بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ مطلع بحثی که امشب آغاز میکنم، با دو قطعه از زمان امام باقر و حضرت صادق است: قطعه اول: شخص پیرمردی به نام «مسعدة» میگوید: من در جلسهای در محضر حضرت صادق علیه السلام نشسته بودم و عده زیادی هم در آن جلسه بودند. شخصی عصازنان وارد شد. از امام اجازه گرفت که دست مبارک ایشان را ببوسد و امام این اجازه را به او دادند. پیرمرد شروع به گریه کرد. حضرت فرمود: چرا گریه میکنی؟ پیرمرد گفت: صد سال است که به پای قائم شما وفادار هستم. میگویم همین ماه یا همین سال میآید؛ ولی سن من بالا رفته و استخوانهایم سست شده و مرگم نزدیک است؛ اما هنوز آنچه را در مورد شما دوست دارم، ندیدهام. تعبیرش بسیار زیبا است. همه ما فرج را برای خودمان می-خواهیم؛ ولی او میگوید آنچه را که در مورد شما دوست دارم اتفاق نیفتاده. معرفت بالایی است که انسان، فرج را برای چشمروشنی اهل بیت بخواهد. سپس به امام عرض کرد: شما را کشته و تنها میبینم. دشمنان شما را پیروز میبینم. چرا گریه نکنم؟ امام هم شروع به گریه کردند. دست این پیرمرد صد ساله را گرفتند و این جملات را فرمودند: «يَا شَيْخُ! إِنْ أَبْقَاكَ اللَّهُ حَتَّى تَرَى قَائِمَنَا كُنْتَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ إِنْ حَلَّتْ بِكَ الْمَنِيَّةُ جِئْتَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ ثَقَلِ مُحَمَّدٍ وَ نَحْنُ ثَقَلُهُ فَقَالَ: إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» یعنی: اگر خدا به تو آن قدر عمر بدهد که قائم ما را ببینی، در درجات بالایی خواهی بود؛ ولی اگر مرگت فرا برسد و با این معرفتی که داری از دنیا بروی در روز قیامت در ثقل پیغمبر هستی و ما ثقل پیامبر هستیم؛ چراکه پیامبر فرمود: من بین شما دو چیز را جانشین قرار دادم. اگر به این دو تمسک کنید هرگز دچار گمراهی نمیشوید. پیرمرد وقتی این را شنید گفت: دیگر باکی ندارم. دیگر کاری هم ندارم. اگر مرگم برسد خیالم راحت است. آنچه را که صد سال به دنبالش بودم پیدا کردم. این پیرمرد نمیدانست امام زمان کیست. حضرت صادق شروع به معرفی کردند. خصائصی را برای امام زمان علیه السلام بیان کردند و بعد این جمله را فرمودند: «يَا شَيْخٌ! وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَلَا وَ إِنَّ شِيعَتَنَا يَقَعُونَ فِي فِتْنَةٍ وَ حَيْرَةٍ فِي غَيْبَتِهِ هُنَاكَ يُثْبِتُ عَلَى هُدَاهُ الْمُخْلَصِينَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُمْ عَلَى ذَلِكَ» یعنی: اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی میکند تا قائم ما خروج کند و تمام آنچه که رسالت و هدفش هست را اجرا نماید. بعد حضرت فرمودند: شیعیان ما در دوران غیبت کبری در حیرت و سرگردانی و فتنههای شدید هستند. در آن دوران، خداوند فقط اهل اخلاص را ثابتقدم قرار میدهد. بعد حضرت صادق علیه السلام برای اهل اخلاص دعا میکنند: خدایا! آنها را بر این ثبات قدم کمک کن. ما در دوره غیبت کبری هستیم. امام فرمودند که غیبت کبری، دوره حیرت و فتنه است. در شب نیمه شعبان یکی از مهمترین فتنههای زمانمان را بیان کردم که پیغمبر فرمود از زمانی که آدم علیه السلام خلق شد تا روز قیامت، فتنهای بزرگتر از فتنه دجال نیست. عوارض و نشانههای فتنه دجال را از زبان حضرت امیر بیان کردم. دیدیم که تا حدود زیادی بر جامعه امروز ما و جامعه امروز جهانی منطبق است؛ لکن امام میفرماید از این فتنه و امثال این فتنه فقط اهل اخلاص نجات پیدا میکنند. سؤال این است که این اهل اخلاص چه کسانی هستند و چطور میشود به اینجا رسید؟ قطعه دوم: «حکم ابن عتبیة» میگوید در محضر امام باقر علیه السلام بودم. عده دیگری هم بودند. پیرمردی آمد. وجه مشترک هر دو داستان، کسانی هستند که در آخر عمر هستند. سلام کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ». حضرت جوابش را دادند. به اطرافیان سلام کرد. آنها هم جواب دادند. به حضرت باقر نگاه کرد و عرض کرد: «أدْنِنِي مِنْكَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ» یعنی: ای پسر پیغمبر! فدای شما بشوم! من را نزدیک خودتان جای بدهید. جلو رفت و عرض دین کرد: «فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّكُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكُمْ وَ وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّكُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكُمْ لِطَمَعٍ فِي دُنْيَا وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُبْغِضُ عَدُوَّكُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْهُ وَ وَ اللَّهِ مَا أُبْغِضُهُ وَ أَبْرَأُ مِنْهُ لِوَتْرٍ كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِلُّ حَلَالَكُمْ وَ أُحَرِّمُ حَرَامَكُمْ وَ أَنْتَظِرُ أَمْرَكُمْ فَهَلْ تَرْجُو لِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ» یعنی: به خدا قسم من شما را دوست دارم و دوستداران شما را هم دوست دارم. به خدا قسم همه عشق من به شما و دوستداران شما به خاطر طمع دنیا نیست. یعنی: به خدا قسم من نسبت به دشمنان شما کینه و تنفر دارم و از آنها بیزار هستم. به خدا قسم این بغض و کینه من نسبت به دشمنان شما، یک مسأله شخصی نیست. به خاطر خودم نیست که بغض آنها را دارم. به خدا قسم آنچه را که شما حلال کردهاید حلال میدانم و آنچه را که شما حرام دانستهاید حرام میدانم و منتظر قائم شما هستم. به من امیدی هست؟ آیا مسیر را به درستی آمدهام؟ حضرت به او فرمود: «إِلَيَّ إِلَيَّ حَتَّى أَقْعَدَهُ إِلَى جَنْبِهِ» یعنی: به من نزدیکتر شو. بعد فرمودند: اما این جریانی که تو نقل کردی؛ یک شخصی خدمت پدرم حضرت علی ابن حسین بود. همین مطالب را به پدرم گفت. پدرم به آن آدم اینطور فرمودند: «إِنْ تَمُتْ تَرِدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ يَثْلَجُ قَلْبُكَ وَ يَبْرُدُ فُؤَادُكَ وَ تَقَرُّ عَيْنُكَ وَ تُسْتَقْبَلُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّيْحَانِ مَعَ الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ لَوْ قَدْ بَلَغَتْ نَفْسُكَ هَاهُنَا وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ وَ إِنْ تَعِشْ تَرَى مَا يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَيْنَكَ وَ تَكُونُ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى» یعنی: اگر با این حال از دار دنیا رفتی در عالم برزخ، پیامبر و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و من از تو استقبال میکنیم به شکلی که دلت خنک میشود. چشم تو روشن میشود. کرام الکاتبین در برزخ به استقبالت میآیند. در یک فضای عاطفی، تو را وارد عالم برزخ میکنند. اما اگر زنده ماندی خداوند چشم تو را به آنچه که دوست داری روشن خواهد کرد و تو با ما در اعلی علیین خواهی بود در عالیترین رتبه. پیرمرد به حضرت عرض کرد: یک بار دیگر بگویید. حضرت همین مطالب را بیان کردند. گفت: بهبه. شرفیاب محضر پیامبر و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و علی ابن حسین؟ ملک الموت به این شکل به سراغ من میآید؟ روی پای حضرت امام باقر افتاد و گریه کرد. عتیبة میگوید من مجلسی را بهتر از این ندیده بودم. بعد از آن هم هیچ جلسهای مانند آن جلسه، احوالات ما را تغییر نداد. وقتی پیرمرد میخواست برود با خودش زمزمه میکرد: من مهمان رسول خدا باشم؟ من مهمان امیر المؤمنین باشم؟ من مهمان امام حسن باشم؟ و ... حضرت باقر بیانیّه آخر را صادر کردند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا» یعنی: هر که میخواهد مردی از اهل بهشت را ببیند این پیرمرد را ببیند. ما چطور میتوانیم به این دینداری برسیم؟ حرف ما این است که این دینداری صحیح را اینها از کجا آوردند؟ اگر دینداری صحیح در کار نباشد نجات در کار نیست. به ما نگفتهاند دیندار باشید. به ما گفتهاند دیندارِ دینِ صحیح باشید. یعنی بر اساس آنچه که خدا و پیغمبر دستور دادهاند عمل کنید، نه آنطور که دوست دارید. تا دینداری صحیح نباشد نجات در دوره غیبت امام زمان علیه السلام وجود ندارد. حضرت زین العابدین علیه السلام میفرماید: «أَنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى...وَ أَمَّا الْأُخْرَى فَيَطُولُ أَمَدُهَا حَتَّى يَرْجِع عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ مَنْ يَقُولُ بِهِ» یعنی: برای قائم ما دو غیبت هست. یکی از آن دو، طولانیتر از دیگری است. حضرت در مورد غیبت کبری میفرمایند: دوران غیبت کبری به قدری طول میکشد که بیشترین کسانی که طرفدار ایشان بودهاند و امامت ایشان را قبول داشتهاند، دست از ایشان بر میدارند. نگرانکننده است؛ چون ممکن است یک روزی ما هم جزء همانها باشیم. امام فرمود بیشترِ کسانی که امامتش را قبول دارند دست از او میکشند. سپس حضرت میفرماید: «فَلَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا» یعنی: در دوره غیبت کبری بر امامت حضرت ولی عصر ثابتقدم نمیماند مگر کسی که چهار ویژگی داشته باشد: 1. «مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ» یعنی: کسی که دارای یک باورِ صد در صدی باشد. 2. «وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ» یعنی: کسی که دارای شناخت صحیح باشد. 3. «وَ لَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا» یعنی: کسی که در دلش نسبت به آنچه که ما حکم کردهایم شک و تردید نباشد. متأسفانه امروز میگویند دین را طوری نقل کنید که مردم و عقل و علم بپسندد. 4. «وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ» یعنی: کسی که تسلیم ما اهل بیت باشد. تنها راه نجات، این است که اهل اخلاص باشیم. باید نوعی از دین را داشته باشیم که امام علیه السلام بگوید او اهل بهشت است. این معرفت صحیح را از کجا باید به دست بیاوریم؟ امام زین العابدین فرمود: بیشترین کسانی که به امامت امام زمان اقرار دارند در دوره غیبت کبری از امامت ایشان دست بر میدارند؛ چون دینداری صحیح ندارند. دینداری صحیح چیست؟ مسأله دیگر این است که این معرفت را از کجا به دست بیاوریم؟ چند حدیث بخوانم: حدیث اول: حضرت صادق به یونس ابن ظبیان فرمودهاند: «إِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِيحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَنَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» یعنی: اگر خواستی معرفت صحیح پیدا کنی نزد ما است. ما همان اهل ذکری هستیم که خداوند علی اعلا در قرآن کریم میفرماید: اگر نمیدانید از اهل ذکر سؤال کنید. حدیث دوم: امام باقر با قسم فرمودند: «فَوَ اللَّهِ لَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ» یعنی: به خدا سوگند علم یافت نمیشود مگر نزد خاندانی که جبرئیل بر آنها نازل میشود. حدیث سوم: حضرت باقر فرمودهاند: «لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لَا صَوَابٌ إِلَّا شَيْءٌ أَخَذُوهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» یعنی: بدانید و توجه داشته باشید که مکاتب مختلف، حرف درست و حقیقت را ندارند. حقیقت، امر صفر و صد است. یا هست یا نیست. نسبی نیست. آن را فقط از خاندان پیغمبر بگیرید. حدیث چهارم: امام باقر فرمودهاند: «كُلُّ مَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ بَاطِلٌ» یعنی: هر چیزی که از غیر این خانواده باشد باطل است. حدیث پنجم: وجود نازنین امیر المؤمنین به کمیل فرمود: «يَا كُمَيْلُ! لَا تَأْخُذْ إِلَّا عَنَّا تَكُنْ مِنَّا» یعنی: فقط از ما بیاموز تا از ما باشی. راهِ «مِنَّا أَهلَ البَیتِ» شدن را متوجه شدید؟ پس ما باید به معرفت صحیح برسیم. اگر معرفت صحیح وجود داشته باشد، اهل اخلاص میشویم همانطور که امام صادق به آن پیرمرد فرمودند. اگر معرفت صحیح وجود داشته باشد همانطور که امام باقر به آن پیرمرد فرمودند اهل بهشت میشویم. اگر معرفت صحیح وجود داشته باشد همانطور که امام زین العابدین فرمودند ما در دوره غیبت کبری دچار حیرت و فتنه نخواهیم شد. باید نسبت به معرفت صحیح، باور یقینی داشته باشیم و هیچگونه تردیدی در اعماق وجودمان نباشد.