بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ در بیان عوامل این مساله بودیم که موجب میشود انسان از حمایت از امام زمانش دست بردارد و این را به طور گزیده از مساله کربلا انتخاب کردیم. عدهای سید الشهداء را دعوت کردند برای رهبری قیامشان. هم شخصیت امام را میشناختند و هم به وضعیت موجود آگاهی داشتند و هم به هدف امام اعتقاد داشتند. جمعیتشان هم کم نبوده است. زیاد بوده. کوفه در دوره صدر اسلام تا سال شصت و شصت و یک که مرکزیت داشت برای جهان اسلام، جمعیتی حدود یک میلیون نفر داشته است که صد هزار نفر آن یعنی ده درصد جمعیت آن جنگجو بودهاند و اعلام آمادگی کرده بودند. چطور میشود که اینها جا می-زنند؟ و بعد عرض کردیم این بحث فقط یک بحث تاریخی نیست که بگوییم اینها مربوط به آن مردم است. اینها عواملی است که ممکن است خدای ناکرده گریبان بنده و شما را هم گرفته باشد و اگر امام عصر علیه السلام ظهور بکنند ـ که إن شاء الله به حق خودشان و به حق خاندان محترمشان ظهور بکنند در این سال ـ نشود که ما را دعوت بکنند و ما به ایشان بگوییم ما در مقابل تو هستیم. در حالیکه سالها یابن الحسن گفتهایم و سالها قربان صدقه ایشان رفتهایم و برای ایشان خرجها کردهایم. خیلی کارها کردهایم لکن در آن بزنگاه ایشان یک طرف باشد و ما طرف دیگر. بررسی این عواملی از این جهت مهم است. گفتیم عامل اول بردگی و اسارت دنیا است. عامل دوم را متخذ از کلمات و فرمایشات حضرت سیدالشهداء در کربلا عرض کردیم که بحث حرامخوری است. فرمودند قَد اِنخَزَلَت عَطِیّاتُکُم مِنَ الحَرامِ وَ مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ دریافتیهای شما از حرام است و آنچه را که خوردهاید از حرام است. یعنی حرامخوری باعث میشود که با امام تا آخر نمانیم. در جلسه گذشته قدری راجع به حرامخوری صحبت کردیم. آثار سوء حرامخوری را میخواهیم قدری بررسی کنیم. یکی از آن آثار این بود که اعمال صالحه ما به واسطه حرامخوری پذیرفته نمیشود. یعنی ما عمل صالح انجام میدهیم اما چون دریافتیهای ما از حرام است و زندگی ما از حرام است آن اعمال را قبول نمیکنند. این روایت از امام باقر علیه السلام است: اِنَّ الرَّجُلَ اِذا اَصابَ مالاً مِنَ الحَرامِ لایُقبَلُ مِنه حَجٌّ وَ لا عُمرَهٌ وَ لا صِلَهُ رَحِمٍ کسی که مال او حرام باشد نه حج او را قبول میکنند و نه عمره او را قبول میکنند و نه صله رحم او را قبول میکنند. فقط این سه مورد نیست که مورد قبول واقع نمیشود. امام این سه تا را به عنوان مثال فرمودند نه اینکه فقط این سه تا را قبول نمیکنند. زیارت اربعین او را هم قبول نمیکنند اگر انسان از حرامخوری رشد کرده باشد. این را دقت بفرمایید که در روایات برای هر قدم زیارت سیدالشهداء گفتهاند نود حج مینویسند و نود عمره. این مطلب در روایات هست. این اشتباه را نکنید در زندگی که بگویید به ازاء هر قدم نود حج و نود عمره میدهند. ما هم که دیگر اربعین پیاده رفتهایم و امسال هم که سال چندمی است که میرویم. چقدر حج و عمره در پرونده ما است. فکر نکنید که این را برای همه قرار دادهاند. این روایت را باید به دست متخصص بدهید تا برایتان بگوید که چیست. زیارت امام حسین ظرفیتش این است که به ازاء هر قدم نود حج و نود عمره بدهند. ولی این مطلب ظرفیت آن زیارت است. معلوم نیست که شما بتوانید که تمام ظرفیت آن زیارت را بگیرید. ممکن است به بعضیها در تمام آن زیارتهایی که میروند فقط یک «خسته نباشید» بگویند. نه حجی بدهند و نه عمرهای. ممکن است به بعضی علاوه بر خسته نباشید بگویند «احسنت، بارک الله، خوش آمدید»، نه حج بدهند و نه عمره. آن کسی که به او حج و عمره میدهند روی حساب و کتاب است. معادلاتتان را در زندگی اینطور نچینید. در دوره امام صادق هم یک کسی بود که مردم خیلی دلشان برای او میرفت. داستانش را مکرر از من شنیدهاید منتها به عمق فاجعه توجه نکردهاید. فاجعه است. از اینهایی بود که مردم به او میگفتند آقاجون. منتها در دوره امام صادق علیه السلام بوده است. مرید داشته است. خدا پدر مرید را بیامرزد که چه کیفی دارد زندگی با مرید. این آدم هم اسیر همان کیف شده بود. چون گاهی اوقات خود مراد می-گوید من فلان ویژگی را ندارم ولی مرید میگوید « آقا غلط کرده است، آن ویژگی را دارد». مرید داغ را نمیشود کاری کرد. اینها به امام صادق میگفتند که یک آقاجون داریم که خیلی درجه یک است. به امام صادق آدم یک همچنین حرفی میزند؟ مردم چقدر باید... حضرت مشتاق شدند این شخص را ببینند که چه کسی است این آدم که تا این حد دل این مردم را برده است. یک روز در کوچه مدینه آن شخص را نشان امام دادند و گفتند آن شخص که ما میگفتیم این است. امام او را زیر ذرهبین بردند. دیدند این آدم هر جا میرود مردم دور او را میگیرند و شعار میدهند و از این حرفها میزنند. این آدم هم در این بلوا وقتی دید یک کاسبی حواسش نیست دو تا نان برداشت بدون اینکه پول آن را بدهد. این نانها را برد و در خانه یتیم تقسیم کرد و بعد هم بیرون آمد و خدا را شکر کرد که امروز انفاق کرده است. باز هم در آن بلوا دو انار برداشت و رفت در یک خرابه. آن انار را با دست خودش پوست کند و دانه به دانه این انارها در دهان یک پیرمردی زمینگیری میچکاند. بعد هم خدا را بابت نعمتهایش شکر کرد و از خرابه بیرون آمد. امام علیه السلام با او مواجه شدند. به او گفتند: چه کاری کردی؟ گفت: شما؟ حضرت فرمودند: من عبدالله هستم. حضرت به او فرمودند: من دیدم تو چه کاری کردی. آن شخص گفت: مگر قرآن نخواندهای؟ حضرت فرمودند: کدام آیه؟ گفت: خدا در قرآن گفته است که اگر کسی یک حسنهای را انجام بدهد خدا به او ده برابر میدهد و اگر کسی گناهی را انجام بدهد خدا به اندازه همان گناه به او میدهد. من دو تا نان دزدیم و چهار تا انار. شد چهار گناه. در راه خدا انفاق کردم شد چهل حسنه. چهار را از چهل کم کنی سی و شش ثواب برای من میماند. حضرت فرمودند: مگر قرآن نخواندهای؟ گفت: کدام آیه؟ حضرت فرمودند: (اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ) خدا از اهل تقوا میپذیرد نه از دزدها. کسی که از مال حرام است که دیگر حسینیه او را نمیپذیرند. روضه او را هم نمیپذیرند. مال حرام خیلی مهم است. میگوید با امام حسین آن را حل میکنم. امام حسین که بنا نیست ناحق را حق بکند. اگر میخواست ناحق را حق بکند خب چشمش را روی یزید میبست. بنا نیست این کار بشود و بنا نیست کسی با امام حسین این کار را بکند. اگر کسی مال حرام دارد اصلا عمل صالح او را نمیپذیرند، هر چه که باشد. اصلا سینهخیز به کربلا برود و قبلا هم رفقایش را فرستاده باشد که تمام مسیر را خار مغیلان ریخته باشد. چیزی را میپذیرند که بر اساس تقوا باشد. به همین دلیل است که میگویند دین اسلام دین کمیت نیست بلکه دین کیفیت است. تو یک قدم برای خدا برداری خدا ده قدم به سمت تو میآید. اساسا فرمودهاند کسی که لقمه حرام میخورد از پیروان ما نیست. عَنِ النَّبیِّ قالَ لَیسَ مِن شیعَتی مَن آکَلَ مالَ امرِئٍ حَرامٍ پیرو منِ پیغمبر نیست کسی که از مال حرام ارتزاق بکند. یعنی اسلام او اسلام نبوی نیست بلکه اسلام او اسلام معاویهای است. کسی که در زندگیاش مال حرام وجود داشته باشد. یکی دیگر از آثار زیان بار لقمه حرام این است که کسی که لقمه حرام باشد بوی بهشت را استشمام نمی-کند. یکی از سادهترین آثار شیء وقتی به دست میآید بوی آن است. ممکن غذایی از شما دور باشد ولی بوی آن به مشام میرسد. ممکن است بهشت در دوردست باشد ولی بوی آن از مناطق دور هم به شامه انسان میرسد. اما پیغمبر ما میفرماید لا یَشُمَّ ریحَ الجَنَّهِ جَسَداً نَبَتَ عَلَی الحَرامِ جسمی که بر مبنای حرام رشد کرده باشد هرگز بوی بهشت را استشمام نمیکند. اینها سختیهای زندگی ما است. هیچ چیزی هم دست زدن به مال حرام را توجیه نمیکند. فقر؟ محال است توجیه بکند. توجیهات شیطانی است که بعضیها دارند. بهتر است در لقمه حلال اگر ما توقف بکنیم چون فرمود عبادت هفتاد جزء است و برترین آن اجزاء و بندگی خدا در کسب لقمه حلال است. امام صادق علیه السلام فرموده است شمشیر زدن در معرکه جنگ از به دست آوردن لقمه حلال آسانتر است. شمشیر زدن در معرکه جنگ برای به دست آوردن پیروزی آسانتر است از کسب لقمه حلال. لقمه حلال سخت است. چون آدم به واسطه تسلط شیطان توجیهاتی برای خودش درست میکند. امام صادق یک کارگزاری داشتند، یک پیشکاری داشتند در کارهای اقتصادی. او را صدا زدند و فرمودند: ما مخارج زندگیمان زیاد شده است. عده زیادی تحت تکفل من هستند. نیاز به درآمد دارم. هزار دینار دادند به آن شخص که اسم مصادف است. به او فرمودند برو تجارت کن. امام نیاز دارد به درآمد. چون آنهایی که در واقع تحت تکفل امام هستند تعدادشان زیاد شده است. مردم توان مالی ندارند که بیایند به امام وجوهی را بدهند که امام زندگیشان را از آن اداره بکنند. باید کسب درآمد بکنند. هزار دینار دادند به مصادف. مصادف رفت به طرف مصر. با تجار مصر صحبت کرد که اینجا چه نیاز دارید؟ گفتند فلان کالا را. گفت ما داریم. گفت: غیر از من کس دیگری هم این کالا را دارد؟ گفتند: نه، توزیع کننده منحصر به فرد این کالا تو هستی. گفت: خیلی خوب، شما میشوید نمایندگیهای من در مصر و با همدیگر هم قسم میشویم که در هر دینار یک سود بگیریم، یعنی صد در صد استفاده. سرم را بشکن ولی نرخم را نشکن. زیر یک دینار سود در هر دینار نمیگیریم. هم پیمان شدند. امام صادق خواستهاند. مگر ساده است؟ مگر میشود به این راحتی گذشت؟ امام فرموده است و من میخواهم دل بچه حضرت زهرا را شاد بکنم. بازار زمینه داشت و مردم هم متقاضی بودند و عرضه اصلا نبود. فروختند و او هم خوشحال شد و هزار دینار امام شد دو هزار دینار. آمد خدمت حضرت و دو کیسه هزار دیناری گذاشت در مقابل حضرت. حضرت تعجب کردند. گفتند تو چه تجارتی کردهای که اینقدر سود بردهای؟ شرح ما وقع را خدمت حضرت کرد. گفت ما یک کالایی را برای مصر بردیم. آن جا هم متقاضی زیاد بود. ما هم قسم خوردیم که زیر صد در صد استفاده نفروشیم. حضرت فرمود: تو برای پول گرفتن از برادر مسلمانت هم قسم شدی؟ گفت: بله یابن رسول الله. حضرت فرمود: ما اصل سرمایهمان را برداشتیم، سودش هم برای خودت، آن را نمیخواهیم. یعنی به هر دلیلی نمیشود شیء را گران فروخت. چون من احتیاج دارم؟ بعد خودشان فرمود: حرمت مال مسلمان مثل حرمت جان مسلمان است. آدم نمیتواند برای مال شخص مسلمان نقشه بکشد و از دست او در بیاورد، نمیشود. پیغمبر هم فرمود اگر کسی این کار را کرد از من نیست. اسلام او اسلام نبوی نیست. اسلام او متصف به وحی نیست. اسلام معاویه است. بعضی از مردم هم شیطنت را خوب بلد هستند. خدا نکند گیر بیفتند در این شیطنتها. یعنی الان من از منبر بیایم پایین به من میگویند: حاج آقا! یعنی شما با رشد زندگی مردم مخالف هستی؟ اولین حرفی که میزنند همین است. میگویند شما چشم ندارید ببینید مردم به نان و نوایی برسند. من چرا چشم نداشته باشم؟ من که دعا میکنم برای این موضوع. ولی دعا میکنم خدا برکت را زیاد بکند نه بیانصافی را. نان در خون زدن که درآمد نیست. یا باید حرف پیغمبر را بپذیریم یا نپذیریم. میفرماید بیشترین کسی که در قیامت حسرت میخورد این آدم است. امیرالمؤمنین میفرماید: اِنَّ اَعظَمَ الحَسَراتِ یَومَ القِیامَهِ حَسرَهُ رَجُلٍ کَسَبَ مالاً فی غَیرِ طاعَهِ اللهِ فَوَرِثَه رَجُلٌ فَاَنفَقَه فی طاعَهِ اللهِ سُبحانَه فَدَخَلَ بِه الجَنَّهَ وَ دَخَلَ الاَوَّلُ بِه النّارَ بیشترین حسرت در قیامت برای کسی است که یک مالی را به دست آورده است منتها در مسیر خدا به دست نیاورده است. مال زیادی را به دست آورده است. میفرماید این آدم در روز قیامت بیشترین حسرت را می-خورد. این پول میرسد دست یک آدمی که این پول را در راه اطاعت خدا انفاق میکند آن شخص اولی که زحمت کشید برای به دست آوردن این پول به جهنم میرود ولی وارث به بهشت میرود. امیرالمؤمنین میفرماید این آدم روز قیامت خیلی حسرت میخورد. پیغمبر فرمودهاند: اِذا وَقَعَتِ اللُّقمَهُ مِنَ الحَرامِ فی جَوفِ العَبدِ لَعَنَه کُلُّ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ وَ فِی الاَرضِ هر کسی که یک لقمه حرام در شکمش قرار بدهد ملائکه در آسمان و زمین او را لعن میکنند. این شخص ملعون است نزد ملائکه. یکی دیگر از آثار زیان بار لقمه حرام این است که آدم حق را نمیپذیرد. این همانی است که امام حسین به آن اشاره کرد. فرمود: میدانید چرا حرف من را گوش نمیکنید؟ چون مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ کوردل شدهاید. قلبتان حق را نمیپذیرد. چون لقمه حرام خوردهاید. لقمه حرام در نسل آدم تاثیر دارد. امام صادق علیه السلام میفرماید: کَسبُ الحَرامِ یُبینُ فِی الذُّرِیَّهِ لقمه حرام، درآمد حرام ظاهر میشود در نسل آدم. آدم دیگر حرف حق را گوش نمیدهد. نصیحت پدر و مادر را گوش نمیدهد. بچه آدم است ولی میگوید من آنقدر عقلم رشد کرده است که شما من را نصیحت نکنید. این مال همان لقمه حرام است. این که میبینید نمیخواهد بپذیرد به خاطر این است که مشکل دارد. بد هم مشکل دارد. امام صادق به مصادف کارگزارش فرمود این که تو کسب کردی حرام است. من احتیاج داشتم چون اهل و عیالم زیاد شده است. زمینه هم وجود داشته است برای سود زیاد و مردم هم خریدهاند. ولی من به آن پول دست نمیزنم چون تو انصاف را رعایت نکردهای. امام صادق علیه السلام یک صحابی دارد. شخصیتی است بزرگوار به نام ابن ابی عمیر. میخواهم به شما بگویم هیچ چیزی نمیتواند کسب مال حرام را توجیه بکند. ابن ابی عمیر شاگرد امام باقر و امام صادق است. بیست سال از عمرش را گذاشته و روایت از این دو بزرگوار نقل کرده است. تمام سلسله سند را هم آورده است که من این روایت را از فلانی از فلانی از امام صادق روایت میکنم و یا از امام باقر. ده سال از حکومت منصور دوانقی شده است. ایشان وقتی دارد از شیعیان روایت نقل میکند یعنی لیست تمام شیعیان را دارد. گفتند برویم سراغ ابن ابی عمیر که لیست شیعیان امام صادق را پیدا کنیم و کار را یک سره کنیم. تمام دستنوشتههایش را که مال بیست سال از عمرش بودند را در یک محفظهای قرار داد در یک قسمتی از خانهاش که کسی دسترسی به آن پیدا نکند. از دستگاه بنی العباس آمدند و این آدم را گرفتند و به زندان بردند. با سیمهای مفتولی به او تازیانه میزدند. از بدنش خون راه میافتاد. پارچه کرباس دور تن او میبستند. این خشک میشد. فردا میآمدند کرباس را باز میکردند و پوستش را می-کندند و باز هم خون راه میافتاد. باز تازیانه میزدند که او شیعیان را لو بدهد، ولی او لو نمیداد. دیدند از او اسمی در نمیآید. ابن ابی عمیر خانه داشت. خانهاش را مصادره کردند. ابن ابی عمیر مغازه داشت. مغازهاش را هم مصادره کردند. پوست شیعه کنده شده است تا دین به دست من و شما رسیده است. با دین بازیگری نکنیم. با دین آدم بشویم. این شخص از زندان آمد و جایی نداشت، رفت خانه خواهرش. سه چهار روز که از زندان آمدن او گذشت رفت در خانهای که مال خودش بود و حالا داده بودند به یک کسی. گفت: من میگویم این خانه از شیر مادر حلالتر است برای تو فقط بگذار من یک بستهای که در این خانه دارم را بردارم. گفت بیا برو بردار. رفت و آن بسته را برداشت و آورد بیرون. جاسازی او درست نبود. آب نفوذ کرده بود و تمام آنهایی که نوشته بود از بین رفته بود. بیست سال از عمرش را گرفته بود. مغازه را هم که از دست داده است، خانه را هم که از دست داده است. از کتابش هم که چیزی باقی نمانده بود. رفت خانه خواهرش. یک شب یک شخصی آمد درِ خانه و در زد. ابن ابی عمیر را صدا کرد و به او گفت با تو کار دارم. یک آقایی آمده است که قیافهای ژولیده دارد. گفت: این سی هزار درهم مال شما است. ما اگر جای بودیم فوری میگفتیم (اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً) از آیات شروع میکردیم که با سختی آسانی است و خدا ما را یادش نرفته است و خلاصه تمام است. یعنی با آیه حرام را میخوریم. خدا مزدم را داده است و از این بازیگریهایی که بعضیها بلد هستند. ابن ابی عمیر گفت: این چیست؟ آن شخص گفت برای خودت است. پرسید: این چیست؟ گفت: یک روزی رفتم خدمت امام صادق. به امام گفتم من میخواهم یک خانهای بخرم و محتاج هستم. یک قدری به من پول قرض بدهید. امام فرمودند من الان ندارم، ولی به اصحابم میگویم که اگر کسی بود به تو پول بدهد. اما در درسشان صدا زدند. تو بلند شدی و گفتی من میدهم. آن روز تو به من سی هزار درهم دادی و من رفتم خانه خریدم. ابن ابی عمیر گفت: خانه خریدی تو چرا پول قرض کردی؟ گفت: برای اینکه نداشتم. پرسید: الان داری یا نداری؟ گفت: الان هم ندارم. پرسید: پس این سی هزار درهم را از کجا آوردهای؟ گفت: آن خانه را فروختم و آمدم پول تو را بدهم. گفت: بردار و برو. این پول حرام است. چون امام صادق علیه السلام فرموده است: بدهکار برای پرداخت بدهی لازم نیست خانهاش را بفروشد. اگر خانهاش را فروخت و بدهی را داد آن پول حرام است. امام صادق از این آدمها تربیت میکند که سختی برای او زیاد شده است ولی پول حرام در زندگیاش نمیبرد. بگذریم از کسانیکه پول میگیرند و از اول قصد دارند پرداخت نکنند. آن حرف مال دوره امام صادق بود. پول خودم مال خودم است و پول مردم که البته مال خودم است. چرا مال خودم نباشد؟ چرا نباشد؟ برادرها! هیچ توجیهی نمیگذارد و اجازه نمیدهد در شریعت پیامبر عظیم الشان اسلام که پول حرام در زندگی بیاید، هیچ توجیهی. من دو تا را به شما گفتم. اگر فرصتی بشود در جلسه بعد شاید بقیه-اش را هم بیان بکنم. اما لقمه حلال در زندگی آدم چه اثری دارد؟ یک کلمهای وجود دارد به نام بصیرت. بصیرت نه بصر. بصیرت یعنی بینش، نه دیدن. به هر کسی این بصیرت را دادند (فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها) حق و باطل را برای او روشن میکنند. از درون میگویند این حق است و از درون به او میگویند این باطل است. شما را به خدا این را که من میگویم همه به نام خودشان سند نزنند. من هر چیزی را که میگویم باید آن را توضیح بدهم. از فردا راه میافتند و میگویند حاج آقا گفته است (فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها). این که به دل من افتاد حرام است پس حتما حرام است پس خانه خواهرم نمیروم. اینطور نیست که به دل بیفتد. الهام، الهی است ولی در کنار آن اغواء، شیطانی است. و تو را کجا که تشخیص بدهی که این الهام است و یا اغواء. من دارم راجع به یک آدمهای دیگری صحبت میکنم. (فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها) اینها به یک جایی میرسند که از درون روشن هستند. آدم هم وقتی چراغ قوه دستش باشد هم راه را تشخیص میدهد و هم چاه را تشخیص میدهد. برای اینکه آن بصیرت ایجاد بشود، آن روشنی درون ایجاد بشود امام صادق علیه السلام میفرماید: ضِیاءُ القَلبِ مِن اَکلِ الحَلالِ آن روشنی و نور درون از لقمه حلال به دست میآید. اگر لقمه حلال نباشد آن چراغ خاموش میشود. پس آن چراغ اگر بخواهد روشن باشد باید لقمه حلال باشد. اصلا شارژ آن با لقمه حلال است. آن بصیرت که نور درون است به واسطه لقمه حلال است. مَن یَأکُلِ الحَلالَ اَربَعینَ یَوماً نَوَّرَ اللهُ قَلبَه کسی که چهل روز لقمه حلال بخورد خدا دورنش را روشن میکند، یعنی به او بصیرت میدهد. چهل روز لقمه حلال. از همین امشب علامت بگذار و ببین میتوانی بخوری یا نه. فردا شب مختصات لقمه حلال را میگویم. از فردا شب با خودت حساب بکن. ببین میتوانی چهل روز لقمه حلال بخوری یا نه. گفتم کسی گناه میکند این گناه یک عمل دارد و یک اثر دارد. عملش به واسطه توبه از بین میرود و اثر آن به وسیله غفران. ما شبهای احیاء برای عمل گناهمان توبه نمیکنیم ولی برای اثر گناهمان هیچ توبه-ای نداریم. اثر گناهمان با غفران از بین میرود. این را باید چه کاری بکنیم؟ غفران و آمرزش الهی که موجب میشود اثر گناه از بین برود: مَن اَکَلَ الحَلالَ قامَ عَلی رَأسِه مَلَکٌ یَستَغفِرُ لَه حَتّی یَفرُغَ مِن اَکلِه اگر بخواهی اثر گناه از بین برود لازمه آن این است که لقمه حلال بخوری تا ملک برای تو طلب مغفرت بکند و اثر گناه از بین برود. گناه غیبت است مثلا. گناه خدای نکرده فرض کنید روابط نامشروع است. اثر آن این است که عبادات چهل روز پذیرفته نمیشوند، این چهل روز اثر گناه است و نکبت میآورد در زندگی. این را چطور از بین ببریم؟ با لقمه حلال. إن شاء الله زندگیهایمان طوری بشود که اگر کم هم میآید حلال بیاید. چرا؟ چون باعث میشود که چشم آدم امام زمان را ببیند. تو که دنبال چشم برزخی هستی و میگویی یک ذکری بدهید که چشم برزخی پیدا بکنیم، ذکر را نمیخواهد پیدا بکنی. لقمه حلال بخور تا امام زمان را ببینی. نمیخواهد چشم برزخی داشته باشی که ببینی فلانی سگ است یا خوک. به این که عمرا نمیرسید. چون خدا ستار العیوب است. با هیچ ذکری هم چشم هیچ کسی را به یک همچنین چیزی باز نمیکند. ولی خب لقمه حلال بخورید که امام زمان را ببینید. با سگ و خوک بودن مردم چه کاری دارید؟ یک شخصی در عالم رؤیا، حبیب ابن مظاهر اسدی را در خواب دید. حبیب از کسانی بود که هم در راه سید الشهداء جانش را داد و هم با دشمن محاجه کرد و استدلال آورد و یک عدهای آمدند در لشگر سیدالشهداء و آنها هم حسینی شدند. ثواب شهادت آنها مال حبیب هم هست. یک کسی از بزرگان خواب حبیب را دید. میدانید من اهل نقل خواب نیستم. من در کل زندگیام شاید برای ده خواب اعتبار قائل باشم. یکی همین خواب است. چون اتفاق افتاده است. چون دیدم که اتفاق افتاد. خواب حبیب را دید. به حبیب گفتند که از خدا چه میخواهی با این همه امکانات و امتیازاتی که به تو دادهاند؟ گفت: دلم میخواهد به من اجازه بدهند در روضههای سیدالشهداء شرکت بکنم و برای امام حسین گریه بکنم. کسی که جانش را برای امام حسین داده است آرزویش این است که برای امام حسین گریه بکند. من چرا این حرف را زدم؟ چون میخواهم یک استفادهای بکنم و آن استفاده این است که امشب، شب چهارم ماه محرم است. امشب و فردا شب هر چه گریه کردید، من اصلا معتقد نیستم که در گریه بر امام حسین معامله بکنید، ولی امشب معامله کنید. هر چه گریه کردید در هر مجلسی که شرکت کردید امشب و فردا شب، ثوابش را بگذار برای جناب حر ابن یزید ریاحی و به ایشان بگو: آقا! من این ثواب را برای شما گذاشتم. همانطور که خودت حسینی شدی ما را هم حسینی کن. اینطور پیوند بخورید به اصحاب سیدالشداء. آنها وقتی برای سید الشهداء آنطور جان میدهند برای گریهکنهای سیدالشهداء هم شرایط را فراهم میکنند تا از حسین گفتن حسینی بشوند. امشب و فردا امتحان کن ببین تاثیری در زندگیات میگذارد یا نه تا بدانی که اصحاب سیدالشهداء به گردن همه عالم و آدم حق دارند تا روز قیامت. بنا شد امشب توسل بکنیم به وجود نازنین حضرت امام زین العابدین. آقای ما که بیست سال در عمر شریفش برای پدر بزرگوارش گریه کرد. آب میآوردند برای ایشان گریه میکرد. گفتند: آقا! آب که دیگر گریه ندارد. فرمود: شما ندیدید که پدرم بین دو نهر آب با لب تشنه جان داد. مدام میگفت اِسقُونی شَربَهً مِنَ الماءِ یک جرعهای از آب به من بدهید. ندادند. بچه خردسال میدید گریه میکرد. خب بچه خردسال چرا گریه دارد؟ فرمود: شما که ندیدید. بچه خردسال ما را با تیر سه شعبه زدند. از بازار قصابها رد میشد، میدید یک گوسفندی را دارند ذبح میکنند. به قصاب میگفت: به این حیوان زبانبسته آب دادهای؟ قصاب میگفت: بله آقا، آب دادهام، جدتان فرموده است، چرا سوال میکنید؟ فرمود: شما که نبودید ببینید سر پدرم را از بدنش جدا کردند ولی به او آب ندادند. کجای مصیبت زین العابدین را بخوانم؟ کربلایش را بخوانم یا شام او را؟ این روضهای که میگویم شبیه آن در مدینه اتفاق افتاده است. رجالهها در مدینه حمله کردند به خانه امام. خواستند امام را بکشند ولی فاطمه زهرا آمد پشت در و نگذاشت که بکشند. دیدند به مقصودشان نرسیدند خانه را آتش زدند. نمونه همین مساله را در کربلا هم داریم. غروب دهم بعد از اینکه سید الشهداء را شهید کردند خیمهها را آتش زدند. شمر، خولی، سنان و دو سه نفر دیگر دیدند کنار یک خیمه نیم-سوخته یک خانمی میرود داخل خیمه و بیرون میآید. با خودشان گفتند او چه دارد که آنجا میرود داخل و بیرون میآید؟ برویم جلو و ببینیم چه خبر است. آمدند جلو. دیدند امام زین العابدین روی یک تختی خوابیده است، نحیف و بیجان. نمیتواند از جایش بلند شود. این دو نفر همراه شمر، نانجیبها نیزههایشان را آماده کردند که به امام حمله کنند. ولی زینب این صحنه را در مدینه دیده است که مادرش یک تنه از امامش دفاع کرد. آمد بین اینها ایستاد. فرمود: نمیگذارم به امامم آسیب بزنید مگر اول از روی جنازه من رد شوید. روضه معجر را شنیدهاید؟ چنان به صورت عمه ما سیلی زد که معجر کنار رفت. ولی خودش را انداخت روی امام و نگذاشت جسارتی بشود. اما آنها ول نکردند. پوستین زیر بدن امام را چنان کشیدند که وجود نازنین ایشان با صورت به زمین خورد. نمیدانم دیگر ایشان را زیر لگد هم قرار دادند یا ندادند.