بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ در بیان خصوصیاتی بودیم که رعایتش موجب میشود که درآمد ما حلال باشد. اگر کسی سؤال کند که بحث درآمد حلال چه مناسبتی با محرم دارد آقایان اصل بحث یادشان نرفته است. ما داریم پیرامون عوامل جا زدن از حمایت از امام معصوم علیه السلام بحث میکنیم. کسی که امام معصوم را قبول دارد و از حمایتش سر باز میزند. این را در مقطع تاریخی کوفه در نظر گرفتیم. کوفیان چرا این کار کردند؟ اما تسری پیدا میکند به بنده و شما خدای ناکرده در مقطعی که إن شاء الله امام عصر علیه السلام ظهور پیدا بکنند و ما خدای ناکرده جزء کوفیان نباشیم. برای اینکه نباشیم باید عوامل را بشناسیم. یک بحث دنیا بود که گذشت و کتابش را هم معرفی کردم. یکی هم بحث فرمایش امام بود که به کوفیان فرمودند: قَد اِنخَزَلَت عَطِیّاتُکُم مِنَ الحَرامِ وَ مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ شکمهایتان از حرام پر شده است و دریافتی-های شما حرام است، درآمدتان حرام است، غذایتان حرام است. بعد ما به مناسبت، عواملی را بحث کردیم که اگر رعایت کنیم درآمدمان حلال خواهد بود إن شاء الله. چهارده تایش را شب گذشته بیان کردم. یکی دو تایش را امشب بیان میکنم و بحث رزق و روزی را ادامه میدهیم چون بحث مهمی است. رزق و روزی برای انسان حکم بنزین را دارد برای ماشین. اگر بنزین شما ناخالص باشد اگر چه که ماشین شما خارجی باشد یک جایی شما را میگذارد. بنزین خیلی مهم است. این غذایی که میخوریم حکم بنزین را دارد. در هیچ یک از دستورات دینی به ما نگفتهاند غذا نخوردهاید. این مال صوفیه است. با یک بادام زندگی کردن و گیاهی خوردن حرفهای دیگران است. به ما گفتهاند حرام نخورید. همان بادام را هم که میخواهی بخوری باید حرام نباشد. پانزدهمین ویژگی که باید رعایت کرد این است که درآمد از روی اضطرار مردم حرام است. یک عده هستند که در بازار امروزی به آنها گفته میشود پوللازم. این بنده خدا به یک مشکلی خورده است و پول لازم دارد. نیست. شمای مسلمان هم به او نمیدهی. او هم آبرو دارد و میخواهد زندگیاش را اداره بکند. نمیخواهد آبرویی را که چند سال است به دست آورده از دست بدهد. شرافت خانوادگی و اصالت خانوادگی او باعث شده است که یک آبرویی به دست آورده باشد و نمیخواهد این به این سادگیها از دست برود. یک ملکی دارد، یک ویلایی دارد و شما هم میفهمی او مضطر است میزنید توی سر مال مردم. به این گفته میشود بز خری کردن. این حرام شرعی است. خیلی از متمولین ما از همین راه پولدار میشوند. میگردند دنبال بدبخت بیچارههایی که الان دستشان به دهنشان نمیرسد نگاه میکنند ببینند چه چیزی را میتوانند چوب حراج بزنند که یک سوم قیمت و نصف قیمت بخرند. این حدیث از وجود نازنین امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. عَن اَمیرِالمُؤمِنینَ نَهی رَسُولُ اللهِ عَن بِیعِ المُضطَرّینَ حضرت امیر علیه السلام فرمود از خرید ظالمانه اموال اشخاصی که ناچار به فروش هستند شدیدا خودداری بکند. میفرماید ظالمه نخرید ولی به قیمت بخرید. آن بنده خدا پوللازم است ولی توی سر این ملک که نخورده است. این شخص مضطر شده است نه آن ملک. این پانزدهمین مورد بود. شانزدهمین فاکتوری که باید برای درآمد حلال لحاظ کرد این است که آن کاسبی که داری میکنی کاسبی باشد که مورد نظر شرع مقدس باشد. خرید و فروش اسلحه به دشمن نباشد. خرید و فروش آن چیزی که برای مردم ضرر دارد نباشد. از مصادیق آن چیزهایی که برای مردم ضرر دارد مواد مخدر است. خرید و فروش آن چیزی که شرع حرام کرده است نباشد، یعنی مثلا خرید و فروش شراب و نجس العین نباشد. اینها اگر نباشد آن کاسبی حلال است. برخی سوال میکنند و میگویند صاحبکار ما یهودی است، بهایی است. غیر از مذهب اسلام دارد. مثلا ممکن است سنی باشد البته او به حسب ظاهر مذهب اسلام دارد. میشود برای آنها کار کرد یا نمیشود؟ تابع این است که آنها کار حلال میکنند یا کار حرام. اگر کار حرام بکنند نمیشد برای آنها کار کرد. اگر آن یهودی دارد پارچه میفروشد میشود برای او کار کرد. اگر آن بهایی ماشین میفروشد میشود برای او کار کرد. اما اگر کسی است که مواد مخدر میفروشد مسلمان هم که باشد نمیشود برای او کار کرد، چون کار او کار حرامی است. بنابراین کار کردن با یهودی و بهایی و اینها هیچ اشکالی ندارد مادامیکه به دین شما لطمه نزند. یعنی هر روز که میروی سر کار او برای شما یک شبهه نگذارد. شما هم که خدا را نمیبینید و خدای شما آن کسی است که پشت میز است و میگویید اگر بخواهم جوابش را بدهم من را از کار بیکار میکند. یواش یواش تو خودت تبدیل بشوی به کسی که باور میکند که آن حرف-هایی که او زده است راست است. اول بیتفاوت میشوی، بعد خنثی میشوی، بعد هم موضع میگیری. خودت هم مثل آنها میشوی. آنها هم این کارها را خوب بلد هستند. مادامیکه به دین شما ضرر نمی-زند میشود برای آنها کار کرد. پس آن کسب و کار باید کسب و کاری باشد که یا ضرر برای مردم نداشته باشد و یا چیزی نباشد که شرع مقدس از آن نهی کرده باشد. و آخرین ویژگی که باید داشته باشد این است که هر کسی که درآمدی دارد باید خمسش را هم پرداخت بنماید تا مال او حلال بشود. میگوید آقا مالیات میدهیم. مالیات بر درآمد است. خمس بر اضافه مؤونه است. یعنی شما یک مالی را درمیآورید. کارمندهای دولت قبل از آنکه پول در جیبشان برود مالیتش کسر میشود. کاسبها و تاجرها هنوز که هنوزه دنبالشان هستند که بتوانند مالیات را از آنها بگیرند. معلوم نیست چه وضعیت مالیات گرفتنی در این کشور وجود دارد. آنهایی که ندارند قبل از اینکه پولشان را بگیرند مالیاتشان را میگیرند. آنهایی هم که دارند.... إن شاء الله این هم درست بشود. ولی کار با إن شاء الله و ما شاء الله درست نمیشود. باید از یک جایی واقعا یک فکری کرد برای این موضوع. به شما فرصت میدهد آن درآمدی را که داری در مقابل هزینههای زندگی مطابق شأنت خرج بکنی. بعد یک سال که از آن گذشت میشود سال خمسی. مثلا اول محرم و یا اربعین و یا بیست و هشت و صفر یا هفده ربیع. اینها میشود مثلا معیارهای سال خمسی. یا روز اول نوروز و نه چهارشنبه سوری. هر کدام که دوست داری. هر چیزی که بگویی که یک چیزی ته آن میگویند که مثلا حاج آقا با این مناسبتهای ملی مخالف است. نخیر من یکی از طرفداران پر و پا قرص نوروز هستم، چون سیزده روز تعطیلات الکی دارد. چه چیزی بهتر از این؟ آدم باید دیوانه باشد با این در بیفتد. خوب است، بگذاریم باشد. بعد که یک سال از هزینههای شما گذشت میرسید به هفده ربیع نود و پنج درآمد داری تا هفده ربیع نود و شش. یک درآمدی داری و کل هزینههای زندگیات را کردهای، مسافرتت را رفتهای، پول قرض دادهای، خانهات را وسعت دادهای، طلا و جواهر برای خانمت خریدهای، هر کاری که میخواهی طبق شؤونت کردهای. رسیده است به هفده ربیع سال نود و شش. هزار تومان اضافه آمده است. دویست تومان آن خمس است. یک میلیون تومان اضافه آمده است، دویست هزار تومان آن خمس است. پس هیچکس نمیتواند بگوید ما چون درآمدی نداریم مشمول خمس نمیشویم. هزار تومان که باقی میماند. بنابراین یک روزی را باید داشته باشیم. تا این محاسبه را نکنید درآمد شما درآمد حلال نخواهد بود. ما هفده فاکتور را گفتیم که اگر رعایت بشود درآمد درآمد حلال خواهد بود. اما در رابطه با مساله تجارت یک نکاتی را بیان بکنیم که بد نیست. چیزهایی است که در جامعه ما اتفاق نمیافتد. شما نگران نباشید، اینها راجع به یک جای دیگری است. یکی از کارهایی حرام است مالخری است. ما اصلا در تهران جایی را نداریم که به آن گفته میشود بازار مالخرها. داریم یک همچنین چیزی را؟ اصلا نداریم. در کشور ما نیست. در تهران نیست. ولی ببینید حضرت رسول گرامی به ما چه میگوید. من به همه شاغلین آنجا جسارت نکردم. کسانی که کارشان این است را میگوید. قالَ رَسُولُ اللهِ مَن اِشتَری خِیانَهً وَ هُوَ یَعلَمُ فَهُوَ کَالّذی خانَها کسی که دانسته دارد مال مسروقه را میخرد خائن است. یعنی یک کسی درِ مغازه را باز کرده است و فقط مال دزدی میخرد. پیغمبر میفرمایند این آدم خائن است. فرمایش دیگر از حضرت صادق علیه السلام که میفرماید دزدها سه گروه هستند. فکر نکنید فقط آنهایی که از خانه مردم بالا میروند دزد هستند. سه گروه دزد داریم. قالَ الصّادِقُ عَلَیه السَّلامُ اَلسُّراقُ ثَلاثَهٌ مانِعُ الزَّکاتِ وَ مُستَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ وَ کَذلِکَ مَن اِستَدانَ وَ لَم یَنوِ قَضائَه دزدها سه طایفه هستند علاوه بر آنهایی که از دیوار مردم بالا میروند. کسی که حقوق واجبه شرعی خودش را پرداخت نمیکند. نه خمس میدهد و نه اگر مشمول زکات شرعی است زکات میدهد. حالا من فکر می-کنم در کشور ما درآمدهای ما به زکات نمیخورد ولی به خمس میخورد. کسی که حقوق واجبه شرعی را نپردازد دزد است. از چه کسی دزدیده است؟ از امام زمان علیه السلام. از امام زمان میدزدد و بعد می-گوید قربان شکل ماهت بروم. این چه قربان صدقه رفتنی است؟ دم خروس یا قسم حضرت عباس؟ کدامش را باید باور کرد؟ کسی که مهر زنان را نمیدهد هم دزد است. خانمها الان خوشحال میشوند عیبی ندارد. ادخال سرور در قلب مؤمن است. بسیاری از مردهای ما که از دار دنیا رفتهاند در قیامت مشکل دارند. چون بدهی چیزی است که خداوند فرموده است اولین قطره خونی که از شهید روی زمین میریزد همه گناهان را میبخشد مگر بدهی. یکی از بدهیهای مردان به همسرانشان مهر آنها است. نه در وصیتنامه بگویی که بعد از مرگ من از فلان بخش اموالم مهریه را بدهید. در طول زندگی باید حلال بکند. خانمها لطف و محبت میکنند و بیشترش را میبخشند. یک عدهای هم به اجراء میگذارند، خب حقشان است. ولی خب شما استحلال هم نمیکنی، یعنی حلالیت هم نمیطلبی. بدهیتان را درست کنید. نگویید اینهمه برای او خرج کردهام. نفقه که واجب است و باید خرج کرد. مگر گنجشک گرفتهای که میگویی خرجش کردهام. نفقه واجب است و باید داد و اگر ندهی مؤاخذه شرعی دارد. . و سومین گروه دزدها کسانی هستند که میروند قرض میکنند و از اول هم قصد ندارند پرداخت بکنند. مثل همینهایی که میروند میلیاردی از بانک میگیرند و نمیخواهند بدهند. اینها دزد هستند. سومین نکتهای که درباره تجارت میگویم این است که وارد این تجارتها نشوید. خیلی از آدمها وارد این تجارتها میشوند. مثلا بنده به عنوان یک روحانی بلد نیستم یک ملکی را بخرم. به یک آقایی اعتماد میکنم. آن آقا میافتد جلو که یک ملکی را برای ما بخرد. بعد چشمش این ملک را میگیرد. به من می-گوید این ملک اصلا خوب نیست. ما را کنار میگذارد و خودش میرود میخرد. این حرام شرعی است. عَن اَمیرِالمُؤمِنینَ نَهی رَسُولُ اللهِ اَن یَدخُلَ الرَّجُلُ فی ثَومِ اَخیهِ المُسلِمِ نهی شدید کرده است رسول خدا از وارد شدن مسلمانی در تجارت مسلمان دیگر. بدبخت دارد یک ماشین را میخرد بعد شخصی که میخواهد ماشین را برای فرزندش بخرد به او میگوید این ماشین را نخر. لاستیکهایش پنچر شده است و ... صد تا عیب روی ماشین مردم میگذارد. وقتی آن شخص پشیمان شد خودش میرود میخرد. نهی شدید رسول خدا است از این معاملات. من خیلی دیدهام اینگونه معاملات را که در بازار میگویند دور زدن. چهارمین نکتهای که میخواهم بگویم توصیه رسول خدا است. چقدر قشنگ توصیه میکند. ببینید اصلا در بازار ما این هست؟ خدا شاهد است یک افرادی را مثال میزنند و اینها را میکنند قدیس، بعد آدم نگاه میکند میبیند اینها اصلا سواد نداشتهاند و فقط همین تعاملات اجتماعی را رعایت میکرده-اند. به خدا آنها عارف نبودهاند. به پیغمبر قسم آنها چیزی در توحید نداشتهاند بلکه آدمهایی بودهاند که روابط اجتماعی آنها درست بوده است و بر مبنای آن چیزی بوده است که خدا تعریف کرده بوده است. یکی همین آقایی است که بعضی از موثقین داستان ایشان را نقل کردهاند و گرنه میدانید که من نه بالای منبر و نه پایین منبر از این حرفها نمیزنم. یک آقایی بوده که در بازار چلوکبابی داشته است. این بنده خدا میگفتهاند قدیس است. نه، قدیس نبوده است. کار او این بوده است که بازاریها شاگردهایشان را میفرستادهاند مغازه او که یک پرس چلوکباب بگیرد. این چلوکبابی میدانسته که آن بازاری چیزی به این شاگردش از این چلوکباب نمیدهد. یک خورده از آن تهدیگ را و یک خورده از این کباب را خودش میداده به این کارگر که دلش نسوزد. این آدم مفسر قرآن نبوده، طی منازل نکرده بوده است بلکه درست زندگی کرده است. در بازار ما ببینید این اتفاق میافتد یا نمیافتد. پیغمبر میفرماید: یا وَزّانُ زِن وَ اَرجَح این کسانیکه وزن میکنید کالا را وزن کن و بیشتر بکش. یعنی اگه گفته است سه کیلو بده تو سه کیلو و صد گرم به او بده ولی پول سه کیلو را بگیرد. چه کسی در بازار ما این کار را میکند؟ به خدا اگر این کار انجام بشود هر روز امام زمان میرود پیش صاحب مغازه و با هم چایی میخورند. نمیخواهد سینهخیز تا مسجد جمکران بروی. سه کیلو را سه کیلو و دویست گرم بکش و سه کیلو حساب کن. نه اینکه سه کیلو را دو کیلو و هشتصد گرم بکشی و سه کیلو حساب کنی. داریم بی رو در بایستی با هم صحبت میکنیم. همه ما در همین مملکت زندگی میکنیم. خدا شاهد است بیشتر مشکلات ما به تحریم ربطی ندارم. الگوی اقتصادی ما باید این باشد که دزدها را بگیریم. اگر آن کسی را که سه هزار میلیارد را برمیدارد و میرود را بگیری، اگر آن کسی اگر آن کسی را که هشت هزار میلیارد را برمیدارد و میرود را بگیری، اگر آن کسی را که چهارصد هزار میلیارد را برمیدارد و میرود را بگیری اگر اینها را بگیریم تا هشت نسل هم نفت نخرند مشکلی نیست. مشکل ما عمدتا درونی است. یعنی حداقل در حوزه اقتصاد. اما در حوزه دین آنها دارند نقشه میکشند. وزن کن ولی بیشتر برای مشتری بکش. چقدر اینها عالی حرف میزنند. قالَ الصّادِقُ عَلَیهِ السَّلامُ لایَکُونُ الوَفاءُ حَتّی یُرَجَّحَ حق مشتری ادا نشده است مگر اینکه وزنه و کفه او بیشتر باشد. سنگ، کالا. میگوید حق مشتری ادا نشده است مگر اینکه آن کالا را بیشتر بریزی. ما باید اینها را رعایت بکنیم. به خدا اینها رعایت بشود کار خیلی حل است. دیگر مقابل امام زمانمان با خیال راحت نمیایستیم. میشویم میثم تمار. وقتی به او میگویند پای این درخت دارت میزنند هر روز میآمده است زیارت درخت. شما در تاریخ بگردید ببینید میثم تمار یک روایت نقل کرده است؟ یک آیه تفسیر کرده است مثل ابن عباس؟ ولی ببینید میثم تمار کجا است و ابن عباس کجا است. میثم درست زندگی کرده است. پای اعتقادش ایستاده است. مگر ساده است به کسی بگویند زبانت را از حلقت بیرون میکشند ولی پای اعتقادش بایستد. من و شما که باشیم میگوییم تقیه باید کرد و لا دینَ لِمَن لا تَقِیَّهَ لَه. مگر ساده است؟ زبان را بیرون میکشند، تقیه کنیم. او پای امیرالمؤمنین ایستاد. چون درست زندگی کرده بود. یکی دیگر از چیزهایی که اصلا در این مملکت ما رعایت نمیشود اقاله کردن است. با یک خط درشت و با یک افتخار نوشته است «دوست عزیز، پس از فروش جنس پس گرفته نمیشود حتی شما». یعنی از تو که رفیق هستی پس گرفته نمیشود وای به حال آن کسی که آشنا نیست. یک عده هم میگویند که پس میگیریم ولی به جای آن باید یک جنس دیگر ببری. به ما میگویند شرعی نیست. قالَ رَسُولُ اللهِ مَن اَقالَ مُسلِماً اَقالَه اللهُ عَثرَتَه کسی که جنس مشتری پشیمان شده را پس بگیرد خدا گناهانش را میبخشد. پس با چه افتخاری داری مینویسی که پس نمیگیریم؟ روایت داریم که این بازار سوق الشیطان است. خب معلوم است که بازار شیطان برای چیست. این چندتایی که گفتیم رعایت نمیشود. یک روایت شدید اللحن از پیغمبر است که ایشان فرمود تو وقتی با برادر مسلمانت داری تجارت میکنی اگر از او سود بگیری ربا است. چه کسی این را زندگی کرده است و ضرر کرده است؟ چرا فکر میکنید درآمد بر اساس دانش شما و زرنگی شما است؟ دو سه روایت ناب بخوانم. روزی ما چه کم باشد و چه زیاد باشد بر اساس آن چیزی است که در علم خداوند مقدر شده است. و من همه نیروهایم را هم که به کار ببرم نمیتوانم چیزی بیشتر از آن که مقدر شده است به دست بیاورم. و همه عالم و آدم هم تمام نیروهایشان را به کار ببرند نمیتوانند از آن چیزی که مقدر شده است کمتر به من برسانند. هیچ کس نمیتواند این کار را بکند. دو روایت؛ یک: امام صادق علیه السلام فرموده است کانَ اَمیرُالمُؤمِنینَ کَثیراً ما یَقُولُ اِعلَمُوا عِلماً یَقینیّاً اَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَم یَجعَل لِلعَبدِ وَ اِن اِشتَدَّ جَهدُه وَ عَظُمَت حیلَتُه وَ کَثُرَت مُکایَدُتُه اَن یَسبِقَ ما سُمِّیَ لَه فِی الذِّکرِ الحَکیمِ حضرت علی ابن ابی طالب زیاد این فرمایش را داشتند بدانید، به یقین بدانید، یعنی به باور قطعی بدانید بشر اگر همه دانش و همه توانمندیهای علمی خودش را به کار ببرد نمیتواند بیش از آنچه که در علم خداوند مقدر شده است به دست بیاورد. حدیث دوم: اَیُّهَا النّاسُ اِنَّه لَن یَزدادَ امرُئٌ نَقیراً بِحِذقِه وَ لَم یَنتَقِض نَقیراَ لِحُمقِه نه با حماقت و نه با ذکاوت نه بیشتر از آنچه که خداوند مقدر کرده است میتوانی ببری و نه کمتر. یعنی اگر احمق باشی ولی رزق تو هر روز یک میلیون تومان باشد ما میدهیم. یعنی اصلا به تو ربطی ندارد و من هستم که دارم میدهم. این را ما باور نداریم که روزی را خدا میدهد. ما روزی را خودمان میخواهیم به دست بیاوریم. به همین دلیل است که به بیراهه میزنیم. ولی ائمه ما معصومین ما میگویند شما این را بدانید که تمام دانشتان را هم که به کار ببرید نمیتوانید بیشتر از آن چیزی که مقدر شده است به دست بیاورید. تمام هوش و استعدادتان را هم که به کار ببرید نمیتوانید بیشتر از آن چیزی که مقدر شده است به دست بیاورید. دیگران هم نمیتوانند با علم و دانشی که دارند کار بکنند که آن چیزی را که مقدر شده است کمتر بشود و با هوشیاری آنها کمتر به شما برسد. چرا؟ دلیلش این است که (وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم ما تُوعَدُون) خدا وعده داده است در مورد روزی و این روزی در آسمان است. آسمان به معنی این آسمانی که ابر دارد نیست. آسمان یعنی در عالم ملکوت. در علم خدا است آن چیزی که به عنوان روزی به شما وعده داده شده است و این را هم بدانید که (اِنَّ اللهَ لایُخلِفُ المیعادَ) خدا که خلف وعده نمیکند. اگر روزی من کم است باید یاد بگیرم قناعت کنم. اگر روزی من زیاد است باید یاد بگیرم که انفاق کنم. چرا حرص؟ مادامیکه امیرالمؤمنین امام الزاهدین است پس کجای من باید شبیه ایشان باشد؟ پس نه با هوش و نه با علم نمیشود نه روزی را زیاد کرد و نه کم کرد. این را هم در ذهن مبارکتان بیاورید که اینها اسبابی برای تنبلی یک عده نشود. دیشب هم مثالش را زدم و آن داستانی را که مربوط به آیت الله شاهآبادی بود را گفتم. بعضیها تنبلی خودشان را به حساب توکل و زهد میزنند. بلند شو برو دنبال کار. خدا روزی را تصویب کرده است که به واسطه یک سببی به شما بدهد. آن سبب کار کردن شما است. من به واسطه کار کردن مصوَّب خدا را به دست میآورم، همین. پس من باید تلاشم را بکنم. اما تلاش من درآمد استقلالی به من نمیدهد. درآمدی را میدهد که خدا تصویب کرده است. اگر من خدا را قبول داشته باشم به بیراهه نمیزنم. امام باقر علیه السلام میفرماید (عجب روایت خوشگلی است): خداوند برای هر کسی روزی حلالی را مقرر داشته است که به سلامت به او خواهد رسید. از طرف دیگر روزی حرام نیز در دسترس او قرار داده شده است (مقرر نکرده است، فقط در دسترس است) که اگر انسان روزی خود را از آن حرام به دست آورد خداوند در عوض روزی حلالی را که برای او مقرر کرده است را از او بازخواهد داشت. خدا برای شما ماهی سه میلیون تومان مقرر کرده است که الهی بشود ماهی سی میلیون تومان. مال من که نیست، مال خدا است. من هم آدم بخیلی نیستم الحمد لله رب العالمین. الهی بشود ماهی سی میلیون تومان. خدا برای تو ماهی سه میلیون تومان مقرر کرده است و گفته این را از کاری که داری به تو میدهم. این روزی مقرر تو است به سبب آن کاری که میکنی. یک روزی هم در دسترس تو قرار داده است. همان سه میلیون تومان آن ماه را در یک کیف هم گذاشته است که در جیب کس دیگری است. جناب عالی میتوانید اشتباها دستتان را بکنید در جیب آن شخص و آن را هم بردارید. این هم همان روزی سه میلیون تومانی است منتها آن مقرر نیست، بلکه در دسترس است. این تو هستی که فکر می-کنی با دزدی کردن و راه حرام میتوانی درآمدت را زیاد بکنی. چون تو به خدا اعتقاد نداری. خدا گفته است من به تو میدهم. این جریان خیلی عالی است. مکرر نقل کردهام. یک جوانی آمد خدمت حضرت امیرالمؤمنین و گفت: آقا! یک کمکی به ما بکن. حضرت فرمود: دنبال من بیا. دنبال حضرت رفت. امام رسیدند به یک جایی و از اسب پیاده شدند و مهار این اسب را دادند به این شخص. پارکبان توسط امیرالمؤمنین ابداع شد. به او فرمود مراقب این است من باش. برمیگردم به تو پول خوبی میدهم. حضرت با قنبر رفتند و کارشان را انجام دادند و برگشتند. این شخص زین را برداشته بود و رفته بود. آدم به امیرالمؤمنین هم بزند خیلی نامردی است. امیرالمؤمنین با قنبر برگشتند و دیدند اسبشان زین ندارد و اسب را هم که بدون زین نمیشود از آن سواری گرفت. رفت در بازار در یک مغازه. قنبر دید که زین اسب خود حضرت است. پرسید این را چند میفروشی؟ گفت: سه درهم. پرسید: چند خریدهای؟ گفت: دو درهم. این را برداشت و سه درهم را داد. آن موقع هم که کاغذ خرید نبوده که بگویی مال خودت است. سه درهم را داد و آمد. حضرت فرمودند: این که زین خودمان است. حضرت سوال کردند: این را چند فروخته بود؟ قنبر گفت: دو درهم. حضرت فرمود: و الله میخواستم به او دو درهم بدهم. یعنی روزی مقرر او دو درهم بود. منتها این روزی مقرر را که باید به سلامت به دست بیاورد را راضی نشد و رفت سراغ روزی در دسترس. میفرمایند وَ فی حَلالِها حِسابٌ از آن روزی در دسترس اصلا حساب نمیکشند و یک راست میفرستند به جهنم، جای گرم و خوبی است. این روایت عالی است. در همه تعالیم دین فقط یک حرف میزنند و آن اینکه میگویند توحیدت را درست کن. من و تو میخواهیم از پله دوم برویم به صدم. میگوییم توحید را ول کن و امام زمان را داشته باشیم حل است. رفیق من! باور به توحید است که باور به امام زمان را می-آورد. اگر خدا را باور کنی امام زمان را باور میکنی هر چند که راه اثبات خدا امام زمان علیه السلام است ولی باید باور توحیدی ما درست بشود. آن کسی که روزی در دسترس را دنبال میکند و روزی حلال را که مقرر است درست پیدا نمیکند به خاطر این است که (اَلشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ) شیطان وعده فقر میدهد شیطان میگوید: تو میخواهی زن بگیری، بالاخره باید پول تالار بدهی، پول پیش خانه بدهی، سرویس طلا بگیری، لباس عروس بگیری و ماشین گل بزنی. اینها با همدیگر میشود صد میلیون تومان و تو فقط ماهی سه میلیون تومان داری. با سه میلیون تومان چطور میشود صد میلیون تومان خرج کرد؟ (یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ) میگوید حالا برو دزدی کن. چرا؟ چون اعتقادت به خدا درست نیست. ببین خدا چه میگوید؟ (وَ اللهُ یَعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ وَ فَضلاً وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ) خدا شما را وعده به بخشش میدهد. خدا گشایشگر است. تو اگر به خدا اعتماد بکنی یک عروس خوبی گیرت میآید که صد میلیون تومان خرجت نمیشود. این را تو قبول نداری. مشکل این است. حالا درآمدهای حرام را هم ظرف چند دقیقه بیان بکنم که بحث درآمد را تمام بکنیم. از فردا میخواهیم عامل دیگری را بگوییم. یکی از درآمدهای حرام غصب است. غصب یعنی از روی ظلم بر مال یا حق کسی تسلط پیدا کردن. یعنی از بیت المال استفاده کردن، از اموال دولت استفاده کردن حتی اگر در حد یک خودکار باشد. این -میشود غصب. چون دولت که خودش پول ندارد، بیت المال است. بیت المال هم امیرالمؤمنین آنقدر مراقبش است که به اعوان و انصار میفرماید اگر میخواهید برای من گزارش بنویسید با قلم ریز بنویسید که مرکب کمتری از بیت المال مصرف بشود. من را با القاب یاد نکنید و فقط بگویید علی ابن ابی طالب. خلاصه گزارش را هم بنویسید. آنجا که رفتید چه اتفاقی افتاد. چرا یا امیرالمؤمنین؟ چون فرمود بیت المال تحمل این همه اسراف را ندارد. مگر چند کیلو مرکب مصرف میکند؟ اگر بخواهیم با همه القاب و با همه آن تفصیلات بنویسیم ... آن وقت برای من و شما افسانه شده است که استفاده از یک خودکار از بیت المال برای کار شخصی حرام است. این غصب است. من توصیه برادرانه به شما میکنم. حواستان باشد دزدی خوب است که از مردم باشد نه از بیت المال. یک میلیارد از مردم بدزدی روز قیامت باید به همان جواب بدهی. یک درهم از بیت المال بدزدی باید به هشتاد میلیون نفر جواب بدهی. ببینید کدامش را میتوانی. مردم هم آنجا کاسب هستند، میگویند سهم خودمان از این یک درهم را میبخشیم، به جایش گناهان ما مال تو. پس اصلا طرف بیت المال نروید. رشوه: رشوه دادن پول برای رسیدن به چیزی است که حق شخص نیست. یا میخواهند حکم ناحقی را حق بکنند یا حکم حقی را ناحق بکنند یا چیزی را که صلاحیتش را ندارند به دست بیاورند. این میشود رشوه. اینها مصادیق ظلم است. حالا دیگر تو بگو ظلم حلال است یا حرام است؟ چون آدم وقتی با رشوه یک حقی را ناحق میکند در واقع دارد به یک عده ظلم میکند. احتکار: ارزاق عمومی مورد نیاز مردم را ذخیره میکنند تا در روز مناسب بتوانند بفروشند. یعنی مثلا از شش ماه پیش برنج را آورده و ذخیره کرده است چون میداند اول مردم ایران با همه ندار بودن باید برنج بخرند و این برنج از یک قیمت به قیمت بالاتری برسد. این احتکار است و حرام است برادر من. غش در معامله: یعنی جنس را به طور غیرواقعی نشان دادن پارتی بازی. پارتی بازی پدیدهای است ناعادلانه که موجب میشود فرد یا گروهی دارای یک امتیاز خاصی بشوند که شایسته آن امتیاز نیستند و موجب میشود که یک عدهای که شایسته آن امتیاز نیستند به آن امتیاز نیستند. این از مصادیق ظلم است. میخواهد اصل چهل و چهار قانون اساسی را اجراء کند یعنی خصوصی سازی، منتها اول میگوید حسن آقا و حسین آقا که رفیقهای او هستند بروند یک شرکت بزنند و بعد بیایند در مزایده شرکت کنند. این همان پارتی بازی است. گرانفروشی: از نیاز مردم استفاده میکنند و تا جایی که میتوانند قیمت کالا را بالا میبرند. سوداگری: خرید کالای غیرضروری به قصد گران شدن. بازار دلالی سکه و ارز و زمین و آپارتمان. سوداگری پدیده ایجاد مافیا است. از فوتبالیست شروع میشود تا برسد به بالا. رانتخواری: استفاده از یک طایفه از اطلاعات حاکمیت در زمینه مؤسسات و پروژهها و تصمیمات اقتصادی است. به این میگویند رانتخواری. من میدانم که الان شهرداری میخواهد چه چیزی را واگذار کند. علم غیب که ندارم. اسطرلاب هم که ندارم. دارم از رانت رفاقت با فلانی استفاده میکنم. این حرام شرعی است برادر من. فرار مالیاتی: آسیب جدی به شهروندان میزند. مالیات را دولت وضع کرده است برای اینکه بتواند تسهیلات به جامعه بدهد. این مالیات را که میخواهی بگیری اولا بر اساس بازار بگیر. بازاری که دچار رکود است و خودت هم اعلام میکنی خب مالیاتش هم مالیات دوران رکود باشد. و در عین حال ما مسلمان هستیم. اگر کاسب میگوید من کاسبی نکردهام باید او را باور کنند. بازار دوران رکود، مالیات دوران رونق، ممیز هم که اصلا شمر ابن ذی الجوشن است. این چه تعاملی است که با همدیگر داریم؟ اینجا بازار دور زدن درست میشود. مملکت امام زمان است. قاچاق کالا: وارد کردن خارج کردن کالا از مبادی غیرقانونی که ضرر آن برای تولیدکننده و تاجر داخلی و شهروندان معلوم است. پولشویی: پدیدهای که در واقع ایجاد شده است برای رسمی کردن پولهای غیر رسمی. ربا. کم فروشی که اقسام آن را میدانید. اینها مبدا و مبادی درآمدهای حرام است. عرضم تمام است. بحث عامل دوم را هم تمام کردیم. آن دو کتابی که معرفی کردم به علاوه این بحثهای این دو سه شب بنده مشخص میکند بحث درآمد حلال و حرام را. امید دارم که خدا یک بینش درست و واقعی در مورد دنیا به ما بدهد. همه مشکل ما این است که فکر میکنیم همه چیز فقط همین دنیا است. امام حسینی شدن فقط یک خط دارد که اَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن وَ اَنَّ الآخِرَهَ لَم تَزَل انگار دنیا هیچوقت نبوده است و انگار آخرت همیشه هست. من اگر این بینش را پیدا بکنم هیچوقت به حرامخوری دچار نمیشوم. چه فایدهای دارد؟ من که باید یک درهمش را جواب بدهم برای چه هزار میلیارد را بردارم؟ شب ششم ماه است. این دهه خیلی زود گذشت. نصف شد. حسین جان! تمام تلاش من این است که همه ما این معنا را بفهمیم که چه چیزی باعث شد یک عده شما را دعوت بکنند و نهایتا کنار میرفتند و مقابل شما نمیایستادند تا بچه بکشند و خیمه بسوزانند و آب را ببندند. ما داریم اینها را میگوییم که إن شاء الله روزی که پسر شما آمد ما این کارها را با او نکنیم. ما میخواهیم کنار اماممان باشیم نه مقابل اماممان. شب ششم در جلسات مختص به شاهزاده بزرگوار حضرت قاسم ابن الحسن است. من روضه امام حسن مجتبی را میخوانم که در این دهه محرم اسم آقا آمده باشد. گریه بر امام حسن حضرت زهرا را شاد می-کند. مادر شاد بشود امضاء میکند و خبر آنسویی به شما بدهم از خوابهای موثق که فرموده است توسل به امام حسن مجتبی رحمت خاص خدا را برانگیخته میکند. امشب این مجلس مشمول رحمت خاص خدا خواهد شد. از اولش که حضرت شاهزاده بزرگوار عبدالله ابن حسن بوده و اکنون هم شاهنشاه عالم امام مجتبی و بعد هم شاهزاده بزرگوار حضرت قاسم ابن الحسن. در منابع روایی ما داریم که وقتی میخواهند به امام حسین سلام بکنند میگویند سلام بر آن آقایی که دوشنبه کشته شد در حالیکه امام حسین روز جمعه کشته شدهاند. از امام سوال کردند چرا دوشنبه؟ فرمود به خاطر اینکه طراحی این مساله در سقیفه اتفاق افتاد و سقیفه دوشنبه اتفاق افتاد. یک شخصیت بزرگوار عالیمقام درجه یک به نام شیخ عبدالزهراء روضهخوان در عالم رؤیا خواب امام حسن مجتبی را دید. امام به او فرمودند: شیخ عبدالزهراء! چرا روضه ما را نمیخوانی؟ گفت: آقا! من یک عمر است که روضه شما را میخوانم. من روضه سم و مسمومیت و پارههای اعماء و احشاء شما را که در لگن ریخت را میخوانم. امام فرمودند: شیخ عبدالزهراء! روضه ما آن نیست. گفت: آقاجان! روضه شما چیست؟ بفرمایید تا ما همان را بخوانیم. فرمود: روضه من آنجایی است که دستم به دست مادرم بود و ... این روضه امام حسن است. پس هر وقت دیدید من روضه امام حسن را میخوانم و روضه در و دیوار را هم میخوانم به خاطر این است که خودشان گفتهاند روضه من روضه کوچه است. من این صحنه را دیدهام. یک بچهای دستش در دست مادرش بود در این خیابان فاطمی. داشتند رد میشدند. وسط کوچه یک جوبی که نرده داشت و بین نردهها باز بود. ماشین ایستاده بود. من این صحنه را به خاطر این دیدم که ترافیک شد بود. بچه چهار پنج ساله دستش در دست مادرش بود. این مادر پایش بین این نردهها گیر کرد و خورد زمین. این بچه آنقدر جیغ زد و آنقدر خودش را زد که مردم آمدند هم بچه را آرام کردند هم آن خانم را بلند کردند. اصلا رسم هم همین است. من بلافاصله متوجه یک جریان دیگر شدم. گفتم کاش ما در کوچه بودیم. لااقل نمیگذاشتیم ... یا بعد از آن لااقل زیر بغل امام حسن را می-گرفتیم. نامه رد فدک را گرفتند. امام حسن فرمود دستم در دست مادرم بود. رفتیم مسجد پیش خلیفه غاصب. مادرم با او صحبت کرد و او نامه در فدک نوشت. یعنی نوشت که فدک حق اینها است و به آنها پس بدهید. این نامه را گرفت فاطمه زهرا. جاسوسها به نفر دوم خبر دادند. نمیدانم از کجا رسید در کوچه. مواجه شد با فاطمه زهرا. فاطمه! چه در دستت است؟ فرمود: حق خودم، شوهرم و بچههایم. گفت: بده. فرمود: حقم است، نمیدهم. تا الان این روضه را از من یک طور دیگری شنیدهاید. اما عزیزی از یک بزرگی این روضه را اینطور نقل کرده است. گفت: یک کسی داشت روضه کوچه را میخواند. این قطعه را اینطور گفت: وَ احمَرَّت عَینَها چشمش سرخ شد. یک عالم بزرگواری در جلسه گفت: نه آقا، وَ احمَرَّت عَینَها نیست. وَ احمَرَّت عَیناها هر دو چشمش سرخ شد. یعنی آن ضربه طوری بود که هر دو چشم سرخ شد. خود این آدم در آن نامه به معاویه اینطور نوشته است. گفت: معاویه! من جلوی فاطمه را در کوچه گرفتم. گفتم بده. گفت حقم است و نمیدهم مگر اینکه به زور بگیری. معاویه! یک قدم من رفتم جلو یک قدم فاطمه رفت عقب. قدم دوم را رفتم جلو و فاطمه رفت عقب. قدم سوم را رفتم جلو. فاطمه خورد به دیوار. دو دستش را زد به صورت فاطمه. دو دستش را زد. مادر ما افتاد روی زمین. امام میفرماید اگر من دنبالش نبودم راه خانه را گم کرده بود.