حضرت زین العابدین در دعای مکارم از حضرت حق اینطور درخواست کردند: «وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ» یعنی: مرا از اقدام و همت گماردن به کاری که من را به آن مشغول کند بی نیاز کن. یعنی کاری که به خودش مشغول کند در حالی که بیهوده و غیر ضروری است و اولویت زندگی من نیست. در توضیح این کلام عرض کردم که ما چون در مسیر سلوک هستیم، یک چیزی وجود دارد به نام موانع سلوک. امام از خداوند میخواهند که این موانع سلوک را مرتفع کند که برخی را در جلسه گذشته اسم بردیم. چرا از خداوند درخواست میکنند؟ چون او مُسَبِّبُ الأَسبَابِ است. آدمها دو نوع هستند. یک طایفهای هستند که فقط اقدام به یک کاری میکنند. یک طایفهای هستند که اقدام جدی میکنند. مثلاً اینهایی که میخواهند کنکور بدهند دو گروه هستند دیگر. یک عده فقط کتابها را میخرند؛ اما یک عده هستند که اقدام جدی به مسأله میکنند. مهمانی نمیروند. مهمانی نمیدهند. موهایشان را کوتاه نمیکنند. یعنی به این اندازه هم وقت صرف کارهای دیگر نمیکنند. به این میگویند اقدام جدی. حضرت زین العابدین میفرمایند هم در مسیر ضرورت قرار بگیرم و هم در این مسیر، جدی باشم. ما اسم آن ضرورتی را که امام ترسیم کردند، گذاشتیم سلوک. از همین رو جملهی حضرت را تفسیر به موانع سلوک کردیم. در فراز بعدی حضرت سجاد به خداوند عرض میکنند: «وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ» یعنی: من را به آن اموری که فردا از آنها سؤال میکنی عامل بگردان. یعنی خلاصه همه سلوک در روز حساب معلوم میشود که ما هیچ اهمیتی به آن روز نمیدهیم. انسان یک آزمایش خون که میدهد مخصوصاً اگر موارد تستش تخصصیتر باشد تا روز بعدش نمیخوابد که نکند مشکلی داشته باشد. هر از گاهی به آن آزمایش فکر میکند؛ اما به روز حساب هیچ فکری نمیکنیم. چه تضمینی وجود دارد که ما را قبول کنند؟ هیچ تضمینی وجود ندارد برادرها. حضرت سجاد به خداوند عرضه میدارند که من را در همان مسیر ضرورت زندگی کردن و اقدام جدی کردن قرار بده. مسیر ضروری زندگی ما، آخرت است. آخرت هم زمانی معلوم میشود درست طی شده که در حساب از ما بپذیرند. یکی از اسامی روز قیامت، یوم الحساب است. ما با یک آیندهای رو به رو هستیم که نسبت به آن بی تفاوت هستیم. نمیدانم چه چیزی در دل ما هست که ما را مطمئن کرده که قبول هستیم. انگار یک عهدی هست که ما حتماً قبول میشویم و بیچاره بقیه هستند. این حرف، حرف یهودیها است. یهودیها گفتند وارد بهشت نمیشود مگر یهودی. مسیحیها گفتند: وارد نمیشود مگر یهودی و مسیحی. یهودیها گفتند: ما اگر به جهنم هم برویم فقط چند روز است. بعد بیرون میآییم. خداوند به آنها فرمود: «تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ» یعنی: اینها یک حرفهای مالیخولیایی است که میزنند. چه کسی به شما عهد داده که فقط شما به بهشت میروید؟ چه کسی به شما عهد داده است که اگر به جهنم بروید چند روز بیشتر نیست؟ این همان حرف ما است. بی توجه هستیم و به دنیا چسبیدهایم. ما بی تفاوت هستیم. در روایات میفرمایند: مؤمن، کسی است که بین خوف و رجاء زندگی کند. بترسد از اینکه نکند قبول نشود. امید داشته باشد که إن شاء الله قبول میکنند. آن چیزی که ما را امیدوار میکند حماقت است. من به کسی بی احترامی نکردم. پیامبر اینطور فرمودند: «الأَحمَقُ مَا تَمَنَّی الآخِرَةَ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» یعنی: احمق آن کسی است که بهشت را آرزو میکند ولی دنبال هوای نفس است. پیغمبر فحش نمیدهد. گاهی اوقات بعضی از حرفهایی که به نظر میرسد فحش است، وصف است. توصیف شخص مقابل است. گاهی به کسی میگویید بی شعور و این فحش است. ولی گاهی اوقات بیشعوری، صفت طرف مقابل است. ما بی توجه هستیم. انگار کلید آخرت را به ما دادهاند. به محض اینکه میگویی آخرت، میگویند اهل بیت را داریم. خود اهل بیت برای آخرتشان گریه میکردند. آنها برای آخرتشان عمل زیادی دارند. رهبران آسمانی ما از این بی توجهی ما نسبت به آینده تعجب میکنند. وجود نازنین حضرت علی ابن موسی الرضا این قطعه را نقل میکنند: در مکانی، لوحی پیدا شد که در آن نوشته بود: «أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالنَّارِ كَيْفَ یَضحَکُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْحِسَابِ كَيْفَ يُذْنِبُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْحِسَابِ غَداً ثُمَّ لَم یَعمَل وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَحْزَنُ قَلبُهُ وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اخْتَبَرَ رَأیَ الدُّنْيَا وَ تَقَلُّبَهَا بِأَهلِهَا كَيْفَ يَرکَنُ» یعنی: خدایی نیست جز من. محمد، فرستاده من است. من تعجب میکنم که چگونه میشود که این آدمها یقین به مردن دارند ولی خوشحال هستند. من گفتهام که مرگ سخت است؛ ولی همه غرق لذت هستند. تعجب میکنم که اینها یقین دارند آتش جهنم هست و نمیدانند اهل جهنم هستند یا نه ولی میخندند. وقتی به کسی میگویند تو سرطان داری و کاری نمیشود کرد خنده از چهره او میرود. تعجب میکنم از این افرادی که یقین دارند که من از هر کاری که میکنند حساب میکشم ولی گناه میکنند. اینها که میدانند تمام تصرفات زندگیشان در اختیار من است و من هم که کریم هستم پس چرا ناراحت هستند؟ تعجب میکنم که دیدهاند دنیا به کسی وفا نکرده است و هر روز در دست یک نفر است. چطور به دنیا مطمئن میشوند؟ در دنیا به چیزی توجه نداریم. در آخرت نمیتوانیم به چیزی توجه کنیم. در سوره مبارکه عبس آیه 37 میفرماید: «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ» یعنی: در آن روز هر کسی را مشغلهای است که او را از توجه به دیگران باز میدارد. در دنیا به غیر ضروری مشغول شدیم. در آخرت یک مشغلهای برای ما وجود دارد که اصلاً نمیتوانیم به غیر توجه کنیم. در تفسیر این آیه از پیغمبر ما رسیده است که یک شخصی خدمت ایشان رسید و پرسید: آیا ممکن است در روز قیامت انسان به یاد خویش و قوم بیفتد؟ حضرت فرمود: در قیامت سه موقف هست که در آنها کسی به چیزی اشتغال ندارد. یکی هنگام عبور از پل صراط است. همه فکر انسان این است که از اینجا رد میشود یا نه. دیگری هنگام عدل و میزان الهی است که همه فکر انسان در این است که در این کفه چه چیزی سنگینی میکند؛ گناهانش یا حسناتش؟ سومین موقفی که به هیچ کس جز خودش فکر نمیکند آنجایی است که میخواهند نامه عمل را بدهند. همه فکر و ذکرش در این است که از دست راست میدهند یا از دست چپ. ما با یک چنین شرایطی سر و کار داریم که معلوم نیست عاقبت به خیر هستیم یا نه؛ ولی هیچ توجهی نداریم. در سوره مبارکه انبیاء آیه 1 میفرماید: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ في غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» یعنی: وقت حسابرسی از مردم نزدیک است اما مردم هیچ توجهی ندارند. چرا آن چیزی را که خدا گفته است نزدیک است درک نمیکنیم؟ چون آنطور که خدا گفته زندگی نکردیم. امام زین العابدین علیه السلام میفرماید: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ مَبْعُوثٌ وَ مَوْقُوفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَسؤُولٌ فَأَعِدَّ لَهُ جَوَاباً» یعنی: شما حتماً میمیرید و حتماً محشور میشوید و حتماً در پیشگاه مقدس حضرت حق میایستید و حتماً از شما سؤال میکنند. پس خودتان را برای پاسخ صحیح مهیا کنید. در لسان دین، روز قیامت و روز حساب از چند جهت این قدر ارزش دارد: جهت اول: در سوره مبارکه انفطار آیه 17 میفرماید: «وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ» یعنی: و تو چه می-دانی که روز جزا چه روزی است. تو اصلاً نمیتوانی درک کنی. در قیامت هیچ نوع مخفیکاری وجود ندارد. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ». همه باطنها آشکار میشود. ارزش و عظمت روز قیامت از این جهت است که هیچ سِرّ و پنهانی در آن وجود ندارد. یکی از رحمتهای خداوند در دنیا که حضرات معصومین به آن اشاره کردهاند این است که بین مردم، عزیز قرارمان داده است. اگر مردم باطن ما را بدانند جواب سلام ما را نمیدهند. ممکن است یک انسانهایی باشند که در متن گناه زندگی میکنند ولی خداوند آنها را طوری عزیز قرار داده است که به آنها التماس دعا میگویند. ولی روز قیامت این بازی وجود ندارد. لذا میفرماید: «وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ». حضرت امیر علیه السلام میفرماید: خدایا! در روز قیامت هر بلایی بر سر من میآوری بیاور؛ ولی من را با دشمنان محمد و آل محمد در یک جا جمع نکن. جهت دوم: روز قیامت هیچ کاری را نمیشود انکار کرد. در سوره مبارکه نور آیه 24 میفرماید: «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» یعنی: روز قیامت زبان و دست و پای شما به آنچه که انجام دادهاید شهادت میدهند. قابل انکار نیست. همه آنچه را که انجام دادهای روز قیامت حاضر است. جهت سوم: همه آنچه را که در دنیا انجام دادهاید در روز قیامت حاضر میشود. در سوره مبارکه تکویر آیه 14 میفرماید: «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ» یعنی: در این هنگام هر کسی به هر آنچه که انجام داده است واقف میشود. این همه دل شکستن و خونریزی به حساب ما است؟ اینها عظمت روز قیامت است. به همین دلیل میگویند محاسبه کن و ببین چه کردهای و خودت را برای جواب دادن آماده کن. وجود نازنین موسی ابن جعفر در زندان هارون بودند. روز عید بود. مردم دیدن هارون رفتند و برای او هدایا بردند. او میخواست به حضرت موسی ابن جعفر زخمزبان بزند. کسی را فرستاد و به او گفت: برو به موسی ابن جعفر بگو امروز از صبح تا شب اینجا چه خبر بود. همه آمدند و دست ما را بوسیدند و هدیه دادند و شام و نهار خوردم و لذت بردیم از اینکه دور هم بودیم. رفت و به موسی ابن جعفر گفت: چطور هستی؟ هارون یک چنین پیغامی برای تو داده است. فرمود: به هارون بگو: خوشیهای تو میگذرد. سختیهای من هم میگذرد. باید هر دوی ما برای پاسخ دادن به حضرت حق آماده شویم. من آمادهام. تو هم آماده هستی؟ پیروان موسی ابن جعفر! شما آماده هستید یا از تمام موسی ابن جعفر فقط کاظمین را دوست دارید؟ میدانید که یک عده اهل بهشت هستند در حالی که یک بار هم پیامبر را ندیدهاند. داستانش را هزار بار شنیدهاید؛ ولی برای هزار و یکمین بار بشنوید. اویس از بزرگانِ عُبّاد است. اهل روستایی است در اطراف مدینه به نام قرن. به مادرش میگوید امروز دلم هوای پیغمبر را کرده است. میخواهم بروم و ایشان را ببینم. مادرش میگوید: عیبی ندارد. برو؛ ولی ظهر برگرد. او به مدینه میرود؛ ولی پیامبر در مدینه نبود. ظهر میشود. او بدون اینکه پیامبر را ببیند بر میگردد. پیامبر بعد از ظهر وارد مدینه میشوند و اولین جملهای که میگویند این است: «إِنِّی أشُمُّ رَائِحَةَ الجَنَّةِ مِن طَریقِ القَرَنِ» یعنی: من بوی بهشت را از راه قرن استشمام میکنم. بوی بهشت را از کسی استشمام میکنم که به دین من عمل میکند، نه کسی که به دنبال زیارت من است. مسأله زیارت واجب است؛ اما همه دین نیست. من پایه زیارت را نمی-زنم؛ چون حد اقل اعتقاد من در حوزه شیعه اثنی عشری، وجوب زیارت است. ولی زیارت، تنها واجب دین ما نیست. از من شنیدهاید و میتوانم آن را اثبات کنم که مهمترین ذکر، درود بر پیامبر و آل پیامبر است. هیچ ذکری بالاتر از این نیست. صلوات، تنها ذکری است که مبتنی بر هشت اصل اعتقادی است. همین ذکرِ «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أهلک اعدائهم» هشت اصل اعتقادی را در خود دارد؛ ولی در حدیث آمده است که سه چیز است که نزد خداوند به اندازه بال پشه ارزش ندارد. یکی از آنها درود فرستادن بر پیغمبر و آل پیغمبر است در حالی که به دین او عمل نمیکنیم. زبان مترنم است به ذکر صلوات؛ اما عمل هیچ است. کمال هر انسان یعنی رسیدن به آن موقعیتی که از او توقع میرود. از انسان چه توقعی میرود؟ اگر آن توقع را برآورده کردیم یعنی به آن کمال رسیدهایم. کمال هر انسانی یا فردی است یا اجتماعی یا الهی و مراد از کمال در بحثهای سلوکی، کمال الهی است، نه کمال اجتماعی. با این کار دارند که خدا از تو چه توقعی دارد. کمال الهی انسان چیست؟ «الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ حَقَّ الْكَمَالِ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ» یعنی: کمال هر انسانی به معنای واقعی و حقیقی در سه چیز است که اولین آن-ها، آگاهی داشتن از دین است. ما دین داریم ولی عامل به یک چیز دیگر هستیم. به همین دلیل است که وقتی پسر نرجس خاتون بیاید میخواهد دین را اجرا کند و همه میگویند دینِ تازه آورده است. او دین تازه نمیآورد؛ بلکه پیرایههایی که ما به دین بستیم را کنار میزند. ما آنچه را که صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای آن زحمت کشیدند از مسیرش خارج کردیم. میخواهید ببینید در مسیر آن دینی هستید که خدا و پیامبر گفته است یا نه؟ در قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» یعنی: ما پیامبرانمان را فرستادیم با دلیلهای روشن و با آنها کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم قیام به قسط کنند. شما قائم به قسط هستید؟ اگر قائم به قسط بودید متدین به دین ختمیمرتبت هستید. ما در آن مسیری که ترسیم کردهاند نیستیم. به همین دلیل است که در پایان آیه میفرماید: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». میگوید مردم باید قیام به قسط کنند. یعنی فاعل قیام، مردم هستند. مردم، مفعول نیستند. دین، انسان را قائم به قسط نمیکند. دینداری آن است که انسان قائم به قسط شود. حضرت زین العابدین به خداوند عرض میکند: «وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ» یعنی: من را به آن چیزی عامل قرار بده که میخواهی از آن سؤال کنی. سؤالات مشخص است. گفتهاند خداوند از چه چیزی سؤال میکند. دو مورد را میگویم: 1. «عَن عُمرٍ فِیمَا أَفنَیتَهُ» یعنی: از عمر تو میپرسند که آن را کجا گذراندهای. 2. «عَن شَبَابٍ فِیمَا أَبلَیتَهُ» یعنی: از جوانی سؤال میکنند که با چه کسانی بودهای و آن را کجا و با چه کسی و چطور گذراندی؟ تو فکر کردی خداوند از این سؤال میکند که چه خوردی و چقدر خوردی؟ او کریمتر از این حرفها هستم که از آب و دانه تو سؤال کند.