بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِاَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَبحثی را که در ایام مناسبتی در این مدت، مشغول هستیم، بیان عوامل دینگریزی است. چه می-شود که گاهی انسانهایی تا یک سنینی تابع مستحبات دین هم هستند؛ ولی به یک مقطعی که میرسند نسبت به واجبات دینی هم دچار تردید میشود و شک میکنند و حتی موضع میگیرند و از دین فاصله میگیرند. کسانی که برای سید الشهداء مشکی میپوشیدند اکنون شیطانپرست میشوند. علت این دینگریزی چیست؟ در بیان این امر بودیم. عوامل مختلفی وجود دارد که یکی از آن عوامل را به استناد قرآن کریم، شیطان معرفی کردیم.شیطان برای انجام این عمل، سیاستهای مختلفی دارد. یکی از آنها، سیاست حمله و هجوم همهجانبه است. بر اساس قرآن کریم در سوره مبارکه اعراف در آیه 16 شیطان گفته است که من بر سر راه دین مردم مینشینم. سپس در آیه 17 گفته است: (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ) یعنی: به آنها حمله میکنم از سمت مقابل و از پشت سر و از سمت راست و از طرف چپ. از چهار جهت حمله میکنم و نتیجه حمله این است که اکثر اینها در این حملهها شکست میخورند.میخواستیم تبیین کنیم که مراد از این حملات چیست. وقتی میگوید از مقابل حمله میکنم مرادش چیست؟ وقتی میگوید از پشت سر حمله میکنم مرادش چیست؟ به همین منظور حدیثی را از ساحت مقدس حضرت امام باقر علیه السلام خواندیم. سه جهت بیان شد. گفتیم که مراد از حمله مقابل و پشت سر و حمله از سمت راست چیست. همه را تبیین کردیم و معلوم شد که چیست. بحث همه اینها گذشت. از جلسه گذشته که شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بود به بحث حمله از سمت چپ پرداختیم. حضرت باقر علیه السلام فرمودند که مراد از شیطان از اینکه گفته است از سمت چپ حمله میکنم این است: بِتَحْبِيبِ اللَّذَّاتِ إِلَيْهِمْ وَ تَغْلِيبِ الشَّهَوَاتِ عَلَى قُلُوبِهِمْ یعنی: من لذتهای حرام را برای انسان-ها دوستداشتنی میکنم و آن هم به وسیله غلبه دادن شهوت است. شهوت را بر عقل غلبه میدهم. این انسان به جای اینکه تابع عقل باشد، تابع شهوت میشود. وقتی تابع شهوت شد، غریزهاش وارد عمل می-شود و لذتهای حرام برای او دوستداشتنی میشود و آن گاه است که کار من تمام شده و این آدم با خدا میانهای نخواهد داشت.در جلسه گذشته تعریف لذت را بیان کردم و گفتم که لذت هر چه که باشد، نتیجهاش مهم است. متأسفانه انسانهایی که تابع شهوت میشوند، نتیجه لذت برایشان مهم نیست. خداوند ما انسانها را خلق کرده است برای اینکه به سعادت برسیم. تعریف اجمالی سعادت این است که رویهای در زندگی داشته باشیم که هر جای زندگیمان را دست گذاشتیم افسوس نخوریم. وقته روی دهه سوم عمرتان دست میگذارید با خودتان نگویید ای کاش با فلان شخص رفیق نبودم و ای کاش در فلان مهمانی نرفته بودم و ای کاش فلانی را نمیشناختم و فلان حرف را نزده بودم و ... هیچ افسوسی نباشد. اگر در دوره زندگیتان هر جایی را که نگاه کردید، افسوس نداشتید زندگی شما سعادتمند بوده است. عَاشَ سَعیداً. اگر میگویند فلان شخص، انسانی بود که سعادتمند زندگی کرد، یعنی کسی بود که در سیر به سوی کمالات و معنویات، افسوسی در زندگیش وجود ندارد. نمیگوید زندگیام را تباه کردم. ما را برای همین خلق کردهاند و این مطلب در جای خودش اثبات شده است.از طرف دیگر، ساختار وجودی انسان بر اساس لذتطلبی است. این لذتطلبی در قیامت هم ادامه دارد: (فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ) یعنی: در بهشت هر آنچه که دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، وجود دارد. یعنی هر چه که شما از آن لذت میبرید در بهشت وجود دارد. دوست دارید مرغ پختهای که پرواز میکند را ببینید؟ میبینید. هر چه که بخواهید هست. این ساختار وجودی انسان است که بر اساس لذتطلبی است؛ آن هم لذتطلبی بی انتها. این نکته هم مسلم است که همه لذتهای انسان، انسان را به سعادت نمیرساند؛ چون بعضی از لذتها با یکدیگر در تعارض هستند. به همین دلیل است که به ما میگویند به نتیجه لذتت توجه کن. آن لذتی را انتخاب کن که تو را به سعادت میرساند؛ ولی آن لذتی که تو را از سعادت دور میکند را ترک کن. شیطان انسانها را در زندگی دچار لذتهای آنی میکند. لذت آنی یعنی اینکه دیگر نتیجه، سعادت نخواهد بود. لذت میبرد و میگوید من دوست داشتم. واقعاً هم دوست داشته است؛ ولی به نتیجهاش کاری نداشته است. بنابراین به ما گفتهاند که باید توجه کنیم که لذتهایی داریم که حلال است و لذت-هایی داریم که حرام است. نباید به دنبال لذتهای حرام رفت.لذتهای حرام زندگی کدام است؟ هر لذتی که باعث بشود انسان در سیر به سوی حضرت حق به سعادت نرسد و بلکه به شقاوت برسد، حرام است. کدام لذتها اینطور است؟ آن لذتهایی که با شرع قویم و عقل سلیم مطابق نباشد و صرفاً تبعیت از غریزه باشد. این، لذت حرام است. در مقابل، لذت حلال است. لذت حلال، آن دسته از لذتهایی است که با پیروی از عقل سلیم و شرع قویم ایجاد میشود. این حلال است. این لذتها مایه سعادت بشر خواهد بود. لذتهای حرام مایه شقاوت است.نفس انسان در مرتبه نازلهاش، (أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ) است؛ یعنی تابعیت عقل و شرع را ندارد. هر لذتی که در این مرتبه از نفس وجود داشته باشد، لذت حرام است. مرتبه عالیه نفس، نفس مطمئنه است. همه آن لذتهایی که در این مرتبه متوجه انسان میشود تابع عقل است و تابع شرع. انسان را به سعادت می-رساند. بنابراین ما در زندگی باید مهذّب بشویم و دنبال تهذیب نفس برویم؛ اما مردم جدی نمیگیرند. میگویند آقای بهجت تهذیب نفس کرده است. آقای بهجت به آنچه در زندگیش واجب بوده است عمل کرده است. ما فقط توصیف میکنیم و میگوییم او انسان خوبی بوده است. ایشان خوب بوده است؛ ولی از خوبی ایشان چه چیزی به من و شما میرسد؟ او اگر خوب بوده است چرا خوب بوده است؟ به خاطر اینکه نفسش را تهذیب کرده بود. یعنی نفسش را از مرتبه اماره به مرتبه نفس مطمئنه رسانده بود. یعنی اگر لذتی هم در زندگیش برده است، لذتهایی بوده که تابع عقل و شرع بوده است.این لذت تابع عقل و شرع، در کلام وجود نازنین حضرت سید الشهداء هم هست. امام علیه السلام به لشگر پیروان آل ابو سفیان در روز عاشورا این بوده است: وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ. إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً یعنی: وای بر شما ای پیروان خاندان ابو سفیان. اگر دین ندارید و خدا را در قیامت نمیترسید آزاده باشید. سید الشهداء علیه السلام علامت دینداری هر انسانی را مشخص می-کند و میفرماید: اگر میخواهید ببینید کسی دیندار هست یا نه، ببینید نسبت به آخرت ترس دارد یا ندارد. هر کسی از آخرت ترس نداشت، دین ندارد؛ اگر چه نماز بخواند و روزه بگیرد. این فرمایش سید الشهداء است. خاندان ابو سفیان نماز میخواندند و روزه میگرفتند؛ ولی معادباور نبودند. ترس از معاد نداشتند. سید الشهداء فرمود علامت دینداری ترس از معاد است. ببینید از آخرتش میترسد یا نه. حضرت میفرماید اگر دین ندارید و از آخرت نمیترسید؛ یعنی زندگیتان بر مبنای شرع نیست، حد اقل آزاده از غرائز باشید؛ یعنی تابع عقل باشید. اگر پیروان خاندان ابوسفیان در روز عاشورا دین نداشتند که نداشتند و حد اقل معنای عقل در آنها وجود داشت، این فاجعه را درست نمیکردند. در دنیایتان تابع عقل باشید. این است که اهمیت دارد.شیطان میگوید من لذتهای حرام را برای مردم دوستداشتنی میکنم. به چه واسطهای؟ تَغْلِيبِ الشَّهَوَاتِ عَلَى قُلُوبِهِمْ یعنی: با غلبه دادن شهوت در قلبهایشان. موجوداتی میشوند که تابع غریزه هستند. اینها به اصل مطلب کار دارند. به بقیه امور کاری ندارند. میگویند وقتی گرسنه شدی بخور و به حلال و حرامش کاری نداشته باشد. مال مردم را بیابد میخورد. در زندگیش انصاف ندارد. در زندگیش رحم ندارد. در زندگیش حیا ندارد. چون میخواهد آن اصل مطلب را که ایجاد شده، ارضاء کند و کاری ندارد از چه راهی باشد. در حالیکه اگر کسی به جایی رسیده است، فقط در صدد رفع نیاز نبوده است؛ بلکه این نیاز را باید بر اساس یک برنامهای به جایی برساند که این برنامه را یا شرع مقدس میدهد که درست است یا عقل میدهد که إن شاء الله درست است. هر عقلی نمیتواند برناهم بدهد. امام حسین فرمود اگر شما عاقل بودید، حداقل مطلب این بود که اگر من میگویم به فرزندم آب بدهید، به او آب می-دادید، نه اینکه به گلویش تیر بزنید. نهایت این بود که میگفتید ما با تو و خاندانت دشمن هستیم و آب نمیدهیم؛ ولی دیگر تیر نمیزدید. آن شقاوت به خاطر این بود که تابعیت از عقل نداشتید.شیطان شهوات را غلبه میدهد. دنیا را زینت میدهد؛ آن هم به هر نحوی که شده باشد.اگر بخواهیم جلوی حمله شیطان از سمت چپ را بگیریم، باید دو چیز را بدانیم. یکی اینکه لذتهای حرام را از لذتهای حلال بشناسیم. دیگر اینکه لذتهای مادی را از لذتهای معنوی بشناسیم. خوردن، لذت دارد؛ ولی وقتی شما رهبران آسمانی را نگاه میکنید میبینید که چه غذایی میخوردند و چه ثروتی داشتهاند. امیر المؤمنین از نظر عقل مشکلی نداشت. او نانی را میخورد که از دست دیگران مخفی می-کرد تا مبادا به آن روغن بزنند که نرم شود و قابل خوردن شود. این آدم میخواهد به خودش صدمهای بزند؟ او کسی است که دیگرانی که در خط و مسیر او نیستند در وصف او میگویند هزار سال از بشریت جلوتر است. این آدم چگونه میخورده است؟ حداقل را میخورده است. این برای زمانی است که حاکم جهان اسلام شده بود. آن هم جهان اسلامی که آن سه نفر فتوحات کرده بودند و توسعه داده بودند. حضرت امیر وارث آن فتوحات شده بود؛ اما ببینید در خوردن چه میکند. امام مجتبی علیه السلام مضیفخانه دارد؛ ولی خودش از مضیفخانهاش بهره نمیبرد. خودش همان رویه پدر بزرگوارش را دارد.رویه انسانهای بزرگوار یعنی انبیاء و اولیاء سلام الله علیهم اجمعین، فقط پاسخ به نیازها نبوده است. این نیازها را به صورت معنوی پاسخ میدادند. به این معنا که اگر گرسنه هستی باید بخوری؛ اما خوردن نه برای این است که رشد کنی؛ بلکه برای این است که به کمال برسی. برای این نیست که بازوی بزرگ داشته باشی؛ بلکه برای این است که بنده خدا باشی. یعنی خوردن را هم در مسیر رسیدن به خدا استفاده کنی. باید این نوع از برنامه را داشت. وجود نازنین حضرت سلیمان، حشمت الله است. خداوند به او حکومتی داد که به هیچ کس نداده بود. از حکومتداری زندگی نمیکرد. او زنبیلبافی میکرده است. او نمیتوانست بگوید من هم حقی دارم و من حاکم هستم و باید یک سهمی از این حکومت داشته باشم؟ یک عدهای تکاثر در این مملکت را حق و حقوق خودشان میدانند. حق اولیه میدانند. این مدل از زندگی چه شباهتی به آن بزرگواران دارد؟ هیچ شباهتی.شیطان میگوید من لذتهای آنی را غلبه میدهم. لذت آنی یعنی اینکه دم را غنیمت بشمار. بیت المال را بخور تا بعداً حلال شود. حمله از سمت چپ همین است. چهارمین جهت حمله است و به این شکل است که لذتهای حرام را دوستداشتنی میکند که به خاطر تبعیت از شهوات است، نه تبعیت از عقل و شرع. عقل و شرع را از انسان میگیرد. هر وقت دیدید که در زندگیتان یک مسألهای را مشغول هستید و نه نظر کارشناسی عقلی را گرفتهاید و نه نظر کارشناس شرعی را بدانید که شیطان از سمت چپ حمله کرده است. هیچ وقت فکر نکنید که شیطان برای بنده و شما مجسم میشود. باید ترفند او را بلد باشیم. هر کاری که بر عقل و شرع منطبق نباشد، حمله شیطان از سمت چپ است. این مورد در تعامل شما با همسرتان هست. در تعامل شما با کارفرما هست. در تعامل شما با مردم هست. در تعامل شما با حکومت هست. در تعامل شما با بیت المال هست. در تعامل شما با مملکت هست. در تعامل شما به همسایههایتان هست. هر جا که دیدید که عقل و شرع نیست بدانید که شیطان از سمت چپ حمله کرده و سوار شده است.یکی از لذتهای حلال را نام میبرم که مهمترین لذت حلال است. یکی از مهمترین لذتهای انسان است؛ چون انسان در سایه این لذت به بهشت میرسد: (وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ) یعنی: کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام بدهند، اصحاب بهشت هستند و در بهشت، خلود دارند. همیشه در بهشت خواهند بود. عنصر اصلی، ایمان است. مهمترین لذت در زندگی هر انسانی هست. ولی ما اصلاً نمیدانیم ایمان داریم یا نداریم. إن شاء الله که داریم.ایمان، یک پروژهای با شش بند است که اولین بندش یقین است و دومین بند، صبر است و سومین بند، رضا است و چهارمین بند، تسلیم است و پنجمین بند، توکل است و ششمین بند، تفویض است. من در دو سال گذشته در دهه اول محرم، اجزاء تشکیلدهنده ایمان را بیان کردم. اگر کسی بخواهد بگویم مؤمن هستم باید ببیند چقدر یقین دارد. مترتب بر یقینش ببیند چقدر صبر دارد. مرتبت بر صبرش ببیند که چقدر رضایت دارد و از مقدرات الهی راضی است. مترتب بر رضایتش ببینید چقدر تسلیم حضرت حق است. مترتب بر تسلیمش ببینید چقدر توکل دارد. مترتب بر توکلش ببیند که چقدر کارهایش را به خدا واگذار کرده است. اگر این شش مورد بود، ایمان هست. نماز در بین این موارد نبود. نگفتند با نماز، ایمان درست میشود. گفتند با یقین، ایمان درست میشود. اگر کسی نمازش را بر اساس یقین بخواند به آنجایی میرسد که (وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). آن نماز، نمازی میشود که به واسطهاش میشود ملکوت آسمان و زمین را دید. آن نماز است که نماز است.نمازی که ما میخوانیم شاید بر اساس رساله هم نباشد. نماز بر اساس ایمان که نیست. بر اساس رساله چه؟ رساله که در خانه کسی پیدا نمیشود. در رساله گفته است که باید صاد و ضاد از سین و ظاء تفکیک داده شود. آن وقت یک عده میگویند خدا، کریم است و روحانیت سختش کرده است. رساله یک چیزی دیگری میگوید. بر اساس رساله هم عمل نمیکنم. این چه نمازی است؟ نمازی است که نجس نباشیم و اگر با دست خیس با یکدیگر دست دادیم، نجاست منتقل نشده باشد. این نماز، نماز علی ابن ابی طالب نیست. نماز او بر اساس یقین است. علی ابن ابی طالب که پیشکش؛ مانند نماز سلمان هم نیست. بر اساس رساله هم نیست. یک چیزی است که ما درست کردهایم و اسمش را گذاشتهایم نماز. بعد هم میگوییم چرا از این نماز لذت نمیبریم؟ چرا نماز برای ما مشقت است؟ بین دو نیمه فوتبال نماز مغرب و عشاء را میخوانند و میگویند از شرش راحت شدیم. خب نخوانید. این نمازی که شر است را نخوانید. چرا لذت نمیبریم؟ چون مهمترین لذت در زندگی ما وجود ندارد که همان ایمان است. ایمان مهمترین لذت است و وجود ندارد.چگونه میشود از ایمان لذت برد؟ ثَلَاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ زَاقَ طَعمَ الإیمَانِ یعنی: سه چیز است که اگر در کسی باشد لذت ایمان را میچشد. یعنی اگر بر اساس ایمان نماز خواند، لذت میبرد:مورد اول: مَن کَانَ لَا شَیءَ أَحبُّ إِلَیهِ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه یعنی: هیچ چیزی نزد او از خدا و رسول الله، محبوبتر نباشد. مثلا یعنی چه؟ ماشینمان را از رسول خدا کمتر داشته باشیم؟ کسی که رسول الله را بیشتر از خودش دوست داشته باشد نمیگوید رسول خدا آن حرف را زده و من این را میگویم. یعنی عقل خودش را بر پیامبر ترجیح نمیدهد.مورد دوم: وَ مَن کَانَ لَئِن یُحرَقَ بِالنَّارِ اَحَبُّ إِلَیهِ أن یَرتَدَّ عَن دِینِه یعنی: آن چیزی که بیشتر دوست دارد، این است که به آتش بسوزد؛ ولی از دینش دست برندارد. یک زمانی هست که محاسن دارد. به یک جاهایی میرود و میبیند چپچپ نگاهش میکنند. کمکم کوتاه میکند. یک نواری روی صورتش میماند. می-تراشد. این آدم را اگر رها کنی، از دینش دست بر میدارد. جو جامعه بر او تأثیر میگذارد. نمیخواهم بگویم ریش داشتن، نماد دین است. البته یک حدی از ریش، واجب و لازم است. نمیخواهم بگویم هر کسی ریش داشت متدین است. بالاخره علامت است. وقتی کسی از علامت دست برداشت یعنی به ذو العلامة هم توجهی نمیکند. دینداری باید طوری باشد که به اصحاب کهف بپیوندی. یعنی اینکه خودت برای رفتن به غار آماده کن. نه اینکه بگویید غار برای زمان اصحاب کهف بود. ما که عصر ارتباطات و .... باید به غار برویم؟ اینترنت چه میشود؟ نمیگوید دین چه میشود. ببینید کجای کار هستیم.دینش از سوخته شدن در آتش برای او مهمتر است. این همان کلامی بود که جناب زهیر به امام حسین عرض کرد. عرض کرد: حسین جان! اگر مرا بکشند و جنازهام را آتش بزنند و خاکسترم را به باد بدهند و دوباره زنده شوم، از تو دست بر نمیدارم. اینطور باید پای دین ایستاد. حاضر هستید یا نه؟ روز اول آرامآرام به آنجا میروید. وقتی هم که بیرون میآیید میگویید سخت است و نمیشود ریش گذاشت و کمکم تغییر پیدا میکند. ایمان برای چنین آدمی لذت ندارد.مورد سوم: مَن کَانَ یُحِبُّ لِلَّهِ وَ یُبغِضُ لِلَّهِ یعنی: کسی که ملاک حب و بغض خدا باشد. یعنی دارای تولی و تبری باشد. تبری اگر چه از پدر و مادرش باشد. چون با اهل بیت زاویه دارند. حب و بغض در رابطه با خدا باید باشد. ملاک، خدا است. پدرم است؟ رهایش کن. تا زمانی که این سه عنصر ایجاد نشود، حلاوت ایمان در ما درست نمیشود.ملاک دیگری هم هست که رسول خدا میفرماید: ذاقَ طَعْمَ الإِيمانِ مَنْ رَضِيَ باللهِ رَبًّا، و بالإِسْلامِ دِيناً و بمُحَمَّدٍ رَسُولاً یعنی: طعم و شیرینی ایمان را کسی میچشد که به پروردگار بودن الله راضی باشد. اگر الله پروردگار باشد چه میشود؟ رَبّ است. رَبّ یعنی مالک. مالک یعنی هر چه که بخواهد میکند. تو به خدا معترض هستی یا نه؟ میگویی چرا کم دادی؟ چرا به او دادی؟ چرا الان دادی؟ چرا آن را ندادی؟ هر کسی این حرف را بزند یعنی ربوبیت خدا را قبول ندارد. اعتراض به مقدرات دارد. میگوید ما که از زمانی که یادمان است مریض بودهایم. از زمانی که یادمان است پول نداشتهایم. این اعتراض به خدا است. بعد پیامبر فرمود: اگر کسی به دین اسلام رضایت داشته باشد و به محمد به عنوان پیامبر رضایت داشته باشد طعم ایمان را میچشد. نگویید ایشان عرب بوده است و دینش برای اعراب بوده و ما ایرانی هستیم و دین ایرانی داریم و ... نمیگوییم صنعت ایرانی داریم؛ ولی میگوییم دین ایرانی داریم. اصلا نمیدانیم دین چیست. مگر دین، عرب و عجم دارد؟ به دین اسلام راضی نیست. میگوید ما دین داشتهایم. این آدم، طعم ایمان را نمیچشد.ملاک دیگر باز از وجود نازنین حضرت ختمیمرتبت است که فرمود: أربَعٌ لَم یَجِد رَجُلٌ طَعمَ الإیمَانِ حَتَّی یُؤمِنَ بِهِنَّ؛ أن لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَ أنِّی رَسُولُ اللهِ بَعَثَنِی بِالحَقِّ وَ أنَّهُ مَیِّتٌ ثُمَّ مَبعُوثٌ مِن بَعدِ المَوتِ وَ یُؤمِن بِالقَدَرِ کُلِّهِ یعنی: چهار چیز است که اگر انسان به آنها ایمان نداشته باشد حلاوت ایمان را نمیچشد؛ وحدانیت خدا و اینکه بداند که من به حق مبعوث شدم و اینکه قبول داشته باشد که میمیرد. هیچکدام از ما قبول نداریم که میمیریم. در تشییع جنازهها نگاه کنید. به جای اینکه ترس داشته باشیم که نفر بعد، ما هستیم با موبایلمان مشغول عکس گرفتن هستم. ما مرگ را باور نداریم. اگر هم مرگ را باور داشته باشیم میگوییم بعد از صد و بیست سال اتفاق میافتد. آن قدر به خودمان گفتهایم بعد از صد و بیست سال که باورمان شده است که میخواهیم صد و بیست سال زندگی کنیم و میگوییم هنوز هشتاد سال کار داریم. باید به مرگ اعتقاد داشته باشیم. اعتقاد به مرگ چگونه است؟ پیامبر فرمود: من وقتی پلک میزنم نمیدانم خدا به من اجازه میدهد که چشمم را باز کنم یا نه. آن وقت ما میگوییم بعد از صد و بیست سال و هنوز صد سال وقت هست. چنین چیزی نیست.بعد حضرت رسول میفرماید: معاد را باور داشته باشیم. ما معاد را باور نداریم. بعد از این مرگ باید برویم و نسبت به آنچه که انجام دادهایم جواب بدهیم. باور نداریم. کاری هم نمیشود کرد. تا زمانی که باور به معاد ایجاد نشود از ایمان لذت نمیبریم. چهارمین خصوصیتی که باید به آن ایمان داشته باشیم، ایمان به قدر است. خداوند مقدراتی را برای ما درست کرده است.این روایات از نظر مضمون، یک حرف را میگویند؛ ولی مصادیقش متفاوت است. آخرین حدیثی که در این باب میخوانم این است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ یعنی: بندگان طعم ایمان را نمیچشند مگر اینکه دروغ را ترک کند؛ چه از روی شوخی و چه جدی. مادامی که جامعه دچار دروغ است حلاوت ایمان را نمیچشد. باید دروغ را ترک کرد حتی اگر شوخی باشد.کسی بخواهد ایمان را بچشد که اصل ورود ما به سعادت و بهشت است، راهش همین است. لذت ترک گناه و لذت بندگی و لذت مناجات با خدا و این اموری که خداوند فرموده است ... این اموری معنوی در زندگی ما اصلاً لذت حساب نمیشود. اصلا لذت محاسبه نمیشود.سیاست همهجانبه شیطان این بود که از سمت مقابل حمله میکند و امر آخرت را آسان جلوه می-دهد. مردم بیخیال آخرت میشوند و میگویند همه چیز درست میشود. سابقاً این معنا بیشتر بود. مردم که به مسجد میآمدند بازنشستهها بودند. عبا را بر میداشتند و به مسجد میآمدند. مادامی که کار داشتند به مسجد نمیآمدند. بازنشسته که میشدند به مسجد میآمدند. امر آخرت برای بازنشستهها بود. حمله از پشت سر این بود که بخل و حرص را زیاد میکرد. در جمعآوری مال حریص میکند و بخل را تحریک میکند که آن را به کسی ندهد. حقوق واجبه مال را ادا نمیکند. پول را برای ورثه میگذارد و می-رود. باید در قیامت جواب داد. حمله از جانب راست این بود که دینِ باطل و شبهات را جلوه میدهد. حمله از سمت چپ هم این بود که لذت حرام را برای ما دوستداشتنی میکند. باید لذتهای حلال و معنوی را شناخت.وقتی این آیه نازل شد، دل ملائکه به حال ما سوخت. گفتند: خدایا! تو شیطان را بر اینها مسلط کردهای. از چهار جهت مقابل و پشت سر و راست و چپ تحت محاصره هستند. اینها چگونه باید فرار کنند؟ ببینید خدا چه جوابی میدهد. فرمود: من دو راه را برای او گذاشتهام. دو جهت برای او باقی است. از آن دو جهت میتواند خودش را خلاص کند. یکی بالا است. شیطان نمیتواند از بالا حمله کند. چگونه میتوانیم از جانب بالا به خدا وصل شویم؟ فرمود: هر وقت که بنده من دستش را خاضعانه به طرف من بلند کرد و من را صدا بزند من جوابش را میدهم و او را از شیطان نجات میدهم. باید دستمان را بالا ببریم و خدا را صدا بزنیم و بگوییم یا الله یا رحمان و ... تا از شیطان نجات پیدا کنیم. باید دستمان را بالا ببریم و بگوییم: یَا وَجیهاً عِندَ اللهِ. وَجیهاً عِندَ اللهِ کیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: نَحنُ وَ اللهِ وَجیهٌ عِندَ اللهِ یعنی: به خدا سوگند که ما وجیه نزد خدا هستیم. وجیه نزد خدا کیست؟ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ یعنی: دستت را بالا ببری و بگویی یا حسین. دستت را میگیرد. فهمیدی که چه گفتم یا نه؟ فهمیدید چه شبههای را جواب دادم؟ اگر میگویند چرا دستت را بالا میبری و اسم حسین را میآوری، به خاطر این است که خدا به ما گفته است اگر میخواهید از دست شیطان فرار کنید باید دستتان را بالا بیاورید و بگویید یا الله و یا بگویید یَا وَجیهاً عِندَ اللهِ. وجیه نزد خدا، علی است و اولاد علی. وجیه نزد خدا، حسین است. مگر نمیگوییم: يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللهِ؟ دستمان را بالا میکنیم و میگوییم یا حسین.این جمله بسیار کلیدی است که به شما میگویم. هر وقت هر وقت هر وقت کارد به استخوانتان رسید و هر کاری کردید گره باز نشد دستتان را بالا میبرید و میگویید: یَا مَحمُودُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ، یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ، یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ، یَا مُحسِنُ بِحَقِّ الحَسَنِ، یَا قَدیمَ الإِحسَانِ بِحَقِّ الحُسَینِ. آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ آدم ابو البشر به مدت دویست سال درِ خانه گریه کرد. نهایتاً که خواستند تؤبه او را قبول کنند به او گفتند: به این پنج قسم بده. وقتی به این پنج قسم داد به جبرئیل گفت: آن چهار نفر اول را که اسم بردم، حالت وجد داشتم و یک سروری در من ایجاد شد. ولی اسم آن نفر آخر را که بردم، در دلم غم ایجاد شد. او کیست؟ جبرئیل داستان حسین ابن علی را برای آدم بیان کرد. برای آدم روضه عطش را خواند. برادر! خواهر! هر وقت کارد به استخوانتان خورد، دو رکعت نماز بخوانید و خدا را به پنج تن قسم بدهید و خودتان در همان حال روضه عطش سید الشهداء را بخوانید. آن وقت است که گرهها باز میشود تؤبهها قبول میشود. به خدا بگویید: به نیزه غریبی تکیه داده بود و میگفت: جگرم از تشنگی میسوزد. حسین جان! حسین جان! اگر ما تو را نداشت باشیم چه میکردیم؟ پس دستت را بالا بیاور و اسم حسین را بیاور. آن وقت است که خدا دستت را میگیرد و تو را از دست شیطان نجات میدهد.راه دوم؛ خداوند فرمود راه پایین را هم باز گذاشتهام. خاشعانه سرش را بر سجده بگذارد و من را صدا بزند. من او را نجات میدهم. پس با دو چیز میشود از دست شیطان نجات پیدا کرد. یکی این است که دستت را بالا بیاوری و دعا کنی و یکی هم این است که سر به سجده بگذاری. الان متوجه شدید که چرا رسول الله فرموده است من را با سجدههای طولانی کمک کنید؟ سجده طولانی باعث میشود که از دست شیطان فرار کنید. حملات چهارجانبه شیطان خنثی میشود.امشب چه روضهای بخوانیم؟ حتما تلویزیون را دیدهاید. در این ایام مردم با صفا به کربلا میروند. امروز گفتند دو میلیون و دویست هزار نفر از ایران رفتهاند. پای پیاده با این همه عشق میروند. به هر موکبی که میرسند یک نفر به آنها غذا میدهد. یک نفر شانههایشان را میمالد. یک نفر پاهایشان را میمالد. یک نفر باد میزند که آب در دل زائر امام حسین تکان نخورد. آب تاولهای پای زائران را برای شفای دردهایشان بر میدارند. اینطور است که به زیارت میرویم. وقتی هم به حرم میرویم پنکه هست و کولر هست و فرش هست و ضریح هست. خدام با احترام راهنمایی میکنند. نمیگذارند ناراحت شوید و به شما سخت بگذرد. این یک زائر است. این یک زیارت است.من یک زائر دیگر را هم میشناسم. یک زائر دیگر را هم بگویم؟ یک زائر دیگر هم بود. یک خانم بود. پای برهنه آمد. شمشیرشکستهها را کنار زد. نیزهشکستهها را کنار زد. چشمش به بدنی افتاد که نتوانست بشناسد. صدا زد: أَ أَنتَ أَخِی؟ تو برادر من هستی؟ کار این زائر به اینجا تمام نشد. دختر حسین آمد. صدا زد: أَبَتَاه! اُنظُر إِلَی رُؤُوسِنَا المَکشُوفَةِ وَ إِلَی عَمَّتِیَ المَضرُوبَةِ یعنی: بابا! ببین معجر از سر ما بردهاند. بابا! دارند عمهام را با تازیانه میزنند.اینجا بود که اِجتَمَعَت عِدَّةٌ مِنَ الأعرَابِ حَتَّی جَرُّوهَا عَن جَسَدِ أَبیهَا یک عده از این رجالهها آمدند و این دختر را کشانکشان از روی بدن پدرش بلند کردند.