معارف دین در حوزه اعتقاد، مناسک، بندگی، عبودیت و اخلاق است. باید ببینیم پیامبر(ص) در هر یک از اینها چه جایگاهی دارد.
پیامبر(ص) در حوزه اعتقاد و باور به ساحت مقدس حضرت حق، طبق آنچه که در سوره مبارکه نجم آمده است در افق اعلی است: « وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى » این همان مقام سدرة المنتهایی رسول خدا(ص) است. اگر قرب رسول خدا(ص) نسبت به حضرت حق در سدرة المنتهی است، این معطوف به باور رسول خدا(ص) است. یعنی نسبت به خدا آن قدر باور دارد.
از نظر بندگی در شکل مناسک، خداوند رسول گرامیش را در سوره مبارکه طه خطاب میکند: «طه» ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خودت را به زحمت بیندازی.
قرآن کریم پیامبر (ص) را در زمینه اخلاق نیز ستوده است و فرموده: « وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ؛و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری. »
پس پیامبر(ص) از نظر باور در افق اعلی است. از نظر بندگی و مناسک به حدی است که خودش را به زحمت انداخته است. با همه اینها از نظر اخلاقی نیز عالی هستند.
دین پیامبر(ص)، دین اخلاق است.
حقیقت اخلاق چیست؟ خداوند در سوره مبارکه نساء آیه 77 میفرماید: « قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى؛بگو: سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است! و سرای آخرت، برای کسی که پرهیزگار باشد، بهتر است!» یعنی: دنیایی که ما برای سانتیمتر آن ممکن است خیانت و جنایت و ظلم کنیم تا آن را به دست بیاوریم، قلیل است.
اما اخلاق پیامبر(ص)عظیم است.
کفّار مکّه در سال پنجم بعثت آن قدر بر مسلمانها سخت گرفتند که مسلمانها به رهبری جناب جعفر ابن ابی طالب(ع) به طرف حبشه رفتند. وقتی کفار قریش به نجاشی از مسلمانها سعایت کردند، نجاشی از مسلمانان پرسید: دینی که انتخاب کردهاید چیست؟ برنامه شما چیست؟ حرف حساب شما چیست؟
ای پادشاه! ما در جاهلیت به سر میبردیم. بتپرست بودیم. مردار میخوردیم. کارهای زشت انجام میدادیم. قطع رحم داشتیم (یعنی به خاطر کمترین موضوع در مقابل یکدیگر میایستادیم). حق و حقوق همسایگان را رعایت نمیکردیم. قویِ ما، حق ضعیف ما را میخورد تا اینکه خداوند، فرستادهای را در بین ما مبعوث کرد که ما میدانستیم او کیست. راستگوییش را میشناختیم. امانتداری و حیایش را میشناختیم. او ما را به سوی توحید الهی و پرستش او دعوت کرد و ما را از بتپرستی دور کرد. آنچه را که برای ما آورد تماماً اخلاق بود. گفت: راست بگویید. صله رحم داشته باشید. امانت را برگردانید. مراعات همسایگانتان را بکنید. از حرام چشمپوشی کنید. از خونریزی پرهیز کنید. ما را از کارهای زشت و حرف باطل و خوردن مال یتیم نهی کرد. در انتها ما را امر کرد که نماز هم بخوانید و روزه هم بگیرید.
پیغمبر(ص) در حوزه اخلاق شروع کرد و خودش هم در این حوزه برجسته بود.
خداوند او را به اخلاقش ستوده است. در سوره مبارکه آل عمران آیه 159 درباره پیامبر(ص) فرموده است: « فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛به واسطه رحمت الهی، در برابر مردم نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند.» اَعراب میآمدند و سرشان را روی پای پیامبر میگذاشتند و پاهایشان را بالا میکردند و میگفتند یک قدری از داستانهایت برای ما بگو. منظورشان از آیات قرآن بوده است. حتی اجازه نمیداد که کسی او را دور کند. این عرب را با اخلاق جذب کردند.
سوره مبارکه توبه آیه 128 میفرماید: « لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ؛به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است! »
خداوند در سوره مبارکه کهف آیه 6 پیامبرش را تسلّی میدهد: « فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً؛گویی میخواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار (قرآن) ایمان نیاورند! »
سوره مبارکه توبه آیه 129 میفرماید: « فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ؛اگر آنها (از حق) روی بگردانند، (نگران مباش!) بگو: خداوند مرا کفایت میکند؛ هیچ معبودی جز او نیست»
در سوره مبارکه قصص آیه 56 میفرماید: « إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ؛تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند»
این اشتیاق پیامبر(ص) به هدایت جامعه به خصوصیت مهربان بودن یعنی اخلاق بر می گردد. ما اگر بخواهیم به عنوان یک کشور شیعه، تشیعمان را صادر کنیم لازم است که یک جامعه اخلاقی باشیم. رعایت موازین اخلاقی در جهان غرب، قانون است، نه انتخاب. قانون و انتخاب تفاوت دارند. قانون را انجام میدهند. ریشههای اخلاق در تعالیم پیامبر اسلام(ص) است. اینکه گفتیم اخلاق گمشده امّت پیامبر(ص) است، به همین جهت بود.
جایگاه اخلاق در معارف دینی کجاست؟
آیا بایسته است که به دنبال اخلاق برویم یا شایسته است که به دنبال اخلاق برویم؟ یعنی اینکه آیا لازم است جامعه ما اخلاقی شود یا اینکه لازم نیست و اگر اخلاقی شد، خوب است. ما میخواهیم در این زمینه این مطلب را بگوییم که اخلاق، واجب است.
نکته بسیار مهم این است که بعضی از کسانی که به دنبال اخلاق میروند، دنبال کرامتهای اخلاقی میروند. اخلاق در تصوف با اخلاق در تشیع تفاوت دارد. تشیع در پی اخلاق به تهذیب نفس میرسد. تصوف در پی اخلاق به تقویت نفس میرسد. یعنی ریاضت میکشد تا منشأ صدور کرامتهای نفسانی بشود. آن گاه این آدم، اخلاقی میشود. اینها اصلا توصیه نشده است. اینکه من کار خارق العاده انجام بدهم و طیّ الأرض بکنم توصیه نشده است.
انبیاء و اولیاء(ع) هم مریض میشدهاند. حضرت موسی(ع) مریض شدند، طبیب گفت باید فلان دواها را بخوری تا خوب شوی. ایشان گفت: نخیر لازم نیست. خداوند جبرئیل را فرستاد. جبرئیل گفت: این حرفها چیست؟ مریض شدهای. باید دوا بخوری. موسی گفت: توکل میکنم. جبرئیل از طرف خداوند گفت: دوایت را بخور و در شفاء به من توکل کن. حکمت من اقتضاء کرده است که شفای تو در آن اسباب باشد. این توکل کردن تو با حکمت من منافات دارد. تو میخواهی با یک توکل، حکمت را کنار بگذاری؟
ما باید به تهذیب نفس برسیم، نه به تقویت نفس. بحث تهذیب، ورود به بحث اخلاق است.
تهذیب یعنی پاک کردن درون و نفس از رذایل اخلاقی مانند بخل و حسادت و تنگنظری. محصول اخلاق، پاک شدن از اینها است. وقتی اینها پاک شود، دو رکعت نماز که بخوانیم معراج المؤمن میشود. ولی اگر از اینها پاک نشویم زبان حال ما بعد از نماز این است که «راحت شدیم». این حرف یعنی اینکه با بندگی خدا ارتباط برقرار نکردهایم چون درونمان پاک نیست. رفع تکلیف میکند ولی معراج المؤمن نیست. اگر کسی اهل نماز واقعی باشد اصلاً سمت گناه نمیرود.
حضرت امیر(ع) میفرمایند اگر دو روزِ کسی، یکنواخت باشد مغبون و ورشکسته است. حال اگر چهل سالِ کسی، یکنواخت باشد چطور؟ اگر عبادت در تمام این مدت سخت باشد چطور؟ غرض ما از این حرف، متوقف کردن نیست. هشدارها باعث میشود آدمیزاد ترقی کند.
بحث اخلاق، بایسته و ضروری و لازم است.
دلایل لازم بودن اخلاق
دلیل اول: قرآن کریم در سوره مبارکه احزاب آیه 21 میفرماید: « لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود » وقتی ما به دنبال الگو میگردیم، خدا به ما معرفی کرده است که پیغمبر(ص) باید الگو باشد. اگر پیغمبر(ص) الگوی ما باشد، به قرآن عمل کردهایم.
دلیل دوم: ارتباط ما غالباً در دنیا با اهل بیت برای عنایت و زیارت است و در آخرت هم شفاعت را میخواهیم. ما دنبال این سه مقوله هستیم. سعی میکنیم عنایتشان را به واسطه نذر و نذورات به دست میآوریم. زیارتشان را هم به واسطه پول خرج کردن به دست میآوریم. شفاعتشان را با دعا کردن طلب میکنیم. شفاعت راه دارد؛ ولی هیچ وقت دنبال این نیستیم که به پیامبر(ص) شباهت پیدا کنیم.
اگر بخواهیم در سه حوزه تعالیم دینی یعنی اعتقادات و مناسک و اخلاق، شبیه پیغمبر باشیم کدام مورد میتواند ما را به مقصد برساند؟ پیامبر(ص) فرموده است: إِنَّ أَشْبَهَكُمْ بِي أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً یعنی: شبیهترین شما به من، خوشخلقترین شما است.
سوره مبارکه حجرات آیه 14 میفرماید: « قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ؛عربهای بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!» این یعنی اینکه از ما ایمان میخواهند.
سوره مبارکه بقره آیه 82 میفرماید: « الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ؛و آنها که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام دادهاند، آنان اهل بهشتند؛ و همیشه در آن خواهند ماند.» این آیه یعنی اینکه اگر بخواهیم به بهشت برویم، بهشت را بر اساس مراتب اسلام نمیدهند؛ بلکه بر اساس مراتب ایمان میدهند. پس بین اسلام و ایمان تفاوت هست. جامعه باید به طرف مرتبه ایمان برود. حضرت امیر(ع) میفرمایند: أَكْمَلُكُمْ إِيمَاناً أَحْسَنُكُمْ أَخْلَاقاً یعنی: کاملترین شما در مراتب ایمان، کسی است که خوش اخلاقترین باشد.
وقتی جزای ما را در قیامت بر مبنای ایمان میدهند، بر ما لازم است که در مورد مراتب ایمان فعالیت کنیم و حضرت میفرمایند ایمان کامل در سایه اخلاق محقق میشود.
دلیل سوم: کسی که بفهمد فقط دو روز از عمرش باقی مانده است. این شخص باید چه کند؟ در روایتی از ساحت مقدس حضرت صادق(ع) آمده است: إِنْ أُجِّلْتَ فِي عُمُرِكَ يَوْمَيْنِ فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِكَ لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمِ مَوْتِكَ یعنی: اگر در عمرت به اندازه دو روز فرصت داده شدی و فهمیدی که از عمر تو دو روز باقی مانده است، یک روز را برای اخلاقت قرار بده تا به واسطه این سرمایهگذاری، برای مردنت کمک بگیری. یعنی اخلاق در مرگ به انسان کمک میکند.
ما معمولاً در عرف میگوییم مرگ، شتری است که درِ خانه همه میخوابد.
قرآن کریم در سوره مبارکه ق آیه 19 میفرماید: « وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحيدُ؛و سرانجام، سکرات (و از خود بیخود شدن در آستانه) مرگ بحق فرامیرسد (و به انسان گفته میشود:) این همان چیزی است که تو از آن میگریختی!» مرگ سختی دارد. اگر کسی بخواهد بر سختیهای مرگ فائق شود باید مترصد به اخلاق شود.
حضرت رسول اکرم(ص) یک صحابی داشت به نام سعد ابن معاذ. او رزمنده بوده است. او جانباز شده است. و بعد مدتی شهید شده است. در تشییع جنازه او هفتاد هزار ملک بودند. پیغمبر(ص) با پای برهنه شرکت کردند. مادر سعد همه اینها را دید و به پسرش گفت: بهشت نوش جانت باشد. پیامبر(ص) به مادر سعد فرمودند: این حرف را نزن. سؤال کرد: چرا؟ فرمودند: به خاطر اینکه سعد الآن دچار فشار قبر است. پرسید: چرا به این فشار قبر مبتلا شده است. فرمودند: به خاطر اینکه با زن و فرزندش خوب رفتار نمیکرد. معلوم میشود که اگر اخلاق داشته باشیم فشارها و سکرات مرگ، آسان میشود.