بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ما باید خصائص اصحاب سیدالشهدا (ع) را در خودمان ایجاد بکنیم تا هر زمانی که ظهور حضرت مهدی (ع) اتفاق افتاد ما هم در رکاب امام زمان (عج)، جانفشانی بکنیم و برای اسلام، ایجاد سرافرازی بکنیم؛ به دلیل اینکه در رکاب امام بودن، حرکت سختی است؛ وگرنه تمام آن سی هزار نفر، امامشناس بودند. تمام آن سی هزار نفر میدانستند که امام حسین (ع) کیست؛ اما پای او نایستادند. سومین صفت اصحاب امام حسین علیه السلام: خصوصیت سومی که اصحاب امام حسین (ع) داشتند این بود که از تمام تعلقات دنیا، آزاد و رها بودند. هیچ وابستگی به دنیا نداشتند. این، یک بینش است. یک بینش اصیل است. اگر در جامعه ما هم اتفاق بیفتد این جامعه، جامعه مهدوی میشود. جامعه حسینی میشود. این بزرگواران به دنیا اهمیت میدادند ولی در جهت رسیدن به آخرت؛ چون ضروریِ دین ما است که آخرت هر چه که باشد پیامد عمل ما در دنیا است. قرآن کریم در سوره مبارکه قصص آیه 77 همین معنا را بیان میکند: (وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ). بیان خداوند متعال این است که میفرماید: (وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا) یعنی: بهرهات را از دنیا فراموش نکن. یعنی در دنیا به دنبال یک هدفی باش؛ اما نمیفرماید که دنیا را هدف قرار بده. بعد از آن میفرماید: همانگونه که خدا به تو نیکی کرده است تو هم خوبی کن و در زمین، فساد به راه نینداز که خداوند مفسدین را دوست ندارد. بنابراین توصیه اصلی و اولی، این است که نصیب دنیایی را فراموش نکنید. باید در دنیا فعالیت کرد. جناب لقمان، حکیم الهی به فرزندش اینطور بیان کرده است: يَا بُنَيَّ خُذْ مِنَ الدُّنْيَا بُلْغَةً وَ لَا تَرْفُضْهَا کُلَّ الرَّفضِ فَتَكُونَ عِيَالًا عَلَى النَّاسِ یعنی: پسرم! در دنیا به قدر کفایت برداشت کن و به کلی آن را کنار نگذار تا نانخور مردم نشوی. اسلام این را نمیپسندد. بیان وجود نازنین حضرت ختمیمرتبت این است: آنهایی که محتاج و فقیر هستند مادامی که میتوانند از صدقه استفاده نکنند. چون صدقه، سیلی است که در آخرت جای آن روی صورت میماند مگر برای کسی که بدون آن، نمیتوانسته است زندگی کند. به پیغمبر عرض شد: یک شخصی هست که آدم بسیار خوبی است. روزها اهل عبادت و روزه است. شبها اهل شبزندهداری است. به طور کلی، لُعبتی است. حضرت فرمود: زندگی او را چه کسی اداره میکند؟ گفتند: ما مردم جمع میشویم و یک چیزی به او میدهیم. حضرت فرمود: از چشمم افتاد. به اینکه وظیفه مردم این است که صدقه پرداخت کنند اتکاء نداشته باش؛ چون تو وظیفه نداری که صدقهخور باشی مگر به اندازه رفع ضرورت؛ یعنی اینکه گرسنگی برطرف بشود که در قید حیات باشی. لقمان از طرفی دیگر به پسرش میگوید: طوری به دنیا وارد نشود که به آخرتت ضرر بزند. بعد میفرماید: دنیا را طوری هم رها نکن که کَل بر مردم باشی. نه دو دستی بچسب و نه آن را فراموش کن. ببینیم قرآن میگوید نگرش ما به دنیا باید چگونه باشد. در سوره مبارکه غافر آیه 39 میفرماید: (يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ) یعنی: این زندگی دنیا، محدود است. برای یک مدتی است. حضرت نوح (ع) که به مدت دو هزار و پانصد سال زندگی کرد. وقتی حضرت عزرائیل رفت که جان ایشان را بگیرد از او سؤال کرد: این دو هزار و پانصد سال چگونه بود؟ گفت: مثل بودن در یک ساختمان بود که از یک درِ آن وارد شدم و از درِ دیگر خارج. راجع به دو هزار و پانصد سال این را میگوید. یعنی مثل یک چشم به زدن بوده است. اگر دنیا، دو هزار و پانصد سال هم باشد به فرموده خدا، محدود است. ولی آن چیزی که نامحدود است آخرت است. جاودانگی در آخرت است. شما برای شصت هفتاد سال چقدر تلاش میکنید؟ آنجا هم زندگی است. در آنجا هم باید حیات داشت. برای آنجا چه ابزاری داریم؟ مسکنتان در آنجا چگونه است؟ املاکی که وجود ندارد که خانه اجاره بدهند. در این دنیا باید تلاش کرد. هر کاری که میخواهیم بکنیم را در همین شصت هفتاد سال باید انجام بدهیم. قَالَ رَسُولُ اللهِ: لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ مِثْقَالَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ مَا أَعْطَى كَافِراً وَ لَا مُنَافِقاً مِنْهَا شَيْئاً یعنی: اگر دنیا؛ نه فقط هزار متر که کل آن، در نزد خداوند به اندازه بال پشه ارزش داشت؛ بال پشه چه وزنی دارد؟ اگر کل دنیا در نزد خداوند به اندازه بال پشه ارزش داشت، خدا به کافرین (یعنی منکرین خدا که اصلا به حیطه اسلام وارد نشدهاند) و منافقین (یعنی کافران دروندینی که از سقیفه به وجود آمدند) هیچ چیزی نمیداد. اگر دنیا در نزد خدا ارزش داشت به آنها هیچ چیزی نمیداد. چقدر ارزش داشت؟ به اندازه بال پشه. این باید تبدیل به باور ما بشود؛ منتها نمیشود. باور ما این است که میخواهیم دنیا و آخرت را با هم جمع کنیم. پیامبر میفرماید: إِنَّ نَعِيمَ الدُّنْيَا أَقَلُّ و أَصْغَرُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ خَرْبَصِيصَةٍ یعنی: نعمتهای دنیا در نزد خداوند از فضله یک پشه کوچک، کمتر و کوچکتر است. چگونه باید بگویند که این دنیا ارزش ندارد؟ به چه زبانی باید بگویند که این دنیا ارزش ندارد؟ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هذه أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ كُرَاعِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ یعنی: به خدا سوگند که این دنیا شما نزد منِ علی، بی ارزشتر است از استخوان خوک در دست انسان جذامی. علی جان! باز هم برای ما بگو که دنیا چقدر بیارزش است. خود او پای این حرفها ایستاده است. یک وقت ما میگوییم دنیا بیارزش است ولی ... حضرت میفرماید: إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى یعنی: دنیای شما در نزد من بیارزشتر است از برگ در دهان ملخ که آن را میجود. علی را با نعمتهای فانی چه کار؟ علی و لذتهای ناپایدار کجا؟ علی هم به دنبال لذت است ولی دنبال لذت ناپایدار نیست. یک وقت کسی نگوید علی ابن ابی طالب افسرده است. دنبال لذت هست ولی دنبال لذت پایدار است. دنیا، لذت آنی است. او دنبال لذت آنی نیست. به کل دنیا میگوید: لذت آنی. چه کسی این حرف را میزند؟ کسی که امتحانش را همه جا پس داده است. یک وقت است که من از دنیا بد می-گویم که به خاطر این است که دستم به دنیا نمیرسد. یک وقت است که من از دنیا بد میگویم چون آدم بی مسؤولیتی هستم. تنبل هستم. حال ندارم دنبال کار بروم. خانمم میگوید برو دنبال کار و من میگویم: دنیا در نظر من از ... ناگهان عارف میشوم. امیر المؤمنین از پول کارگری آبیاری نخلستانهای مردم در مدینه، هزار برده آزاد کرده است. بیل میزده است و چاه حفر میکرده است. از داخل چاه که بیرون میآمد دیدند که لبهایش تکان میخورد. گفتند: علی جان! چه کردی؟ دعا میخوانی که برکتش زیاد شود؟ فرمود: نه؛ چاه را وقف کردم. ثروتمند است. دستش میرسد. بی مسؤولیت نیست. رئیس حکومت اسلامی است. در جنگ جمل بصره را فتح کردند. خزانه بصره را به ایشان نشان دادند. فرمود: يَا صَفْرَاءُ! يَا بَيْضَاءُ! غُرِّي غَيْرِي یعنی: ای زرد و سفید. یعنی ای طلاها و ای نقرهها! شخص دیگری را بفریبید.به این میگویند زهد. زهد، نداری نیست؛ بلکه عدم وابستگی و رهایی است. انسان میتواند ثروتمند باشد ولی به دنیا وابسته نباشد. آدم میتواند یک وجب از دنیا را هم نداشته باشد؛ ولی به دنیا تعلق داشته باشد. رهایی انسانها از دنیا به واسطه چیست؟ راه حل عدم تعلق، زهد است. زهد در چه کسی پیدا میشود؟ هر کسی که بیشتر نماز میخواند؟ هر کسی که بیشتر روزه میگیرد؟ نخیر. در این آدمها پیدا نمیشود. چقدر زیبا صحبت کردهاند. خدا شاهد است که اگر پیامبر و آل پیامبر نبودند فلک، حرف حساب برای گفتن نداشت. قَالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلَامُ: قَالَ اللهُ تَعَالَی: يَا مُوسَى! إِنَّ عِبَادِيَ الصَّالِحِينَ زَهِدُوا فِيهَا بِقَدْرِ عِلْمِهِمْ بِهَا وَ سَائِرَهُمْ مِنْ خَلْقِي رَغِبُوا فِيهَا بِقَدْرِ جَهْلِهِمْ امام صادق علیه السلام میفرماید: حضرت حق جناب موسای کلیم الله را مخاطب قرار داد و فرمود: به درستی که بندگان صالح من به اندازه علمشان به دنیا، نسبت به دنیا زهد میورزدند و دیگران رغبت به دنیا دارند به اندازه نادانی که نسبت به دنیا دارند. میفرماید آنهایی که به دنبال دنیا هستند آدمهای نادانی هستند. خود خدا میفرماید. پیغمبر با عدهای از اصحابشان از کنار یک خرابهای رد میشدند. دیدند لاشه یک بزغالهای که یک گوشش را هم بریدهاند در آنجا افتاده است. حضرت به اطرافیانشان فرمودند: این لاشه بزغاله را چند میخرید؟ گفتند: به هیچ مقداری حاضر نیستیم آن را برداریم. چون به درد ما نمیخورد. اگر زنده بود و گوش داشت یک چیزی بود. الان که اصلا به درد نمیخورد. حضرت فرمود: حاضر هستید به طور رایگان و مجانی برای شما باشد؟ گفتند: اگر زنده بود آری. پیامبر فرمود: به خدا سوگند تمام دنیا از این لاشه بزغاله گوشبریده در نزد من، بی ارزشتر است. ما میخواهیم خدا ما را دوست داشته باشد. میخواهید خدا دوستتان داشته باشد یا نه؟ جدا می-خواهید؟ نسخه میخواهید؟ در سوره مبارکه مائده آیه 54 میفرماید: (يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ) خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند. میخواهید محبوب خدا شوید و برای او دلربایی کنید؟ دلبری کنید و خدا شما را دوست داشته باشد؟ فقط یک فرمول دارد. نمیخواهد هزار رکعت نماز شب بخوانید. نمیخواهد در روز، قرآن را هزار بار ختم کنید. جناب عیسی علیه السلام میفرماید: أَبْغِضُوا الدُّنْيَا يُحْبِبْكُمُ اللهُ یعنی: نسبت به دنیا بغض داشته باشید تا خدا، شما را دوست داشته باشد. نسخه همین است برادرها. غیر از این، آب در هاون کوبیدن است. اگر کسی بخواهد به جایی برسد، راهش همین است. به دنیا بغض داشته باشید و کینه داشته باشید تا محبوب خدا بشوید. میشود هم دنیا و هم خدا را با هم داشت؟ نخیر. در سوره مبارکه احزاب آیه 4 میفرماید: (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ) در درون هر انسانی بیش از یک قلب قرار ندادهاند و هر قلبی هم جایگاه علاقه به یک حقیقت است. اگر دنیا آمد آخرت رفته است و اگر آخرت آمد دنیا رفته است. این هفتاد و دو نفری که پای امام حسین ایستادند خصوصیتشان همین بود. امام حسین علیه السلام فرمودند: مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللهُ یعنی: هر کسی که میخواهد خونش را در راه ما بذل کند و میخواهد خدا را ملاقات کند پس با ما بیاید که من فردا عازم چنین کاری هستم. به همین دلیل است که هفتاد و دو نفر پای امام حسین (ع) ایستادند. چون این هفتاد و دو نفر توانستند دنیا را کنار بگذارند. عمر سعد نتوانست دنیا را کنار بگذارد. امام حسین (ع) به او فرمود: تو واقعا میخواهی با من بجنگی؟ فرمود: اگر بشود مجبور هستم. حضرت فرمود: مگر تو من را نمیشناسی؟ گفت: چرا؛ اموالم در خطر است. حضرت فرمود: من تضمین میکنم. گفت: املاک دارم. حضرت فرمود: بهتر از آن را میدهم. گفت: زن و فرزندم در خطر هستند. حضرت فرمود: من تضمین سلامت میکنم. گفت: پستم را میگیرند. پست و زن و فرزند و اموال. نتوانست از اینها بگذرد. دسیسه کرد. گفت: حسین را می-کشیم. استاندار ری میشوم و در آنجا تا جایی که بتوانیم دست مردم را میگیریم. خدا هم دستگیری از مردم را میخواهد. نفهمید که یک چیزی وجود دارد به نام توفیق. تو حسین را بکشی توفیق خدمت به مردم را پیدا میکنی؟ توفیق رفیقی است به هر کس ندهندش پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش تو فکر کردی که سید الشهداء را بکشی به این توفیق میرسی؟ اصلا و ابدا. اصحاب امام حسین (ع) توانستند دنیا را کنار بگذارند. چگونه میشود دنیا را کنار گذاشت؟ به این شکل: باید خودت را در این حالت بدانی که وقتی مثلا به کربلا سفر میکنید بارت را تحویل میدهی و میرود در قسمت بار هواپیما. یک ساک دستی با خودت داری و به سالن ترانزیت میرود. منتظر هستی که پروازت را اعلام کنند. وقتی که اعلام کنند که پرواز تهران ـ نجف آماده حرکت است دیگر با خودت نمیگویی وسایلم چه میشوند. همین ساک دستی به دستتان است و میروید. تمام شد و رفت. شما باید ساک دستیتان به دستتان باشد که اگر صدا آمد: أَلَا يَا أَهلَ العَالَمِ! أَنَا القَائِمُ الثَّانِی عَشَرَ فورا بگویید: کجا باید خدمت شما برسیم. باید اینطور منتظر بود که در کجا باید خودم را معرفی کنم. نه اینکه بگویید حالا بگذارید حسابهایمان را درست کنیم و صاف کنیم و بعد از آن میآییم. به این شکل نیست برادرها. عده زیادی برای اینکه حساب-هایشان را صاف کنند حسین ابن علی را از دست دادند. طرماح بن عدی به حضرت گفت: من میروم و این بارها را میرسانم و بر میگردم. از برگشت او خبری نبود. بارهایتان را زودتر برسانید؛ چون معلوم نیست که چه زمانی بیاید. از فرصتهایتان را استفاده کنید. در حدیث آمده است که خداوند، کار حجتش را در یک شب اصلاح میکند. ما هم منتظر همان یک شب هستیم. هستیم یا نه؟ ساک دستی را آماده کنید که اگر آمد و گفت: من نیاز به کمک داریم نگوییم: ما برویم و بارهایمان را برسانیم. باید رهای از دنیا بود. باید بینشمان را عوض کنیم. اگر بینشمان را عوض نکنیم نهایتا میشویم طرماح عدی و یک عمر حسرت و ندامت و کاری هم نمیشود کرد. کلمات کلیدی:دنیا ،آخرت ،عمر سعد،صدقه ،محبوب خدا،ساک دستی