بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ سیاست دومی را که شیطان از آن بهره میگیرد سیاست کمین و بهره بردن از غفلت است. در سوره مبارکه زخرف آیه شریفه 36 بیان خداوند علی اعلا این است: (" وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ؛ و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست!") در سوره مبارکه نساء آیه 38 میفرماید: ("وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَريناً؛ و کسی که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینی است.") این سیاست دوم شیطان بود. این سیاست، نشستن در کمین و بهره بردن از غفلت است. یک لحظه غفلت کردن، شیطان را مسلط میکند و باعث خروج از دین می-شود. این وعدهای است که شیطان داده است. غفلتی که مورد بحث است، فراموش کردن و بی توجهی نمودن به آن حقیقتی است که منشأ سعادت بشر است؛ آن حقیقتی که موجب حرکت و سیر انسان به سوی کمال است. اگر از این امر غفلت میکنیم باز میایستیم. شیطان نمیگذارد برویم. اگر از این امر غفلت کنیم موجب میشود که سعادت بشر تبدیل به شقاوت شود. این در انسانهای دینمدار، زیاد است. یکی از آنها زبیر است؛ زبیر ابن عوام. او پسر عمه پیغمبر بود. رزمنده بود. وقتی در جمل کشته شد حضرت امیر فرمود: چه غمهایی که او از چهره پیامبر زدود. او دینگریز شده بود. دلیلش چه بود؟ بحث غفلت در مورد او پیش آمده بود. وقتی امیر المؤمنین او را متوجه غفلتش کردند سودی به حال او نداشت. چون کار از کار گذشته بود. بنابراین غفلتی که مورد نظر است این است که پدیدهای را که موجب کمال ما است، فراموش کنیم. پدیدهای که موجب حرکت ما به سوی حضرت حق و موجب سعادت ما است را فراموش کنیم. غفلتی مورد بحث ما است که اگر اتفاق بیفتد سعادت بشر به خطر میافتد. این غفلت، مذموم است. قرآن کریم در این مورد در سوره اعراف آیه 205 فرموده است: ("وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ؛ و از غافلان مباش!") یعنی: از غافلان مباش. چرا؟ اولاً نهی میکند و هر چه که نهی شد، مذموم است. چرا مذموم است؟ چون خداوند همواره در مسیر سعادت بشر اتمام حجت کرده است. راه را روشن کرده است. وظایف را تبیین کرده است. حال سؤال میکند: حال که من همه کارها را کردهام و هشدارها و بشارتها را دادهام، چرا تویی که بشر هستی غفلت میکنی؟ این غفلت، مذموم است. به همین دلیل است که در سوره اعراف آیه 205میفرماید: ("وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ؛ و از غافلان مباش!"). خداوند در سوره مبارکه یوسف آیه 3 اتمام حجت کرده است: (" نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلينَ؛ ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو بازگو میکنیم؛ و مسلّماً پیش از این، از آن خبر نداشتی!") یعنی: ما بهترین سرگذشت را ـ یعنی داستان حضرت یوسف را که در آن عبرتهای مختلفی وجود دارد ـ از طریق این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو بازگو کردیم. این یعنی اینکه اتمام حجت کردیم. پیش از آن، از آن خبری نبود. قبل از اینکه ما داستان یوسف را برای تو بگوییم چیزی از آن را نمیدانستی. ما داستان یوسف را گفتیم. اتمام حجت کردیم. لذا اگر الان بخواهید غفلت کنید این غفلت مذموم است. به همین دلیل در سوره مبارکه اسراء آیه 15 میفرماید: ("وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً؛ و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.)") یعنی: ما عذابکننده نیستیم مگر اینکه یک فرستاده یا پیغمبری را بفرستیم که اتمام حجت کند. وقتی که او اتمام حجت کرد و راه را نشان داد و وظایف را تبیین کرد شما حق ندارید غافل باشید. پس این که غفلت مذموم است به خاطر این است که اتمام حجت شده است. خداوند انبیاء را فرستاده است. دوازده وصی حضرت ختمیمرتبت را فرستاده است. در رابطه با غفلت، شش مورد از آثار زیانبار و سوء غفلت ذکر شد: 1. غفلت باعث صدور گناه میشود. 2. غفلت موجب بروز وسوسه شیطان میشود. اینکه شیطان در قلبهای مردم وسوسه میکند، در زمانی است که شخص دچار غفلت شده باشد. 3. غفلت، زندگی انسان را دچار معیشت ضنک میکند. 4. غفلت موجب فرار از هدایت میشود. عامل هدایتگریزی، همین غفلت است. 5. دعای انسان غافل مستجاب نمیشود. دستش را بالا برده است و به خداوند میگوید چه حاجتی دارد؛ ولی از نظر قلبی دچار غفلت است. خداوند دعای این انسان را مستجاب نمیکند. 6. غفلت موجب قساوت قلب است. در سوره مبارکه انعام آیه شریفه 43 میفرماید: ("وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛ بلکه دلهای آنها قساوت پیدا کرد؛ و شیطان، هر کاری را که میکردند، در نظرشان زینت داد!") یعنی: بلکه دلهای آنها قساوت پیدا کرد و شیطان، آنچه را انجام میدادند در نظرشان زینت داد. قساوت قلب، یکی از بیماریهای دوازدهگانه قلب است. در یکی از سلسله بحثهایی که تحت عنوان «موانع پذیرش حق» مطرح شد، که شناخت حق، یک مطلب است. یک عدهای حق را میشناسند. همان را که میشناسند بیان هم میکنند. اما خودش آن را نمیپذیرد. مصداق بارز این طایفه، آقایان اهل سنت هستند که طرفداران سقیفهاند. اینها حق را می-شناسند. حق را بیان میکنند؛ ولی حق را نمیپذیرند. روایتی مکرراً از عایشه همسر پیامبر نقل شد. عایشه میگوید پدرم به خانه من آمد. علی ابن ابی طالب هم آنجا بود. پدرم با من صحبت میکرد؛ ولی مدام به چهره علی نگاه میکرد. از او پرسیدم این چه وضعی است. ابوبکر گفت: من از پیغمبر شنیدم: " اَلنَّظَرُ إِلَی وَجهِ عَلِیٍّ عِبَادَةٌ؛ نگاه کردن به صورت علی ابن ابی طالب، عبادت است." حق را میشناسد. حق را بیان میکند؛ ولی این حقیقت را نمیپذیرد که اصل خلافت برای او است. در آنجا تحلیل شد که چرا اینها دچار یک چنین عارضهای هستند. چون خداوند در سوره بقره آیه 10 میفرماید: (" في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ؛ در دلهای آنان یک نوع بیماری است"). اینها مریضِ قلبی هستند. نه اینکه رگهای قلبهایشان گرفته باشد. نه اینکه دریچه قلبشان مشکل داشته باشد. این ماهیچه صنوبری، هیچ مشکلی ندارد. آن حقیقت روحانیِ آنها مشکل دارد. آن گاه دوازده بیماری قلبی را از قرآن مطرح کردیم. یکی از آنها قساوت قلب است. قساوت قلب باعث میشود که همه بدیهای در نظر انسان، زیبا جلوه کند. یعنی اگر شیطان، اعمال زشت گناهکاران را تزیین میکند که به گناهشان افتخار میکنند، دچار قساوت قلب شدهاند. وگرنه زلیخا وقتی میخواست آن عمل را انجام دهد به هفت پستو رفت. میدانست که آن کار، کار درستی نیست. یعنی شیطان، او را منحرف کرد؛ اما نتوانست این انحراف را برای او زینت دهد. چون هنوز دچار عارضه قساوت قلب نشده بود. اگر کسی به گناه افتخار میکند به این دلیل است که دچار قساوت قلب شده است. اگر کسی دچار قساوت قلب شده است یعنی اینکه دچار غفلت شده است. غفلت است که انسان را به قساوت قلب میکشاند. 7. هفتمین عارضه و اثر سوء غفلت، این است که انسان غافل از مستمندان دستگیری نمیکند و نسبت به آنها بیتوجه است. رفع نیاز آنها را نمیفهمد. ما در روایت داریم: "خَیرُ النَّاسِ مَن اِنتَفَعَ بِهِ النَّاسُ؛ بهترینِ مردم، کسی است که مردم از او نفع ببرند؛" ولی حضرت امیر میفرماید: " وَ لَا يُجِيبُونَ سَائِلًا قَدِ اسْتَوْلَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْغَفْلَةِ؛ کسانی که مستی غفلت، سر تا سر وجودشان را بگیرد و غافل به تمام معنا بشوند، نسبت به احتیاجات نیازمندان بیتوجه هستند." میگویند: آخر سال است و باید مواظب سفره خودمان باشیم. از دستش بر میآید؛ ولی به محتاجان توجه نمیکند. این شخص دچار عارضه غفلت است. در سوره مبارکه بلد آیات 11 تا 16 این مطلب را بسیار عالی بیان کرده است: (" فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعامٌ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ؛ ولی او از آن گردنه مهمّ نگذشت! و تو نمیدانی آن گردنه چیست! آزادکردن بردهای، یا غذا دادن در روز گرسنگی. یتیمی از خویشاوندان یا مستمندی خاکنشین را") یعنی: اینها نتوانستند از آن گردنه مهم بگذرند. یک گردنهای است در قیامت که برخی نمیتوانند از آن بگذرند. و تو نمیدانی که آن گردنه چیست. آزاد کردن بردگان. الان آزاد کردن زندانیها هست. یا طعام دادن در روز سختیها. یتیمنوازی از خویشان خودت. یا مستمندی که به خاک سیاه نشسته است. یک روزی عزیز بوده است؛ ولی الان ورشکست شده است. از این آدمها صحبت نمیکند. نمیگوید به یتیمخانهها بروید. آنها به جای خود. الان از یتیمهای خانواده صحبت میکند. یک مجموعهای از اعمال خیر هست که در محوریت خدمت به خلق است و باعث گذر کردن از آن عقبه است. شخص این خدمت به خلق را کنار میگذارد و نماز میخواند. عیبی ندارد. نماز خوب است؛ ولی موجب نمیشود که آن گردنه را رد کند. آدمی که از این گردنه رد نمیشود آدم غافل است. یعنی حوائج نیازمندان را مرتفع نمیکند. به ما فرمودهاند: اهل آخرت، کسانی هستند که در تنگدستی انفاق میکنند. 8. هشتمین اثر سوئی که غفلت دارد این است که موجب میشود اثر عبادت از بین برود. ما عبادت میکنیم؛ ولی به هدف آن عبادت نمیرسیم. یعنی اثری که خداوند برای وضع آن عبادت قرار داده است است را استیفاء نمیکند. دلیلش غفلت است. دلیلش لقمه حرام نیست. برخی میگویند: لقمه ما که حرام نیست؛ پس چرا از نماز لذت نمیبریم؟ به خاطر این است که دچار غفلت هستیم. یک مثال میزنم که مهمترین مثال است. ببینید چه اتفاقی در این مورد برای عموم ما رخ میدهد. یکی از عبادات دائمی ما نماز است. دو اثر نماز در قرآن کریم بیان شده است: اثر اول: در سوره مبارکه طه آیه شریفه 14 میفرماید: (" وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري؛ و نماز را برای یاد من بپادار!") یعنی: و نماز را به جهت یاد من به پای دارید. یعنی اگر کسی میخواهد یاد خدا باشد راهش نماز است. اثر دوم: در سوره مبارکه عنکبوت آیه شریفه 45 میفرماید: (" وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ؛ و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمیدارد") ما نماز میخوانیم و دائما دچار منکر میشویم. ما نماز میخوانیم؛ ولی یاد خدا نیستیم. دلیلش چیست؟ چرا ما نمیتوانیم با نماز، این آثار را به دست بیاوریم؟ چرا نمیتوانیم با نمازی که میخوانیم به یاد خدا باشیم؟ دلیلش چیست؟ با اینکه نماز این همه خواص دارد در سوره مبارکه ماعون آیه 4 و 5 می-فرماید: (فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ؛ پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهلانگاری میکنند" ) یعنی: کسانی که در نمازشان دچار سهلانگاری و غفلت هستند. نماز کسانی که دچار غفلت هستند چه ویژگیای پیدا میکند؟ باید به سراغ روایات برویم. وجود نازنین حضرت ختمیمرتبت فرمودند: " لَا صَلَاةَ إِلَّا بِحُضُورِ القَلبِ؛ اصلاً نماز معنا ندارد مگر اینکه در سایه حضور قلب باشد." یعنی بدانیم که از لحظه اول تا آخر نماز در محضر چه کسی ایستادهایم. پس حقیقت نماز شکل نمیگیرد مگر با حضور قلب. اگر حضور قلب نباشد ادای نماز در آوردن است. فقط باعث می-شود که ما رساله عملیهمان را انجام داده باشیم و تارک الصلاة نباشیم؛ اما به پا دارنده نماز هم نیستیم؛ چون پیامبر فرموده است نماز فقط در سایه حضور قلب شکل میگیرد. باز هم پیامبر فرموده است که رحمت خدا در نماز هست. اگر به دنبال رحمت خدا هستیم، خداوند در جای خودش ارحم الراحمین است. یکی از مکانهایی که رحمت خداوند نازل است و شامل است، در حال نماز است. اما پیغمبر می-فرماید: " إِنَّ اللهَ مُقبِلٌ عَلَی المُصَلّی مَا لَم یَلتَفِتْ؛ خداوند رحمتش را شامل نمازگذار میکند و متوجه او می-شود مادامی که از نماز جدا نشده باشد." یعنی حضور قلب داشته باشد. هر چقدر حضور قلب داشتید به همان میزان مشمول رحمت حضرت حق هستید. امام باقر علیه السلام می فرماید: " إِذَا قُمْتَ فِي الصَّلَاةِ فَعَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِكَ، فَإِنَّمَا يُحْسَبُ لَكَ مِنْهَا مَا أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ؛ زمانی که نماز را اقامه کردی، بر تو لازم است که با تمام وجود در نماز توجه داشته باشی. زیرا خداوند علی اعلا آن میزان از نماز تو را محاسبه میکند که در آن، حضور قلب وجود داشته باشد." رسول گرامی میفرماید: " إِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ لَمَا يُقْبَلُ نِصْفُهَا وَ ثُلُثُهَا وَ رُبُعُهَا وَ خُمُسُهَا إِلَى الْعُشْرِ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يُلَفُّ كَمَا يُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ فَيُضْرَبُ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا وَ إِنَّمَا لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ بِقَلْبِكَ؛ برخی از نمازها یک دومش پذیرفته میشود. برخی یک سوم. برخی یک چهارم. برخی یک پنجم. برخی هم یک دهمش را قبول میکنند. بعد میفرماید: بعضی از نمازها را مانند لباس کهنه میپیچانند و به سر صاحبش میزنند. چون حضور قلب نداشته است. جایی که کسی اصلاً حضور قلب نداشته باشد نمازش را مانند لباس کهنه میپیچانند و به سرش میزنند. از نماز سودی به تو نمی رسد جز به مقداری که توجه قلبی و اقبال درونی داشته باشی" امام صادق میفرماید: "وَ اللهِ إِنَّهُ لَيَأْتِي عَلَى الرَّجُلِ خَمْسُونَ سَنَةً وَ مَا قَبِلَ اللهُ مِنْهُ صَلَاةً وَاحِدَةً. فَأَيُّ شَيْءٍ أَشَدُّ مِنْ هَذَا؟؛ به خدا سوگند چه بسا پنجاه سال بر یک شخص میگذرد و خدا حتی یک نماز او را هم قبول نکرده است. چه چیزی از این بدتر؟" پنجاه سال نماز خوانده است؛ ولی ستون نمازش را پر نکرده است. ستون نماز را با حضور قلب پر میکنند. گاهی نیمی از نماز را میپذیرند و گاهی یک دهم آن را و گاهی مانند لباس میپیچند و به سر انسان میزنند و میگویند: این نمازت را نمیخواهیم. ما در ظاهر نماز ماندهایم؛ چه رسد به واقع آن. ظاهر نماز که تجویدِ نماز باشد، اگر راه مکه باز باشد نماز را درست میکنیم. هفتاد سال نماز خوانده است. در سال هفتاد و یکم از عمرش میخواهد به مکه برود. آن موقع است که نمازش را درست میکند. اگر راه بسته باشد هم که کسی نمازش را درست میکند. این دو سالی که راه بسته بود هیچ کس نیامد تا حمد و سورهاش را درست کند؛ چون مکه به راه نبوده است. چرا مکه این قدر اهمیت دارد؟ چون دو رکعت نماز دارد به نام طواف نساء که اگر غلط بخواند همسرش به او حرام میشود. با خدا کاری ندارد. مبادا همسرش به او حرام نشود. ما در این ماندهایم؛ چه رسد به حضور قلب. میفرمایند اگر حضور قلب نداشته باشید که اصلاً نماز شما قبول نیست. هر چقدر هم صاد را طوری تلفظ کنید که عبد الباسط حسرت بخورد. حضور قلب کجا است؟ امام صادق فرموده است: چه چیزی سختتر از این معنا؟ سپس حضرت میفرماید: "وَ اللهِ إِنَّكُمْ لَتَعْرِفُونَ مِنْ جِيرَانِكُمْ وَ أَصْحَابِكُمْ مَنْ لَوْ كَانَ يُصَلِّي لِبَعْضِكُمْ مَا قَبِلَهَا مِنْهُ لِاسْتِخْفَافِهِ بِهَا. إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَقْبَلُ إِلَّا الْحَسَنَ، فَكَيْفَ يَقْبَلُ مَا يُسْتَخَفُّ بِهِ؟؛ شما یک عده از مردمان از همسایه-ها و خویشاوندانتان را میشناسید که اگر برای شما نماز بخوانند شما از آنها نمیپذیرید. چون نماز را خفیف شمردهاند. آن را خوار کردهاند. خداوند جز یک چیز خوب و نیکو را قبول نمیکند. چگونه چیزی را بپذیرد که شما آن را کوچک میکنید و خوار کردهاید؟" حضرت میفرماید: بعضیها هستند که وقتی نماز میخوانند تو نمیپذیری، چه برسد به خدا که بسیار سختگیر است. مرحوم فیض کاشانی میگوید: یک شخصی داشت نماز میخواند. در نماز قولنج میشکاند. سر و گردنش را تکان میداد. با گوشش بازی میکرد. با ریشش بازی میکرد. پیامبر این شخص را دیدند که در نمازش کارهای بیهوده انجام میداد. دست در گوش میکرد. قولنج میشکست. " لَمَّا رَأَی العَابِثَ فِی صَلَاتِه قَالَ: لَو خَشَعَ قَلبُ هَذَا لَخَشَعَت جَوَارِحُهُ؛ پیامبر فرمود: هنگامی كه پیامبر دیدند نمازگزاری بیهوده، اعضا و جوارحش را حركت داده و آرامش ندارد، فرمودند: اگر قلباً متوجه خدا بود اعضای او هم متوجه خدا بودند." امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی دو رکعت نمازی بخواند که خدا، آن را از او بپذیرد، هرگز او را به جهنم نمیبرد. فرمود: اگر یک صدقه انسان را بپذیرند او را به جهنم نمیبرند. اگر یک عمل مستحبی او را بپذیرند او را به جهنم نمیبرند. اگر یک عمل واجب او را بپذیرند او را به جهنم نمیبرند. به امام علی (ع) عرض شد: چرا این قدر انفاق میکنید؟ بخشی از این زندگی را برای خودتان نگه دارید. همه را برای خدا میدهید؟ فرمود: من هم میدانم که اگر یک عملم را بپذیرند از جهنم نجات پیدا کردهام. اما من اصلاً نمیدانم که خداوند عملی را از من پذیرفته است یا نپذیرفته است. این تفکر حضرت علی (ع) است. خداوند فرموده است: بنده من! من دنیا را به تو نمیدهم. تو به دنبال آن میروی. وقتی که به تو می-دهم از من غفلت میکنی. چه زمانی به دنبال من هستی؟ همه این حرفها بر سر دنیا است. اگر بتوانیم از دنیا جدا شویم در اختیار حضرت حق خواهیم بود.