نازنین جناب سلیمان حشمت الله است. نوع رسالت ایشان طوری بود که ابر و ماه و خورشید همه در تمکن ایشان بودند، همه عالم. به همین دلیل حشمت الهی و جلال الهی را به رخ عالم کشید و در روایت داریم که جناب سلیمان حشمت الله در بین طایفه انبیاء آخرین کسی است که به بهشت میرود. آخرین پیغمبری است که به بهشت میرود. به خاطر اینکه بهره دنیایی داشته است. در حالیکه زندگی او از سلطنتش اداره نمیشده است. شغل جناب سلیمان زنبیلبافی بوده است. ایشان از زنبیل-بافی زندگی میکرده است. اما همینقدر که صبح بلند شود و یک رژه ببیند آن هم رژهای که فقط انسانها در آن نیستند بلکه همه موجودات در آن شرکت میکنند، همین مقدار از دنیا سهم او را از آخرت کم می-کند. آخرین کسی است که به بهشت میرود در بین انبیاء. اما به پیغمبر ما گفتند که هر چقدر که دنیا به تو بدهیم از آخرت تو کم نمیکنیم. امام صادق علیه السلام میفرماید: خَرَجَ النّبیُّ وَ هُوَ مَحزُونٌ فَاَتاهُ مَلَکٌ وَ مَعَه مَفاتیحُ خَزائِنِ الاَرضِ فَقالَ یا مُحَمَّدُ هذِه مَفاتیحُ خَزائِنِ الاَرضِ یَقُولُ لَکَ رَبَّکَ اِفتَح وَ خُذ مِنها ما شِئتَ مِن غَیرِ اَن تَنقُصَ شَیئاً عِندی فَقالَ رَسُولُ اللهِ اَلدُّنیا دارُ مَن لا دارَ لَه وَ لَها یَجمَعُ مِن لا عقلَ لَه پیغمبر یک روزی بیرون آمدند در حالیکه خیلی ناراحت بودند. خدا می-خواهد رفع ناراحتی پیغمبر را بکند برای همین یک فرشتهای را میفرستد با تمام خزائن زمین. یعنی هر چه معدن است و هر چه نفت است و هر چه که میشود با آن از زمین پول درآورد کلیدش را آوردند دادند به پیغمبر. کلیدهای گنجینههای زمین به دست آن ملک بود. وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت را مورد خطاب قرار داد و عرض کرد: اینها همه کلیدهای گنجینههای زمین است. پروردگارت میگوید اینها مال تو است. بیا این را بگیر و تمامش را استفاده کن بدون اینکه سهم آخرت تو کم بشود. ما از سهم آخرت تو چیزی کم نمیکنیم و همه دنیا را میدهیم به تو. پیامبر فرمودند: دنیا برای کسی است که آخرت ندارد، خانه کسی است که خانه ندارد. و این عبارت بعدی و کسی دنیا را جمع میکند که صاحب خرد نیست. جمع کردن دنیا از نظر مکتب وحی اختصاص به کسانی دارد که عقل ندارند. چقدر شبیه پیغمبر هستیم؟ در همین زمینه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است: اَلدُّنیا دارُ مَن لا دارَ لَه وَ بِها یَفرَحُ مَن لا عَقلَ لَه فَانزِلُوها مَنزِلَتَها دنیا خانه کسی است که خانه ندارد و به کسی به دنیا خشنود است که عقل ندارد. دنیا را در همان جای خودش قرار بدهید که یک چند صباحی دستتان باشد و یک آخرتی با آن به دست بیاورید. همین. بیشتر از آن را امیرالمؤمنین میفرماید اگر کسی باشد که عقلش کم باشد آن را میخواهد. اگر کسی باشد که عقلش کم باشد شما چقدر به او بها میدهید؟ هر چقدر هم حرف بزند. من اگر دنبال دنیا باشم امیرالمؤمنین میفرماید عقل برای تو نیست. حالا من مدام به حضرت بگویم قربانت بروم. میگویند تو که دیوانه هستی، روی تو که نمیشود حساب کرد. اینها را دقت بکنید. یکی دیگر از ویژگیهای دنیا این است که نزدیکترین خانه به خشم خدا است. شخصی دنیاپرست است و میگوید خدایا از ما راضی باش. این چیزی که او دارد اصلا جمع نمیشود با این دعایی که میکند. اَلاِمامُ عَلیٌّ یَصِفُ الدّنیا: اَقرَبُ دارٍ مِن سَخَطِ اللهِ وَ اَبعَدُها مِن رِضوانِ اللهِ فَغُضُّوا عَنها عِبادَ اللهِ غُمُومَها وَ اَشغالَها لِما قَد اَیقَنتُم بِه مِن فِراغِها وَ تَصَرُّفِ حالاتِها حضرت امیر دنیا را وصف کرده است: نزدیکترین خانه به غضب خدا و دورترین خانه از رضوان و رضایت خدا، دنیا است. چشمتان را به دنیا ببندید بندگان خدا. از غم دنیا و اشتغالات دنیا چشمپوشی کنید. شما یقین دارید که دنیا برای کسی باقی نمیماند. چیزی است که برای کسی باقی نمیماند پس غم آن را نخورید. چیزی که برای کسی باقی نمیماند همه هم و غمت را نگذار که آن را به دست بیاوری. شما دارید همه هم و غمتان را میگذارید که در مرداد ماه یخ به دست بگیرید ولی بعد از دو ساعت آب میشود. امیرالمؤمنین میفرماید اَلدَّهرُ یَومانِ یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیکَ روزگار دو روز است، دنیا دو روز است. یک روز برای تو است و یک روز علیه تو است. چرا به چیزی که یک همچنین خصوصیتی دارد دل میبندید؟ یک روز دستش را بردند بالا و گفتند بعد از من این است، یک روز هم دستانش را بستند، همان آقا را. فرزند همین آقا یک روز روی سینه پیغمبر جایش بود و یک روز هم روی خاک کربلا. اَلدَّهرُ یَومانِ یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیکَ یک روز برای تو است و یک روز علیه تو است. چرا عبد دنیا شدهایم؟ در باب دنیا نمیخواهم بیشتر از این صحبت کنم و ویژگیهای آن را بگویم. کسی میخواهد بداند به بحث سه ماه رمضان گذشته من رجوع بکند که یک بحث مبسوطی راجع به آن کردهام. یک کتابی را هم به شما معرفی میکنم. دو جلد است. دنیا و آخرت. مربوط میشود به این دار الحدیث. روایات و آیات را پیرامون دنیا با عناوین و سرفصلهای بسیار زیبا جمعآوری کرده است. بخوانید. دنیاپرست نباشید تا اگر امام زمان آمد در تقابل با او نباشیم. یاد بگیریم که چطور نباید دنیاپرست باشیم. این کتاب را توصیه می-کنم که تهیه بکنید. کسی نگوید گران است. هر چقدر گران باشد گرانتر از این نرمافزارهایی که میخرید نیست. البته آن نرمافزارهایی که برای آن پول میپردازید را میگویم نه آن نرمافزارهایی که قفلش را می-شکنید که پخش میکنید و مال مردم را ... راجع به این موضوع هم صحبت خواهیم کرد که چقدر حلال است. بعد هم میگویی بازارمان همین است. خب بازارمان چقدر حلال است؟ خیلی گرانتر از این برج-های زندگیتان نیست. شما را روشن میکند نسبت به دنیا. از فرمایشات خود سیدالشهداء بگوییم راجع به دنیا که چقدر قشنگ راجع به دنیا صحبت میکنند. این سخنرانی صبح روز شهادت ایشان است، روز عاشوراء. عِبادَ اللهِ! اِتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مِنَ الدّنیا عَلی حَذَرٍ فَاِنَّ الدُّنیا لَو بَقِیَت لِاَحَدٍ وَ بَقِیَ عَلَیها اَحَدٌ کانَتِ الاَنبِیاءُ اَحَقَّ بِالبَقاءِ وَ اَولی بِالرِّضاءِ وَ اَرضی بِالقَضاءِ غَیرُ اَنَّ اللهَ تَعالی خَلَقَ الدُّنیا لِلبَلاءِ وَ خَلَقَ اَهلَها لِلفَناءِ فَجَدیدُها بالٍ وَ نَعیمُها مُضمَحِلٌ وَ سُرُورُها مُکفَهِرٌ وَ المَنزِلُ بُلغَهٌ وَ الدّارُ قَلعَهٌ فَتَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ اَلتَقوی فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ. بندگان خدا! از خدا بترسید. از دنیا بر حذر باشید. اگر دنیا برای کسی باقی میماند یا کسی در دنیا باقی میماند و جاودانه بود، اگر یک همچنین اتفاقی میافتاد بدانید انبیاء که شایستهتر از دیگران بودند که دنیا برای آنها باشد و آنها در دنیا جاودانه باشند. چه کسی بهتر از آنها است؟ اینها شایستهتر هستند که آدم آنها را راضی بکند. اینها راضیتر به قضای الهی هستند. اگر برای کسی باقی میماند خدا به انبیاء میداد، ولی اینطور نیست و خدا دنیا را خلق کرده است برای امتحان و اهل دنیا را هم برای از بین رفتن خلق کرده است. چیزهای جدید دنیا زود کهنه میشود. اول که ویلا میخرید هر هفته میروید سر میزنید، ولی یک سال که میگذرد حالتان را به هم میزند. کودک که بودید و کفش میگرفتید روز اول بالای سرتان میگذاشتید و سه چهار بار هم تا صبح بیدار میشدید و نگاهش میکردید که سر جایش باشد. جدید بود، ولی بعدا برایتان انزجار میآورد. دزدیده هم اگر شد فدای سرتان، میگویید قضا بلا بود. چون جدیدها زود کهنه میشوند. امر جدید آن هم زود کهنه می-شود. نعمتهای دنیا رو به اضمحلال و از بین رفتن است. شادیهای دنیا مقرون به غم است. تا غدیر می-آید بلافاصله فاطمیه آمد. علی نتوانست خیلی شادی کند. برای او هم همینطور است. آنجا که برای عقاب چنین طراحی شده باشد برای من و تو که دیگر حسابی نیست در این عالم. خانه رفتن است و نه منزلی برای ماندن. بعد امام به آن لشگر فرمود: توشه بردارید و بهترین توشه تقوا است. این راجع به اولین عامل بود که مساله اسارت در دنیا است. این کتاب را مراجعه بکنید. یاد میگیرید که زن و فرزند مانع هستند ولی نه هر زن و فرزندی. فردا نروید به زنتان بگویید تو مانع هستی و من هر کاری دلم میخواهد میکنم. آدمی که بگوید من هر کاری دلم بخواهد میکنم این میشود اسلام معاویهای. من هر کاری را میکنم که خدا و پیغمبر فرموده است. این میشود اسلام محمدی. دومین عاملی که باعث شد آن عده جا بزنند حرامخوری است. چیزی است که اصلا در جامعه ما وجود ندارد. من دارم راجع به یک ملت دیگری صحبت میکنم، اصلا صحبت من راجع به یک امت دیگری است. حرامخوری. اگر یکی دو جلسه هم راجع به حرامخوری صحبت کردیم عیبی نداریم. باید بفهمیم چه کسانی حرامخور هستند میگوید من که بیت المال دستم نیست. مگر فقط کسی که بیت المال دستش است حرامخوری کرده است؟ آن هم یک مصداقی از مصایق حرامخوری است. ببینید حرامخوری چه بلایی سر آدم میآورد. این بلا سرِ لشگر کوفه آمد. این بلا سر کسانی میآید که امام زمان برایشان خطبه میخواند ولی نمیشوند. دومین سخنرانی امام حسین در روز عاشوراء را بشنوید. ببینید توصیه به نماز و اینها را فقط یک نفر از اصحاب کرده است. ولی میگوید عبد دنیا نباشید و حرام نخورید. آن وقت ما فقط به نماز همدیگر حساس هستیم. نماز خیلی مهم است. من نمیگویم مهم نیست. خودم امام جماعت هستم. اگر بیشتر نخوانم قطعا کمتر از هفده رکعت نمیخوانم در شبانه روز. ولی ببینید امام حسین صبح روز عاشوراء دومین سخنرانیشان راجع به چیست. اولی راجع به دنیا بود. دومی چیست؟ به لشگر کوفه میگوید وَیلَکُم. ما عَلَیکُم اَن تَنصِتُوا اِلَیَّ فَتَسمَعُوا قَولی وَ اِنَّما اَدعُوکُم اِلی سَبیلِ الرَّشادِ فَمَن اَطاعَنی کانَ مِنَ المُرشَدینَ وَ مَن عَصانی کانَ مِنَ المُهلَکینَ وَ کُلُّکُم عاصٍ لِاَمری غَیرُ مُستَمِعٍ لِقَولی قَد اِنخَزَلَت عَطِیّاتُکُم مِنَ الحَرامِ وَ مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ وای بر شما شما را چه شده است؟ چرا ساکت نمیشوید؟ چرا همهمه میکنید وقتی با من مواجه میشوید؟ گوش بدهید حرف من را که من شما را به کمال و رشد دارم دعوت میکنم. اگر حرف من را گوش کنید شما به کمال میرسید. چرا همهمه میکنید؟ نکند امام زمان بیاید و بگوید چرا همهمه میکنید و با موبایلتان بازی میکنید؟ حرف من را گوش بدهید. و کسی که حرف را گوش نمیکند هلاک میشود. همه شما متمرد هستید نسبت به حرف من. حرف من را گوش نمیکنید. میدانید چرا؟ دو تحلیل میآورد و تمام میکند. حقوق شما از حرام به شما رسیده است. دریافتی شما از راه حرام است. ببینید نمیگوید دارید از بیت المال میخورید. بیت المال یکی از موارد حرامخوری است. دریافتی از حرام است. کاسبی از حرام است. حالا ببینیم این دریافتی چطور میشود که از حرام باشد؟ چه اتفاقی افتاده است که این دریافتی از حرام است. بعد میفرماید به اینکه شکم-هایتان از حرام پر شده است. یعنی گوشتتان بر اساس حرام روییده شده است. آدمی که گوشت او از حرام روییده شده باشد حرف امام را نمیفهمد. فرمود: من حرف میزنم، میخورد به قلب شما، ولی قلب شما به خاطر گناه لیز است و سُر میخورد و پایین میافتد. نفوذ پیدا نمیکند. پس دومین عاملی که باعث شد آنها جا زدند بحث حرامخوری است. میخواهیم راجع به حرامخوری صحبت کنیم. بحث من در رابطه با قَد اِنخَزَلَت عَطِیّاتُکُم مِنَ الحَرامِ وَ مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ است. بحث من از دریافتی از راه حرام شروع میشود. اولا از وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که طلب حلال واجب است. یعنی آدم واجب است یک کاری را انجام بدهد که درآمد آن حلال باشد. آقایان هم می-دانند که واجب به چه عملی گفته میشود؟ واجب به آن عملی میگویند که ترکش کنی در مقابل آن گناه مینویسند. بعد به شما میگویند واجبات چند تا است؟ میگویید نماز است و روزه است و حجاب است و حج است. فقط همین چهار تا را میشناسید. آنقدر بقیه را نشنیدهاید که فکر میکند من الکی میگویم. حضرت امیر دارد میگوید عَلَیکَ بِلُزُومِ الحَلالِ بر شما واجب است که حلال کسب کنید. از وجود نازنین پیامبر عظیم الشان اسلام نقل شده است: کَسبُ الحَلالِ فَریضَهٌ بَعدَ الفَریضَهِ واجب بعد از واجب، کسب حلال است. یعنی ایمان به خدا آوردی، واجب است. ایمان به رسول آوردی، واجب است. ایمان به امام آوردی، واجب است. ایمان به آخرت آوردی، واجب است. بعد از واجبات کسب حلال واجب است. یعنی مثل همانها واجب است. منتها من و شما شوخی میپنداریم. اگر بخواهیم حلال دربیاوریم... من گاهی در زندگی امیرالمؤمنین غور که میکنم با خودم میگویم چرا حضرت نان را به آن شکل با آن شدت میخوردند؟ برای اینکه میخواهند حلال بخورند. در دوره خودشان حلال به غیر از آن پیدا نمی-کنند. در دوره خودشان حلال غیر از آن نان پیدا نمیکنند. حالا ما میآییم یک انگاره سیاسی به آن می-زنیم و میگوییم حضرت رهبر مملکت بوده است و باید با مستضعفان دیگر همسطح میشد. از دیدگاه علی همان میشود. خیلی کار سختی است. طلب حلال عبادت است، بندگی خدا است. عَنِ النّبیِّ اَلعِبادَهُ سَبعُونَ جُزءاً اَفضَلُها جُزءاً طَلَبُ الحَلالِ عبادت و بندگی خدا هفتاد جزء دارد، بالاترین آن طلب حلال است. و تو به آن به کمترین میزان توجه میکنی. اگر نماز بخواهد اثر بگذارد باید درآمدتان حلال باشد. از وجود نازنین نبی مکرم اسلام نقل شده است: اَلعِبادَهُ عَشَرَهُ اَجزاءٍ فَتِسعَهٌ مِنها فی طَلَبِ الحَلالِ عبادت ده جزء است و نه دهم این عبادت طلب حلال است و یک دهم آن بقیه واجبات است. خب به ما میگویند تَفَکُّرُ ساعَهٍ اَفضَلُ مِن عِبادَهِ سَبعینَ سَنَهٍ. اگر یک ساعت تفکر کنیم از هفتاد سال نماز مستحبی خواندن بالاتر است. چرا؟ خب تفکر کردن سخت است. شخصی دراز کشیده بود و آب می-خورد. به او گفتند: خوابیده آب نخور. پرسید: چرا؟ گفتند: عقل را زائل میکند و از بین میبرد. گفت: عقل چیست؟ گفتند: هیچ، تو بخور. تفکر چیست؟ هیچ. همان نماز را بخوان. کسانی که در بندگی کردن امتیاز پیدا میکنند به خاطر این است که نوعشان متفاوت میشود. جنس کاری که انجام میدهند ناب است. حلال را کسب میکنند و در بستر کسب حلال نماز میخوانند و روزه میگیرند و حج میروند. درست میشود همه چیز. یکی از اعضایی که در قیامت علی انسان پرونده باز میکند شکم انسان است. حق شکم چیست؟ وَ حَقُّ بَطنِکَ اَن لا تَجعَلَه وِعاءً لِلحَرامِ و حق شکم تو بر تو این است که آن را ظرف حرام قرار ندهی. حق فرزند چیست؟ فرزند در قیامت علیه پدرش پرونده درست میکند. یکی از حقوق فرزند بر والدین این است که به او حلال بدهند بخورد. عَنِ النّبیّ حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوالِدِ اَن یُعَلِّمَه الکِتابَهَ وَ اَن لا یَرزُقَه اِلّا طَیِّباً حق فرزند بر پدرش این است که به او نوشتن بیاموزد یعنی سواد و به او روزی ندهند مگر از راه حلال. خب فرزند بر پدر و مادر خیلی حق دارد. یکی از حقوقش اسم گذاشتن است. اخیرا یک اسمهایی میگذارند که تا حدی نامفهوم است که باید بعد از آن ترجمه کرد که این اسمی را که من گفتم یعنی نان ببر و کباب بیاور. ولی فرمود اسم خوب برای فرزندانتان بگذارید. اسم خوب میدانید یعنی چه؟ اگر فرزندتان را دوست دارید بدانید که روز قیامت پنجاه هزار سال است. در این پنجاه هزار سال که همه محشور هستیم سایه وجود ندارد. ولی کسانی که اسم اهل بیت را دارند زیر سایه صاحب اسمشان هستند. اسم اهل بیت را روی فرزندتان بگذارید. من با اسمهای دیگر هیچ مخالفتی ندارم. من فقط همین را گفتم. سر خودمان را کلاه نگذاریم و نگوییم ما آنقدر امیرالمؤمنین را دوست داریم که اسم فرزندمان را گذاشتیم پوریای ولی. من با هیچ اسمی مخالف نیستم. چون هر اسمی در جای خودش محترم است. ولی تنها اسمهایی در قیامت سایه دارند که صاحبان آنها اهل بیت باشند. اینها سایه دارند. پس دادن حرام چقدر جزاء دارد؟ یک لقمه حرام آمده است در زندگیتان، پس بدهید آن را. چقدر ثواب دارد؟ عَنِ النّبیِّ لَرَدُّ دانِقٍ مِن حَرامٍ یَعدِلُ عِندَ اللهِ تَعالی سَبعینَ اَلف حِجَّهً مَقبُولَهً یک لقمه حرام آمده در زندگی شما. این را رد کنید برود بیرون. معادل هفتاد هزار حج در زندگیتان است. یا باید بگوییم پیغمبر دروغ میگوید و یا باید بگویید راست میگوید. شما میگویید راست میگوید. و ما از لقمه نادانسته و ناآگاهانه آمده است در زندگیمان و اثرش را هم گذاشته است. ما اگر هم رباخوار نباشیم ولی در زندگیمان گرد ربا وجود دارد. یعنی شما ربا نمیخورید ولی رفیقتان با یک کسی معامله کرده است که او ربا میخورد و اینها با هم معامله میکنند. و شما هم با این دوستتان معامله میکنید. پول ربا در زندگی شما نیست ولی گرد ربا در زندگیتان هست. کار سخت است. هر کسی گفته است آسان است کلاهتان را برداشته است و نفهمیده-اید. کار سخت است. رزق حلال خیلی مهم است. امام حسین علیه السلام فرمود قَد اِنخَزَلَت عَطِیّاتُکُم مِنَ الحَرامِ وَ مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ دریافتیهای شما از حرام است. یکی دوتا از آثار سوء لقمه حرام در زندگی را بگویم و بعد بقیه بحث را در جلسه آینده ادامه بدهیم اگر خدا اراده کرده باشد. یکی از آثار سوء لقمه حرام این است که باعث میشود دعا مستجاب نشود. از پیغمبر نقل شده است: اِنَّ العَبدَ لَیَرفَعُ یَدَیه اِلَی اللهِ وَ مَطعَمُه حَرامٌ فَکَیفَ یُستَجابُ لَه وَ هذِه حالَتُه بنده دستش را به آسمان بلند میکند و برای خدا هم خط و نشان میکشد که خدایا، انگشتر عقیق دارم، انگشتر فیروزه هم دارم، کف دستم را هم گفتهای به تو نشان بدهم تا ببینی خالی است و جواب بدهی. این دست را بالا برده است و میگوید خدایا، تو گفتهای هر کسی دستش را خالی رو به من بیاورد من شرمم میشود که او را رد بکنم. بعد میفرماید ولی غذایتان از حرام است. چطور توقع داری دعای تو مستجاب بشود؟ اصلا دعای تو به سقف مسجد هم نمیرسد چه رسد که بخواهد به عرش خدا برسد که خدا را شرمنده بکنی. لقمه حرام باعث میشود که دعا مستجاب نشود. لقمه حرام باعث میشود که عبادت، قبول نشود. نماز میخوانیم، روزه میگیریم و خیلی کارها میکنیم ولی قبول نمیکنند. به صحرای قیامت که وارد میشویم پرونده اعمال را که باز میکنند میبینیم سفید است. آن رمز دوم را نداده بودهایم. لقمه حلال همان رمز دوم است. رمز اول همین وضو و این مقدمات است. چرا نرسیده است؟ مَن اَکَلَ لُقمَهَ حَرامٍ لَم تُقبَل لَه صَلاهٌ اَربَعینَ لَیلَهٍ وَ کُلُّ لَحمٍ یُنبِتُهُ الحَرامُ فَالنّارُ اَولی وَ اِنَّ لُقمَهً واحِدَهً تُنبِتُ اللَّحمَ یک شخصی یک لقمه حرام بخورد چهل شبانه روز نماز او را قبول نمیکنند. هر بدنی که گوشت آن بر اساس حرام روییده باشد آتش جایگاه آن است. بعد هم به ما میفرماید به اینکه یک لقمه حرام گوشت ایجاد میکند. عبادت را قبول نمیکنند، دعا هم مستجاب نمیشود، عمل صالح هم پذیرفته نمیشود. اِنَّ الرَّجُلَ اِذا اَصابَ مالاً مِنَ الحَرامِ لایُقبَلُ مِنه حَجٌّ وَ لا عُمرَهٌ وَ لا صِلَهُ رَحِمٍ کسی که لقمه حرام در زندگی او باشد، نه حج مستحبی او قبول میشود و نه حج واجب او قبول میشود و نه عمره او قبول میشود و نه صله رحم او قبول میشود. میگویند فلانی صله رحم میکرد ولی جوانمرگ شد، لقمه حرام در زندگی او بوده است. اینها آثار سوء لقمه حرام است. مبتلاییم، مبتلاییم، مبتلاییم. به دنیا مبتلا هستیم. به لقمه حرام مبتلا هستیم. لقمه حرام هم به خاطر این است که دنیا زده شدهایم. مهم این است که داشته باشیم ولی مهم نیست از چه راهی داشته باشیم. اگر آن اولی را درست کنیم هرگز دچار لقمه حرام نمیشویم. چه کسی گفته است باید داشته باشیم به هر قیمتی؟ قیمتش را ببینید چیست. خاتونی که امشب به ایشان توسل میکنیم اسم مبارکش رقیه است. اسمهای دیگری هم در تاریخ برای ایشان آوردهاند. زبیده هم گفتهاند. زینب هم گفتهاند. فاطمه هم گفتهاند. اصلا ذوات مقدسه هر کدام اسمهای متعدد داشتهاند. مادر امام زمان علیه السلام هشت اسم دارند؛ یک اسمشان ملیکه است، یک اسمشان نرجس است، یک اسمشان سوسن است، یک اسمشان مریم است. اسمها متعدد دارند. خود وجود نازنین حضرت صدیقه طاهره نه اسم دارند و صد و پنجاه لقب. این مطلب هست. کنیه مادر بزرگوار حضرت رقیه، ام اسحاق است و نامشان حبوه است. ایشان از شخصیتهایی است که در دوران نفاس از دار دنیا رفتند. یعنی فرزند را که به دنیا آوردند در اثر بیماریهای دوران بارداری از دار دنیا رفتند. یک توصیه به همه شما میکنم؛ اصلا دنبال این نباشید که اثبات بکنید که حضرت رقیه هست یا نیست. اصلا دنبال این نباشید. میگویند اثبات بکنیم که حضرت رقیه بودهاند. اصلا دنبال این حرفها نباشید. چون مخالفین آن چیزی را که هست انکار میکنند، مثلا خود خدا را. اینهمه آثار دارد. مگر غدیر که اینهمه در تاریخ سند دارد را انکار نکردهاند؟ حالا یک دختری را که خودشان کشتهاند خب برای چه انکارش نکنند؟ باید انکار بکنند. اصلا دنبال این نباشید که حضرت رقیه را اثبات بکنید. تو نه مثل آفتابی که غروب و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی آنهایی که تو را انکار کردهاند رفتهاند. کسروی یکی از کسانی بود که حضرت رقیه را انکار کرد. کسروی رفت ولی امشب جلسه برای حضرت رقیه تشکیل شده است. چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشهاش بسوزد اصلا دنبال این نباشید که اثبات کنید هست. بگو تو خوش باش (اِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) چاییت را بخور و چه کار به این کارها داری؟ یک کسی برای من نامه نوشته بود از یکی از همین دانشگاههای معروف تهران. نوشته بود که اثبات کن خدا هست. داده بود به دست مادرش آورده بود. من هم یک خط نوشتم. نوشتم اثبات کن خدا نیست. سه سال از این ماجرا میگذرد. هنوز برای من جوابیهای نیامده است. تو اثبات کن که چرا حضرت رقیه نیست. یک ماخذ به شما میدهم. در این ماخذ ثابت شده که ایشان هست. یک صحابی دارند امام صادق و امام کاظم به نام سیف ابن امیره. یک قصیده عاشورایی دارد که صد و شش بیت است. در دو سه بیت آن از حضرت رقیه یاد کرده است و این را در مقابل امام صادق علیه السلام خوانده است و حضرت گوش کرده-اند و ردی بر این حرف نداشتهاند. سکوت امام یعنی امضای آن حقیقت. چقدر هم قشنگ گفته است. کاش فرصت باشد و آدم تمام این صد و شش بیت را بخواند. خودش روضهای است. در دو سه بیت آن می-گوید به اینکه وَ رُقَیَّهُ رَقَّ الحَسُودَ لِضَعفِها وَ غَداً لِیَعذِرَها الّذی لَم یَعذِرُ رقیه کسی بود که حسودان به ضعف او و ناتوانی او دلشان میسوخت. ضعف و ناتوانی رقیه طوری شده بود که آدمهای حسود هم دلشان به حال او میسوخت. این عده فردای قیامت مجبورند از رقیه عذرحواهی بکنند در حالیکه آن روز این نوع اعتذارها قبول نمیشود. حالا حرف من آن جا است که لِضَعفِها را توضیح بدهم. وَ لَم اَنسِها وَ سُکَینَهً وَ رُقَیَّهً یَبکینَه بِتَسَحُّرٍ وَ تَزَفُّرٍ میگوید من ام کلثوم را فراموش نمیکنم و سکینه و رقیه را که با آه و ناله و با یک حسرتی برای امام حسین گریه میکردند. یَدعُونَ اُمَّهُم البَتُولَ فاطِماً دَعوَ الحَزینِ الوالِهِ المُتَحَیِّرِ اینها مادرشان فاطمه زهرا را مورد خطاب قرار میدادند با یک صدای محزون حیزتزده تعجبکرده. با یک همچنین صدایی صدا میکردند. مادرشان را به چه چیزی که خطاب میکردند؟ این حسین تو که عریان روی زمین خوابیده است... بعد شعر شروع میکند به یک مرثیه سنگین. سیف ابن امیره از اصحاب امام صادق است. کهنترین شخصیتی که از حضرت رقیه یاد کرده است او است که از اصحاب امام صادق است، جناب سیف ابن امیره. من یک مصیبت حضرت رقیه را ذکر میکنم. ببینم کار به کجا میکشد. خودم منقلب هستم. این خاتون از دنیا رفتند. غساله قرار شد بدنشان را غسل بدهند. دختر است. سه ساله است. گفت من این بدن را نمیشویم. بروید بزرگ اینها را بیاورید. حضرت زینب آمدند. غساله پرسید: خانم! این بچه مریض بوده است؟ حضرت زینب فرمودند: نه. پرسید: پس چرا بدنش اینقدر کبود است؟ این را که میدانستید، این را که شنیده بودید. امام زمان! من را ببخشید. دارند برای غساله توضیح میدهند که چرا بدن کبود شده است. زن غساله! سه روز آب را در کربلا بستند. عطش غلبه کرده بود. این همه مصیبت آمد. غروب عاشوراء آب آزاد شد. این دختر تشنه بود. شمر یک ظرف آب آورد. تعارف کرد. دختر برادرم رفت طرف آب. آب را ریخت روی زمین. با کعب نیزه آنقدر این دختر را زدند. باز هم بگویم چرا پشت کبود شده است؟ جرات ندارم. از خواب بیدار شد. خواب پدرش را دیده بود. میگفت اَینَ اَبی وَ والِدی وَ مُحامی عَنّی؟ پدرم کجاست؟ پدرم کجاست؟ پدرم الان پیش من بود. اَینَ اَبی؟ پدرم کجاست؟ قَلبی اِلَیهِ مُشتاقٌ وَ الصَّبرُ عَلَی بُعدِه عَلَیَّ شاقٌّ خیلی دلم برای پدرم تنگ شده است. دیگر نمیتوانم دوری او را تحمل کنم. فَبَکَت وَ تَقُولُ وا اَبَتاه وا حُسَیناه آنقدر گریه کرد، آنقدر گفت پدر حَتّی غُشِیَ عَلَیها وَ اِنقَطَعَ نَفَسُه غش کرد و بیهوش شد. نفسش بند آمد. ریختند دور این کودک. میخواهند این کودک را به هوش بیاورند. سر و صدا بلند شد. صدا رسید به کاخ یزید. عبد الله ابن طاهر میگوید: سر یزید روی زانوی من بود. مست لایعقل بود. از سر و صداها به هوش آمد. گفت: این صدای چیست؟ رفتند و خبر آوردند. گفتند: حسین یک دختری در خرابه دارد. بهانه حسین را گرفته است. گفت: خب پدرش را برایش ببرید. گفتند: پدرش که اینجا نیست. اشاره کرد به تشت و گفت: او که هست. سر را پوشاندند. آوردند طرف خرابه. عمه سادات بلند شد. گفت: من خودم کودک را آرام میکنم. دختر دارد صحبت میکند. ایتُونی بِوالِدی وَ قُرَّهِ عَینی پدرم را بیاورید. پدرم را بیاورید. یعنی میداند در تشت چیست. حالا خودش دلیلش را میگوید: لِاَنّی رَاَیتُ رَأسَه بَینَ یَدَی یَزیدٍ وَ هُوَ یَضرِبُه من که دیشب دیدم سر پدرم در تشت بود و یزید با چوب خیزران میزد به لب پدرم. این دختر دستش را گذاشت روی سینهاش و گفت: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبَتاه وا مُصیبَتا بَعدَ فِراغِکَ وا غُربَتا بَعدَ شَهادَتِکَ سلام. پدر! وای از مصیبتهایی که به سرم آمد چه شده است دخترم؟ پدر! ما را خوار کردهاند. نان و خرما برای ما آوردند. پدر معجر از سر ما بردند. هتک حرمت کردند ما را. پدر ما را اسیر کردند. در شهرها ما را میگرداندند. مردم ما را به همدیگر نشان میدادند. همه اینها را گفتم تا این را بگویم. تا پارسال مقتل را که برایتان میخواندم میگفتم غش کرد و بعد هم دیگر نفسش بالا نیامد. اما چرا نیامد؟ این را امسال دیدهام. میدانید چه شد؟ سر پدرش را دید. نمی-تواند سر پدر را بالا بیاورد و بغل کند. مانده بود چه کاری بکند. سر بریده خط را نشان داد و شروع کرد به صحبت کردن: اِلَیَّ اِلَیَّ اَنَا بِانتِظارِکِ دخترم بیا به طرف من لبها را گذاشت روی لبهای پدر.