چیزی که باید برای همه ما بسیار مهم باشد و باید قدر آن را بدانیم؛ ولی مهم نیست و قدرش را نمیدانیم. چون اصلیترین سرمایه زندگی ما است دارای اهمیت فوق العادهای است و آن، عمر است. ما تا به حال برای عمرمان ارزش قائل نبودهایم. چه کنیم که از این به بعد برکتی در عمرمان ایجاد کنیم؟ بحث اصلی من بیان عوامل برکت عمر است. برکت عمر یعنی ما چه کنیم که این سرمایه، پایدار باشد و بهینه مصرف شود. ممکن است یک نفر پنجاه سال عمر کند ولی عمرش با برکت بوده باشد. یعنی از تمام وقتش به بهترین شکل استفاده کرده باشد. ممکن هم هست کسی صد و بیست سال عمر کرده باشد؛ ولی از آن بهرهای نبرده و با آن، خیری را تولید نکرده باشد.
از اولین لحظهای که جسم تحت احاطه روح قرار گرفت سرمایه ارزشمند عمر در اختیار انسان قرار میگیرد. پایان عمر از لحظه انصراف ارتباط روح با جسم است. این، یک سرمایه ارزشمند است. عمر را به ودیعه به انسان داد. عمر، امانت است. اگر بخواهیم ببینیم کسی انسان خوبی هست یا نه باید ببینیم با امانت چه میکند. یکی از امانتهایی که به من و شما دادهاند عمر است و به ما گفتهاند از این درست استفاده کنید. حضرت امیر علیه السلام در تعریف عمر میفرمایند: «إِنَّ عُمُرَكَ وَقَتُكَ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ» یعنی: عمر تو همان زمانی است که در آن زندگی میکنی. همین مقطع است، نه گذشته آینده. هر چقدر که ما عمرمان را در دنیا زندگی کنیم از عمر کاهیدهایم. به واسطه عمرمان دنیا را در مینوردیم. وجود نازنین حضرت میفرماید: «مَا انْقَضَتْ سَاعَةٌ مِنْ دَهْرِكَ إِلَّا بِقَطْعَةٍ مِنْ عُمُرِكَ» یعنی: هیچ ساعتی از دنیای تو نمیگذرد مگر به بخشی از عمرت. پس یک نگاه تفصیلی در زندگیتان داشته باشید که دنیا را چطور پشت سر گذاشتهاید. اگر به غفلت بوده یعنی عمرتان به غفلت بوده است. اگر به سعادت بوده یعنی عمرتان به سعادت گذشته است.
عمر، سرمایه انسان است ولی محدود است. ابدی نیست. انسان ابدی است ولی عمر انسان ابدی نیست. رسول خدا میفرماید: «إِنَّ الْعُمُرَ مَحْدُودٌ لَنْ يَتَجَاوَزَ أَحَدٌ مَا قُدِّرَ لَهُ فَبَادِرُوا قَبْلَ نَفَاذِ الْأَجَلِ» یعنی: وقت زندگی انسان، محدود است. هرگز از آن مقدار تعیینشده، بیشتر زندگی نمیکند. پیش از اینکه عمرتان به سر بیاید از آن استفاده کنید. ما عموماً از عمرمان استفاده نمیکنیم. بلکه سرمایهمان را می-سوزانیم. در سوره مبارکه فاطر آیه 11 میفرماید: «وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ في كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ» یعنی: عمر هیچ سالخوردهای به درازا نکشید و از عمر کسی کاسته نشد مگر اینکه در کتاب الهی لحاظ شده است. این کار برای خدا آسان است. نه از عمر کسی کم میشود و نه اگر به عمر کسی اضافه شد بیش از آن چیزی است که خدا اراده کرده است. سر و ته این عمر معلوم است که محدود است. اما هیچ کس نمیداند چقدر در دنیا زندگی میکند. نسبت به عمر به ما توصیههایی میکنند.
بدترین صفت اخلاقی انسان، بخل است. میگویند دو خصوصیت هرگز در انسان مؤمن پیدا نمیشود. «خَلَّتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِي مُؤْمِنٍ: سُوءُ الْخُلُقِ وَ الْبُخْلُ» یعنی: دو خصلت در انسان مؤمن پیدا نمیشود؛ بد اخلاقی و بخل. اگر دیدید کسی بد اخلاق است بدانید مؤمن نیست. پس تشخیص اهل ایمان بسیار راحت است. مؤمن، بخیل نیست. با این حال رسول گرامی میفرماید: «كُنْ عَلَى عُمُرِكَ أَشَحَّ مِنْكَ عَلَى دِرْهَمِكَ وَ دِينَارِكَ» یعنی: نسبت به مصرف عمر خود بخیلتر باش تا به درهم و دینارت.
وظیفه امام صادق هدایت بشر است. عنوان بصری که پیرمردی است نود و چند ساله خدمت حضرت رسیده. میگوید من را موعظه کن. امام میفرماید: من در مصرف عمرم بخیل هستم. یک اعمالی دارم که باید آنها را انجام بدهم. وقت ندارم برای شما بگذارم. امام نمیخواهد حرفش هدر برود. میخواهد ببیند این حرف مصرف دارد یا ندارد. عمر، سرمایهای است که باید بهینه مصرف شود. بهینه مصرف کردن عمر، این است که آن را در جهت خودم مصرف کنم. اول باید خودم به رشد برسم. ما اول میخواهیم مردم را بسازیم بدون اینکه خودمان ساخته شده باشیم.
دومین توصیه را امیرالمؤمنین فرمودند در مصرف عمرتان بازنده نباشید. «إِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ وَ إِنَّ الْمَغْبُوطَ مَنْ أَنْفَذَ عُمُرَهُ فِي طَاعَةِ رَبِّهِ» یعنی: بازنده، کسی است که عمرش را باخته باشد نه مالش را و آدم خوشوقت آن کسی است که عمرش را در مسیر اطاعت خدا مصرف کرده باشد. پس شما اولاً باید مسیر اطاعت را بشناسید و بدانید چه چیزی اطاعت است. ثانیاً باید بدانید که با چه برنامهای به آن اطاعت میرسید و چطور میتوانید آن را اجرا کنید. اینکه ما فکر کنیم شرایط برای خودسازی باید یک شرایط ایدهآل باشد هیچ وقت اتفاق نمیافتد. با درگیریهای دنیا باید برای خودسازی برنامه داشته باشیم.
سومین توصیهای این است که عمر شما همین حال است. به قول فلاسفه ما در اکنون زندگی میکنیم. در فردا و در گذشته زندگی نمیکنیم. این حرف را وجود نازنین اهل بیت فرمودهاند. امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است: «مَاضِي يَوْمِكَ فَائِتٌ وَ آتِيهِ مُتَّهَمٌ وَ وَقْتُكَ مُغْتَنَمٌ» یعنی: گذشته عمرت رفته است. آیندهاش هم معلوم نیست بیاید یا نه. معلوم نیست ما فردا باشیم یا نه. همین الان شما است که مغتنم است. از همین الان برای بهینهسازی استفاده از عمر برنامه داشته باش. چرا باید از عمر بهینه استفاده کنیم؟ حضرت ختمیمرتبت میفرماید: «لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ... عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ» یعنی: بندگان خدا در روز قیامت قدم از قدم بر نمیدارند مگر اینکه از آنها سؤال میشود که عمرشان را کجا به باد دادهاند. ظرافت روایت را ببینید که پیشفرض حضرت ختمیمرتبت این است که مردم از عمرشان استفاده نمیکنند و آن را به فنا میدهند. اوحدی از مردم هستند که میتوانند از عمرشان استفاده کنند. از بین صحابی رسول خدا یک نفر هست که کمترین میزان برخورد با پیغمبر را دارد. او سلمان فارسی است. در همین مدت کم توانست به جایگاهی برسد که وجود نازنین ختمیمرتبت فرمودند او از ما است. با همان فرصت کم به اینجا رسید.
رهبران آسمانی ما مواردی را به عنوان تضییع عمر بیان فرمودهاند:
مورد اول: امیر المؤمنین فرموده است: «الِاشْتِغَالُ بِالْفَائِتِ يُضَيِّعُ الْوَقْتَ» یعنی: پرداختن به چیزی که از بین رفتنی است وقت را ضایع میکند. دنیا از بین رفتنی است. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى». پرداختن به دنیا، تضییع عمر است.
مورد دوم: حضرت میفرماید: «اشْتِغَالُ النَّفْسِ بِمَا لَا يَصْحَبُهَا بَعْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَكْبَرِ الْوَهْنِ» یعنی: مشغول شدن عمر به چیزی که فردا به درد ما نمیخورد تضییع عمر است. وقتی که انسان در حالت احتضار قرار میگیرد سه چیز نزد او مجسم میشود. یکی زن و فرزند انسان است. محتضر به آنها میگوید تا کجا با من هستید؟ آنها میگویند تا کنار قبر. پس اینها به فردای شما کاری ندارند و تو دینت را برای آنها دادهای. اموال هم تجسم پیدا میکنند. معصوم میفرماید محتضر با مال مکالمه میکند و میگوید: من در به دست آوردن تو بسیار حریص بودم و در مصرفت بسیار بخیل. تو تا کجا با من هستی؟ میگوید یک کفن به تو میدهم. پس مال هم به درد فردای شما نمیخورد. سومین چیزی که انسان با آن مکالمه میکند اعمال است. میگوید تو تا کجا با من هستی؟ میگوید تا خود بهشت و جهنم از تو جدا نمیشوم.
مورد سوم: از حضرت امیر المؤمنین است: «شَرُّ مَا شَغَلَ بِهِ الْمَرْءُ وَقْتَهُ الْفُضُولُ» یعنی: پرداختن به امور زیاد ولی بی حاصل، بدترین چیزی است که انسان میتواند به آن اشتغال داشته باشد.
مورد چهارم: حضرت میفرماید: «مَنِ اشْتَغَلَ بِغَيْرِ الْمُهِمِّ ضَيَّعَ الْأَهَمَّ» یعنی: کسی که اهم و مهم زندگیش را تشخیص ندهد عمر را ضایع کرده است. تو برای ساختن گِل، دل را از بین میبری. یک خانه درست میکنی که نهایتاً خشت و گل است اگرچه سنگش را از ایتالیا بیاورید. برای ساختن یک چنین چیزی چه چیزی را از بین میبرید. الان میگویید پس یک خانه بسازم مانند مردم آققلا که با یک سیل از بین برود؟ فکر میکنید اگر استحکام داشته باشد از بین نمیرود؟ یعنی کسی میتواند با خدا در بیفتد؟ عمر را بابت گل صرف میکنید. یعنی نتوانستی تشخیص بدهی که اهم و مهم زندگیت چیست. داشتن خانه مهم است؛ ولی داشتن چه حقیقتی مهمتر است؟
از وجود نازنین حضرت امیر است: «لَیسَ شَیءٌ أَعَزَّ مِنَ الکِبریتِ الأَحمَرِ إِلَّا مَا بَقِیَ مِن عُمرِ المُؤمِنِ» یعنی: هیچ چیزی عزیزتر و کمیابتر از گوگرد سرخ نیست. عرب این واژه را در جایی به کار میبرد که یک حقیقتی، کمیاب و نادر باشد. هیچ چیزی برای مؤمن عزیزتر از کبریت احمر نیست مگر باقیمانده عمر مؤمن.
من وقتی که راجع به عمر صحبت میکنم پیرمردها میگویند ما که باختهایم. حرفی در این نیست که پیرمردها باختهاند. اما جوانها هم غره نشوند که ما بردهایم. در سوره مبارکه فاطر آیه 37 میفرماید: «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ» یعنی: و آنها در جهنم داد میزنند که خدایا! ما را از جهنم خارج کن تا ما اعمال صالح انجام دهیم غیر از آن کارهایی که تا الان کرده بودیم. خدای ارحم الراحمین پاسخ میدهد: مگر من به شما عمر نداده بودم؟ شما اگر اهل عبرت گرفتن بودید عبرت میگرفتید ولی نگرفتید. امام صادق علیه السلام میفرماید: آیا میدانید این را به چه کسی میگویید؟ «تَوْبِيخٌ لِابْنِ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَةً» یعنی: این کلام برای جوانهای هجده ساله است. به هجده سالهها میگویند مگر ما به شما عمر ندادیم. امام صادق میفرماید این حرف برای هجده سالهها است.
حضرت امیر المؤمنین میفرماید: «لَا يَعْرِفُ قَدْرَ مَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ صِدِّيقٌ» یعنی: ارزش باقیمانده عمر را نمیداند مگر کسی که فرستاده خدا باشد یا اینکه مؤمن واقعی باشد. یعنی ما یک شیر داریم که واقعی است و در جنگل است و یک شیر داریم که پلاستیکی است. ما یک مؤمن واقعی داریم که به او میگویند صدیق و یک مؤمن هم داریم که پلاستیکی است و غیر صدیق است.
از وجود نازنین حضرت امیر علیه السلام است: «بَقِيَّةُ عُمُرِ الْمُؤْمِنِ لَا قِيمَةَ لَهَا يُدْرِكُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ وَ يُحْيِي مَا مَاتَ» یعنی: باقیمانده عمر مؤمن، قابل قیمتگذاری نیست. چون این باقیمانده میتواند آن گذشته را جبران کند. یعنی عمر از دست رفته را با آن باقیمانده میشود احیاء و زنده کرد. معمولاً میگوییم مردها پانزده سالگی تکلیف میشوند. تا سی سالگی که نمیفهمیم چه شد. از سی سالگی هم که میخواستیم بفهمیم که نشد تا زمانی که پیر شدیم و بازنشسته شدیم و به مسجد آمدیم. تدارک گند زدنهای قبل را همین باقیمانده عمر انجام میدهد. از حضرت رسول گرامی است که فرمودهاند: «مَن أَحسَنَ فِیمَا بَقِیَ مِن عُمرِهِ لَم یُؤخَذ بِمَا مَضَی مِن ذَنبِه وَ مَنْ أَسَاءَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ أُخِذَ بِالأوَّلِ وَ الآخَرِ» یعنی: کسی که باقیمانده عمرش را درست استفاده کند از گناهان پیشینش سؤال نمیکنند. اما اگر کسی بقیه عمرش را خراب کرد از اول و آخر عمرش سؤال میکنند.
همه اینها ناظر به این است که باید ما برای زندگی برنامه داشته باشیم و باید باور داشته باشیم که خواهیم رفت و هیچ کسی برای ما هیچ کاری نمیکند. تا فرصت هست درستش کنید. نمیدانیم چقدر فرصت هست؛ ولی همین قدر میدانیم که پیغمبر و آل ایشان فرمودند اگر شما مترصد باشید که این باقیمانده عمر را درست استفاده کنید راجع به گذشته سؤال نمیکنند. امید همه ما به این روایت است.