بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ بحثی را که امروز عرض میکنم، یک بحث معرفتی است که یک بحث عملیاتی را در پیِ دارد. یعنی در وهله اول باید چیزی را بدانیم و در وهله ثانی باید به آن عمل بکنیم. دشمنان انسان را در لسان حدیث معرفی کردهاند. اجتناب از دشمن هم به حکم عقل ضروری است و هم به حکم عقلاء. شاید ما دشمن در ساختار سیاسی ـ اجتماعی خودمان را بشناسیم؛ اما دشمن در ساختار انسانشناسی را جدی نمیگیریم. در حدیث آمده است: «أَعدَاءُ المُؤمِنِ ثَلَاثٌ اَلشَّیطَانُ وَ الدُّنیَا وَ النَّفسُ» یعنی: دشمنان اهل ایمان سه گروه هستند؛ شیطان و دنیا و نفس. ما باید اولاً این سه را بشناسیم و ثانیاً نحوه دشمنی آنها را باید بدانیم و ثالثاً باید بدانیم چطور میشود این دشمن را مهار کرد. من از بین این سه دشمن، بحث نفس را مطرح میکنم. در حدیث نبوی برای این دشمن دو ویژگی مطرح شده است. «قَالَ رَسُولُ اللهِ: أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» یعنی: سختترین دشمن تو نفس تو است که در درون خود تو است. اولاً سرسخت است و ثانیاً دشمنِ درونی است. در دیپلماسی و بحثهای سیاسی میگویند: دشمنی و دوستی با جهان، تابع منافع است. گاهی منفعت اقتضاء میکند و دشمن تبدیل به دوست میشود. دشمنی تا پایان نیست و قیمت دارد. اگر دشمن را تطمیع کنید جزء رفقا میشود. اما به فرموده رسول گرامی اگر به نفستان باج هم بدهید و آن را تطمیع هم کنید، باز هم دشمن شما است. دشمنی نفس، خواستن است. اگر هر چه را که از شما میخواهد به طور مطلق تأمین کنید باز هم دشمن است. به همین دلیل است که میفرماید سرسخت است. حضرت امیر میفرماید: «نَفْسُكَ أَقْرَبُ أَعْدَائِكَ إِلَيْكَ» یعنی: نفس تو، نزدیکترینِ دشمنانت است. آیا نباید یک چنین دشمنِ درونی نزدیک سرسخت که میتواند ضامن شقاوت بشر باشد را شناخت؟ نباید دانست این دشمن چطور عمل میکند؟ نفس، یک تعریف فلسفی دارد: «اَلنَّفسُ جَوهَرٌ مَلَکُوتِیٌّ یَستَخدِمُ البَدَنَ فِی حَوَائِجِهِ» یعنی: نفس، یک حقیقتِ آن سویی است. از جنس ماده و مُلک نیست. از جنس ملکوت است؛ چون شأنی از شؤون روح انسان است. نفس یک گوهر و حقیقتِ آن سویی است که ابزاری دارد به نام بدن که احتیاجاتش را برآورده میکند. احتیاجات نفس به واسطه بدن رفع میشود. نفس دو معاونت دارد: 1. قوه شهویه؛ این قوه، خواستنها است. یکی از مصادیق این خواستن، خواستنِ جنسی است. هر منفعتی که در زندگی شما حاصل میشود به واسطه اعلام قوه شهویه است. او است که می-گوید باید کار کنید و درس بخوانید و با فلانی رفاقت کنید؛ چون همه این امور، منفعت دارد. هر منفعتی که در زندگی شما حاصل میشود به واسطه اِعمال قوه شهویه است. 2. قوه غضبیه؛ این قوه، دفع ضرر میکند. هر ضرری که در زندگی دفع میشود به واسطه اعمال قدرت این قوه است. هر نوع دفاعی که در زندگی انسان وجود دارد به خاطر اعمال قدرت قوه غضبیه است که بدن انسان آن دستور را انجام میدهد. میگوید باید شمشیر زد و میزنیم. میگوید باید مناظره کرد و میکنیم. در منابع دینی ما هشت راه را برای دشمن نفس معرفی میکنند: راه اول: دشمنی نفس به واسطه توجیهگری. توجیه یعنی وجیه کردن یک مبنای غلط. میگوید چرا رشوه گرفتی؟ میگوید همه میگیرند. چرا معتاد شدی؟ خواستم تجربه کنم. این جملهها توجیه است، در حالی که حقیقتش این است که نفهم بوده است. این توجیهگری، کار نفس است. در سوره مبارکه قیامت آیات 14 و 15 میفرماید: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقى مَعاذيرَهُ» یعنی: انسان میداند چهکاره است اگرچه عذرتراشی میکند. میداند این حرفی که میزند و این کاری که میکند باطل است. توجیه میکند ولی بر خودش آگاه است. راه دوم: دومین طریق دشمنی نفس، «تسویف» است. تسویف یعنی کار امروز را به فردا انداختن. ورزش برای سلامتی خوب است. از چه زمانی شروع کنیم؟ از شنبه. باید سیگار را ترک کرد. از چه زمانی؟ از شنبه. انسان باید آدم شود؛ ولی چه زمانی؟ میگوید إن شاء الله بعد از بازنشستگی. فعلاً برویم کارهایمان را بکنیم. محاسنمان که سفید شد یک عبایی به دوشمان میاندازیم و یک کیفی به دست می-گیریم و یک مفاتیح دست میگیریم و به صف اول مسجد میرویم. وجود انسان، پنج مرحله دارد. صورتش از بدو ولادت، یک صورت انسانی است؛ ولی این فقط صورت است. به این موجود نمیگویند انسان. زمانی انسان میشود که در مرحله پنجم باشد: 1. انسان در طول زندگیش یک وجه مشترکی با جمادات دارد. جمادات، درک و نطق و احساس ندارند. بعضی از انسانها با جمادات در این مورد مشترک هستند و آن زمانی است که دچار قساوت قلب شده باشند. 2. گاهی اوقات انسانها با نباتات یعنی گیاهان مشترک هستند. فقط رشد میکنند. این در آن زمانی است که انسان دچار دنیازدگی شود. 3. انسان در مرحله سوم با حیوان مشترک است و آن در زمانی است که شیطان و نفس بر انسان مسلط شده باشند. 4. مرحله چهارم، برابری با ملائکه است. ملک گناه نمیکند و این شخص هم گناه نمیکند. ملک بندگی میکند و این هم بندگی میکند. 5. مسجود ملک شدن، انسانیت است. چه زمانی میخواهی به مرحله پنجم برسی؟ بعد از بازنشستگی؟ از بدو ولادتت هم که شروع کنی نمیرسی. گذاشتی برای جایی که همه آبها از آسیاب افتاده است؟ با این پیکره علیل میخواهی چه کنی؟ کار امروز را به فردا انداختن در مسیر تصحیح معنویت، تسویف است. وجود نازنین حضرت امیر علیه السلام میفرماید: «لَا دِينَ لِمُسَوِّفٍ بِتَوْبَتِهِ» یعنی: کسی که توبهاش را به فردا بیندازد دین ندارد. راه سوم: حقیقت نفس، «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» است یعنی امرکننده به بدی. نفس، جایگاهِ بدیها است. بنابراین اگر بدیای از شما سر زد بدانید که مغلوب نفستان هستید. مصادیق بدی را همه میدانند. اراده بشر بر انجام بدیها است. در سوره مبارکه قیامت آیه 5 میفرماید: «بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه» یعنی: انسان میخواهد دائماً گناه کند. راه چهارم: چهارمین نوعِ دشمنی نفس، فریبکاری است. فریبکاری یعنی انجام کار غلط با یک ظاهر دلسوزانه. به عمر سعد گفتند بیا و امام حسین را بکش تا مُلک ری را بگیری. این شخص با خودش درگیر شد و خود را اینطور قانع کرد: تو الان یک آدم عادی هستی. حسین را که بکشی والی و استاندار میشوی. در آنجا دست مردم را میگیری و خیرات میکنی. همه چیز درست میشود. این، فریب است. در مجلس عروسیِ فامیل ساز و آواز هست. نباید رفت. اما میگوییم اگر نرویم ناراحت میشوند و ناراحت کردن دیگران، کار بدی است. فامیل مهم هستند یا خدا؟ راه پنجم: پنجمین نحوه دشمنی نفس، ظهور بی نهایتطلبی است. از این حقیقتِ بی نهایتطلبی در معارف دینی اینطور تعبیر شده که خلقت انسان بر مبنای هَلع است. آیه شریفه میفرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» یعنی: انسان بسیار خواهنده خلق شده است. ترجمه آن، حرص است. اگر حرص در مسیر کسب دنیا بر انسان مستولی شد مذموم است. اختلاس و اسراف و اشرافیگری و رانتخواری و گران-فروشی و کمفروشی و راه نینداختن کار مردم مگر با گرفتن رشوه به خاطر حرص است. حضرت امیر المؤمنین فرموده است: «اقْمِعُوا هَذِهِ النُّفُوسَ فَإِنَّهَا طُلَعَةٌ إِنْ تُطِيعُوهَا تَزِغْ بِكُمْ إِلَى شَرِّ غَايَةٍ» یعنی: این نفسها را مهار کنید که سرکش و حریص هستند. اگر از آنها پیروی کنید و این حرص بر شما مستولی شود عاقبت به خیر نمیشوید. ما دائما دعا میکنیم و میگوییم «اَللَّهُمَّ اجعَل عَوَاقِبَ اُمُورِنَا خَیراً» ولی خودمان تا به حال چه کردهایم؟ باید حرص را مهار کنیم. راه ششم: بدترین حجاب بین انسان و خدا، نفس سرکش است. در سوره مبارکه ق آیه 16 می-فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ» یعنی: من به اینها از رگ گردن نزدیکترم. این نزدیکی را حس نمیکنیم؛ چون بین ما و آن حقیقت، حجاب وجود دارد. «قَالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلَامُ: وَ لَا حِجَابَ أَظْلَمُ وَ أَوْحَشُ بَيْنَ الْعَبْدِ وَ بَيْنَ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ النَّفْسِ وَ الْهَوَى» یعنی: بین انسان و خدا هیچ مانعی تاریکتر و وحشتناکتر از نفس نیست. نفس، بدترین مانع بین من و خدا است. به همین خاطر است که برخی نماز میخوانند و میگویند راحت شدیم. از صحبت کردن با خدا خسته میشود. قرآن که میخواند خسته میشود. نفس در خلقت انسان، جایگاهی دارد که انسان آن را به جای خدا میگذارد. خداوند به پیامبرش فرمود: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» یعنی: دیدی کسانی را که هوای نفسشان را به جای من پرستیدند و تابع آن شدند؟ راه هفتم: هفتمین نوع دشمنی این است که اگر از نفس پیروی کنیم زمینه تسلط شیطان فراهم میشود. یعنی اگر نفس را مهار نکنی شیطان هم میآید و شخص گاهی مغلوب شیطان است و گاهی مغلوب نفس. «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلَامُ: إِنَّ نَفْسَكَ لَخَدُوعٌ إِنْ تَثِقْ بِهَا يَقْتَدِكَ الشَّيْطَانُ إِلَى ارْتِكَابِ الْمَحَارِمِ» یعنی: نفس تو بسیار فریبکار است. اگر به آن اطمینان کنی شیطان تو را به سمت ارتکاب گناه میکشاند. راه مبارزه با نفس، سلوک عملی است. ما فکر میکنیم مانند برخی از این اولیاء الهی شدن، خوب است در حالی که این کار، لازم است و باید انجام شود. وقت بسیار تنگ است. اینطور نیست که خدا تضمین داده باشد که هشتاد سالگی از دنیا برویم. باید برای خوب شدن تلاش کنیم. همین قدر که تلاش کرده باشیم کافی است. شاید به آن ساحل نجاتی که سلمان به آن رسید، نرسم. ولی باید تلاش کنم که همان را از من میخرند.